... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۱


«نقد فيلم»


« ... هنري بودن اثر در کيفيت متکثر ، تاويل پذير ، تو به تو ، بالنده و فرارونده ، بداعت و خرق عادت بودن آن است . اثري حاوي اين کيفيات و خصائص در مخاطب حسي متعقل و منتزع از عقل مجرد ايجاد مي کند که آنرا لذت بي واسطه ء هنري مي نامند و هنر ... همچنان غيرقابل تعريف است » .

اينها آموخته هاي اخير و دوره ء برخي دانسته هاي بسيار اندک من است از نوشته ها و وبلاگ «نقد فيلم» بهزاد دوران ... شاهد قاطعي بر يک اصل :

« در سينماي هنري ، مخاطب نيز بايد هنرمند باشد . حسن هنر مخاطب پنجره هاي جديدي ست که به تاويل او بسوي اثر هنري گشوده مي شود » .

پنجگانه هاي او در خصوص «کاغذ بي خط» وادارم کرد دوباره به تماشاي آن بنشينم ، يافته ام از فيلم به مستندات و محفوظات شخصي چندان تغييري نکرد ولي يافته هاي بهزاد را هنر او يافتم ، هنري که در تحويل و تاويل اثر جاري است . چيزي وراي آموخته هاي مادي و کمي و نقدنويسي رايج روز خصوصا در حد آنچه که ما در ايران داريم ... او به چشم ديگري نگاه کرده ... اين پنجگانه را بدفت بخوانيم و در ذهن مزمزه کنيم . خواهيم ديد که چگونه آثار هنري مي توانند بنحوي دائم التزايد در برخوردهاي متقابل هنرمند و مخاطب برايمان سودمند باشند ، سودي که بر جانمان مي نشيند و معناي بودنمان را ارتقاء مي بخشد .

تمام

  [ ۱۲:۴۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۱














راهي به نابودي - Road to Perdition

پسر ۱۲ ساله ء مايکل سوليوان (تام هنکس) در ماشين پدرمخفي مي شود ... و درمي يابد که پدرش يک قاتل حرفه اي است . مردي که همه او را بعنوان فرشته ء مرگ مي شناسند . جان روني (پل نيومن) پدر مايکل که بچه ها او را بعنوان پدربزرگ مي شناسند و مايکل را که يتيم بوده از کودکي بزرگ کرده ، سردسته ء تبهکاران است . پسر مايکل شاهد جنايت پسر رئيس ، کانر (دانيل کريگ) است . کانر که از اين مسئله آگاه شده براي از بين بردن شاهد ، نقشه ء قتل سوليوان و خانواده ء او را مي کشد ... در اقدام او براي عملي کردن نقشه اش همسر و پسر بزرگتر سوليوان کشته مي شوند . مايکل و پسرش در پي انتقام و قتل کانر هستند . مايکل براي کمک گرفتن به سراغ نفر اول دارودسته ء آل کاپون ، فرانک نيتي (استنلي توسي) مي رود . نيتي از کمک امتناع مي کند ، ولي وعده مي دهد تادر صورت صرفنظر مايکل از انتقام از او در مقابل کانر حمايت کند . سوليوان براي انتقام گرفتن از کانر سوگند ياد مي کند و اين امر نيتي را بنا بدرخواست جان روني وادار به استخدام قاتلي به نام مگواير (جود لاو) مي کند ، قاتلي که متخصص است در ...

حضور جمعي از بزرگان بازيگري هاليوود مثل : پل نيومن ، تام هنکس ، و جود لاو در يک فيلم به کارگرداني سام مندس کارگرداني که با فيلم اولش (زيبايي امريکايي) آشنايي خود با ابزار را نشان داده ، حاکي از کاري جذاب و قابل قبولست . خصوصا آنکه منتقدان معتبر نيز اکثرا از فيلم استقبال کرده اند :

- راجر ابرت از «شيکاگو سان تايمز» : «... بازيها عاليست ...»
- مارگارت مک گورک از «سين سيناتي اينکوايرر» : «... اولين فيلم بزرگ سال ...»
- جاشوا تايلر از «فيلم کريتيک» : «... تمام بازيگران با قدرت دريافت اسکار در فيلم ظاهر شده اند ...»
- مايکل ويلمينگتون از «شيکاگو تريبون» : «... يک فيلم اصيل با اسلحه در جيب ...»
- و ...

گويا در وانفسا و قحطي فيلم هاي خوب در ميانه ء فصل تابستان ، مي توان اميدوار به تماشاي يک فيلم خوب بود ، البته نه روي پرده براي امثال من !!!

  [ ۸:۴۹ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۱


«خير قربان ، سرباز آلماني اينقدر احمق نيست که ...»


فضل الله عباسي
mangolan@hotmail.com

_________________________________

آقاي فضل الله عباسي از دوستان ناديده ء من هستند در تورنتو که از طريق همين وبلاگ و وبلاگ نويسي با هم آشنا شده ايم . ايشان فردي هستند فهيم و خوش ذوق به گواهي مقاله ء زير که علاوه بر نگاه معترض به استفاده ء ابزاري امريکا از رسانه ها خصوصا مديوم سينما ، با اشارات شان نوعي نگاه زيبا و نه نوستالژيک را موجب شده اند ، نگاهي يادآور و خاطره ساز که يادآور گذشته هايي نه چندان دور است . نگاهي با شميم معطر بزرگاني چون پرويز دوايي ... بر من منت گذاشتند و مقاله ء زير را براي درج در اين وبلاگ ارسال فرمودند . با هم مقاله ء ايشان را مرور مي کنيم :
_________________________________

دوستاني که در حال حاضر سن شان بالاي چهل سال است حتما کانال هاي قديم تلويزيوني را به ياد مي آورند . تلويزيون ايران ، تلويزيون آموزشي ، و تلويزيون امريکا (که تصاوير رنگي هم پخش نمي کردند چون هنوز سيستم پخش رنگي در ايران وجود نداشت) . تلويزيون امريکا پر بود از سريال هاي رنگارنگ که کانال خصوصي تلويزيون ايران (که بعدا دولتي شد و به تلويزيون ملي ايران تغيير نام داد) آنها را مي خريد و پس از دوبله کردن به فارسي در کنار سريال هاي ساير کشورها به نمايش مي گذارد ، سريال* و مجموعه* هايي مثل «دود اسلحه» ، «زنان هفت تيربند» ، «روي راجرز» ، «روهايد» ، «بونانزا» ، «والت ديسني» ، «سنت» ، «تونل زمان» ، «ماوريک» ، «مرد نامرئي» ، «صاعقه» ، «کهکشان» ، «پيتون پليس» ، «فراري» ، «تبهکاران» ، و ... در بين اين مجموعه ها ، مجموعه اي جنگي بود با عنوان «نبرد» (Combat) با بازيگري ريک جيسون و ويک مارو . قسمت هاي يک ساعته ء اين مجموعه هريک داستان گروهي ۷ - ۸ نفره از ارتشيان امريکايي بود که در جريان جنگ جهاني دوم به کمک قواي متفقين آمده و هر بار پس از يک سري عمليات محيرالعقول جنگي در نهايت فاتحانه هرچه سرباز و تاسيسات آلماني بود را نابود مي کردند و خلق الله را از شر اين آلماني هاي شرور نجات مي دادند . همزمان با اين مجموعه و حتي تا به امروز سينماي هاليوود فيلم هاي جنگي مي سازد که در آنها (عليرغم «ضدجنگ واقعي» بودن برخي) هميشه امريکاييان جوانمرد ، شجاع ، و ناجي بشريت و آلمانها ظالم ، زبون ، و احمق نشان داده مي شوند . در آن ايام سريال هاي تلويزيوني ما بچه هاي آن زمان عشق مان اين بود که عصري که از شيفت دوم مدرسه به خانه مي آييم به سرعت تکاليف شب را انجام داده و حدود ساعت ۸ تا ۸:۳۰ شب به تماشاي آن سريال ها بنشينيم . زمان گذشت ...
در امريکاي شمالي (کانادا) يک کانال تلويزيوني وجود دارد به شماره ء ۴۳ و با نام History که اغلب همان فيلم هاي جنگي سابق و حال را نشان مي دهد ، با پيام هاي ملي و ميهني مخصوص براي مخاطبان خود خصوصا امريکاييان . چندي پيش تصادفا يکي از قسمت هاي Combat را در اين کانال مي ديدم ... در صحنه اي معاون آن گروه ۸ نفره يعني آقاي ويک مارو که به همراه بقيه در يک بازداشتگاه آلماني بسر مي بردند ، با يک پاکت سيگار امريکايي قاپ نگهبان آلماني را دزديد و نگهبان آلماني به عشق دود کردن سيگار آنهم از نوع امريکايي ، در بازداشتگاه را باز کرد ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ... کمي فکر کردم و ... تلويزيون را خاموش کردم و به خود گفتم عجب آشغال هايي را تماشا مي کرديم ! ... و اين جمله در ذهنم نقش بست : «خير قربان ، سرباز آلماني اينقدر احمق نيست که به خاطر يک سيگار ، در(ـه) بازداشتگاه به آن بزرگي را بازکند تا همه فرار کنند . در مقام پاسخ به دست اندرکاران ساخت چنين فيلمهاي جنگي (ـه) امريکايي که همواره شعارهاي آزادي خواهانه و صلح طلبانه اي سر مي دهند ، مطالب زير را واجب العنوان مي دانم :




جنگ کره : درست سه سال پس از پايان جنگ جهاني دوم ، لشگريان قوامي متفق که در حين جنگ از دوستان صميمي بودند در هندوچين يقه ء يکديگر را گرفتند . سال ۱۹۴۸ تشکيل يک دولت دست نشانده از طرف شوروي سابق در کره ء شمالي و سپس ميل به بسط و توسعه ء قدرت و تسخير بقيه ء کره و مخالفت امريکا منجر به شروع جنگ در کره گرديد ، ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ ... پايان جنگ ۲۷ ژوئيه ء ۱۹۵۳ - و اين است نتيجه ء جنگ کره :


کشته شدگان قطب غربي : ۵۴۲۴۶ سرباز امريکايي ، ۲۲۸۰۰۰ سرباز کره (جنوبي) ، ۱۱۰۹ سرباز انگليسي ، و ۷۱۷ سرباز ترکيه (آن پرچم ترکيه که پس از اتمام بازي فوتبال تيم هاي دو کشور ترکيه و کره جنوبي در جام جهاني ۲۰۰۲ بر سر تماشاگران کره اي پهن شد به همين خاطر بود) و خيل عظيمي مجروح و معلول و کشته شدگان قطب شرقي : ۶۰۰۰۰۰ سرباز کره شمالي ، ۹۰۰۰۰۰ سرباز چيني و بسياري زخمي و معلول نيز در اين سمت . آقاي ترومن رئيس جمهور وقت امريکا که به خاطر گفتگوهاي معروف متفقين بسيار محبوب بود فقط محبوبيت خود را بر سر اين جنگ از دست داد و آقاي آيزنهاور جانشين وي با يک تهديد حمله ء اتمي کوچک غائله را پايان داد ! طرفين سر ميز مذاکره نشستند و دو کشور کره شمالي و کره جنوبي پايه گذاري شد . کاري که از همان آغاز هم قابل انجام بود . کجا هستند آن سازندگان فيلم هاي جنگي هاليوودي که دوباره با گسيل سربازان امريکايي نيروهاي خير را از دست نيروهاي اهريمني برهانند ؟ اشتباه جنگ کره چه بود ؟ آيا نمي شد فيلمي بعنوان سرمشق آيندگان از آن ساخت ؟ علت جنگ و نتايج آن در کدام فيلم بر پرده آمد ؟

جنگ ويتنام : ويتنام که تا قبل از سال ۱۸۶۰ تحت سلطه ء چين بود و پس از آن هم تا سال ۱۹۵۴ تحت استعمار فرانسه با روي کارآمدن دولتي چپ در شمال آن (که از جانب شوروي سابق و چين حمايت مي شد) با دخالت و تهاجم امريکا در آن سالها عرصه ء يکي از خونين ترين و طولاني ترين جنگهاي معاصر گرديد . آقاي جانسون که پس از ترور کندي در سال ۱۹۶۳ به رياست جمهوري امريکا رسيد به شدت و بدون تفکر به اين جنگ دامن زد و چندسال بعد اين کلاف سر در گم را به نيکسون و کيسينجر سپرد و رفت . جوانان امريکايي از کانون گرم خانواده ها جدا شده و در ميان جنگل هاي ويتنام و کامبوج رها و تنها شدند ... ويتنامي ها اهريمن و باني قتل عام جوانان بيگناه امريکايي قلمداد شدند ، نتيجه بيش از دو ميليون کشته و صدها هزار زخمي ، معلول ، و رواني از دو طرف . چرا جان وين در فيلمي با نام «کلاه سبزها» درست مثل فيلم هاي وسترن اين بار سرخپوستان ويت کنگ ! را در جنگل هاي ويتنام مثل مور و ملخ قتل عام و تارومار کرد ؟ چرا در مورد جنگ ويتنام و حماقتي که باعث بروز اين جنگ شد (بجز موارد بسيار معدودي) فيلم هايي ساخته نشد تا بجاي تاکيد بر قهرماني و مظلوميت و در نهايت روشنفکري امريکاييان ، بانيان اين جنگ را اهريمن معرفي کند ؟ باز جاي شکرش باقيست که فرانسيس فورد کاپولا در ۱۹۷۹ فيلم «و اينک آخرزمان» را ساخت و در ۲۰۰۱ مجددا آنرا با ۵۳ دقيقه اضافه پخش کرد .
در اين فيلم بسيار ديدني هم فقط شرايط غم انگيز سربازان امريکايي در جنگل هاي ويتنام و کامبوج به تصوير کشيده شده و فرياد اعتراض سرهنگي واقع بين (مارلون براندو) به گوش مي رسد . كاپولا با اين فيلم بسيار ارزشمند مورد غضب اعضاي آكادمي اسكار (بخاطر پيامهاي ضد جنگ و بعضا ضد امريكايي) قرار گرفت و تنها جشنواره ء سينمايي كان از اين فيلم قدرداني نموده و نخل طلاي خود را به اين كارگردان فرهيخته هديه نمود . پايان جنگ ويتنام در سال ۱۹۷۳ با امضاي پيمان آتش بس توسط آقاي نيكسون اتفاق افتاد . در ۱۹۷۵ حكومت ويتنام شمالي به جنوب نقل مكان داده و در سال ۱۹۷۶ كشور ويتنام يكپارچه و متحد گرديد .

اگر صنعت فيلمسازي جنگي هاليوود باز هم به سراغ جنگ جهاني دوم و همان قضايا كه در ابتداي مقاله عنوان شد برود كه مي رود و به خلق صحنه هايي آنچناني بپردازد ، ديگر اين سرباز آلماني نيست که حماقت به خرج مي دهد ...

پايان
_________________________________


* سريال : فيلم بلندي ست داستاني که معمولا توسط شبکه هاي تلويزيوني در فواصل زماني مساوي و راس ساعت معين پخش مي شود و داستان هر قسمت آن دنباله ء داستان قسمت قبلي ست ، مثل : سريال «سلطان صاحبقران» اثر زنده ياد علي حاتمي و «دايي جان ناپلئون» اثر ناصر تقوايي .

* مجموعه : فيلم هايي که در قسمت هاي متعدد و داراي داستان هاي مختلف و تحت يک عنوان واحد معمولا در فواصل زماني مساوي و راس ساعت معين از شبکه هاي تلويزيوني پخش مي شوند ، مثل : مجموعه «سرنخ» اثر کيومرث پوراحمد و «به سوي جنوب» از تلويزيون کانادا .
_________________________________

  [ ۵:۳۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۱


پس آنها چطور فيلم هاي خوب وموفق مي سازند ؟!!


مجموعه بحث هايي پيرامون هنر- صنعت فيلمسازي امروز

( قسمت اول )

با تكنولوژي ديجيتال و دوربين هاي ارزان قيمت امروزي ، هيچگاه اوضاع براي فيلمسازي به اين روبراهي نبوده است . اما آيا مي توانيد فيلمي با كيفيت مناسب براي شركت در يك جشنواره ء معتبر يا قابل عرضه در سينماي هاليوود يا حتي بازار سينماي ايران بسازيد ؟!! مي توانيد فيلمنامه اي مناسب نوشته ، فيلم را تهيه ، كارگرداني ، فيلمبرداري ، تدوين، و توزيع كنيد ؟ فيلمسازي فقط خريدن يا تهيه و تدارك بهترين دوربين ها و عناصر ساخت نيست ، كار كاره ِ تكنيك و شيوه ء ساخت است .

فيلمسازي

يك فيلم بر اساس يك ايده ، تخيل ، يا جزئي از يك داستان يا شخصيت شكل مي گيرد و پس از آن محتواي اصلي در قالب يك مضمون داستاني ساخته مي شود . مضمون به شكل يك فيلمنامه و فيلمنامه بصورت يك فيلم در مي آيد .
فيلم متشكل از اجزا و قطعاتي ست و ساخت آن به تمامي افراد ، بازيگران ، و عناصر ذي دخالت ديگر در آن بستگي دارد . اگر هريك از حلقه هاي اين زنجيره ء توليد ضعيف باشد ، كل فيلم ضعيف از كار درمي آيد .


پروسه ء فيلمسازي :

* گسترش و آغاز كار

در اين مرحله ، فيلمنامه اي نوشته يا خريداري شده است . اين فيلمنامه ممكنست چندبار بازنويسي شود و هنگامي كه براي تهيه كننده قانع كننده بود ( برخي اوقات تاييد فيلمنامه به كارگردانان معتبرو موردقبول تهيه كننده واگذار مي گردد ) ، بودجه ء اوليه ء فيلمبرداري برآورد مي شود . اين بودجه بايد شامل برآورد هزينه ء تهيه ء تجهيزات ، فيلم خام ، طراحي صحنه ، تامين لوكيشن و هزينه هاي تردد به آن ، و امثالهم باشد . همزمان ، تهيه كننده افراد كليدي پروژه را دور هم جمع مي كند : كارگردان ، فيلمبردار ، مدير توليد ، طراح توليد ، اهالي تدارك كننده ء صحنه و لوكيشن ، و البته فيلمنامه نويس يا دستياراني براي اصلاح كار در ضمن ساخت . يك تهيه كننده ء باهوش همزمان با اين اقدامات همواره در صدد يافتن سرمايه گذاران جديد و شركتها و افراد ديگر براي مشاركت در توليد و هزينه هاي احتمالي مازاد بر بودجه ء برآوردي نيز خواهد بود . تهيه كننده بايد قادر به “ فروش “ داستان و نتيجه ء كار براي چراغ سبز دادن به شروع پروژه باشد ، هرچه زودتر بهتر ! دنياي امروزه ديگر دنياي طمع نيست !!!

* پيش توليد

هنگامي كه مرحله ء گسترش و آغازكار تكميل شد ، پروژه وارد مرحله ء پيش توليد مي گردد . اين مرحله ، مرحله ء مقدماتي يا آماده سازي طراحي توليد ست . يكي از اولين گامهاي تهيه كننده تدارك دفتر توليد و آغاز به استخدام و به كارگيري عوامل توليد همدل و همبسته است ، همدل و همبسته چون تكروي در كارهاي گروهي بيشتر از فايده ، ضرر دارد .
در همين مرحله ء پيش توليدست كه لباسها و دكورها طراحي مي شوند و بقيه ء عناصر توليد استخدام و لوكيشن ها جستجو و شناسايي مي شوند . جداول فيلمبرداري تهيه و استخدام بازيگران ديگر ادامه مي يابد . هركار ديگري كه بتوان مقدم بر فيلمبرداري آن را انجام داد ، بايد در همين مرحله انجام پذيرد .

* توليد

توليد مرحله ء اصلي اجرا در كار فيلمسازي ست . فيلمنامه در استوديو يا در لوكيشن ، بوسيله ء بازيگران ، با لباسهاي كامل ، گريم ، و نور و صدا در مقابل دوربين قرار مي گيرد . اغلب از اين مرحله با عنوان “ فيلمبرداري“ ياد مي كنند . اين مرحله پرهزينه و وقت گير بوده و به برنامه ريزي منطقي و مالي وسيعي نياز دارد .

* پس از توليد (مراحل فني)

اين مرحله ، مرحله ء پردازش نهايي ست . كارگردان و/ يا تهيه كننده بهمراه تدوينگران صوتي و تصويري صدها تصوير و صداي برداشت شده در مرحله ء توليد را به كار مي گيرند . در همين مرحله است كه جلوه هاي ويژه هم در صورت نياز اضافه مي شود و نماهاي لازم زيبايي شناسانه و براي تاثير روايي بيشتر بصورت تكنيكي به كار افزوده مي شوند . ديالوگها تنظيم و تطبيق مي شوند
و صدا و افه هاي صوتي فيلم با محتواي بصري صحنه ها تطابق مي يابند . آرام آرام فيلم از نسخه ء اوليه ء راف كات * به نسخه ء تمام شده ، تميز ، و نهايي فاين كات * كه تماشاگران آنرا بر پرده خواهند ديد تبديل مي شود .

* بازاريابي و توزيع

وقتي فيلم ساخته و پرداخته شد ، كار بازاريابي و پخش آن آغاز مي شود . اگر تهيه كننده قبلا“ پخش كننده را انتخاب كرده باشد ، فيلم از طريق تبليغ در سينماها ، راديو، تلويزيون ، مطبوعات ، و رسانه هاي جمعي ديگر تبليغ مي شود . اين جريان تماشاگراني را حتي قبل از شروع نمايش براي فيلم تدارك مي بيند . بازاريابي ، بخشي مديون مهارت و بخشي وابسته به حسن ذن و حدس قوي ، و در نهايت بسيار خلاقانه است . بازاريابي خوب مي تواند يك فيلم حتي كوچك را به يك موفقيت بزرگ بدل سازد (“پروژه ء بلرويچ“ را بخاطر بياوريد كه چگونه با راه اندازي اولين سايتهاي اينترنتي تبليغ به يكي از پرسودترين فيلمهاي تاريخ سينما تبديل شد) و برعكس مي تواند باعث سقوط يك فيلم عظيم و پرخرج گردد .

ادامه دارد ...

  [ ۱:۰۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۱


www.fcf-ir.com


خوب به سلامتي سايت بنياد سينمايي فارابي هم راه اندازي شد و منبعد مي توانيد از طريق اين سايت که به زبانهاي فارسي و انگليسي طراحي شده به اطلاعاتي درباره :

- فيلم هاي ايراني در جشنواره هاي جهاني
- جوايز بين المللي سينماي ايران
- فيلم هاي ايراني
- فيلم هاي ايراني در جريان توليد
- انتشارات مربوط به سينماي ايران
- مشخصات بنياد فارابي و مديريت سينمايي ايران
- فيلم هاي روي پرده
- و ...

دسترسي پيدا کنيد . سايت از موتور جستجويي براي اطلاعات موجود در بانک داده هاي خود بهره مند بوده و اطلاعات نسبتا جامعي در اختيار کاربران قرار مي دهد . هرچند اين سايت هنوز تا کمال مطلوب فاصله دارد ولي با اتکاء به اطلاعات اين سايت و سايت راه اندازي شده ء مجله ء دنياي تصوير و سايت در دست راه اندازي مجله فيلم اميدواريم تا اطلاعات موجود درباره سينماي ايران هرچه وسيع تر و پربارتر در دسترس همگان قرار گيرد .

به اميد گسترش همه جانبه ء فرهنگ و شعور و هنرايراني در سراسر جهان .


  [ ۳:۳۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۱



" ديگران " - The Others



______________________________________________

کارگردانی ، فيلمنامه ، و موسيقی متن : آلخاندرو آمنه بار

بازيگران : نيکول کيدمن (گريس استوارت) ، فيونلا فلاناگان
(خانم برتا ميلز) ، آلاکينا مان (آن استوارت) ، جيمز بنتلی
(نيکلاس استوارت) ، کريستوفر اکلستون (چارلز استوارت) ،
اريک سايکز(آقای تاتل) ، الن کسيدی (ليديا)

رنگی محصول سال 2001 امريکا واسپانيا ، مدت زمان نمايش :
104 دقيقه ، درجه بندی نمايش 13 PG -
______________________________________________



" خوب بچه ها راحت نشستين ؟ پس شروع می کنم" ...



اين کلماتی ست که در آغاز فيلم و در تاريکی محض ادا می شود ... گريس با فرياد رو به دوربين چشم می گشايد و تصوير 90 درجه می گردد ، او از کابوس پريده ... يک زن و مرد مسن و دختری جوان و لال بعنوان مستخدم به خانه که نه ... قصر اشرافی- ويکتوريايی او مراجعه می کنند ... داستان در 1945 در جزيره ء دورافتاده ء جرسی در انگلستان اتفاق می افتد ، در اواخر جنگ جهانی دوم .

بساط نمايش بسرعت پهن می شود ، سکانس های آغازين تمامی اطلاعات لازم برای آغاز داستانی متفاوت را باضافه ء پيش آگهی های متعدد به تماشاگر منتقل می کنند . فضای نمايش و لوکيشن و داستان بطور موازی معرفی می شوند . فيلم برخلاف ريتم کند لازمه ء چنين روايتی ، ضرب آهنگ تندی بخود می گيرد . کابوس ، فرياد ، فضای وسيع وهم انگيز، اصرار به تاريک نگهداشتن خانه ، درهای بسته ، و بيماری غيرعادی کودکان ... استراتژی متفاوت "آمنه بار" در روايت تصويری داستانی ترسناک و متفاوت را نمايان می سازد . بزودی و با مقدمات پيش گفته در می يابيم که با شيطان ، رفتار هيستريک ، هجوم خون و خشونت ، غافلگيري های لحظه ای خنک (پخ) ، جادو ، و بسياری ديگر از عناصر سينمای وحشت مواجه نيستيم . آمنه بار با صبر و حوصله فقط فضايی مرموز را وا می نمايد ... فضايی موهوم . بجای کوران وحشت با نسيمی از اضطراب مواجه می شويم ... در اين خانه خبری هست ! ... چيزی !

جزئيات بسيار کوچک نظير : ترک کار ناگهانی و نيمه شبانه ء مستخدمين قبلی ، از راه رسيدن مستخدمين جديد و آشنايی قبلی ايشان با خانه ، عنوان کردن مراجعه از طريق آگهی استخدام گريس ، پيداشدن نامه ء استخدام ارسال نشده در صندوق پست ، بحث و نظر بچه ها در خصوص مسائل مذهبی ، عدم حضور چارلز استوارت در خانه بعلت شرکت در جنگ رو به اتمام (با اتکا به دانسته های تاريخی تماشاگر) ، حساسيت غريب بچه ها نسبت به نور آفتاب و لزوم بسته بودن دائم پرده ها ، ضرورت قفل شدن هر در پيش از گشودن ديگری ، صرفنظر از انرژی برق ، مراجعه ء مکررگريس به تفنگ ، و ... تماشاگر را متقاعد می کند که وقايع بزرگی در شرف وقوعند . به حضور ارواح مشکوک می شويم ... "آن" با ارواح برخورد دارد ... مادر سرسختانه اين فرضيه را رد می کند ... صدای گريه ء کودکی که از اتاق "آن" و "نيکولاس" نمی آيد ... حضور "ويکتور" را به شيطنت ، خيالبافی ، و حتی بدجنسی "آن" نسبت می دهيم . در فضايی وهم انگيز و مملو از شک و ترديد غوطه ور می شويم ... نورپردازی و گردش با شمع گريس در خانه اين فضا را دوچندان به ما تحميل می کند ... نماهای درشت و بسيار نزديک از چانه ، صورت ، و گونه ء گريس در نور شمع در زمانهای غيرتعليقی (که بسته شدن قاب تصوير تماشاگر را به غافلگيری تهديد نمی کند) بجای دلهره بر وهم می افزايند ... و در زمان تعليق نماهای مشابه و متناقض برعکس عمل می کنند (به صحنه ء خياطی/گلدوزی گريس در طبقه ء پايين و صداهای بالای سقف ، اعتراض گريس به خانم ميلز بابت ليديا و ديدن او در بيرون خانه يا جستجوی گريس بدنبال تصوير ساکنين قبلی خانه يا فصل حضور گريس با تفنگ در کنار پيانو و بستن در پيانو و اتاق يا مواجهه با پنجره های بدون پرده ء خانه و ... توجه کنيد) . جزئيات داستان کاملا" موجهند يا در آخر توجيه می يابند . رفتن پدر، بواسطه ء شنيدن داستان است ... از "آن" ... تمام داستان ! "آن" به جنون آنی مادر اشاره می کند ... يک پيش آگهی . خانم ميلز و آقای تاتل و ليديا قصد تصرف خانه را ندارند ، آمده اند تا آنها هم در آنجا بمانند ... و بابت حضور مهاجمين به گريس هشدار می دهند ... خانم ميلز به حضور ارواح اعتقاد دارد ... آنها مهاجمينی هستند که مهاجم نيستند (از مختصات درام های پر کشش به اشارت دوستی کاملا" صاحب نظر) ، ... و خانم ميلز : دانای کل ، دانای کلی که راوی ماجرا نيست . او فقط در گره گشايی نهايی به جمع بندی کمک می کند و اندکی به آن می افزايد ... در خصوص "ديگران" .

آمنه بار داستان را برای شما روايت نمی کند ، بلکه آنرا در برابر چشمان شما قرار می دهد و مسئول برداشت مفاهيم خود شماييد ... درست دريابيد يا نه ، لذت می بريد ! ذهن شما در جمع بندی آزادست و فيلمساز برخلاف بسياری ديگر از فيلمهای اين گونه (ژانر) ، اطلاعاتی را تا آخر از شما مخفی و دريغ نمی کند . پس از روشن شدن ماجرا علت وجود برخی نماها و جزئيات را درک می کنيد . و توالی جزئيات حساب شده است ، آيا تقدم و تاخری در روايت بخش های مختلف فيلم را غيرمنطقی يافته ايد ؟ مواجهه ء گريس با پيرزن در لباس سفيد "آن" را بخاطر می آوريد ؟ علت وقوع اين اتفاق و پيش آگهی دريافت نشده ء گريس (و خود شما) را دريافته ايد ؟ پيرزن واسطه ء احضار روح آخر فيلم (رنه آشرسون)را بخاطر بياوريد ... و جلسه ء احضار ارواح و اشارات خانواده ء مارليش (پدر و مادر ويکتور) به تلاش در رازگشايی خانه از طريق جلسات متعدد احضار روح و حلول ارواح در قالب مديوم های احضار را . يافتن آلبوم تصوير مردگان و تعبير آن رسم قديمی عکس گرفتن از ايشان و يافتن گور و سنگ قبرهای سه گانه در فضای بيرونی خانه توسط "آن" و "نيکولاس" . به گفته ء راجر ابرت "ديگران" يک نمايش ديوانه وار نيست ، يک بازی تعليقی ست که در آن فضای ترس به آهستگی شخصيت ها را در بر می گيرد .

و در پايان ... چرخش 180 درجه ای معما يا بهتر بگويم واژگونی بطری ، تمامی يافته های تماشاگر را به زيبايی زير و رو می کند و اين غافلگيری نهايی هديه ء جذابی ست که کاملا" ضد کليشه از جانب فيلمنامه نويس به تماشاگر هديه می شود ، غافلگيری ای که در هيچ جای ديگر فيلم قابل طرح يا پيش آگهی نيست ، بدون هيچ شباهتی به "حس ششم" اندکی متقلبانه ء شيامالان (درخصوص يافته ء نهايی بروس ويليس) .

  [ ۹:۵۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۱



آلخاندرو آمنه بار
Alejandro Amenábar






فرزند پدري شيليايي و مادري اسپانيايي است . او در سال ۱۹۷۳ ميلادي در سانتياگوي شيلي در «شب پينوشه» چشم به جهان گشود . در يک سالگي خانواده ء او که به واسطه ء جنگهاي داخلي اسپانيا به شيلي مهاجرت کرده بودند دوباره به اسپانيا بازگشتند . آمنه بار در مادريد بزرگ شد و براي تحصيلات عالي وارد دانشکده ء علوم دانشگاه کامپلوتنس مادريد شد . در تحصيلات دانشگاهي چندان موفق نبود و پس از چندبار مردودي از تحصيل منصرف شد ، به تحصيل سينما هم نپرداخت و ... مستقيم وارد کار سينما شد . در ۱۹۹۲ يعني در ۱۹ سالگي نخستين فيلم کوتاهش را با نام «Himenoptero» ساخت که در آن کارگردان ، تهيه کننده ، بازيگر ، فيلمنامه نويس ، و آهنگساز بود . در ۱۹۹۵ «لونا» (Luna) ، و در ۱۹۹۶ «تز» (Thesis) را ساخت . «تز» براي او شهرت و موفقيت تجاري در پي داشت . در سال ۱۹۹۷ فيلم بعدي او «چشمهات رو بازکن» _ (Open Your Eyes) حضور کارگردان تواناي جديدي را در سينما نويد داد و اين فيلم پخش جهاني شد . اين حضور قدرتمند توجه تام کروز و همسر (آن زمانش) نيکول کيدمن را جلب کرد ، آمنه بار در سال ۲۰۰۱ به تهيه کنندگي کروز و بازي کيدمن فيلمنامه اي نوشت با نام «ديگران» The Others که خود آنرا کارگرداني کرد و براي آن آهنگ ساخت و بدين ترتيب وارد مقطع جديدي از دوران فيلمسازي خود شد . او در تمام فيلمهايش (تا بحال) هم فيلمنامه را خود مي نويسد و هم موسيقي متن را خود مي سازد ، نه تنها براي فيلمهاي خود که براي فيلمهاي ديگران نيز . آمنه بار با ساير فيلمسازان ديگر اسپانيايي فرق دارد ، او به کار در زمينه هاي موهوم ، رواني ، و حتي تقريبا سوررئال علاقمند است و هنوز به سي سالگي نرسيده ، کارهاي متعددي براي چندسال آينده در دست دارد . در ۱۹۹۲ در «همينو پترو» و در ۱۹۹۹ در «هيچکس ديگري را نمي شناسد» بازي کرده و فيلمنامه هاي نوشته شده اش عبارتند از :
۱۹۹۲ «همينوپترو» ، ۱۹۹۵ «لونا» ، ۱۹۹۶ «تز» ۱۹۹۷ «چشمهات رو بازکن» ، ۲۰۰۱ «ديگران» و «آسمان وانيلي» . آمنه بار همزمان با «ديگران» براي کروز فيلمنامه ء «آسمان وانيلي» را نوشت .



در «تز» دختر دانشجويي در حال فارغ التحصيلي که روي پايان نامه (تز) خود درباره ء خشونت در رسانه ها کار مي کند در مي يابد که در خلال يک فيلم پورنو دختري تا سرحد مرگ شکنجه مي شود (اين فيلم شما را ياد فيلم «۸ ميليمتر» نمي اندازد ؟!) ، کمي بعدتر در مي يابد که اين دختر قبلا در دانشکده ء او درس مي خوانده ... و فردي سعي مي کند براي سکوتش از او ستاره اي براي سينما بسازد ... اين فيلم آمنه بار د ضمن بررسي اوضاع رسانه هاي خبري کار جذابي ست در گونه (ژانر) فيلمهاي دلهره آور (Thriller) .

در «چشمهات رو باز کن» سزار (ادوارد نوريه گا) جوان ۲۵ ساله ء خوش تيپ و پولداري ست که بهترين و گرانترين ماشين ها را سوار شده و صفي طولاني از دختران زيبا را در کنار دارد . سزار در دست بسر کردن شکار تازه اش «نوريا» (نجوا نيمري) ناموفق است . شبي که نوريا جشن تولد او را به هم مي زند ، سزار از «سوفيا» (پنه لوپه کروز) دوست دختر «پلايو» بهترين دوستش خواهش مي کند تا در حل مشکل به او کمک کند ... صبح روز بعد ، نوريا در اتومبيلش در بيرون آپارتمان سزار منتظرست و با چرب زباني سزار را سوار مي کند . چيز بعدي اي که سزار مي فهمد درگيري اوست در بازجويي مربوط به اتهامش ... در يک زندان ... آمنه بار از اين به بعد سزار و تماشاگر را درگير مجموعه اي از توطئه ها و گره هاي پيچيده مي کند ، معماهايي که تا پايان فيلم از آنها سر در نخواهيد آورد .

در «ديگران» ... اجازه دهيد تا مطلب بعدي را قدري مفصلتر به اين فيلم اختصاص دهم .

... و فيلم هايي که آمنه بار تا بحال کارگرداني کرده ، عبارتند از :
۱۹۹۲ «همينوپترو» ، ۱۹۹۵ «لونا» ، ۱۹۹۶ «تز» ، ۱۹۹۷ «چشمهات رو بازکن» ، و ۲۰۰۱ «ديگران» .

کارگرداناني چون آمنه بار ، نولان ، برتون ، اگويان ، برادران واچوفسکي ، و ... مي توانند تا هريک به نوبه ء خود و در سبک کاري شان به جمع بزرگان تاريخ سينما بپيوندند .

پ.ن. ۱) تام کروز در «آسمان وانيلي» ي نوشته ء آمنه بار با پنه لوپه کروز (بازيگر نقش سوفياي «چشمهات رو بازکن») آشنا شد ... و پس از جدايي از کيدمن با او ازدواج کرد ! اينهم يکي ديگر از خير/شر هاي آمنه بار و سينماي اسپانيا (:

پ.ن. ۲) از شايعاتي که احتمالا منبعد با آنها برخورد مي کنيد دلگير نشيد ، به لوئيس بونوئل هم خواهيم پرداخت ... و «فرشته ء مرگ» ش يا آلمودوار و «زنان بر پرتگاه تلاشي عصبي» و «همه چيز درباره ء مادرم» او .


  [ ۱۱:۲۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۸۱

پيش درآمد !


جذابيت تماشاي فيلم «ديگران» در سينما فرهنگ ، عليرغم اطلاع از داستان ، کمتر از اولين بار نبود . حقيقت اينکه متاسف شدم چرا چنين فيلمي را از ابتدا اينگونه نديده ام : بر پرده ء عريض و با صدا و افه هاي صوتي مسحورکننده . اين بار «ديگران» را در کنار ديگران ديدم ، بين جمعيت ... همانگونه که قبلا وصف کرده ام : «آييني» . در سالن تاريک و مملو از تماشاگر ، با تماشاگراني که همه با هم مي ترسيدند ... يا به ترس خود مي خنديدند ، جمعيتي که با هدف واحد فيلم ديدن دور هم جمع شده بودند . از گفتگوهاي بيرون سينما و در سالن انتظار معلوم بود که تقريبا اکثريت فيلم را ديده اند ، اطلاع از داستان فيلم و آن سکوت و جذبه ... اين جمعيت و آن عده که متاسفانه راه به سالن پيدا نکردند و درصد مطلعين از داستان و حضور بهرجهت شان خبر از يک چيز مي دهد : واي به حال سينماي گلخانه اي که در برابر امواج بلندي چون «ديگران» قرار گيرد . دوستان صنوف مختلف سينمايي بجاي درگيري و مخالفت با يکديگر بهترست مراقب باشند . اگر فيلم هاي خارجي هم چون کالاهاي خارجي راه به مرزهاي اين بوم بگشايند ، رقابت آسان نخواهد بود ... که نه ، رقابت غيرممکن است . «ديگران» را تقريبا همه ديده بودند ، همانگونه که «با گرگها مي رقصد» را ! فيلم هاي اکشن نازل تر از آن را تصورکنيد که دوبله شده ، تمام روز اکران شوند ، در تهران و شهرستانها . بگذريم ...

از «ديگران» مي گفتم . يکي از جذاب ترين هاي من .هميشه با انتخاب بهترين ها مخالف بوده ام ، سنجش فيلم ها نسبت به هم اگر در ژانر و مضمون واحد باشند مقدورست [مثل «لوليتا»ي کوبريک و «لوليتا»ي آدرين لين يا «رواني» هيچکاک و «رواني» نمي دونم کي!] ولي فيلم هاي متفاوت در گونه و داستان و زبان روايت و ... را چگونه مي توان مقايسه کرد . مثلا چطور مي توان بين «همشهري کين» اورسن ولز و «راشومون» کوروساوا و «روزي روزگاري در امريکا» ي لئونه يا همين «ديگران» آمنه بار بهترين را برگزيد ؟ بهرحال «ديگران» را خيلي دوست دارم ، هم داستانش را و هم ساخت و جزئياتش را . از نظر من يک فيلم کامل ست . جزئيات داستان و ساخت داستان ، موسيقي ، بازي ها ، انتخاب بازيگران و بازيگرداني ، و ... بي نقصند . از آنجا که فيلم هاي پيچيده و مرموز تعليقي را خيلي دوست دارم ، تو يکي دو مطلب آتي شروع مي کنم به تعريف و تمجيد از آمنه بار و «ديگران» (:


  [ ۱۲:۲۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۱


« کاغذ بي خط »


نادر خوانساري
http://khonsari.blogspot.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : ناصر تقوايي
فيلمنامه : ناصر تقوايي (براساس طرحي از مينو فرشچي)
مدير فيلمبرداري : فرهاد صبا
موسيقي متن : کارن همايونفر
بازيگران : خسرو شکيبايي ، هديه تهراني ، جمشيد مشايخي ،
زنده ياد جميله شيخي ، نيکو خردمند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


جدا ؟!! مقصر کيست ؟



با اشتياق و سر فرصت مناسب به ديدن فيلم جديد تقوايي که به فاصله ء حدود ۱۲ سال از فيلم بلند قبلي اش « اي ايران » ساخته رفتم . خوشحالم که يکي ديگر از بزرگان سينماي متفاوت و پيشرو ي ايران که در سالهاي ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ سر برآوردند ، هنوز فيلم مي سازد ... و خوب هم مي سازد .

فيلم جديد تقوايي سهلي ست ممتنع ! از يک سو داستاني ساده و سرراست دارد که به معضل زن معاصر در تعارض با مردسالاري پرداخته و از سوي ديگر با سمبوليسمي مواجهيم که در جاي جاي فيلم به چشم مي آيد .

رويا رويايي ، نقش سنتي خود در خانواده را دوست ندارد که حق هم دارد . تاکيد رويا بر وظايف روزمره ء « شستن و سابيدن و پختن » که کاري ست غيرفکري و بدون فرصت بالندگي و اعتلا ، بجاست . او ثابت مي کند که در عين انجام اين روزمرگي هاي يدي ، قدرت فعاليت ذهني موفقيت آميز را هم دارد . تا اينجاي کار عالي ست . فيلمنامه نويسان اين خانواده ء خاص را روشنفکر معرفي مي کنند ، شايد براي اينکه از بروز تعصب و سنت گرايي در دو قطب اين کشمکش در امان باشند . اما ... رويا از شوهر ايفاي نقش هاي سنتي (مثلا تامين مالي) را توقع دارد و ... شوهر ... آيا واقعا جهانگير نسبت به خواسته هاي رويا ستيزه جو و افراطي ست ؟ مخالفي ضعيف النفس و ناتوان است ؟ شوهري پذيرا و موافق است ؟ نامتعادل و دمدمي مزاج است ؟ يا ... چه ؟!! شخصيت جهانگير چگونه است ؟ ... به سادگي دوستان خانوادگي را به ميهاني مي خواند و در غياب رويا از ايشان پذيرايي مي کند و در مراجعه ء بسيار دير رويا (در پايان ميهماني) اعتراض نمي کند ... بعدا درمي يابيم که روياي معترض در محل کار شوهر به تحقيق دست زده تا سر از کار (تلويحا کريه) شوهر درآورد ، واکنش شوهر چيست و چه توقعي از شوهر مفروض مي رود ؟ شوهر به ماموريت کاري مي رود و بازمي گردد ، بچه ها او را (در تبعيت از داستان شنگول و منگول مادر) به خانه راه نمي دهند ... نتيجه شکستن در خانه و مخفي شدن بچه ها در اتاقشان ، ... در بازگشت رويا و وقايع بعد از آن خباثتي از جانب شوهر که به « کتاب سوزان » تهديد مي کند ، لمس نمي کنيم ! شوهر با خود جن به خانه آورده ، يک بچه نهنگ کذايي که رويا فرصتي براي پاک کردنش ندارد ، پس ... شوهر خود آنرا پاک مي کند ... هرچه بيشتر به جزئيات بپردازيد اين شوهر را که عملا عامل تضييع حقوق زن معرفي شده ، مردسالاري خبيث نمي يابيد . پس اين درگيري زن و شوهري از کجا مي آيد ؟ رويا در پاره اي اوقات از کنايه هاي تند و موهن استفاده مي کند : «... تو دوره ء دانشجويي کسي رو نفروختي ؟ ...» يا «... هر وقت يه جات مي سوزه ، جاي ديگرت رو فوت مي کني ...» . مرد که ظاهرا اهل مماشات و سازگار به نظر مي رسد ، اگر مخالفتي هم دارد يا آنرا به بحث گذارده و عاقبت تسليم مي شود يا بدون بحث تسليم رويا ست . توان ترک همسر نيز که ندارد ! خودمانيم ... خانمها بگويند ، مي توان چنين شوهري را «بد» و «مرد سالار» و «متعارض به حقوق زن» قلمداد کرد ؟ در اينصورت شوهراني از جنس شوهر فيلم هاي «دو زن» يا «شام آخر» (خلاصه نقش تيپيک آتيلا پسياني اين سالها) چگونه شوهراني قلمداد مي شوند ؟ هيولا ؟

نه . مشکل در بازي و ساخت فيلم نيست ، مشکل در بافت فيلمنامه است . سوال گنگ ذهنم در پايان فيلم ، چنين است : « اگر اين مرد (جهانگير ) بد است ، پس چرا بد نيست ؟!! » ... « کدام حق رويا پايمال شده است ؟ » . کنش دراماتيک شخصيت ها در فيلم ناقص است ، رويا آن زن متعقل و خردمند در حق طلبي و در رفتار با فرزندان است يا نيمه ديوانه ء نويسنده ء معتزل در خانه ء مادر ؟ جهانگير آن خبيث مخالف (ـه) کتاب سوز است يا آن مرد آرام پاک کننده ء بچه نهنگ و شنونده ء متحمل توهين هاي مکرر رويا ؟ بالاخره مقصر کدامست و محق کيست ؟ ... يک فرض محتمل است :

خانم مينو فرشچي فيلمنامه اي داشته با تم روياي بالنده و توانا در مقابل جهانگير مردسالار (ـه) زندان ساز ... مرد متفکري (تقوايي) فيلمنامه را دريافت مي کند و آنرا مي پالايد ... حالت قطبي و مردستيز آنرا تعديل مي کند و بعضي جا ها هم به نفع مرد سکانس ها را مي بندد . مي توان حدس زد در کنار اين تخالف و تعارض زن و شوهري اختلاف نظرات سياسي هم موجود بوده ، چون مرد زندان مي ساخته و زن زندان مي شکسته ... به قدرت خواسته و با ايمان ... ايماني که باران را به باريدن يا ايستادن وامي داشته ... و خون بچه نهنگي که بر روزنامه هاي توقيفي مي باريده ، اندکي تعديل و مختصري خودسانسوري که نه ... نرم کردن آهن گداخته و زهرگيري فيلمنامه ء اوليه شده : « کاغذ بي خط » .

چه اشکال دارد از صحنه هاي بي منطق و نامتجانس به کليت موضوع و پيرنگ داستاني فيلمنامه نظير :

- حضور نيکو خردمند عشق نايافته در زندگي زناشويي بعد از حضور بر مزار مردي که دوست نداشته در خانه ء مادر رويا .
- ماشين سواري رويا و جهانگير در آن پيکان عجيب و به تفاهم رسيدن پر کش و قوس شب جمعه !
- در شکستن جهانگير و مواجهه با رويا و قضيه ء کليد در و همچنان منطقي و خونسرد بودن جهانگير .
- شوهر رخت نشويي که همچنان در پاي شومينه مي خواند و برنمي تابد و مي سوزاند و ... در آخر مي تابد و سر برنمي آرد !
- کنش غريب رويا در مواجهه با مگس مزاحم و در جريان تکميل نهايي فيلمنامه اش و نهايتا کل سکانس خانه ء مادر او .

بگذريم و به احترام تقوايي بپا خيزيم و کف بزنيم . تقوايي عليرغم چفت و بست ضعيف فيلمنامه فيلمي ساخته « خوش ساخت » . ريتم فيلم که تقريبا ۹۷٪ آن در فضاي خانه ء رويا و جهان مي گذرد مجال خستگي به تماشاگر نمي دهد ، بازي ها در قطب زن خوب و مناسب و در سمت شوهر متوسط و بعضا به تبع فيلمنامه ضعيف ولي در مجموع کارسازست زيرا داستان را براي تماشاگر به رواني روايت مي کند . استعاره ها در وضع فعلي فيلمنامه بعضا ضعيف و قدري گيج کننده ولي لطيف و جذابند و ذهن تماشاگر را به تخيل وامي دارند .

همه و همه به کنار ... اين فيلم کار تقوايي عزيز ست . همينکه او مجال ساختن فيلم ديگري را يافته ، شادي آفرين است ، حتي اگر اين فيلمش از فيلم هاي بيادماندني نباشد .

يک نکته ء ديگر ... سوالي منتج از اينگونه داستان و فيلمنامه ها : چرا فکر مي کنيم يابنده ء آنچه بعضي زنان در زندگي زناشويي گم مي کنند ، مردانند ؟ مقصر اصلي مردانند يا انگاره ها و ارزش هاي سنتي مرد سالار ؟ کار «برآوردن حوائج خانواده» (اعم از مادي يا معنوي) چگونه بايد تقسيم شود ؟ اگر به اين بينديشيم ، روياها و جهانگيرها سريعتر به تفاهم مي رسند .


  [ ۱۱:۰۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب