... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۱


پنج فيلم صدر جدول پرفروش هاي اين هفته
به ترتيب از راست به چپ




۱ - «گزارش اقليت» استيون اسپيلبرگ رو قبلا و بطور مختصر خدمتتون معرفي کردم . اما بقيه ...

۲ - «ليلو و استيچ» انيميشني ست کمدي از کمپاني والت ديسني به کارگرداني کريس ساندرز و دين دي بلوز مخصوص کودکان و خانواده ها . داستان برخورد نزديک دخترکي جوانست با محبوبترين موجود ماورا زميني در کهکشانها . «ليلو» دخترکي تنها و اهل هاوايي ست که سگ کوچک و زشتي به نام «استيچ» را نگهداري مي کند ، استيچ اگر نتيجه ء يک آزمايش ژنتيک ناموفق که از سياره اي بيگانه گريخته و به زمين سقوط کرده نبود ، مي توانست بهترين حيوان خانگي باشد ! براساس عشق و ايمان و عقيده ء تزلزل ناپذير ليلو به «اوهانا» (مفهوم خانواده در هاوايي) ، او به گشودن قفل قلب استيچ و دادن آنچه که براي داشتنش طراحي نشده يعني «توانايي اهميت دادن به ديگران» کمک مي کند . فيلم با درجه بندي PG و با مدت يک ساعت و ۲۵ دقيقه از ۲۱ ژوئن روي پرده رفته است .

۳ - «اسکوبي دو» و گروه شرکت «راز» اين بار تکه هاي انيميشني خودشونو با اين فيلم زنده - انيميشن به کارگرداني راجا گوسنل روي پرده ء نقره اي به نمايش گذارده اند . در اين داستان فرد ، دافنه ، ويلما ، و شگي از هم جدا شدن و هرکدوم به راه خودشون مي رن ... تا اينکه اتفاقي دوباره دور هم جمعشون مي کنه : همگي فرم سفر به پارک تفريحي «جزيره ء اسرارآميز اسپوکي» رو پرکردن و با رفتار عجيب مسافران جوان آنجا مواجه ميشن و اين ماجراييه که فقط گروه شرکت «Mystery Machine» ميتونه باهاش طرف بشه ، اگه بتونن با اختلافاتشون کنار بيان . درجه بندي نمايش فيلم PG و مدت نمايش آن يک ساعت و ۲۷ دقيقه ست و از ۱۴ ژوئن روي پرده اومده .

۴ - اکشن- تريلر «هويت بورن» THE BOURNE IDENTITY به کارگرداني داگ ليمان داستان مردي ست (مت ديمون) نزديک به مرگ که يک قايق ماهيگيري ايتاليايي در اقيانوس به او حمله کرده و بعد از به هوش آمدن از فراموشي مطلق رنج مي برد . او کاملا فاقد هويت و گذشته است ولي تواناييهاي غيرعادي اي در مبارزه ، مهارتهاي زباني ، و دفاع از خود دارد که حاکي از گذشته اي خطرناک و غيرعادي ست . او شروع به جستجويي نوميدانه با کمک ماري (فرانکا پوتنت) مي کند تا دريابد که واقعا کيست ، و چرا توسط قاتلين تعقيب مي شود . درجه بندي نمايش فيلم PG-13 ، مدت نمايش آن يک ساعت و ۵۸ دقيقه بوده ، و از تاريخ ۱۴ ژوئن روي پرده است .

۵ - «مجموع تمام ترسها» هم اکشن تريلر ديگريست به کارگرداني فيل آلدن رابينسون با داستان ديگري(داستان چهارم بعد از - شکار اکتبر سرخ - بازيهاي ميهن پرستانه و - خطر آني و عيان) از جک رايان تام کلنسي . اين بار بن افلک (بعد از آلک بالدوين و هريسون فورد) در نقش جک رايان ظاهر مي شود و در طي آن تروريست هاي نئونازي ابزاري هسته اي بدست مي آورند و قصد دارند تا آنرا در عين مقصر جلوه دادن روسيه در Super Bowl بکار گيرند تا شايد دوباره جنگ سرد آغاز شود . خوشبختانه تحليلگر بزرگ CIA مسئول رسيدگي به اين پرونده مي شود و ... فيلم داراي درجه بندي PG-13 بوده و با مدت زمان نمايش ۲ ساعت و ۰۴ دقيقه از ۳۱ ماه مي روي پرده است .

  [ ۱۲:۴۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب




گزارش مصرف !


1 - « مصاحبان باد » Windtalkers جان وو را ديدم . نه اونقدر که اميرخان قادري ميگه بده و نه اونقدر که من فکر مي کردم خوب ! ولي بهرصورت ارتقايي در سطح کارهاي جان وو تلقي ميشه ، خوش اکشن ساز هنگ کنگي هاليوود که گمان نکنم«تغيير چهره» Face Ofش به اين سادگي ها قابل فراموشي باشه اين بار پا را از بيان مهيج داستان فراتر گذارده و رو به ملودرام و درام در متن يک فيلم جنگي آورده . جنس «مصاحبان باد» رو اصلا مشابه « نجات سرباز راين » يا «سقوط بلاک هاوک» يا فيلم اخيرتر «ما سرباز بوديم» نگيريد ، اين فيلم درعين نفي مليح جنگ بيشتر رويکرد به قهرمان پروري و روايت رفاقت نمونه هاي جنگي قديمتر داره ، چيزي شبيه «صليب آهنين» پکين پا مرجعترين فيلمساز کارهاي جان وو . البته در اين فيلم اسلوموشن ها خيلي کمتره و ... هوس تماشاي مجدد نسخه ء کامل «صليب آهنين» رو کردم ... با بازي جيمز کابرن و ماکسيميليان شل و کارگرداني : سام پکين پا . «مصاحبان باد» عليرغم عيب بزرگش که جنگ زدگي ذائقه ء تماشاچيان سينماي اين ماهها باشه ! خالي از نکات قوت هم نيست : يکي از درخشان ترين سکانس ها در نيمه هاي فيلم زمان ورود سربازان امريکايي به دهکده ء ژاپني ست در «سايپن» ، جاييکه قرارست محلي امن و حفاظت شده براي نيروهاي امريکايي در حرکت بسمت شمال جزيره باشد ... نامه ء پرستار به اندرز بصورت گفتار متن روايت مي شود و شما به همراه سربازان اهالي دهکده را مي بينيد ... فجايع منعکس در تک تک نماها با عبارت «مي شنوي ؟» متن نامه که در آخرين نما ادا مي شود گويي شما را از خواب مي پراند ... متوجه مي شويد که در حقيقت نامه را نخوانده ايد ... و اين خود دليلي است براي اندرز که از دريافت نامه هاي پرستار محبوبش پرهيز دارد . ديگري حالت اندرز از آغاز فيلم و پس از کشته شدن دوستانش در نبرد با ژاپني هاي آغاز فيلم ست و تمايل او براي کشتن ژاپني ها ، همان حالتي که بتدريج در اثر نزديکي عاطفي به «بن يازي» به عطوفت تبديل مي شود تا در پايان که عليرغم وظيفه شناسي عميقش او را بدانجا مي رساند که : «ديگر هيچکس نخواهد مرد» و بجاي کشتن يازي او را بر دوش گرفته و به گونه ء ديگري بجاي کد نجات مي دهد ... همان تنها کدي که در طي جنگ جهاني دوم کشف نشد . و ... يک نکته ء ديگر : وو با اين کلکسيون صحنه هاي خشن يک مطلب اساسي را نيز روايت و نفي مي کند و آنهم تبعيض نژادي ست ، تبعيض برادران سفيد عليه سرخپوستها . و پايان فيلم نيز ... براي عاشقان رفاقت اين قسمت را ناگفته مي گذارم تا داستان فيلم لو نرود . ديدن يکبار اين فيلم ضرر ندارد ، به قول مايکل ويلمينگتن در باب اين فيلم : «... فيلم را تماشا کنيد تا تصنيف مرگ را با نشاطي جهنمي بشنويد» .

۲ - به سفارش دوستي فيلمي ديدم با عنوان «The Assignment» با بازي دانالد ساترلند ، بن کينگزلي ، و آيدان کوئين . محشر بود . فيلم در ارتباط با داستان دستگيري کارلوس تروريست بين المللي و معروف دهه ء ۱۹۷۰ ميلادي ست . کمال پرداخت و پيچيدگي هاي متنوع فيلمنامه عيار فيلم را بالا برده است ! به علاقمندان فيلم هاي جاسوسي و اکشن تماشاي آنرا موکدا توصيه مي کنم .
۳ - اما فيلم هاي پرفروش اين هفته ... يه کم بعدتر به عرضتون مي رسونم (:
۴ - ديشب (جمعه ۷/۴/۱۳۸۱) ساعت ۲۱:۱۵ مجموعه اي از شبکه ء ۳ سيما شروع گرديد با نام «کتيبه» و قسمت اول آن با نام «ديروز و فردا» به کارگرداني ايرج کريمي پخش شد . اين قسمت از نظر کار تلويزيوني غيرمعمول بود و بيشتر کار سينمايي تلقي مي شد و کارگردان هم همچون شاگرداني که با التهاب و نفس بريده درس جواب مي دهند توانايي هاي مسلما والاي خود را با التهاب و بريده بريده به نمايش مي گذارد . بهرحال حال و هوا و روال پيشبرد داستان و نحوه ء پرداخت و نتيجه ء مستفاد آن تشابه اسمي احتمالي کارگردان را برايم منتفي کرد ... بله کار ، کاره آقاي ايرج کريمي منتقد خوب و فيلمساز خوش دست جديد و همان کارگردان «از کنار هم مي گذريم» بود . اميدوارم قسمتهاي ديگر اين مجموعه هم از همين کيفيت برخوردار باشد .

خوش باشيد

  [ ۱۱:۰۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۱


سينما گران بزرگ تاريخ سينما

روبر برسون
Robert Bresson


متولد : ۲۵ سپتامبر ۱۹۰۱يا ۱۹۰۷
درگذشت : ۲۱ دسامبر ۱۹۹۹ (۳۰ آذر ۱۳۷۸)
شغل : کارگردان ، فيلمنامه نويس ، بازيگر



روبر برسون متولد بيست و پنجم سپتامبر ۱۹۰۱ يا ۱۹۰۷ در برومون -لاموت کوههاي منطقه ء اوورژن فرانسه بود. از كودكي و نوجواني اين نابغه ي منزوي و تودار سينماي فرانسه اطلاعات اندكي در دست است . پس از پايان تحصيلات دبيرستاني به نقاشي روي آورد. در زمينه ي زبان يوناني ، لاتين ، و فلسفه به مدارج عالي دست يافت . در ۱۹ سالگي ازدواج كرد . در ۱۹۳۳ براي " زماني نوازنده " ديالوگ نوشت و به هنر سينما روي آورد . سال بعد (۱۹۳۴) كمدي ميان مدت "ماجراهاي عمومي " Les Affaires Publiques را ساخت كه تمام كپي هاي آن نابود شده است . سپس در نگارش چندين فيلم نامه همكاري كرد ، از آن ميان " هواي پاك " رنه كلر (۱۹۳۹) بود . در جنگ جهاني دوم بيش از يكسال را در زندان نيروهاي آلماني به سر برد و بعدها از اين تجربه در كارگرداني "يك محكوم به مرگ گريخته است" ("باد هرجا بخواهد مي وزد") استفاده كرد .

برسون ترجيح مي داد كه آثار اوليه اش را ناديده بگيرد و شروع كارنامه ي سينمايي اش را "فرشتگان گناه " (۱۹۴۳) مي دانست كه
نخستين فيلم بلند داستاني اش بود . اين فيلم جزو معدود آثار برسون است که در آن از بازيگران حرفه اي ، ديالوگ هاي استيليزه و تصنعي ، و موسيقي متن مخصوص فيلم استفاده کرد . عناصري که در کارهاي بعديش بشدت از کاربرد آنها پرهيز نمود . فيلم داستان عشق يک راهبه و ايثار او در راه اعاده ء حيثيت يک زن درمانده است که علاقه ء فيلمساز به روايت داستان از طريق يک مجموعه صحنه هاي کوتاه در عين وفاداري و علاقه به بيان جزئيات نهفته در توانائيها و اعتقادات بشري ، را مي نمايد .

«بانوان جنگل بولوني» (۱۹۴۵) دومين فيلم بلند برسون بود. در اين فيلم هلن سرخورده و عصباني از جفاي معشوق سعي در انتقام گيري از ژان به کمک يک رقاصه ء کاباره به نام آگنس را دارد ... اين فيلم برسون با فيلمهاي ديگر او تفاوتهاي بسيار دارد ، فقدان ايده آل ها و سمبوليسم به گونه اي مذهبي برسون در اين فيلم از تاثير و قدرت آن نسبت به ساير فيلم هاي وي مي کاهد .

«خاطرات يک کشيش دهکده» در سال ۱۹۵۰ ساخته شد . کشيش جواني وارد دهکده اي مي شود ... عدم پذيرش او از جانب اهالي تنهايي او را باعث مي شود ، از ناراحتي گوارشي رنج مي برد ، گويا موقعيت او ايمانش را در بوته ء آزمايش قرارداده است ... در اين برداشت تراژيک از رمان برنانوز ، برسون پيروزي ايمان بر رنج و محدوديتهاي بشري را به نمايش مي گذارد . تماشاگر با مرور يادداشتهاي روزانه ء کشيش جوان ، بجاي او با دنياي پيرامونش مواجه مي شود و ياس ، حرمان ، بي عدالتي ، و ... را لمس مي نمايد .

« يك محكوم به مرگ گريخته است (باد هرجا بخواهد مي وزد) » در ۱۹۵۶ ساخته شد و نخل طلاي کان را براي برسون به ارمغان آورد . فونتن يک عنصر نهضت مقاومت فرانسه است که اسير شده و به زندان آلمانها اعزام مي شود . او قصد دارد بهر قيمتي شده از زندان بگريزد . پس از مدتها تدارک و درست در زمان آمادگي او براي رهايي ، براي محاکمه به دادگاه نظامي برده مي شود ... فونتن به جرم خرابکاري محکوم به مرگ مي شود ... فردا صبح او تيرباران خواهد شد ... شايد به جرات بتوان اين فيلم را بهترين اثر برسون دانست . او در اين فيلم ايمان فونتن به رهايي ، تفکرات ، و پيروزي اراده ء او را به وضوح به تصوير کشيده است . فيلم بر اساس داستان واقعي اسارت و فرار گروهبان آندره دويگني فرانسوي ساخته شده که درست چند ساعت پيش از اعدام از زندان آلمانها گريخت .

سه سال بعد يعني در ۱۹۵۹ برسون «جيب بر» را ساخت . مرد جواني در يک مسابقه ء اسب دواني بر اساس اجباري دروني و نه اقتصادي دست به سرقت از کيف خانمي مي زند ، دستگير مي شود و بدليل فقدان مدرک آزاد مي گردد . بر اساس قواعد اخلاقي سرقت را زشت مي يابد ولي مشاهده ء آزادي برخي اقشار مرفه اجتماع در سرقت با ظاهر قانوني او را مايوس مي سازد . به مادر و دوستان اندکش پشت کرده و به اعتياد غيرقابل کنترلش مي پردازد : جيب بري ! در اين فيلم برسون با شکلي امروزي به «جنايت و مکافات» داستايوسکي مي پردازد ، اين بار راسکولنيکوف اين دو با دو مضمون مواجه است : شرايط اجتماعي فراهم آورنده ء جرم و ... ميل دروني فردي براي ارتکاب آن .

«محاکمه ء ژاندارک» نمونه اي منحصر به فرد از سبک برسون در تصوير کردن داستان هاست ، نحوه ء روايت داستان ژاندارک و مقايسه ء آن با «مصايب ژاندارک» ۱۹۲۴ کارل تئودور دراير فاصله ء عظيم تکنيک سينمايي برسون در روايت تصويري را به نمايش مي گذارد . ژان در فيلم برسون نه به عنوان يک قديسه يا يک شهيد که به عنوان انساني ساده و بي گناه که قرباني مي شود تصوير گرديده است . درست مثل بقيه ء آثار ديگرش ، برسون مي کوشد تا از پوسته ء موضوع عبور کرده و عمق و روح آنرا نمايش دهد .

«ناگهان بالتازار» (۱۹۶۶) داستان زندگي خر يست به نام بالتازار ، و انسانهايي که او با ايشان برخورد مي کند . او ابتدا وسيله ايست براي بازي بچه ها و بعد وسيله‌ ء بارکشي ... به او ظلم مي شود ، پس زده مي شود و ... حتي بعنوان ستاره ء سيرک بکار گرفته مي شود . هم او و هم صاحب اولش ماري در دستان رهبر يک گروه ساديست موتورسوار زجر مي کشند ... در اين فيلم برسون دنيا را از چشم بالتازار به تماشاگر نشان مي دهد ، با همان مظالم و بي عدالتي ها و عاري از سانتي مانتاليسم . فيلم عليرغم تفاوت ريتم در برخي قسمتها ، بعنوان نمونه اي بسيار کمياب در سينما از نظر تحليل اجتماع از نگاه جانوري بدون قدرت تعقل شناخته شده است .

«موشت» (۱۹۶۷) دختري ۱۴ ساله است که در وضعيتي فلاکت بار و دهکده اي فرانسوي روزگار مي گذراند . او به زور پدرش وادار به مراقبت از مادر در حال احتضار و نوزاد اوست . او از کودکي ربوده شده و تنها تفريح او ياغيگري و پاشيدن کثافت به همکالاسانش است . يک روز غروب اسير طوفان شده و به خانه ء مخروبه ء ولگردي بنام آرسن رانده مي شود ... موشت به او اجازه ء تعرض مي دهد و ... «موشت» بدبينانه ترين و بحث انگيزترين فيلم برسون است . فيلم سرنوشت غيرقابل بازگشت زن امروزي اسير فقر است بسوي بدبختي و خودويرانگري . مولفه هاي هميشگي برسون يعني ايمان ، ايثار ، و رهايي همچنان در فيلم حضور دارند ، منتهي تم فيلم بسيار تلخ و تکان دهنده است . فيلم عليرغم بسياري از فيلم هاي فرانسوي که حومه ء شهرها و ييلاقات را بسيار زيبا نشان مي دهند ، تصويري تلخ و دردناک از نقاط غيرشهري بروز مي دهد .

«زن زيبا» (۱۹۶۹) داستان مرديست که زنش خودکشي کرده ، در طول فيلم او زندگي گذشته ء مشترکشان را مرور مي کند تا علت اين خودکشي را دريابد . اين نخستين فيلم رنگي برسون است ، فيلم بخاطر دورشدن از حساسيت ها و بدبيني هاي قبلي برسون خصوصا در «ناگهان بالتازار» و «موشت» ، و همچنين کاربرد مفاهيمي بسيار همگاني در زندگي هاي زناشوئي بسيار به سليقه ء عام نزديک شد ، اتفاقي که شايد در دوران فيلمسازي او براي آخرين بار افتاد .

در «چهار شب يک روياپرداز» ۱۹۷۱ ژاک نقاش جواني ست که شبي با مارت که با پريدن از پل Pont-Neuf قصد خودکشي دارد ، برخورد مي کند . مارت بخاطر عدم حضور معشوقش بر پل حسب قرار قبلي مايوس و دلشکسته است ، ژاک بي مقدمه و براي نجات مارت از او مي خواهد تا چهار شب ديگر با او روي همان پل ملاقات کند ... ادامه ء فيلم خيابان گردي ژاک و مارت است در پاريس و طي چهار شبانه روز ... شب چهارم ژاک با قلبي مملو از عشق به ديدار مارت مي شتابد ... ولي معشوق قبلي مارت نيز حضور دارد ... اين فيلم آغاز مي نيماليسم (حداقل گرايي در هزينه و امکانات) برسون در کارهاي بعدي اوست و معطوفست به عشق جواني و احساسات تند . از جذابيت هاي فيلم اصرار برسون به بازي بي احساس بازيگران آماتور آن در آغاز داستان است که براي چنين داستاني بشدت غير کارآ بنظر مي رسد ، ولي همزمان با پيشرفت داستان کارکرد اين روش کاملا آشکار مي شود .

برسون در ۱۹۷۴ «لنسلو دو لاک» (جام مقدس) را مي سازد . شواليه هاي ميزگرد شکست خورده در بدست آوري جام مقدس و در حالي که تعدادشان از انگشتان يک دست تجاوز نمي کند ، به کاملوت بازمي گردند . لنسلو و موردرد اختلاف دارند . آرتورشاه از ايشان مي خواهد تا اختلافات خود را فراموش کنند و برادرانه زندگي نمايند . لنسلو و همسر آرتور شاه ملکه گوئينور عاشق يکديگرند . لنسلو اسير دوگانگي دين به شاه و عشق به ملکه است ... و موردرد آگاه از اين عشق درصدد براندازي لنسلو ... فيلم اثري بشدت ميني ماليستي و کم خرج درباره ء حماسه هاي آرتورشاهي ست . برسون در اين فيلم بيشتر به روح انسانها بها مي دهد تا حماسه هاي قهرمانانه شان و فيلم بشدت با آنچه که ديگران از چنين گونه اي ارائه داده اند در تضادست .

«شايد شيطان» ۱۹۷۷ نگاهي بدبينانه به جوامع مادي گراي امروزي دارد . مردي جوان به نام چارلز بيهوده بدنبال معناي زندگي مي گردد . تحصيلات ، عشق فيزيکي ، مذهب ، سياست ، حتي معالجات روانپزشکي ... به نظر نمي رسد چيزي بتواند به او دليلي براي زندگي بدهد . با اينهمه او نمي تواند خود را براي خودکشي قانع کند ... . تيره ترين فيلم برسون ناشي از ديدگاه او به اعتقادات پرهيزکارانه بشر و گرفتاريهاي نوين سياسي پيش آمده بر زمين ... تکنيک و عوامل سردي ناشي از موضوع حاکم بر فيلم و جنبه ء غيرتئاتري - ملودراماتيک اين اثر مثال زدني ست . تماشاي فيلم در حال حاضر نيز همان تاثيري را دارد که در سال ۱۹۷۷ داشت .

آخرين فيلم برسون «پول» در سال ۱۹۸۳ ساخته شد . ارتکاب يک جرم کوچک بوسيله ء يک دانش آموز و چرخش آن در جامعه به فاجعه اي بزرگ تبديل مي شود . نوربرت که موفق به دريافت پول توجيبي بيشتر براي خريد دوربين عکاسي نشده ، يک قطعه اسکناس جعلي را به فروشنده مي پردازد ، اسکناس به ايوون کارگر پمپ بنزين مي رسد و ... ايوون به جرم جعل دستگير مي شود . کارمند عکاسي از پذيرش خطا سرباز مي زند و ايوون در زندان ابتدا فرزند و سپس همسرش را از دست مي دهد . او در آزادي از زندان روح شريفش را از دست داده و قادر به ارتکاب هر جنايتي ست ... ريتم و ايجاز در اين کار برسون بي نظيرست . تصاوير و سکانسهاي بسيار کوتاه ولي گويا با ديالوگ هاي بسيار کوتاه داستان را بسرعت پيش برده و زمانهاي مختلف را به هم پيوند مي زند ، نماها مفاهيم وسيعي در خود دارند و ... در اين فيلم شاهد پژواک رفتارهاي انساني در جوامع هستيم .

جايگاه روبر برسون در سينماي فرانسه (و جهان ) منحصر بفرد است . او را نه مي توان جزو حافظان سنت قديم دانست و نه جزو كارگردانان "موج نو" بحساب آورد . او بخاطر برخورداري از سبك ويژه ي خود كه هيچ نشاني از سينماي جاري وقت نداشت ، مورد ستايش هر دو گروه بود . ژان كوكتو در مورد او گفته بود : "شاعر با قلم خود را بيان مي كند و او با فيلم سازي ". فرانسوا تروفو اعتقاد داشت : " سينمايش بيشتر به نقاشي شباهت دارد تا عكاسي ". ديگران او را فيلسوفي با دروبين مي دانند .

روبر برسون صاحب سبكي بي نقص بود كه جهانش در فيلم هايي كه ساخت هرگز تغيير نكرد و بر هريك مهر و نشان او كاملا" مشهود است . از ميان تمام كارگردانان معاصر او را مي توان فيلمسازي دانست كه بيش از همه شايسته ي لقب "مولف " است . به عنوان يك بنيادگرا ، برسون هرگز تحت تاثير ابزار ديگر هنرها قرار نگرفت . او طرح داستاني متعارف را به عنوان "حقه ي نوول نويسي " مردود مي دانست و در بيشتر فيلم هايش از بازيگران غيرحرفه اي يا بي تجربه استفاده مي كرد . او بر اين باور بود كه "بازيگري براي تئاتر مناسب است كه هنريست حرامزاده "! و به اين ترتيب همانقدر از تئاتر گريزان بود که از ادبيات متعارف ، ولي عقيده داشت : «هنر وسيله اي تزئيني نيست ، بلکه ضرورتيست حياتي» .

از ديدگاه او بازيگري چون ديگر عوامل بيروني بيش ازآنكه به جستجو براي حقيقت دروني كمك كند يك مانع است . او معتقد بود كه بر خلاف تئاتر "فيلم مي تواند هنري واقعي باشد چون در آن خالق ، تكه هايي از واقعيت را برمي گزيند و آنها را به نحوي مرتب مي كند كه همكناريشان باعث تغيير شكلشان مي شود." ، "... هرنما مانند يك واژه است كه به خودي خود معنايي ندارد ... معنا و مفهوم را در متن مي يابد ... بازيگري هم هيچ ارتباطي با آن ندارد . فقط مي تواند مانع باشد . فقط با ناديده گرفتن اراده ي كساني كه در فيلم ظاهر مي شوند مي توان فيلم را ساخت و نه با استفاده از آنچه كه انجام مي دهند ، بلكه با آنچه كه هستند".

اين توجه خاص به رابطه ي تصاوير شامل تركيب بندي "تخت " در هر تك قاب (تك فريم ) از فيلم هاي برسون نيز مي شود . او گفته بود : " نقاشي به من آموخت تا تصاوير زيبا نسازم ، بلكه تصاوير لازم را پديد آورم " . برسون در آثارش از نماهاي متعدد و ساده که با ريتمي متوسط يا تند بدنبال هم قرار مي گيرند و در نهايت همچون قطعات يک پازل ، مفهومي واحد را شکل مي بخشند استفاده مي کند . در آثار او معمولا جمع بندي کار که عموما مفهوم واحدي را نيز عايد مي سازد با بيننده است . سمبوليسم کاربردي و تسلط فيلمساز بر وانمود مفهوم قطعي آن باعث شده تا بتوان سينماي برسون را به نوعي «سينماي شفاف» دانست .

صدا براي برسون كاربرد افكت را نداشت ، بلكه در اصل آنرا بعد ديگري از جهانش مي دانست كه فقط براي بسط جهان شخصيت ها كارآيي داشت . برسون در مقاله اي تحت عنوان «نکاتي درباره ء صدا» به مختصات نظري (قوانين) خود درباره ء کاربرد صدا و تصوير در آثارش بشرح زير اشاره دارد :

- بايد بدانيم که يک صدا (يا يک تصوير) در هر صحنه ء فيلم چه کاربردي دارند .
- چيزي که براي چشم ساخته مي شود نبايد بصورت مضاعف براي گوش هم ساخته شود .
- اگر «چشم» (در برداشت مفهوم) کاملا موفق بوده ، ديگر هيچ چيز يا تقريبا هيچ چيز به «گوش» نده .
- يک نفر هيچگاه نمي تواند در عين حال هم «چشم» باشد و هم «گوش» .
- هرگاه صدايي مي تواند جايگزين تصويري شود ، تصوير را قيچي کن يا آنرا خنثي بساز .
- «گوش» بيشتر به مفاهيم عمقي و «چشم» بيشتر به مفاهيم سطحي و بيروني توجه دارند .
- صدا نبايد به کمک تصوير بيايد ، همينطور تصوير نبايد صدا را کامل کند .
- اگر از سر اضطرار صدايي کامل کننده ء تصويري شد ، مزيتي براي صدا يا تصوير قائل شو . در صورت تساوي کاربرد ، نتيجه منتهي به صدمه يا نابودي يکي از آنها مي شود همچون تلفيق رنگها .
- تصوير و صدا نبايد يکديگر را پشتيباني کنند ، ولي بايد به نوبت و با کمي تاخير به کار برده شوند .
- چشمي که به تنهايي تحريک شود گوش را ناشکيبا مي سازد ، و گوش انگيخته به تنهايي چشم را . از اين ناشکيبايي بهره بگيريد . اين قدرت سينماگريست که احساسات تماشاگر را در اختيار مي گيرد . در مقابل تاکتيکهاي سرعت و صدا ، تاکتيکهاي کندي و سکوت را بکار گيريد .

روبر برسون يكي از مطرح ترين و مقدس ترين چهره هاي سينماي معاصر بود و هست . او خلاق ، اصيل ، و منحصر به فرد بود .

در ۱۹۷۵ روبر برسون "يادداشتهايي درباره ي سينماتوگراف " را منتشر كرد كه مقاله اي در قطع كتاب بود و در آن نظراتش را در مورد فيلمسازي بيان كرد .

ديويد تامسن در "فرهنگ شرح حال " خود در مورد روبر برسون نوشته است : "نوشتن تفسيري كوتاه در باره ي برسون عملي عبث است . او كارگردان بزرگي ست ... در اين شعار افسون كننده است كه مي توان به راز سادگي آثارش پي برد "فيلمبرداري از افراد زماني كه بخواهيد از درونشان آگاه شويد ، فقط به يك شيوه ميسر است : از نزديك و از روبرو" آيا اين توصيف درستي از روش فيلمسازي برسون است " ؟

روبر برسون در بيست و يكم دسامبر ۱۹۹۹ (۳۰ آذر ۱۳۷۸) درگذشت . پس از اعلام خبر درگذشت روبر برسون ، نخست وزير فرانسه ليونل ژوسپن با اداي احترام به اين فيلمساز بزرگ گفت كه او "استاد هنر سينماي قرن بيستم بود". اگرچه درگذشت او آنچنان که بايد در رسانه ها مورد توجه قرار نگرفت ، ولي بايد اذعان داشت که او يکي از بزرگترين کارگردانان تاريخ سينماست .

فيلم نگاري :

ماجراهاي عمومي (۱۹۳۴) ، فرشتگان گناه (۱۹۴۳) ، بانوان جنگل بولوني (۱۹۴۵) ، خاطرات يك كشيش دهکده (۱۹۵۰) ، يك محكوم به مرگ گريخته است (باد هرجا بخواهد مي وزد) (۱۹۵۶) ، جيب بر (۱۹۵۹) ، محاكمه ي ژان د ارك (۱۹۶۱) ، ناگهان بالتازار (۱۹۶۶) ، موشت (َ۱۹۶۷) ، زن زيبا (۱۹۷۱) ، چهار شب يك روياپرداز (۱۹۷۱) ، لانسلو دولاك (۱۹۷۴) ، شايد شيطان (۱۹۷۷) ، پول (۱۹۸۳) .

  [ ۱:۵۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۱


تحول سينما در آغاز قرن بيست و يکم

MPEG-4 و صنعت سينما

___________________________________

نگارش ، گردآوري ، و ترجمه : نادر خوانساري
http://khonsari.blogspot.com
___________________________________

خبر اول : براي نخستين بار در امريکا فيلم انيميشن «.Titan A.E» بوسيله ء پروتکل و ادوات طراحي شده ء شرکت سيسکو سيستمز Cisco Systems از نقطه اي بوسيله ء ماهواره ارسال و در نقطه ء ديگري با receiver دريافت و بر پرده ء سينما بصورت ديجيتال نمايش داده شد .

خبر دوم : اخيرا قرار شده براي نوشتن Data بر روي CD از اشعه ء آبي ليزر استفاده شود ، اين اشعه که نسبت به اشعه ء قرمز بسيار نازکتر و ظريفتر ست امکان ذخيره ء اطلاعاتي معادل حدودا ۱۵ برابر سابق بر روي يک CD را مقدور مي سازد .

خبر سوم : ...

قسمت اول

مطمئن باشيد که MPEG-4 نقش بزرگ و موثري در زندگي شما بازي خواهد کرد . از زمان ظهور MP3 که استانداردي در فشرده سازي اصوات بود ، متخصصين اينترنت پيش بيني ظهور روشي براي فشرده سازي تصاوير را مي کردند . حالا اين روش پيدا شده ، استانداردي قدرتمند که مي تواند حجم يک فايل تصويري را به يک دوازدهم (۱۲/۱) اندازه ء اصلي آن کاهش دهد ! تواناييهاي بالقوه ء اين تکنيک بروز انقلابي عظيم در صنعت سينما را نويد مي دهد ، مشابه انقلابي که MP3 در صنعت موسيقي بپا کرد . بهرحال MPEG-4 نيز همانند MP3 با چند مانع فني ، قانوني ، و سياسي براي کاربرد عامه ء مردم مواجه است .


تاريخچه ء MPEG
ــــــــــــــــــــــــــــ

MPEG مخفف عبارت Motion Pictures Expert Group بمعني «گروه متخصصين تصاوير متحرک» است . اين سازمان در ۱۹۸۷ بعنوان گروهي بين المللي جهت ايجاد و گسترش استانداردهاي اصوات و تصاوير ديجيتالي پديد آمد . نخستين استاندارد ساخته ء اين سازمان MPEG-1 نام گرفت که در سال ۱۹۹۲ براي خوانده شدن تصاوير ويديويي بوسيله ء CD ROM ها بکار مي رفت . MPEG-1 و VCD ها ( Video Compact Disc ) عليرغم گستردگي مصرف در خاور دور بازار محدودي در امريکاي شمالي يافتند . علت اين عدم موفقيت رزولوشن و کيفيت پايين (۲۸۸*۳۵۲ پيکسل) تصاوير ويديويي بود ، MPEG-1 فقط براي CD ROM هاي با ظرفيت پايين و برخي نرم افزارهاي اينترنتي مناسب بود . در صورت استفاده از يکي از سيستم عامل هاي ويندوز ۹۵ ، ۹۸ ، ۲۰۰۰ ، يا NT حتما نرم افزار بازخوان (Decoder) مخصوصMPEG-1 از پيش تعيين شده اي روي کامپيوترتان خواهيد داشت .

در نوامبر ۱۹۹۴ استاندارد MPEG-2 بعنوان نسخه ء موفقتر MPEG-1 عرضه شد . اين استاندارد تمام صفحه ء مونيتور (با رزولوشن ۵۷۶*۷۵۰ پيکسل) را پوشش مي داد و تصاوير ويديويي با آن از کيفيت بالاتري برخوردار بودند . بسياري سيستم هاي تدوين غيرخطي و کارت هاي تصويري مدرن MPEG-2 را به عنوان فرمتي از پيش تعريف شده و آشنا مي پذيرند . دستگاه هاي پخش DVD يا ( Digital Video Disc) هم استاندارد MPEG-2 را جهت نمايش فيلم روي دستگاه هاي گيرنده مي شناسند . قدرت فشرده سازي MPEG-2 از MPEG-1 پانزده درصد بيشتر بود ولي حجم فايل تصويري همچنان بسيار بالاتر از هرنوع فايلي مي شد .

MP3 (که بر خلاف تصور عام مخفف MPEG-3 نيست) ، لايه هاي بسيار پيچيده تري براي ذخيره سازي صدا نسبت به MPEG-2 (با ۳ لايه براي ذخيره سازي پيشرفته ء صدا) دارد . MPEG-1 هم که با يک لايه ء ذخيره سازي صوتي ساده ترين تکنيک از اين نظر بحساب مي آيد . MP3 حجم فايل بسيار کمي ايجاد کرده و از اين نظر براي انتقال از طريق ارتباطات کم سرعت اينترنتي (خطوط تلفن) بسيار مناسب است .

MPEG-4 چيست ؟
ــــــــــــــــــــــــــــ

جديدترين استاندارد ساخته شده توسط گروه MPEG است که در دسامبر سال ۱۹۹۹ ميلادي ارائه شده و فرمتي جديد ، قدرتمند ، و شي ء گرا (Object Oriented) در فشرده سازي صوت و تصوير و به اصطلاح خودماني از اسلاف خود بسيار سرتر است .

MPEG-2 (مانند Quick Time ، Real Video ، و AVI ) سلسله اي از تصاوير را بصورت فريم به فريم ، از سرويس دهنده ء Server (فرستنده) به سرويس گيرنده ء Client (گيرنده) مي فرستد . در اين شيوه هر فريم منفرد فايلي نسبتا پرحجم (در بحث پروتکل ها : بسته ء اطلاعاتي بزرگ) محسوب مي شود ، بنابراين انتقال ۳۰ فريم در هر ثانيه (تصاوير در ضبط هاي مغناطيسي و تلويزيوني بايد ۳۰ نما در هرثانيه از جلوي چشم بگذرند تا نمايش حرکتي ۲۴ فريم در يک ثانيه ء سينما را ممکن سازند - م) بسيار کند صورت مي پذيرد . MPEG-4 از اين قاعده مستثني ست . زيرا فيلم را به شيء (Object) هاي جداگانه (بسيار شبيه همان روشي که نرم افزار متحرک سازي Flash انجام مي دهد) تقسيم نموده و فارغ از ارسال فريم هاي پرحجم ، قطعات بسيار کوچکتري را ارسال مي نمايد . بدين ترتيب سايت اينترنتي مي تواند اطلاعات (Data) موردنياز براي ترسيم اجزاء تصوير (کاراکترها و پس زمينه) را سريعا به کامپيوتر شما ارسال دارد . هنگاميکه «اشياء» موردنياز نمايش به حداقل لازم رسيد ، نمايشگر فقط نيازمند دستوراتي است که نحوه ء جمع شدن اين «اشياء» را بر صفحه ء تصويري شما مشخص نمايد . بدين ترتيب دريافت و «دانلود» Download فيلم براحتي تبديل به فرآيند ساده و مستمري از انتقال «اشياء» جديدتر و دستورات مستمر مربوط به نمايش آنها بر عرض صفحه ء نمايش شما مي گردد . از طريق ارسال همين دستورات گردآوري «اشياء» ناشي از تغيير تصاوير اصلي MPEG-4 ، حجم اطلاعات تبادلي به ۸٪ (۱۲/۱) حجم اصلي فايل تصويري کاهش مي يابد .

کاربردها
ــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه دارد ...

  [ ۹:۰۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۱


پروژه هاي جديد
استيون اسپيلبرگ


________________________________________________________________

اسپيلبرگ که به حق از کارگردانان بزرگ تاريخ سينماست ، در حال حاضر سه پروژه را در جريان دارد :

۱ - «گزارش اقليت» Minority Report که از ۲۱ ژوئن (۵ روز ديگر) روي پرده مي رود . در اين تريلر علمي-تخيلي و رويايي که بر اساس داستان کوتاهي از فيليپ ک. ديک ساخته شده ، وقايع در سال ۲۰۵۴ ميلادي در شهر واشنگتن مي گذرد . در سيستم قضايي آن سال بر اساس يک تکنولوژي روانشناسانه قاتلين پيش از ارتکاب قتل بازداشت مي شوند . کارآگاه جان اندرتون (تام کروز) که خود رئيس اين واحد پيشگيري از جرائم است ، به قتل مردي در آينده متهم مي شود که حتي او را ملاقات نکرده است ، او بايد علت قتل را يافته و پيش از وقوع از آن جلوگيري کند ... بازيگر ديگر اين فيلم ماکس فون سيدو (رئيس برجس) است . بازي خواهر کوچکتر کيت کپ شاو (همسر اسپيلبرگ) با نام جسيکا کپ شاو در اين فيلم احتمالا به مفهوم ستارگي احتمالي او در آينده مي باشد !

۲ - «اگه ميتوني منو بگير» Catch Me If You Can که ساخت آن از تاريخ ۸ مارس امسال با بازي تام هنکس ، لئوناردو دي کاپريو ، کريستوفر واکن ، و مارتين شين آغاز شده است . فيلم داستان واقعي فرانک آبگنال (لئوناردو دي کاپريو) جوانترين کلاهبردار تحت تعقيب FBI است . فرانک بعنوان يک پزشک ، يک وکيل ، يک خلبان ، وحتي يک مامور FBI کلاهبرداري کرده و ميليونها دلار چک بي محل صادر کرد ، او پس از دستگيري نيز توانست از زندان بگريزد ... و در نهايت بعنوان مشاور FBI در زمينه ء جنايات سفيد (غير قتل) انتخاب شد !!


۳ - «اينديانا جونز ۴» Indiana Jones 4 که مراحل پيش توليد آن براساس فيلمنامه اي ازفرانک دارابونت («رهايي از شاوشنگ» و «مسير سبز») و با بازي هريسون فورد و کيت کپ شاو از ۲۷ ژانويه ء امسال آغاز شده در سال ۲۰۰۵ به نمايش درخواهد آمد !!!

  [ ۱۲:۰۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۱


« مصاحبان باد » Windtalkers






__________________________________________________________________

کارگردان : جان وو - محصول سال ۲۰۰۲ امريکا
بازيگران : نيکلاس کيج ، کريستين اسلاتر ، آدام بيچ ، نوا امريش ، اميلي مورتيمر
__________________________________________________________________



در هشتم دسامبر سال ۱۹۴۱ ايالات متحده بر عليه ژاپن اعلام جنگ کرد . در سالهاي بعد از آن نيروهاي امريکايي بشدت در خاوردور درگير بودند و جزاير آن منطقه را يک به يک تصرف مي کردند و به کندي سوي جزيره ء اصلي يعني ژاپن پيش مي رفتند . در حين اين نبرد وحشيانه ژاپني ها مکررا کدهاي رمز نظامي امريکا را کشف مي کردند و اين رمزگشايي پيشرفت امريکا را کندتر مي کرد . در ۱۹۴۲ چند صدنفر سرخپوست از قبيله ء ناواهو بعنوان تفنگداران دريايي به استخدام ارتش درآمده و آموزش ديدند تا زبان محلي شان بعنوان کد رمز مورد استفاده قرارگيرد . «جو اندرز» تفنگدار دريايي ، مامور مراقبت از «بن يازي» يکي از کدگويان ناواهو بعنوان سلاح جديد و محرمانه ء نيروي دريايي ست . اندر موظفست تا از جان کدگوي خود ، و چنانچه يازي بدست دشمن اسير شد از خود رمز «به هر قيمت» محافظت کند . در پس نبرد هولناک «سايپن» ، هنگامي که اسارت قريب الوقوعست ، اندرز ناچار به تصميگيريست : اگر نتواند از رمزگوي خود حفاظت کند بايد براي حفظ کد رمز خود را به کشتن او راضي کند ...

جان وو که پس از مهاجرت از هنگ کنگ و اقامت در امريکا در زمره ء کارگردانان صاحب سبک هاليوود قرار گرفته از همان آغاز فيلمسازي ، خود را به سبک فيلمسازي سام پکين پا ملقب به شاعر خشونت علاقمند نشان داده و الحق فيلم هاي اکشن او قابل تحمل و جذابند . «مصاحبان باد» با بازي نيکلاس کيج به احتمال زياد جذاب خواهد بود . فيلم از پس فردا ۱۴ ژوئن روانه ء اکران سينماهاي امريکا مي شود .

  [ ۲:۵۹ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۱


بررسي اقتصادي فيلم هاي امريكا تا 9 ژوئن سال 2002

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطفا“ توجه داشته باشيد كه بررسي بر اساس آمار جدول مجموع
فروشهاي فيلم ها انجام شده ، نه بر اساس صرفا“ فروش هفته ء اخير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر آمار فروش تراكمي فيلم هاي روي پرده ء هاليوود تا هفته ء منتهي به 9 ژوئن سال 2002 را پيش رو بگذاريم و به صد فيلم اول اين ليست نظري بيندازيم ، نتايج جالبي خواهيم يافت :

- “ مرد عنكبوتي“ الحق پديده اي استثنايي ست كه با 6 هفته فروش توانسته فروش 4 هفته اي جادوي روياهاي “ جنگ ستارگان : اپيزود دوم - حمله ء كلونها“ را با حدود 115 ميليون دلار تفاوت پشت سر بگذارد ، با تعادل و تساوي نسبي فروش هفته ء اخير دو فيلم به نظر نمي رسد لوكاس بتواند در هفته هاي آينده همچنان از ريمي سبقت بگيرد . “جنگ ستارگان...“ در هفته ء چهارم نمايش با حدود 255 ميليون دلار فروش در 3161 سالن نمايش در رتبه ء سوم جدول مجموع فروش فيلم هاي روي پرده ء اين هفته پس از “مرد عنكبوتي“ با حدود 370 ميليون دلار فروش در 3235 سالن (رتبه ء اول) و “ارباب حلقه ها...“ در هفته ء 25م نمايش با حدود 311 ميليون دلار حالاديگر فقط در 239 سالن (رتبه ء دوم) قرار گرفته است ، مقايسه ء “مرد عنكبوتي“ با “ارباب حلقه ها...“ نيز پديده بودن اولي را تاييد مي نمايد . منتظر قسمت هاي بعدي “مرد عنكبوتي“ با سرمايه گذاريهاي بيشتر و بيشتر ، نظير آنچه براي “ترميناتور“ها اتفاق افتاد ، باشيم .

- فروش 62 ميليون دلاري “مجموع تمام ترسها“ (فيلم اول جدول پرفروش هاي دو هفته ء اخير) ظرف 2 هفته نيز جذابيت هميشگي تريلرهاي جاسوسي براي مردم امريكا را نشان مي دهد ، اين بار بن افلك پس از ... و هريسون فورد در نقش جك رايان مامور امنيتي مخلوق ذهن تام كلنسي ظاهر شده است . افول 24 ميليون دلاري فروش هفته ء دوم نسبت به هقته ء اول آن ناپذيرايي وي بعنوان جانشين هريسون فورد از طرف تماشاگران يا بدي ساخت فيلم را ثابت مي كند . خصوصا“ آنكه اين كاهش فروش ناشي از روي پرده رفتن فيلم جديدي نبوده و منحصرا“ به خود فيلم مربوط مي شود ، هفته ء ديگر احتمالا“ اين فيلم را حداقل در صدر نخواهيم ديد خصوصا“ كه فيلم “نجواگران باد“ جان وو با بازي نيكلاس كيج راهي اكران است .

- “سلطان عقرب“ كه در دو هفته ء اول بسيار خوب شروع كرده بود تحت تاثير “مرد عنكبوتي“ و “جنگ ستارگان...“ از ادامه ء موفقيت بازمانده است و در مجموع 8 هفته نمايش به مجموع 81 ميليون دلاري فروش رسيده كه كاهش سالنهاي نمايش (فقط در 577 سالن غعلا“ روي پرده است) و اختصاص حدود 6500 سالن به فقط دو فيلم مزبور نيز شاهد اين مدعاست .

- “اتاق وحشت“ نيز پس از فروش 95 ميليون دلاري ظرف 11 هفته با تقليل سالنهاي نمايش به 65 سالن و حجم فروش هفتگي به فقط 43759 دلار مي رود تا بقيهء فروش خود را در بازارهاي خارج از امريكا تدارك ديده واكران سينماهاي امريكا را ترك گويد .

- “ما سرباز بوديم“ مل گيبسن و رندل والاس نيز كه فيلمي ضدجنگ و سلفي بر “غلاف تمام فلزي“ و “نجات سرباز وظيفه راين“ از يك سو و “دلاور“ سازندگانش از سوي ديگر بود با 78 ميليون دلار فروش پس از 15 هفته نيز در فكر ترك اكرانهاي امريكاست.

- “بيخوابي“ پس از 3 هفته فروشي معادل 52 ميليون دلار داشته و فعلا“ در 2458 سالن بر پرده است . با اختلاف فروش هفتگي آن نسبت به فيلم هاي بعدي جدول پرفروش هفته و با توجه به نزديكي اكران فقط يك فيلم قابل بحث در هفته ء آينده (“نجواگران باد“) حضور آن در جمع 10 فيلم پرفروش هفته ء آتي نيز قطعي بوده و احتمالا“ جزو 7 فيلم بالاي جدول باقي خواهد ماند . نولان اين بار در فتح گيشه موفقتر از “يادگار“ عمل كرده كه مسلما“ قسمت اعظم اين موفقيت را مرهون آل پاچينو و رابين ويليامز است .

- “باران“ مجيد مجيدي نيز در رده ء 51م جدول پرفروشهاي اين هفته قرارداشته و پس از 7 هفته نمايش در 10 سالن به مجموع فروشي معادل 257420 دلار دست يافته و همچون فيلم هاي ديگر سينماي هنري مثل “معلم پيانو“ي پيتر هانتكه (فيلم 43م جدول در10سالن) و “املي“ ي ژونه (فيلم 58م جدول در41 سالن) چندان مورد اقبال تماشاگران امريكايي نيست . البته بايد توجه داشت كه فيلمي مثل “ املي“ پس از 32 هفته نمايش به ركوردي حدود 33 ميليون دلار فروش دست يافته كه براي فيلمي از نوع آن در اكران هاي امريكايي بسيار قابل توجه است .

بهرحال هميشه بايد توجه داشت كه :

“ پرفروش ترين فيلم ها الزاما“ بهترين فيلم ها نيستند.“

  [ ۲:۵۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۱

روز شمار تاريخ ايران روي اينترنت


از اواخر اين هفته روزشمارجامع تاريخ ايران به فارسي و انگليسي در آدرس :

http://www.iranianshistoryonthisday.com


بطور روزانه در شبكه اينترنت قرار خواهد گرفت كه مطالعه ، چاپ ، و نيز نقل مطالب از آن در رسانه ها به شرط ذكر ماخذ و نشاني سايت آزاد خواهد بود . اين سايت به همت و قلم دكتر نوشيروان كيهاني زاده روزنامه نگار و مورخ معاصر تدارك شده است و مطالب آن بر خلاف كرونيكل هاي جهاني موجود در اينترنت به صورت مشروح و همراه با عكس و نقشه و بعدا“ فيلم خواهد بود .

اين مطالب قبلا“ و از اواخر سال 1350 بمدت يكسال در پايان بخش اخبار شبكة دوم تلويزيون پخش شده و سپس در سال 1353 بطور روزانه و بمدت يكسال در بولتن مطبوعاتي خبرگزاري پارس (ايرنا ي امروز) و در سالهاي 57-1356 تحت عنوان “ امروز در تاريخ“ در روزنامه اطلاعات چاپ مي شد . بعدها در نيمه اول دهه 1370 تحت عنوان “ برگي از تاريخ “ در روزنامه همشهري و از 1375 تا 1379 در صفحه آخر روزنامه ايران و بعدها در نوامبر 2001 ميلادي در روزنامه ايران ديلي به زبان انگليسي انتشار يافته است و اطلاعاتي نظير سالروز شكست “ والرين “ امپراتور روم از ايران و اسارت او كه موجب شد سالها ايران تنها “ابرقدرت جهان“ گردد ، قيام مزدك ، پايتختي اصفهان ، دمكراسي از نظر ابونصر فارابي ، بهرام چوبين نابغه ء نظامي ايران ، سالروز امضاي پيمان سياه سن پترزبورگ مربوط به تقسيم ايران ميان روسيه و انگلستان و ... در آن منعكس خواهد شد .

آقاي كيهاني زاده داراي درجه ء دكترا در تاريخ و فوق ليسانس در روزنامه نگاري و علوم كتابت و اطلاع رساني از دانشگاه هاي امريكاست .

مطالب سايت هر روز در روز بعد به بايگاني سپرده شده و درهر زمان در دسترس خواهد بود . با كليك كردن روي تكمه هاي روز و ماه موردنظر مطالب قابل بازخواني بوده و مرتبا“ براساس يافته هاي تازه و اسناد جديد تكميل و اصلاح خواهند شد .
... نشاني ايميل مولف بقرار زيرست :

historian@picusnet.com



نقل از روزنامه ء همشهري مورخ 20/03/1381 شماره ء 2745

  [ ۳:۲۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


انتشار مجله ء الكترونيك كاپوچينو


اخيرا“ عده اي از وبلاگ نويسان دست به كار انتشار مجله اي الكترونيك با عنوان “ كاپوچينو“ به سردبيري آقايان بابك غفوري آذر و خسرو نقيبي شده اند كه اجالتا“ پيش شماره ء آن با مطالبي در حاشيه ء جام جهاني منتشر شده و در آدرس :

www.cappuccinomag.com


در دسترس شما عزيزان قرار دارد . سايت نشريه با طراحي بسيار جذابي تهيه شده است . اميدوارم تا دست اندركاران آن همواره در پيش برد اهداف فرهنگي خود موفق باشند . شما هم اگر به كاپوچينو علاقمنديد ، بفرماييد :

  [ ۳:۱۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۱


اتاق وحشت

کارگردان : ديويد فينچر
فيلمنامه : ديويد کوپ (با همکاري اندرو کوين والکر ، و گوين پولون)
بازيگران : جودي فاستر (مگ آلتمن) ، کريستين استوارت (سارا آلتمن) ، فارست ويتاکر (برنهام) ، دوايت يواکام (رائول) ، جارد لتو (جونيور)
تهيه کنندگان : گوين پولون ، جودي هافلند ، ديويد کوپ ، و سي چافين
توليد کمپاني سوني - توزيع کننده کمپاني کلمبيا
مدت زمان نمايش ۱۰۸ دقيقه - رنگي - زبان : انگليسي - محصول امريکا
درجه بندي نمايش : R


چشمان شما ، ذکاوت فينچر ، قدرت فاستر


سينما بيان «محتوا» در قالب «فرم» هاي تصويري است و نحوه ء تلفيق اين دو ميزان موفقيت سينماگر را تعيين مي کند . فينچر در «اتاق وحشت» با گزينش داستاني ساده قدرتي فزونتر از پيش بروز داده است . گزينش داستان ساده اين امکان را به هنرمند مي دهد تا با پرداختن به جزئيات ، آنرا عمق بخشد ، همانگونه که شکسپير در «هملت» داستان انتقام فردي ساده اي را به يک تراژدي عظيم تبديل کرده است . ديويد کوپ فيلمنامه نويس فيلم هاي : پارک ژوراسيک ، راه کارليتو ، ماموريت غيرممکن ، دنياي گمشده ، چشمان مار ، تحريک پژواک ها ، و اخيرا مرد عنکبوتي ، در فضايي بسته با شخصيت هايي محدود و به کمک جزئياتي ظريف و متعدد ، موقعيت هايي محکم و متنوع آفريده است و فينچر با ديد تيز و فلسفه ء خاص خود در کار ، با نمايش اين موقعيت ها ، تعليقاتي به شدت نفس گير همچون لحظه ء انتظار تماشاگر براي پلک زدن يا نزدن مگ در گفتگو با پليس خلق کرده است . جزئيات مفصلي که در فصل آغازين فيلم در خصوص مختصات ساختمان و اتاق وحشت ارائه مي شود ، تاکيد دوربين بر تلفن همراه مگ ، تاکيد بر نوشيدن شراب و خواب عميق بعد از آن ، منع سارا از نوشيدن کوکا کولاي بيشتر ، تاکيد بر ميزان آشنايي مگ با سيستم تلويزيونهاي مدار بسته ء اتاق وحشت قبل از ورود مهاجمان ، جابه جايي مگ و دزدان در ااق وحشت ، و محدوديت هاي ناگزير طرفين در قبال يکديگر در هر مرحله ، و ... نمونه هاي بسيار ديگر شاهد اين مدعاست . فيلم فاقد «گاف» سازندگان و حماقت پرسوناژهاست ... هرجا که ايرادي به رفتار پرسوناژي يا نمايش پلاني بگيريد و آنرا به سهو عامدانه ء فيلمساز براي فريب مخاطب و راست و ريس کردن انتهايي فيلم نسبت دهيد ، به اشتباهي سهوي براي خود شما تبديل مي شود : به مراجعه ء شوهر مگ به در خانه بدون اينکه به پليس خبر داده باشد ، کشيدن پرده ء همسايه ء روبرو ، و يا مراجعه ء پليس به در خانه و مواجهه ء ايشان با مگ توجه کنيد . فينچر پيش از اين نيز با «هفت» (SEVEN) و «بازي» (The GAME) توانايي بالاي خود در کار با جزئيات و پيش آگهي را نشان داده بود ، اين بار او را در اين زمينه در کمال مي بينيم .

عده اي فينچر را به جهت واگويي ناهنجاري هاي شخصي و رفتارهاي پيچيده ء انسان امروزي در جوامع مدرن مي پسندند ، يعني آنچه که او در «هفت» يا «باشگاه مبارزه» بازنموده است ، اين گروه «اتاق وحشت» را به سبب داستان ساده ء آن تريلري معمولي و فيلمي متوسط يافته و از دورافتادگي آن نسبت به «هفت» و «باشگاه مبارزه» دلگيرند . ولي آنان که «بازي» را هم پسنديده اند با «اتاق وحشت» شيفته ء ريزه کاري هاي آن مي شوند و اين بار قدرت فينچر را نه در بيان «پيچيدگي هاي محتوايي» که در «کمال فرماليستي» خواهند ستود . شيوه ء فيلمبرداري ، کار با دوربين ، نورپردازي مداوم در حد صفر لوکس نور ، کاربرد مناسب جلوه هاي ويژه ء کامپيوتري ، و استفاده از تکنيک جديد «تجسم اوليه» (Pre-Visualization) روند تدوين سريع ولي کم تقطيع (!) فيلم را فراهم آورده است ، روندي که باعث تداوم تعليق و کشش نفس گير و بي وقفه ء دراماتيک در اين فضاي محدود و موقعيت هاي متنوع شده است . «اتاق وحشت» از اين حيث به آثار الگوي سينماي تعليقي هيچکاک نظير : «طناب» ، «قايق نجات» ، و «پنجره ء عقبي» نزديک شده است .

دوربين در حکم چشمان شما و بعنوان «داناي کل» در فضاي خانه شناورست ، بدعت اين شيوه از دستاوردهاي بزرگ ذهن خلاقي چون ذهن فينچر است که شايد تنها سابقه ء آنرا بتوان به سکانس انتهايي فيلم «حرفه : خبرنگار» آنتونيوني نسبت داد . بازي چهار نفر از پنج پرسوناژ اصلي که همگي کارگردان سينما نيز هستند ، اجراي نقش چنين پرسوناژهايي در چنان محدوده ء مکاني اي را مقدور ساخته و واقع نمايي اجرا را براي تماشاگر ممکن کرده است . شخصيت برنهام (فارست ويتاکر) نيز اين بار برعکس پرسوناژهاي «هفت» و «باشگاه مبارزه» پرداخت شده و اين بار راه بازگشتي از شرارت باز گذارده شده است . مگ آلتمن هم از شخصيت يک زن معمولي و مغموم به ماده شيري جنگنده و تيزهوش بدل مي شود .

جودي فاستر با قدرت بازيگري استثايي اش در سراسر فيلم حضور دارد ، او با انصراف از رياست هيئت داوران پنجاه و پنجمين جشنواره ء کان و به اعتبار نام فينچر ، به محض مصدوميت و کناره گيري نيکول کيدمن ، ايفاي نقش «مگ آلتمن» را پذيرفت و با اقتدار ، غم ها و ترس ها و عواطف مادري و ذکاوت و جنگندگي او را با حضور در تقريبا ۹۵٪ نماهاي فيلم جان بخشيد .

کنراد هال پس از داريوش خنجي فيلمبرداري در حداقل امکانات نورپردازي و با زواياي بسيار محدود ... و حتي مسدود را ميسر نموده ، و هاوارد شور با موسيقي متن نامرئي خود در طول فيلم همراهي مان مي کند ، آيا پس از تماشاي فيلم موسيقي آنرا به ياد مي آوريد ؟

بهرحال «اتاق وحشت» بيشتر مورد توجه تماشاگران تيزبين و علاقمند به جزئيات است ، آنان که از «فرم» فيلم هم لذت مي برند ، فيلم در داستان گويي ، چيزي بيشتر از يک داستان ساده ء چند خطي را روايت نمي کند .

... و فينچر بعد از شکست تجاري «باشگاه مبارزه» ، با روايت ۱۰۸ دقيقه اي يک داستان ساده و تريلري معمولي ، قدرتش در پرداختن به کمال و فتح توام گيشه را ثابت مي کند . او در همين تريلر ساده با حرکات دوربين مستمر و بدون قطعش تعليق هيچکاکي ، و با سخت گيري هايش در نورپردازي و فضاسازي (که منجر به کناره گيري داريوش خنجي شد) وسواس کوبريکي ضميرش را آشکار کرده است ... فينچر کارگرداني ست براي تمام فصول .

  [ ۱:۲۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۱


مصاحبه ء منتشر نشده اي با جعفر پناهي كارگردان "دايره "

پس از نمايش فيلم در جشنواره ي ونيز - مصاحبه گر : ديويد والش
تاريخ مصاحبه : دوم اكتبر سال ۲۰۰۰ مصادف با هفتم بهمن ۱۳۷۹

(آخرين قسمت)



مترجم : نادر خوانساري



سوال - بنظر مي رسد فيلم از فضاي جسورانه تر و خشن تري نسبت به فيلم هاي قبلي شما برخوردارست . آيا اين نتيجه ي گسترش فضاي اصلاحات در ايران است يا تغيير در خصوصيات شخصي شما يا هر دو ؟

جواب - حقيقت اين است كه در فيلم هاي قبلي ام هم همچنان سعي داشته ام تا مشكلات حاد و مسائل كودكان را نمايش دهم . آن فيلم ها هم نظر و عقيده ي مرا ارائه مي دهد . آنها سياه مشق هستند . اما سوال اينجاست : اين بچه ها ، كه به آن سختي براي بدست آوردن آنچه كه در تعقيبش بودند ، تلاش مي كردند (در "آيينه " و در "بادكنك سفيد") وقتي بزرگ شدند ، همان محبت و رافت را همچنان در خود خواهند داشت ؟ پاسخ واقعي اينست كه جامعه (همانطور كه مي دانيد) آنها را در دايره ي بسته اي قرار خواهد داد . و آنان كه پا از اين دايره بيرون بگذارند ، بايد هزينه اي گزاف بپردازند . من از بابت اين وضع خشمگين نيستم . فيلم خشونت در اجتماع را نشان مي دهد ، ولي من خشمگين و خشن نيستم .

سوال - مي توانيد راجع به واكنش مطبوعات و مراجع رسمي دولتي ايران نسبت به فيلم توضيح دهيد ؟

جواب - در ايران عده ي زيادي فيلم را نديده اند . اما آندسته كه فيلم را ديده اند ، بخصوص روشنفكران ، خيلي آنرا دوست داشته اند . اما وقتي فيلم را به گروهي از نمايندگان مجلس نشان دادم ، به آن اعتراض كردند .

سوال - از چه جهتي ؟

جواب - آنها به بخش خاصي از فيلم اشاره نكردند .

سوال - آيا هشت ماه ممنوعيت و وقفه در توليد داشته ايد ؟

جواب - هميشه از وقفه در توليد پرهيز مي كنم . واقعا" نمي خواهم به دو تا سه سال مشكلي كه براي ساخت اين فيلم متحمل شدم فكر كنم تولد اين فيلم بسيار سخت بود . اما حالا كه فيلم نمايش داده شده ، حال كه اين كودك پا به عرصه ي وجود گذاشته ، از وجود آن لذت مي برم ، و نمي خواهم راجع به اين موضوع صحبت كنم .

سوال - تكنيك تعقيب يك كارآكتر بعد از ديگري ، دايره و چرخش ، و روند رسوخ در خلل و فرج اجتماع بنحوي عمل مي كند كه يك دايره (مدار) بسته را به نمايش بگذارد . آيا هدف شما همين بوده است ؟


جواب - بله دقيقا" ، و البته فيلم نشان مي دهد كه شخصيت ها سعي در خروج از اين دايره دارند . كاملا" مثل يك مسابقه است ، وقتي كه در مسير پيست مي دويد و سعي در تحويل چوب به دونده ي بعدي داريد . در اين فيلم اگر يك نفر برنده شود ، همه برنده شده اند و اگر يك نفر ببازد همه باخته اند .

سوال - آيا تماشاگران ايراني درخواهند يافت كه مكان صحنه ي آغازين ، بيمارستان زندان است ؟

جواب - سينماي جديد ايران چيزهاي زيادي را براي قضاوت به تماشاگر وامي گذارد ، به دانسته ها و تفكر ايشان ، چگونگي تفسير فيلم با آنهاست . در اين مورد عده اي خيلي سريع موضوع را درخواهند يافت و برخي نه . اين بستگي به دانش و تفكرات فرد دارد. اين امر مختص به ايران نيست . همه جا همينطورست . هميشه عده اي هستند كه مطالب را خيلي سريع مي گيرند .

سوال - منظورم اين بود كه آيا چيزي (علامتي ) هست كه براي تماشاگران ايراني سريع الدريافت باشد ؟

جواب - نه ، آنجا مي توانست هر بيمارستاني باشد .

سوال - نرگس مي گويد شهر او بهشت است ، مثل نقاشي ون گوگ . زن ديگر شايد مي داند كه آنجا بهشت نيست . آيا هنر به معناي عاملي در زندگيست كه زندگي بايد بسوي آن به پرواز درآيد و بدان سمت اعتلا يابد ؟
جواب - در فيلم همانگونه كه مي بينيد ، هر كاراكتر جديدي كه معرفي مي شود درجه ي بالاتري از تجربه و برداشت عميق تري از زندگي را بروز مي دهد . بهمين جهت هم نرگس بسيار پندارگراست و جهان را نمي شناسد . وقتي به نقاشي نگاه مي كند ، احساسي واقعي نسبت به جغرافيا ندارد ، فقط ايمان دارد كه آنجا محلي زيباست . در اين حال فرد كناري او كه تجربه ي بيشتري دارد عنوان ميكند كه آنجا هم بايد مشكلات خودش را داشته باشد . هنر اميد مي بخشد . سينماي ايران در كنار ساير انواع هنر در سطح بين المللي شناخته شده و سعي در احياي غرور ملي و اميد دارد .

سوال - آيا اعتلايي در تكنيك فيلم و شخصيت زنان آن در كارست ؟ آيا زن آخري نوعي محصول پرداخته و پالوده است ؟

جواب - دو نگاه به اين شخصيت مي توان داشت . در نگاه اول ميتوان او را متمم و مكمل همه ي شخصيت هاي ديگري دانست كه بن بست ميرسند . دو نگاه ديگر او فرديست كه واقعيت را پذيرفته ، كسي كه حقيقت اجتماع را دريافته ، جايي كه شخصيت هاي ديگر همچنان در صدد فرار از دايره اند . بنابراين اظهارنظر در اين مورد بستگي به نظر و نوع نگاه فرد تماشاگر به اين شخصيت دارد .

سوال - اگر چنين باشد ديگر سوءتفاهمي پيش نمي آيد ، فكر نمي كنم استعاره ي دنيا بعنوان زندان فقط مختص به زنان باشد ، يا فقط منحصر به ايران . نمي توانم فيلم را فقط محدود به شرايط ايران بدانم ، به نظرم اين شرايط همه جا جاريست . چنين استعاره اي نشان مي دهد كه دنيا بايد تغيير كند . آيا موافقيد چنين برداشتي از فيلم داشته باشيم ؟

جواب - به نظر من هركسي در دنيا محدود به دايره اي ست ، محدوديتهايي ناشي از اقتصاد ، سياست ، فرهنگ ، مشكلات خانوادگي ، يا حتي سنت ها . فقط شعاع دايره مي تواند بزرگتر يا كوچكتر باشد . بدون توجه به محدوده ي جغرافيايي ، انسانها همگي در دايره اي بسته زندگي مي كنند . اميدوارم اگر اين فيلم قرارست تاثيري بر كسي داشته باشد ، باعث افزايش طول شعاع دايره ي زندگي آنها باشد .

سوال - در عين اينكه فيلم به زنان مي پردازد ، اثرات وجود مردان در زندگي آنها چيست ؟


جواب - اجتماع ايراني ، به ويژه در مقايسه با اين قسمت جهان (اروپا - م ) ، بيشتر دنياي مردان ست . شعاع دايره ي محدوديتها
براي مردها وسيعترست . هدف اين فيلم ضديت با مردها نيست ، فيلم فمينيستي هم نيست ، فيلمي ست درباره ي انسانيت . در فيلم هيچگاه بدرفتاري يا خشونتي از جانب مردان نشان نداده ام . براي مثال مي بينيم كه زنها از پليس مي ترسند . اين مي تواند واقعي يا خلاف آن باشد . وقتي پليس ها را در لانگ شات نشان مي دهم آنها تهديدكننده به نظر مي رسند ، در حاليكه در نماهاي مديوم شات پليس را باچهره اي مهربان مي بينيم . او از زن مي پرسد : "كمك مي خواهي " ؟ و همچنين در
صحنه اي كه زن پيراهني براي نامزدش مي خرد ، فروشنده پيراهن را با سينه ي سربازي كه آنجاست اندازه ميگيرد و در پايان فيلم وقتي زنان در ماشين حمل زندانيان سوارند ... در طول فيلم هر يك از زنها مي خواهد سيگاري بكشد . وقتي همگي در ماشين حمل زندانيان هستند اين فضاي انساني برقرار مي شود وآنها به خواسته شان مي رسند.

سوال (جووان لوريه ر) - آيا به نظر شما پليس و ارتش از مردم عادي ساخته شده اند ؟

جواب - در تمام فيلم هاي من به شخصيتهاي بد برخورد نمي كنيد ، چه مرد و چه زن . من معتقدم همه خوبند . بدي نتيجه ي معضلات اجتماعيست . حتي خطرناكترين جنايتكاران حس بشري دارند . در ته قلب او همچنان يك بشر زندگي مي كند . اين بدان معني نيست كه يك جنايتكار چون معضلات اجتماعي او را به تبهكاري كشيده ، نبايد مجازات شود . او مقصرست چون تلاش نكرده تا شعاع دايره ي پيرامونش را گسترش دهد .

سوال (ديويد والش ) - اين نظر (كه شايد نادرست باشد) آيا صحت دارد كه بعنوان خصوصيتي از ويژگي هاي سينماي ايران ، امكان دارد شخصي هنر را براي اعتراض يا در راستاي مقابله با بي عدالتي قرباني كند ؟ آيا اصولا" زمينه ي طرح چنين سوالي در مورد سينماي ايران فراهم است ؟

جواب - تصور مي كنم اين موضوع اندكي ايده آليستي ست . تاريخ نشان داده كه در بسياري اوقات هنرمندان توسط مسئولين براي نشان ندادن معضلات اجتماعي خريداري شده اند . يا در روي ديگر سكه ، هنرمندي خود را براي نمايش واقعيات قرباني كرده است ، هرگاه چنين اتفاقي رخ داده حتما" ضرورتي وجود داشته است .

سوال - اگر بخواهيد تاثير عميقي بر مردم بگذاريد ، نيازمند هنر هستيد يا نه ؟

جواب - تاثير هنر بر مردم فوري نيست . هنر در نهايت موفقيت ميتواند جامعه را لمس كرده و مردم را وادار به تفكر درباره ي
موضوعات نمايد . هنر به مردمي نياز دارد كه محتاج هنر باشند . بده بستاني در جريانست . مبادله است . هرگاه جامعه نيازمند قرباني شدن هنر و هنرمند باشد ، اين اتفاق به قطع خواهد افتاد .

پايان مصاحبه

آنچه كه در تمامي اين چند قسمت درباره ي فيلم "دايره " بيان شد ، فقط محض آشنايي شما با اين فيلم و برخي نكات و ظرايف مربوط به آن بود و اطلاع از ظلمي است كه در مورد آن روا شده ، فيلم در حال حاضر در جشنواره هاي ونيز ، تورنتو ، و ... به نمايش درآمده و در شهرهاي مختلف اروپايي و امريكايي اكران عمومي يافته است . به اميد روزي كه شاهد نمايش آن در موطنش باشيم .

  [ ۷:۰۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۱

کوچه . شب باراني . خارجي

سه نوازنده ء نابينا که دست يکديگر را گرفته اند تا گم نشوند از کار روزانه باز مي گردند . يکي با چتر مي گذرد . حکمتي باراني اش را در مي آورد که به عاطفه بدهد .

حکمتي : اينجوري خيس مي شي ، بيا ، اينو بپوش .
عاطفه : نه ، نمي خواد ، چتر دارم .

چترش باز شده است ، آن را بر سر مي گيرد ، حکمتي باراني اش را روي دست مي اندازد .

عاطفه : بپوش ، سرما مي خوري .
حکمتي : [به پشت سر مي نگرد] الان يکي از شاگردامو ديدم ، اون باروني نداشت .

باراني اش را مي پوشد . سه نوازنده ء کور از راه آنان مي گذرند و زير سرپناهي مي ايستند ، آنها شاهدان نابيناي تنها لحظات خوشبختي آقاي حکمتي اند .

عاطفه : خب ، ديگه بگو .
حکمتي : من خيلي حرفا دارم عاطفه .

راه خانه ء عاطفه ، گذرهاي گوناگون زير باران . حکمتي حرف مي زند . نمي شنويم . اندک اندک بيگانگي شسته مي شود و آنان گويي آشنايان ديرينه اند . حکمتي خوشحال ، عاطفه مي خندد .

جلوي خانه ء عاطفه . شب باراني . خارجي

حکمتي و عاطفه مي رسند پشت در . هر دو سرخوشند .

عاطفه : خب ديگه ، رسيديم .
حکمتي : صبر مي کنم بري تو .

گويي هيچکدام نمي خواهند اين لحظات به پايان برسد . عاطفه کليدش را در می آورد ، وقتي سر برمي دارد نگاهش به نگاه حکمتي مي افتد .

عاطفه : چيو نگاه مي کني ؟
حکمتي : [بي پروا مي خندد] بکلي خيس شدي .
عاطفه : [مي خندد] خودتو نگاه کن ، مثل موش آب کشيده شدي .
حکمتي : [شادمان تقريبا داد مي زند] من از بارون خيلي خوشم مي آد ، مي شوردم .
عاطفه : [دلواپس] چکار مي کني ؟
حکمتي : بذار بياد . بذار بياد .
عاطفه : يواش ، همسايه هارو بيدار مي کني !
حکمتي : [آهسته] هيس - بده ش من .

کليد را مي گيرد و در را باز مي کند .

...

  [ ۴:۵۹ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب