... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

یکشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۱

مراسم اهداي جوايز اسکار ، ۲۴ مارس ۲۰۰۲ تا ۲۱ ساعت و ۱۵ دقيقه ء ديگر آغاز مي شود ... خداحافظ تا ۸ روز ديگر .

  [ ۹:۴۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۱

سال نو بر همگي مبارک

اينهم دو تا عيدي کوچولو ، اولي ترانه اي دوست داشتني و نوروزي از CHERو دومي يک شوخي کوچولو با تلفظ بد انگليسي توسط يک ايتاليايي (ـه) بخصوص

شاد باشيد

  [ ۱۱:۲۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۰

بهاريه

صبح 29 اسفند 1380 است . سال در ساعت 22 و 46 دقيقه و 2 ثانيه ي امشب نو خواهد شد . مردم به خريد عيد رفته اند و مي روند - به سفر هم رفته اند و مي روند . امشب بسياري بر سفره هاي هفت سين طراوت و شادابي جهان خواهند نشست . برخي از ايشان نيز سياه پوشيده اند و تكيه بر پا كرده اند و به عزا نشسته اند . همچون 23 سالي كه بر اين سرزمين گذشت - اين عزاداران ژوليده موي همچنان آبروي اين سرزمينند و ما اينبار هم عشق را در پستوي خانه نهان خواهيم كرد ... ولي نه اين بار طبيعتست كه آنرا درپستوي خانه نهان نتوان كرد - عشق به شلاق زني ژوليدگان برخاسته - طراوت هواي تهران و ايران و جهان را چگونه مي توان عزا كرد ؟ باز هم دهانمان را خواهند بوييد - مبادا گفته باشيم : "دوستت مي دارم" - باز هم خواهند كوشيد قناري ها را بر آتش سوسن و ياس كباب كنند ... ولي ! 23 سال كباب قناري و بوييدن دهانمان نتوانست سبز شدن و عاشق شدن را از طبيعتمان - از دلهامان بگيرد . اين بار پستوي خانه به دامان طبيعت آمده ... عشق را در پستوي خانه نهان نتوان كرد - اگر نازنيني را بر خيابانها شلاق بزنند - اگر به شكار 23 ساله ي قناريان اصرار كند ... اين بار عشق پنهان كردني نيست . گلها عاشقند - پرستوها عاشقند ... طبيعت عاشق است و ... اما بهانه ي ژوليدگان : " محرم و حسين " . نمي خواهم بدانم كه آيا حسين به شهادت آزادگي و تقابل با ظلم به كربلا رفت يا به طلب حكومت . هرچه هست يك اسطوره است - نبرد مظلوميت با ظلم در ابعاد حتي 72 نفره . اسطوره ي نبايدي تسليم و نشايدي قبول ظلم - اسطوره اي در دل پدران و مادران و خودهامان - نه كينه ي سياهي نوروز با حسين نيست كه حسين سبز را دوست مي داشت و حسب تاويلي كه من مي پسندم " با سرخ خونش سبز حيات را سيراب كرد " . حسين دشمن نيست - حسين دوست است . حسين من و توييم كه شلاق مي خوريم و به استقبال نو شدن مي رويم - هجرت مي كنيم - عقيم مي مانيم - و باز سبز مي شويم ... و بهار را دوست مي داريم . حساب حسين از عزادارانش جداست . اسطوره هايمان را با دشمنانمان تقسيم نخواهيم كرد . نه ... برحسين نمي گرييم - با حسين بر سبز شدن جهان خواهيم خنديد . گريه بر ژوليدگان روا .

ديروز صبح و پريروز در تهران باران باريد - نم نم بهاري ... با ترانه ... چكيد بر بام خانه . آري :

" ابر به نوروز رخ لاله گان را شست "... حال ديگر نوبت توست .
...

به شكوفه - به صبحدم - به نسيم
به بهاري كه مي رسد از راه
به پرستو - به گل - به سبزه سلام

هر روزتان نوروز و نوروزهاتان پيروز باد

  [ ۷:۴۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۰

املي (Amelie)

نام کامل : Amelie from Montmartre
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : ژان پير ژونو
فيلمنامه نويسان : گيلامه لورنت ، ژان پير ژونو
تهيه کنندگان : کلوديو اوسارد ، ژان مارک د شامپ
بازيگـــــــران : اودري تاتو ، ماتيو کاسووتيس ، روفوس ، لورلا کراووتا ، کلر موريه
محصول سا ل ۲۰۰۱ فرانسه - رنگي - مدت نمايش : ۱۲۰ دقيقه - درجه بندي : R
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه ء داستان :

«املي» يک پيشخدمت جوان پاريسي است که جعبه اي قديمي را در زير کف چوبي آپارتمانش پيدا مي کند ، يک گنجينه ء دوران کودکي . بطور ناشناس آنرا به صاحب اصلي اش باز مي گرداند و از دور تحول زندگي ناشي از بازيافت اين جعبه را در آن مرد نظاره مي کند و ... سفر پرماجراي او آغاز مي شود : طرح هاي متنوع ابداعي براي خوشبخت کردن ديگران . به شيوه اي جادويي ، املي زندگي همسايگان عادي خود را تغيير مي دهد ، بعضي که شانس را درمي يابند زندگي بهتري پيدامي کنند و آنان که گوشي سنگين دارند نه - در هرحال املي در وراي ناشناختگي و راز و رمز مخفي ست . اين زندگي املي ست ... تا آن که مرد جواني به نام «نينو» را ملاقات مي کند .

حالا سوال اينست : آيا او شهامت دارد تا محبتي را که در حق ديگران انجام داده ، در حق خود نيز روا دارد ؟

  [ ۸:۰۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب



سينماي موج نوي فرانسه :

-----------------------------------


(قسمت اول)

" سينماي موج نوي فرانسه " (La Nouvelle Vague) نتيجه تلاشها و مجموعه آثار گروهي از فيلمسازان فرانسوي بين سالهاي 1958 تا 1964 است . كارگرداناني كه آغازگر اين حركت بودند عبارتند از : فرانسوا تروفو(Francois Truffout) - ژان لوك گدار(Jean-Luc Godard) - كلود شابرول(Claude Chabrol) - ژاك ريوت (Jacques Rivette) - و اريك رومر (Eric Rohmer)كه همگي منتقدان مجله "كايه دو سينما" (Cahiers de Cinema)بودند . به زودي كارگردانان ديگري نظير آگنس واردا(Agnes Varda) و لويي مال (Louis Malle) نيز به اين جمع پيوستند .

بين دهه 1950 تا 1960 فيلمسازان جوان اكثر كشورها قصد تحول سينماي خود را داشتند (مثل "مردان جوان خشمگين" سينماي انگلستان) - ولي حركت "سينماي موج نوي فرانسه" تاثيرگذارترين شد . پيش زمينه فعاليت كارگردانان اين حركت در تئوري هاي فيلمسازي و "نقد"(Critic) عامل اصلي اين موفقيت بود .
منتقدان مجله "كايه دو سينما" بشدت نسبت به ساختار ثابت - فرموليزه - و تحت امر استوديوهاي فيلمهاي دهه 1940 تا 1950 سينماي فرانسه اعتراض داشتند و برعكس كارهاي دهه 1930 فيلمسازاني چون "ژان رنوار" (Jean Renoir) - ژان ويگو (Jean Vigo) - و كارهاي سينماي نئورئاليست ايتاليا و كارگرداناني چون "روبرتو روسليني"(Roberto Rossellini) و "ويتوريو د سيكا" (Vitorio De Sica) را مي ستودند - همچنين برخي كارگردانان هاليوود نظير "آلفرد هيچكاك" (Alfred Hitchcock) - "نيكلاس ري"(Nicholas Ray) - و "هوارد هاكس" (Howard Hawks) را "سينماگر مولف"(Author) ناميده و ايشان را عليرغم آنكه در سيستمهاي استوديويي هاليوودي كاركرده و با ضوابط اين استوديوها فيلم مي ساختند - تحسين مي كردند . سينماگران اخير بواسطه وجود "مضامين خاص و يگانه" كه در پيكره تمامي آثارشان مشهود بود - "مولف" ناميده مي شدند .
نويسندگان "كايه دو سينما" با نوشته هايشان سعي داشتند تا راه را به گونه اي هموار سازند كه در انتها "سينما" از نظر مطالعات آكادميك همرتبه ساير رشته هاي هنري شود .
در اواخر دهه 1950 منتقدان "كايه دو سينما" نهايتا" فرصت يافتند تا خود "سينماگر مولف" باشند . دولت "گليست" فرانسه با سوبسيدهاي خود اين فرصت را ايجاد كرد تا "تئوري"هاي سينماگران موج نو جامه "عمل" بپوشند . هسته اصلي موج نو در ابتدا بطور متحد و با حمايت از يكديگر آغاز به كار كردند و اين وحدت خود باعث توسعه نحوه خاص و مشابهي از كاربرد "فرم" - "سبك" - و "روايت" شد . اين تشابه در ساختار كار آنها را بشدت متمايز و قابل بازشناسي مي نمايد .

" ادامه دارد " ...

  [ ۷:۲۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


... " كاريكاتور چهره از ديد من يك جور عريان كردن شخصيت است و نه به تمسخر گرفتن آن " ... به وبلاگ “ دنياي كارتون و كاريكاتور“ هم يك سري بزنيد . وبلاگ خوبيه .

  [ ۳:۳۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۰

در خصوص مطالب معروض قبلي (بخصوص مطلب “ هنر و ابتذال “) نامه هاي مختلفي دريافت كردم . از لطف و اعتراض و خوشامدگويي همگي ممنونم . در خصوص مطلب مزبور بايد به عرض برسانم كه : “ خير اين مطلب از جايي اقتباس نشده و صرفا“ نوعي نظريه پردازي و رايزني ست . از همه دوستان توقع دارم نظراتشان را بهر نحو كه مايلند مرحمت كنند (نامه يا طرح در ويلاگ يا سايت خودتان و اطلاع به بنده) تا شايد مضموني نظري و تئوريك براي تعريف كلي “ابتذال“ در تعارض با “ هنر “ و “ فرهنگ “ ( به مثابه زيربناي “ جهل “) عايد شود ". دوستي مطلب را “ بيانيه “ تلقي و از آن ابراز تنفر و انزجار فرموده بودند . ضمن عرض احترام به نظر ايشان ( همانگونه كه در نامه برايشان توضيح دادم) اصولا“ ابتذال را آنچنان مذموم مي دانم كه معتقدم لزومي براي نفي و اثبات آن نيست كه احتياج به موضعگيري و صدور بيانيه باشد . ولي از همگي چه پنهان :
“ بيانيه دادن را هم دوست دارم ، مگه آخر دبكتاتور بزرگ چارلز اسپنسر چاپلين رو نديدين ؟!! “

  [ ۱۰:۵۷ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


يك اتفاق دلپذير ديگه : پريشب در سانس ساعت 21 تا 23 سينما فرهنگ موفق به تماشاي “ از شكلات شما متشكرم‌ “ كلود شابرول شدم . با كمي ( خيلي مختصر ) اغماض يك فيلم بسيار خوب از ادامه حركت موج نوي سينماي فرانسه ، از “ هيچكاك فرانسوي “ . بخاطر حظ وافري كه بردم و علاقه و احترامي كه براي اين “ حركت “ قائلم مطلب نيمچه مختصري در بارة “ حركت موج نوي سينماي فرانسه “ بتدريج تقديم خواهم كرد . اميدوارم نادانسته هايم را گوشزد و (مثل دفعة قبل) از نظراتتون مستفيضم كنيد .
و يك اصل براي وبلاگ نويسي خودم (فقط خودم ، چون جسارت قانونگذاري براي اين محيط زيبا و آزاد را ندارم) :
“ هركس مايل باشه مي تونه نظر يا مطالب متقابلش رو در وبلاگ يا هر آدرس ديگه ، با نامه به اين حقير اعلام كنه . با كمال ميل يك لينك در وبلاگم و در زير مطلب مورد نظر با ذكر مضمون قرار خواهم داد . مي خواد نظر مخالف باشه مي خواد موافق مي خواد ممتنع . فقط بد و بيراه نباشه كه :
“ گر شود بد و بيراه شما مفقود بنده مسئول آن نخواهم بود “ (:

  [ ۱۰:۵۷ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


بنا بر اخبار سرويس خبري روترز بيستمين فيلم از مجموعة جيمزباند با نام “ روز ديگري بمير“ در راهست . تهيه كنندگان فيلم مايكل ويلسون و باربارا بروكولي اميدوارند تا فيلم تا 22 نوامبر 2002 پخش شود .

  [ ۱۰:۵۶ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دريافت نامه هاي متعدد ظرف روزهاي اخير متوجهم كرد كه بايد در فهرست وبلاگهاي فارسي اتفاقي افتاده باشه ! سر زدم و ... بـ...ـله ! از لطف آقاي حسين درخشان كه وبلاگ “ ار سينما و ...“ را هم در “فهرست تازه ها“ قرارداده اند بي نهايت متشكرم . بهرحال طوريست كه عمده زحمات “ وبلاگستان “ بر دوش ايشان است .

ولي خودمانيم ... ماجراي “ ظلم الفبايي “ درسته ها ! ... نة ؟!!

  [ ۱۰:۵۶ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۰

از ديگر فيلمهايي كه به يمن برنامة “ سينما 4 “ تلويزيون (نسخه كامل بود) موفق به ديدار آن براي چندمين بار شدم فيلم “ دزد دوچرخه “ ي ويتوريو د سيكا بود ، اكثر قريب به اتفاق سينما دوستان اين فيلم را به عنوان فيلمي شاخص از سينماي نئورئاليست ايتاليا مي شناسند پس به جاي بررسي انتقادي آن ( كه كاري سهل و ممتنع مي باشد ) بهترست به معرفي سينماي نئورئاليست ايتاليا بپردازم كاري كه در اين سالها در جايي به آن برخورد نكرده ام :

سينماي نئورئاليسم در كشور ايتاليا حدود سال 1945 (پس از پايان جنگ جهاني دوم) نزج گرفت . اين سبك فيلمسازي كه در همان دوران در ادبيات ايتاليا نيز ريشه دوانيد نظير بسياري سبكهاي ديگر پيام خاص سياسي اي را تعقيب نمي كرد و عناصر اصلي و نماينده هاي آن “ فيلمبرداري در فضاي آزاد “ و “ ديالوگهاي عمده “ است . ديالوگهاي مفصل ميزانسن هاي باز بسياري را در اختيار كارگردانها قرار مي داد . نقش هاي عمده را بعضا“ بازيگران تعليم ديده و حرفه اي و نقش هاي اطراف را اكثرا“ نابازيگران (و گاهي هم حرفه ايهاي ديگر) بازي مي كردند ، ايدة اصلي خلق فضاهاي وسيع با استفاده از مردم عادي بود و حضور نابازيگران تاثير بيشتري به صحنه ها مي بخشيد . اين نحوة كار نئورئاليسم سبك كار را به فضاي عادي زندگي مردم در وراي يك اثر هنرمندانه مي كشيد . مختصات عقيدتي اين سبك عبارت بودند از :

1 - فحواي جديد دمكراتيك با تاكيد بر ارزش مردم عادي
2 - نگاهي غمخوارانه توام با پرهيز از قضاوت هاي ساده و سرراست اخلاقي
3 - نوعي تمايل به مقايسة مواهب ايتالياي قبل از جنگ و ويراني هاي پس از جنگ آن
4 - تركيب مسيحيت و اومانيسم ماركسيستي
5 - تاكيد بيشتر بر احساسات (نسبت به عقل مجرد)

و مشخصات سبك عبارت بود از :

1 - پرهيز از طرح داستانهاي ساده و سرراست و كاربرد ساختارهاي ساده واپيزوديك بنحوي كه در پيكره ، مفهومي مجزا از آنها انتزاع شود
2 - استواري بيشتر بر جنبه هاي بصري و مستندگونه
3 - استفادة بيشتر از لوكيشن هاي واقعي (معمولا“ فضاهاي بيروني) نسبت به دكورهاي استوديويي
4 - استفاده از نابازيگران (حتي در مواردي براي نقش هاي اصلي)
5 - استفاده از گفتگوهاي عام و محاوره اي به جاي ديالوگهاي ادبي
6 - پرهيز از اصول هنري تدوين ، فيلمبرداري ، نورپردازي ، و ... بمنظور ساده گرايي و ساده نمايي موضوع

آغاز كار سينماي نئورئاليسم را شايد بتوان آثار روبرتو روسليني دانست ، در فيلم “ رم شهر بي دفاع “ او كاتوليكها و كمونيستها در جنگ با نازيها در زمان تصرف شهر رم درست قبل از آزادي آن بدست امريكاييها همدست مي شوند . اگر روسليني سينماي نئورئاليست را به جبهة مقدم سينماي جهان آورد ، اين “ ويتوريو د سيكا “ بود كه از اين جنبش حمايت كرده و آنرا تدوام بخشيد . او با “ چزاره زاواتيني “ در تمام فيلمهاي نئورئاليستي خود همكاري داشت . يكي از بزرگترين و شناخته شده ترين آثار اين دو “ دزد دوچرخه “ است . در اين فيلم تركيبي چاپليني از ترحم و كمدي نهفته است . فيلم تماما“ با بازي نابازيگران (غير حرفه ايها) پيشرفته و شامل اتفاقات ساده در زندگي يك كارگرست . قهرمان فيلم كارگريست بيكار كه براي استخدام ( در زمان داستان 25% مردم ايتاليا بيكار و در دوران بعد از جنگ بسر مي برند و ايتاليا مجبور به پرداخت غرامت جنگ و دچار بحران عطيم اقتصاديست و گرسنگي در رم محل وقوع داستان بيداد مي كند ) ناچارست دوچرخه داشته باشد ، او با مرارت بسيار و حتي گرو گذاردن حلقة ازدواج همسرش ذوچرخه را بدست مي آورد ، ولي در روز اول كار دوچرخة او را مي دزدند . باقي فيلم تلاش اوست براي يافتن دوچرخه ، فيلم به بوروكراسي دولت ، احزاب سياسي ، كليسا ، عقايد عامة مردم ، همسايگي ها ، خانواده ، و... سر مي زند . واقعيت دردناكي در مقابل پسر خانواده رخ مي نمايد : او در مي يابد كه پدرش يك انسان عاديست نه يك فوق قهرمان . “ دزد دوچرخه “ همپاي “ رم شهر بي دفاع “ در صدر فيلمهاي نئورئاليست مي ايستند ، اگرچه فيلم راه حلي براي مواجهه با معضلات مطرح كردة خود ارائه نمي كند و فاقد پيام روشن و تحليلي براي تغييرات اجتماعيست .
د سيكا در جايي مي گويد : “ فيلمهاي من مبارزه بر عليه عدم همبستگي انسانهاست ... برعليه بي تفاوتي اجتماع در برابر رنج . آنها هريك بيانيه اي به نفع فقرا و محرومان هستند “ .

فيلم هاي اصلي اين سبك در حقيقت در سال 1948 به پايان مي رسند . در اين سال ليبرالها و احزاب چپ در سياست با هم درگير شده و درنهايت نيروي يكديگر را خنثي كرده و شكست مي خورند . سطح درآمد مردم از سطح درآمد قبل از جنگ ايشان بالاتر مي رود و اكثر ايتاليائيها را سينماي امريكا مي فريبد . ديگر چهرة ويران و فقرزدة كشوري تحت درگيري سياستمداران عصبي براي جستجوي دموكراسي و كاميابي براي كسي جذاب نيست . حركت ايتاليائيها از دلمشغوليهاي انساني نئورئاليسم به سوس بدبختي تراژيك و شرايط اجتماعي نامساعد در فيلمهاي “ فدريكو فلليني “ رخ مي نمايد . فلليني با فيلم “ جاده “ دامنة دلمشغوليهاي اجتماعي را گسترش مي دهد و راه را براي توجه به نيازهاي فردي و محدوديتهاي شرايط زندگي انسانها و ارتباطات انساني باز مي كند .

  [ ۳:۲۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۰

... و باز گريزي به بحث « هنر » و « ابتذال »

مي دانيد که در زمينه ء کميات و ماده انسان موجوديست مبدل : با استفاده از ابزار يک يا چند ماده را مخلوط يا ممزوج يا ... مي کند و ماده ء جديدي مي سازد و شکل مي دهد و شکل مي دهد و ... آنچه که به اين مواد روح مي بخشد و از آنها ابزار مي سازد يا در اسرار کائنات رخنه مي کند “رويا “ هاي بشرست ، تنها چيزي که انسان خلق مي کند روياست بوسيله ء ذهن ... و اين روياست که به کمک تهور ، عشق ، احساسات ، و ... مايه ء استيلاي اين ميزاني او بر طبيعت قدرتمند و رخنه ء تا اينجاي او در اسرار هستي و کائنات شده است . يک اثر هنري نتيجه ء « تفکر » و « رويا » ي يک هنرمندست و هنري کاملترست که مخاطب و مصرف کننده اش را نيز به « تفکر » و « تخيل » وادارد ، يک رابطه ء دو جانبه يک تعامل متعالي کننده و يک مضمون فرهنگ ساز و مايه ء پيشرفت چه مستقيم و بي واسطه و چه غيرمستقيم و بواسطه ، حتي با تاثير « ادب از بي ادبان » .
اجازه بديد بحث رو خصوصي تر کنم و از کلي گويي فاصله بگيرم . از بين هنرها سينما رو انتخاب مي کنم که شاهد مثال بيشتري توش سراغ دارم :
« ... بسياري از مردم بدنبال سهولت هستند ، آنها مي خواهند هيجان زده شوند : بخندند و گريه کنند و ... ما چنين درجه اي از احساسات و هيجان را از سينماي شاعرانه انتظار نداريم ... مي خواهم سينمايي خلق کنم که با نشان ندادن ، نشان دهد و اين با بسياري از فيلم هاي امروزي متفاوت است ، فيلم هايي که ظاهرا مبتذل نيستند ولي در باطن ماهيتي مبتذل دارند زيرا همه چيز را تا آنجا نشان مي دهند که امکان هر گونه خيال و تصوري را از ما سلب مي کنند . هدف من اين است که اين فرصت را ايجاد کنم که تا آنجا که مي توانيم با قدرت تخيل و آفرينندگي همه چيز را در ذهن هاي خودمان خلق کنيم . من مي خواهم اطلاعاتي را که در وجود شما مخفي است و شايد حتي خودتان هم از آن بي خبريد بيرون بکشم . ما در فارسي ضرب المثلي داريم که وقتي فردي با علاقه ء واقعي به چيزي نگاه مي کند مي گوييم : دو تا چشم داشت ، دو تاي ديگه هم قرض کرد، اين دو چشم اضافي همان چيزي ست که من مي خواهم بدست بياورم . چشمهايي که تماشاگران قرض مي کنند تا بتوانند آن چه را که خارج از صحنه مي بينند درک کنند و ببينند که در آنجا چه چيزي هست و چه چيزي نيست ... »

بخش بالا گزيده اي بود از متن مصاحبه ء يک سينماگر ايراني با ديويد استريت منتقد نشريه ء « کريستين ساينس مونيتور » ، رئيس دايره منتقدان فيلم نيويورک ، و استاد فيلم و تئاتر در دانشگاه لانگ آيلند . نام اين فيلمساز ايراني را نمي آورم تا پيش داوري ايجاد نکند ، چه پيش داوري بزرگترين دشمن قضاوت صحيح است .

  [ ۸:۰۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


از صد سال پيش كه جنبش اصلاحي مشروطيت در ايران شكل گرفت ، اصلاح طلبان همواره با دو نيرو در ستيز بوده اند : نيروي اول مقاومت قدرت سياسي در برابر مطالبات جامعه و نيروي دوم ناشكيبايي جامعه براي رسيدن به هدف (مطالبات) . گفتگويي با عباس عبدي در صفحة سياسي روزنامة همشهري يكشنبه 19 اسفند 1380 شمارة 2672 صورت گرفته كه تلاشي است براي آسيب شناسي اين دو نيروي ناهمساز . حدودا“ سه روز ديگر مي توانيد مشروح اين گفتگو را در سايت روزنامة همشهري مطالعه كنيد .

  [ ۱۱:۴۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۰

چند روز اخير بنا به مناسبت هايي چندتا فيلم ديده و ناديده رو ديدم ، بين نديده ها “ مرد باراني “ ابوالحسن داوودي (1378) متعجبم كرد ، يادم مياد كه در زمان نمايشش چندان هيجاني براي ديدنش نداشتم ، به دلايل متعدد كه شايد برخي ش عبارت باشه از :
- زيادي دمه دست بودن فرامرز قريبيان اين سالها
- خانم مهتاب كرامتي كه زيباييش اين روزها علت حضورش در انواع ژانرها شده از كمدي تا ملودرام و ...
- عدم شناخت آن زمانم از كيهان ملكي
- نداشتن توقع چنداني از داوودي
و اما علت تعجبم : فيلم از فيلمنامه اي متفاوت و غيرمعمول در سينماي ايران برخوردارست ، روال پيشبرد داستان و شخصيت پردازي فيلمنامه و ساخت كارگردان تقريبا“ بي نقص است ، از پرسوناژ پسر و دختر دكتر باراني گرفته تا دكتر حكاك و آهي و پروين (همسر دكتر باراني- نگاه كنيد به سكانس بيداري او در طول شب بر بالين دكتر و تشويق شوهرش به ترك خود) كارآمد و در پيشبرد داستان موثر هستند (هرچند بخاطر مشاركت داوود ميرباقري در نوشتن فيلمنامه رد پر رنگ تسليم زن در مقابل مردسالاري شايد مطبوع ميرباقري بهرحال به چشم مي آيد) كه اين موضوع نه در بافت داستان كه در نمايش نيز مشهودست . موسيقي ناملموس و غيرتحميلي ، به ظرافت در فضاسازي حضور دارد و چندان آزارنده و آرشه كش ! نيست . بهرحال استفادهء كم از موسيقي و كار با ميزانسن و ديالوگ ها در همين حد خود غنيمتي ست براي سينماي ايران كه به ندرت به سراغ درام رفته و هرگاه هم حركتي در اين سو داشته مقصد ملودرام از آب درآمده است ! بازي ها هم غيرمنتظره بود ، هرچند فرامرز قريبيان از بازي هاي درخشانش در “ گوزنها “ و “ خاك “ و “ غزل “ همچنان فاصله اي بعيد دارد ولي در نقش دكتر باراني عجول و كم ظرفيت ولي تيزهوش و انساندوست و... عاشق و متعهد بسيار خوب ظاهر شده بدون اغراق (كه البته فيلمنامه و كارگرداني نيز در اين بخش سهم عمده دارد) و با بكارگيري ميميك هاي صورت و حركت هاي حسي و به يمن گريم مناسب با همراهي بازي بازيگران مقابل نقش خود را در اين درام بخوبي به پيش مي برد ، و حضور مهتاب كرامتي نيز الحق به جاست ؛ چونان زيبايي اي در كنار خصائل خوب ديگر " زيبا " مي تواند محرك عشق “ باراني “ باشد . و اما كيهان ملكي كه در هرنقشي ظاهر شده موفق از كار درآمده ، در خصوص او كلمات ياريم نمي كنند بايد بازي او را ديد و قضاوت كرد . فيلمبرداري فيلم هم مناسب بود ، كادرهاي اكثرا“ مديوم شات براي حفظ جنبه ء روايي با گرفتگي نور متناسب با فضاي روحي دكتر باراني . زواياي دوربين در اكثر اوقات از سطح شانه و با كادربندي روي پرسوناژها كه غالب داستان را با ديالوگ پيش مي برند بوده و تماشاگر را با ارتفاع هاي متفاوت از حس خارج نمي كند . تدوين نيز با ريتم متوسطي كه دارد هم مانع خستگي و كسالت تماشاگر مي شود (نگاه كنيد به قطع هاي متعدد تصوير در جلسه ء كميسيون پزشكي با حضور دكتر حكاك و باراني) و هم ريتم تقريبا“ آرام لازم براي ارائةء درام را فراهم مي آورد .

... مثل اينكه خيلي از فيلم خوشم آمده ، اينطور نيست ؟ (:

  [ ۴:۴۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سالهاست چشمهايم را شسته ام ، و در جمجمه ء خودم يا ديگري يا بين اوراق جزوات و كتابها و نظريات و دكترين ها و ... زندگي نمي كنم .
چشمها را بايد شست ... جور ديگر بايد ديد .
اصول محترم ، ولي جز عقل هم هست : دل ، چشم دل . بايد با عشق به زندگي نگاه كرد ، به مردم ، به عام و به خاص ، به نخبه و امي ، به عشيره و جامعه ، به تمدن و بدويت ، به سالم و به بيمار ...

... شدم آن عاشق ديوانه كه بودم !

  [ ۱۱:۲۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


سيصد مايل دورتر از منطقه ء عملياتي (ـه) عمليات Anaconda نزديک مرزهاي جنوبي (ـه) افغانستان در « گاردز » ، نيروهاي ويژه ء انگليسي و ارتش امريکا بي سر و صدا در پي شکار « محمد عمر » رهبر يک چشم (ـه)گروه طالبان و هدف دوم تحت تعقيب در جنگ با تروريسم هستند . محمد عمر در ششم دسامبر گذشته در جريان محاصره ء قندهار ناپديد شده بود . نقل از اخبار Info beat - 8 March 2002

  [ ۸:۵۶ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۰

يه دوست عزيز و جديد ديگه هم پيدا کردم به نام « گيله مرد » که بزودي زود لينکش را همين بغل براي دسترسي سريعتر خودم هم که شده ، قرار مي دهم . فقط يه اضافه اي دارم به اين مطلب منقولش از « آقاي کاستيلو » و وصف « ابتر » آن شاعر گواتمالايي : خيلي از دوستان متفکر و عزيز و ناعزيز ديگه که به محض دست دادن فرصت يه اسب فضاحتي تو ميدان روشنفکري روشنفکر جماعت مي دوانند ( اگر چه متاسفانه هنوز روشنفکر نيستم ولي آرزو دارم که بشم و روشنفکر هارو هم خيلي دوست دارم ) . باشه تا يه تعريف جامع از روشنفکر و روشنفکري درآريم . بابا اونهايي که اين آقاي کاستيلو و استاد آل احمد از دستشون دلخورن روشنفکر نيستن ! روشنفکر ابترن ! کيميايي ان !!!

  [ ۳:۴۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


  [ ۳:۳۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چند تا مجله خوب در زمينه ء اينترنت و شبکه در تهران چاپ ميشود ، گفتم ضرر نداره آدرس شان را اينجا ذکر کنم :

- مجله « آرپانت » ، نشريه ء تخصصي اينترنت با صاحب امتيازي شاخه دانشجويي IEEE دانشگاه صنعتي اصفهان

- مجله « وب » ، ماهنامه ء آوزشي ، پژوهشي ، و اطلاع رساني موسسه ديباگران تهران . يک بخش کوتاه از مقاله ي اجتماعي « انفجار اطلاعات و آينده ء وب » را عينآ نقل مي کنم :
« ... در اين روزها كه اينترنت، با شكوه ترين دوران خود را سپري مي كند، همه چيز از اين ايده كه دانش، قدرت است، تاثير مي پذيرد .اين ايده ، درعصر حاضر بسيار مهم و پر اهميت تر شده است. اكثر مردم نمي دانند كه چگونه دانش مي تواند از ساير اشكال سنتي و فرم هاي ديگر قدرت ، متمايز شود .به عنوان مثال، در يك مسابقه تسليحاتي، هر قدر ارتش از لحاظ تجهيزات و تعداد جنگنده ها، مجهزتر باشد، قدرت آن بيشتر است .مساله اين است كه آيا مي توان اين ويژگي را به ساير وجوه قدرت نيز تعميم داد‚ آيا مي توان گفت هر چقدر كه دانش شما بيشتر باشد، قدرت شما هم بيشتر است‚ ظاهرا پذيرش اين ادعا موجب انفجار اطلاعات شده است . ... »
بد نيست علاقمندان سري بزنند . راستي امروز ديدم نشريه ء « شبکه » به صاحب امتيازي آقاي هرمز پوررستمي که مدتها قبل توقيف شده بود ، دوباره چاپ شده است . سرو عزيز يادش هست که اين مجله ء آن زمان منحصر بفرد رو به چه شيوه ء ناجوانمردانه اي به دادگاه کشيدند .

  [ ۳:۱۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


ديروز يه کتاب هديه گرفتم ، « چاپ هفتم » بودنش متعجبم کرد ! به داخل جلد مراجعه کردم ، بيشتر جا خوردم ! شما قضاوت کنيد :
چاپ اول و دوم آذر ۱۳۸۰ - چاپ سوم و چهارم و پنجم دي ۱۳۸۰
چاپ ششم بهمن ۱۳۸۰ - چاپ هفتم (بازم !) بهمن ۱۳۸۰
با توجه به ۱۱۰ صفحه اي بودن آن و تيراژ ۵۰۰۰ نسخه در چاپ هفتم و اونهم با اينهمه کتابخوان ايراني (; حدس ميزنين عنوان کتاب چي باشه ؟!!!
(به سبک خودش ! ) :
...
( باريکلا !) « خطبه هاي نماز جمعه ء اروميه ، حجه الاسلام حسني » D :

  [ ۳:۱۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۰

مناظر خيابان بسرعت از جلوي چشمم رد مي شوند ... از اواخر بهمن ترافيك سرسام آور شده ، روز به روزم داره بدتر و بدتر ميشه . راننده جلويي با موبايلش صحبت مي كنه ، حركتش مختصري كنده - راحت نمي تونه دور بزنه . راننده ي سواري اي كه سوارشيم مي گه :
- هر چيزي رو كه اختراع كردن دادن دست ما ، نتونستيم خوب ازش استفاده كنيم ، اين موبايله ، اون ماشين ، اون تلويزيون ، اون ويدئو .
برميگردم و يواشي از نيمرخ نگاهش مي كنم ، پيرمرديه نه چندان متعلم و فرهيخته ... ولي چه خوب مي بينه! اين سالها همه خوب مي بينن . جاي ديگري وقتي دو سه تا نوجوان با پرتاب سيگارت (ترقه) زير پاي خانمي با دخترش باعث اضطراب اونها شده بودن ، آقاي ميونه سالي معتقد بود : “ بايد دولت اول اينارو درست كنه“ و خانمي اشاره كرد : “ اينا رو خود ما خراب كرديم ، وقتي مي برديمشون تو صف شير و حق همو ضايع مي كرديم . اينا همون بچه هان ، چطور توقع دارين مراعات ديگران رو بكنن . ولي انصافا“ اگر شهامت اينها نبود فكر مي كنين همين دولت (ناظمين نظام) تا كجا پيش ميومد . فكر مي كنم اگر ما خودمونو درست كنيم ، اينها خيلي زود درست ميشن . بهشون احترام بگذارين بهتون احترام مي ذارن “ . عصيان نوجوانان نسل اخير را خيلي خوب توضيح داد ... همه مون مفاهمه كم داريم . احتياج به عدالت و مفاهمه همگي مون رو افسرده ، عصبي ، پرخاشجو ، و نا اميد كرده . پير و جوون ، زن و مرد ... اكثر چهره ها افسرده يا عصبي اند.

ولي كه چي ؟ هي !!! چتونه ؟ بهار داره مياد ... صبركنين ...
بالاخره يه روز همه چي درست ميشه !

  [ ۱:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۰

سلام ... نگفتم يه روز همه چي درست ميشه ! ... اين فعلا“ از نام وبلاگ كه به مرحمت و راهنمايي “ ليلاي ليلي “ روبراه شد ... راستي از “ آرچر “ هم ممنونم .

  [ ۴:۱۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چند روز اخير حکم يه مهاجر رو داشتم ، همه چيز برام تازگي داشت ... از بازي با Template هاي صفحه ء اصلي و آرشيو گرفته تا نوع نوشتن ها و حکمت نوشتارها ... نام زيباي لوح شيشه اي و نويسنده ء مقيم آخن و داستان و قلم اندازهاي زيباي وب نوشته ء او ... بددهني هاي هوشمندانه و من هاي آرماني ( چقدر از من واقعي دور ؟ خدا مي داند) . « هيس !‌» گفته که هرکه را آنگونه که می خواهد و مي نويسد بپذيريم ، ... حق دارد . « سيزيف » از حکمت مي گويد و « ليلاي ليلي » از ادبياتي که فخيم است و يادگار امروز و فردا ، طنز « اين يک بلاگ نيست » حضور قريحه ء ستودني پارسي را نويد مي دهد ... طنز ساده را ... شايد اين تحسين ها گزيده اي از دستورالعمل او باشد . ولي با وجود « يولداش » ها و ... و ... به وبلاگ گردي و پرسه هايم ادامه مي دهم و بزودي Link هاي Template هايم را اضافه خواهم کرد . مطمئنم که اضافه خواهم کرد . به همه ء اين عزيزان که نوشته هاشان جريان سيال زندگي است ، سلام مي فرستم . خسته نباشيد .

  [ ۱۲:۴۰ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۰

قابل توجه دوستان

سايت Bravenet به دليل رخنه هکران فعاليت هاي خود را تااطلاع ثانوي تعطيل اعلام کرده است . بنابراين دوستاني که Counter وبلاگ شان را از سايت مزبور گرفته اند ، حداقل تا چند روزي از اين سرويس بی بهره خواهند بود .

  [ ۱۰:۱۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۰

در ادامه ء مطلب « هنر » و « ابتذال » ... نمونه ء ديگري که مي خوام به عنوان اثر هنري مثال بيارم از آثار هنرمندي است که شايد از چشم بعضي ، چندان هم بعنوان صاحب « هنر » و « فرهنگ » شناخته نشود : « Heal the World » يا « Earth Song » هر دو ترانه هايي از مايکل جکسون که به همراه کليپ هاي زيباي ويديوئيشون به قطع يقين از مرزهاي معمول و عادي هنر پاپ ( POP ART ) فراتر ميروند . طبيعيست که اثر هنري / فرهنگي را نبايد صرفآ در مجموعه ء آثار کلاسيک جستجو کرد ، همانطور که اگر برخي آثار کلاسيک هنرهاي هفتگانه و فرهنگ هاي باستاني دوباره ارزيابي شوند ابتذال در ميان برخي به چشم خواهد خورد . بهرحال غرض اصلي اين مطالب ، صرف آشنايي تئوريک با موضوع نيست بلکه درک آثار ايجاد و مصرف (عرضه و تقاضاي) آثار فرهنگي / هنري مبتذل در جوامع مختلف خصوصاَ جامعه ء ما ايرانيان ( نه به مفهوم حاضرين در مرزهاي جغرافيايي کشور که به معناي کل متشکل از همه ء هموطنان در سراسر گيتي) است .

  [ ۱۰:۲۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


و اما جونم واستون بگه از يه آلبوم موسيقي پاپ ايراني که مطبوع و قابل قبوله و ... اينروزها در تهران پرفروش (:

  [ ۹:۵۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


ديروز واقعآ برام روز خوبي بود ... همينطوري ، بدون اينکه فرد خاصي رو ببينم يا موفقيت اقتصادي يا ... کسب کرده باشم . دوباره رنگ گلها رو کشف کردم و لذت عصباني نشدن رو ... (:

  [ ۹:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب