... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۱



کمپاني سوني رکورد فروش در تاريخ سينماي امريکا را با شش فيلم شکست


نيويورک تايمز

کمپاني Sony Pictures Entertainment با شش فيلم که در صدر آنها «مرد عنکبوتي» قرار دارد ، رکورد فروش تاريخ سينما ظرف يک سال در داخل امريکا را شکست و اين در شرايطي است که هنوز در ماه آگوست (ماه هشتم سال ميلادي) هستيم ! آمار صنعت فيلمسازي که اين هفته اعلام شد مبين اين مطلب است که شرکت Culver City-based Sony که توزيع فيلمهاي کمپاني هاي Columbia Pictures و Revolution Studios و Screen Gems را نيز برعهده دارد به درآمدي حدود ۲۷/۱ ميليارد دلار دست يافته است . رکورد قبلي نيز متعلق به خود شرکت سوني بود که در سال ۱۹۹۷ با توزيع فيلم هايي که «مردان سياهپوش» در راس پرفروش هاي آنها قرار داشت ، به درآمدي حدود ۲۶/۱ ميليارد دلار دست يافته بود . به گفته ء پل درگارابديان مدير روابط عمومي انجمن تحقيق فروش و اکران فيلم : «حصول درآمدي معادل ۲۷/۱ ميليارد دلار قبل از پايان تابستان خبر از پيروزي اي افسانه اي در صنعت فيلمسازي هاليوود مي دهد ... اين حاصل ترکيب درست در اکران فيلمها و بازاريابي صحيح ست که در مجموع سالي باورنکردني براي سوني را رقم مي زند» . اين رکورد در شرايطي بدست آمده که انتظار مي رود کل صنعت فيلمسازي امريکا در سال ۲۰۰۲ به رکورد فروشي معادل ۹ ميليارد دلار دست يابد . رکورد قبلي مربوط به سال گذشته و به مبلغ ۳۵/۸ ميليارد دلار بوده است .

فيلم هاي رکورد شکن سوني عبارتند از : «مردعنکبوتي» ، «مردان سياهپوش ۲» ، «XXX» ، «سقوط بلاک هاوک» ، و تريلر «اتاق وحشت» و کمدي «آقاي ديدز» . امي پاسکال مدير شرکت کلمبيا پيکچرز (ـه) سوني مي گويد : «امسال براي شرکت سالي رويايي بود ... سالهاي تلاش ما همانگونه که انتظار داشتيم به بار نشست و کار سخت ما پاداش گرفت ، هرگز تصور نمي کرديم به چنين موفقيتي نايل شويم».

البته ۲۰۰۲ براي رقباي سوني هم سال بدي نبوده ، «جنگ ستارگان : اپيزود ۲ - حمله ء كلونها» و «عصر يخبندان» هردو از کمپاني فوکس قرن بيستم ، «نشانه ها» ي کمپاني ديسني ، «آستين پاورز در عضوطلايي» کمپاني نيولاين ، و فيلمهاي هنوز پخش و اکران نشده اي نظير «هري پاتر و حفره ء اسرارآميز» کمپاني برادران وارنر ، «ارباب حلقه ها : دو برج» کمپاني نيولاين ، و جديدترين فيلم جيمزباند «روز ديگري بمير» کمپاني متروگلدين ماير که فعلا همچون گنج هايي دست نخورده باقي مانده اند .

درگارابديان مي گويد : «حرکات آني و موضعي ست که در بازار هيجان ايجاد مي کند . اکران همزمان فيلم شما با فيلمي مثل مردعنکبوتي احتمال صدمه ء اقتصادي دارد ، ولي اين حسن را نيز دارد که سينماروها را هيجان زده و کنجکاو مي کند . آنها به ديدن فيلم شما هم خواهند آمد و اين کاريست که سوني انجام داده است» .

نگين درخشان تاج شاهي سوني در سال ۲۰۰۲ و تمام اعصار تابحال ، «مرد عنکبوتي» بوده است که با فروش افتتاحيه ء اعجاب آور ۸/۱۱۴ ميليون دلاري در سوم ماه مي بر پرده رفت . فيلم تا امروز حدود ۴۰۳ ميليون دلار فروش داشته و در حال حاضر پنجمين فيلم پرفروش تاريخ سينماست .

سوني که در پايان سال گذشته بين کمپاني هاي فيلمسازي در مقام ششم فروش قرار داشت ، سال ۲۰۰۲ را بشدت پرقدرت آغاز کرد . «سقوط بلاوک هاوک» در ژانويه با توزيع بين المللي ۳ هفته ء متوالي در صدر پرفروش ها قرار گرفت ، اتفاقي که در سال جاري براي هيچ فيلمي پيش نيامده است . هرچند کمپاني در تابستان امسال از فروش ۵۷ ميليون دلار ظرف ۵ هفته اي «استوارت کوچولو ۲» مايوس شد (فروش «استوارت کوچولو» در سال ۱۹۹۹ با رقمي بالاي ۱۰۰ ميليون دلار بسيار غافلگيرکننده بود) و کمدي «استاد تغيير قيافه» ي دانا کاروي هم با فروش فقط ۴/۳۰ ميليون دلاري ظرف ۳ هفته ء خود خيلي زود افول کرد ، ولي همچنان يک دوجين فيلم به احتمال زياد موفق براي ادامه ء سال ۲۰۰۲ سوني موجودست : نخستين آنها «من جاسوس» ادي مورفي و اوون ويلسون ، و بقيه کمدي رمانتيک «کلفتي در منهتن» جنيفر لوپز ، و انيميشن «۸ شب ديوانه وار آدام سندلر» هستند . جف بليک مدير بازاريابي بين المللي سوني مي گويد : «... ما چهارماهه پرفروش ديگر را هم توقع داريم» .

برخي فيلم هاي درراه سوني نيز اميد به دريافت اسکار دارند ، مثل : «تطبيق» با بازي نيکلاس کيج و مريل استريپ ، و «Punch Drunk Love» با بازي آدام سندلر و اميلي واتسون .

  [ ۴:۱۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۱



« زندان زنان »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كارگردان: منيژه حكمت
فيلمنامه: فريد مصطفوي (بر اساس طرحي از منيژه حكمت)
مدير فيلمبرداري: داريوش عياري
تدوين: مصطفي خرقه پوش - عكس: امير عابدي

بازيگران: رويا نونهالي، رويا تيموريان، پگاه آهنگراني،
مريم بوباني، مائده طهماسبي، شيوا معبود
سال ساخت: 1379
خلاصه داستان: فيلم روايتگر سه مقطع از زندگي زنان زنداني در سالهاي 1362، 1369 و 1379 است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


آيينه اي در دستم ، آينه اي در برابرم ...


سنگين و سياه همچون تماشاگران ديگر از جا برخاستم ، حتي در راه پله ها هم صحبتي نکردم . «منيژه حکمت» ! تصور نمي کردم اولين کار او چنين باشد ! در همان ابتداي کار وقتي صحبت از ۴ سال پس از انقلاب شد ، با خود گفتم : چه دور ... تحليل اوضاع آن دوران به چه نتيجه اي خواهد انجاميد ؟!! ... اما صورت سنگي و چشمان مهربان خانم طاهري (رويا تيموريان) حکايت ديگري داشت ... زني که مانتو را در کمد گذاشت و پلاک شوهر را در کيف ... آمده بود تا درست کند ، قاطعانه و از صميم قلب ... معتقد و هزينه پرداخته ... و ميترا ، رنجور و نحيف بود و معترض ... و اسير به غفلت ... غفلت از آن دست که براي همه مان پيش مي آيد ولي هميشه مهابت آنرا اينگونه لمس نمي کنيم ... و اينچين تاوان نمي دهيم . تاواني به درازاي تقريبا همه ء عمر که اگر کمتر از همه ء عمر هم باشد ، بقيه‌ئ آنرا تباه مي کند و مي شود : ... «همه ء عمر» . و چه خوب شد که براي ميترا اينچنين نشد ... عاقبت رها شد تا خطي سفيد بر ديوار دنيا بکشد ، تا سپيده را حمايت کند ... بگذريم .

فيلمي بدون پرداخت فرماليستي با قالبي متين و مناسب براي بيان محتوا ... با گرايش به سينماي شبه مستند و بي لغزش به دامان سانتي مانتاليسم و ملودرام ... با فضا و رنگي سربي و کاملا" واقعي . تکنيک در عين سادگي حضور به کمال و سازگار با منظور فيلمساز را يافته و قطع هاي سريع و غيرموازي مانع خطا در ميزانسن ها شده ... و فريد مصطفوي فيلمنامه نويسي ست متبحر و قدرتمند که لايه هايي مناسب و با فاصله هاي منطقي (۴ و ۷ و ۱۰ ساله) از نظر تاريخي آفريده و با اين فاصله گذاري سه نسل يک دوران خاص را در کنار هم قرار مي دهد . نسل اول زندان ، نسل دوم ، و نسل سوم ... رقاصه ء شکوفه نو در کنار زنداني سياسي ، معتاد جوان در کار مفسد پير ، و زاده شدگان زندان . پگاه ... سحر ... و سپيده نامهاي هم معنايي هستند براي سه نسل زنداني . بازي بازيگران خصوصا" رويا تيموريان و رويا نونهالی هم زيباست و ستودنی .

قبلا" هم گفته ام که سينمای ايران نئورئاليسمی بديع را تجربه می کند ، فيلم های اجتماعی سينمای ايران با قدرت ، مصائب جامعه و تنگناها و محظورات آنرا بيان می کنند و چه خوب که داعيه دار ارائه ء طريق اصلاح و هدايت نيستند که اين وظيفه ء سياستمداران است نه هنرمندان . «زندان زنان» قاطع ترين و برجسته ترين نمونه ء اين جريان است . زندان به مثابه نمونه اي کوچک و جامعه اي آماري در معرض ديد تيز سينماگر قرار گرفته و مايه ء مکاشفه و ارزيابي ايام گذشته ء اين سالهاست . خانم طاهري جوان و پرانرژي به پشتوانه ء اعتقادات و به قصد اصلاح قاطعانه پاي به زندان مي گذارد . آشوبگران معدود بسرعت مطيع مي شوند ... زندانبانان عوض مي شوند و دگرديسي آغاز مي شود ... آغاز ۴ سال پس از انقلاب است و مقام بعدي ۷ سال بعد و بعدتر ... ۱۰ سال بعد . روزهاي اول زندان خلوتست و در آخر حتي راهروها پر شده اند و از طريق مکالمه اي تلفني در مي يابيم که زندانيان ديگري هم در راهند . جنس زندانيان معدود آغاز ناصالح است و کثيران پايان اکثرا" افراد معمولي بدحجاب و پارتي رو ... آن ديگران نيز قربانيان شرايط بد اجتماعند و بازندگان در هر دوسر بازي حضور دارند ... زنداني و زندانبان (فروش سيگار و متادون زندانبانان را ببينيد) . بازنده ء اصلي آنانند که فرصت زندگي نيافته اند ، زاده ء زندانند و مقهور شرايط و پرورده ء آيين زندان ... و دست آخر براي خروج از اين چرخه چاره اي ندارند جز مرگ يا فرار .

در اين جامعه ء آماري با برش هاي کوتاه و تدوين هاي تند و متعدد ، همه گونه انساني مي بينيم : سياسي ، فاسد ، مفسد ، معتاد ، معترض ، مصلح ، بريده ، ناتوان ، قوي ، مايوس ، با روحيه ، پير ، جوان ، و ... کارگردان و فيلمنامه نويس پرداخت چنداني در خصوص شخصيت هاي مختلف و متنوع خود ارائه نمي دهند چون فيلم اجتماعيست . گل اندام ، زينت ، سحر ، متجاوز مضروب و مقهور سپيده و ... بسرعت از جلوي دوربين مي گذرند و در غبار زمان گم مي شوند . همه چون دانه هاي شن دستخوش گردباد زمانيم . پيش زمينه ء زندگي يا سرنوشت گل اندام ها به چه کار مي آيد ؟ در خصوص پرسوناژهاي موثر هم پرداخت در حد اشارتي ناچيز است ، تا حدي که نقش اجتماعي ايشان توجيه شود . مانتويي که خانم طاهري در آغاز فيلم به داخل کمد مي نهد در پايان تن پوش ميترا مي گردد . پلاک شوهر او هم در کيف رفته و جزئي از تاريخ مي شود ، و سند خانه فقط براي آزادي ميترا سودمندست و بس ... اين مي شود سرنوشت خانواده ء خانم طاهري ... همين ! و آنکه بيش از همه در زندان مي ماند ... زندانبان است . مصلح مصممي که در مقابل جبر حاکم فرتوت مي گردد ولي درعين قدرت به گفته ها گوش مي دهد (پس دادن کلاه سپيده) ، تغييرات را تجربه مي کند (ماتيک) ، و بهترين را برمي گزيند (توديع وثيقه براي آزادي ميترا) . و ايکاش همه ء زندانبانان و زندانيان اينگونه باشند که خانم طاهري و ميترا ... دردمند و دردآشنا ، انسان و انساندوست ، مصلح و مبارز و نستوه .

بايد به جنگ سياهي ها شتافت هرچند رنجور و ناتوان . گچ سفيد در دست ماست و ديوار دنيا بلند و طولاني ... به بضاعت خود خطي بر اين دنيا بکشيم ... به هر درازنايي که شد ... فقط خط سفيد بکشيم .

«پگاه» ها رفتند ... «سحر» ها هم ... «سپيده» ها را دريابيم .


يادداشت بهزاد دوران (وبلاگ نقد فيلم)



  [ ۱۰:۳۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۱


سيمونه - Simone


از امروز فيلم جديد آل پاچينو که مضموني کمدي/درام دارد در سينماهاي امريکا روي پرده رفت . کارگردان فيلم اندرو نيکول است با کارنامه اي درخشان : «گاتاکا - ۱۹۹۷» و «نمايش ترومن - ۱۹۹۸» ، «سيمونه - ۲۰۰۲» سومين فيلم اوست و مضمون آن همچون دوفيلم گذشته ء وي فراواقعي .

ويکتور تارانسکي (آل پاچينو) کارگرداني ست سرخورده که بواسطه ء ترک کار ستاره ء فيلمش شغل خود را در خطر مي بيند . ناگزير از کشف راه چاره ، تصميم به خلق ديجيتال جايگزيني براي ستاره اش مي گيرد و ... ستاره اي خلق مي شود به نام سيمونه (راشل رابرتز تازه وارد به عالم سينما و هنرپيشگي) ، نخستين ستاره ء مصنوعي قابل قبول سينما ! سيمونه بزودي تبديل به رويايي شبانه و آوازخواني بي همتا با صدايي گرم و دلپذير مي شود . همه او را واقعي مي پندارند . گسترش شهرت «سيمونه» تارانسکي را دچار ترديد مي سازد ، او قادر به تحمل اين اغفال عمومي نيست ...

بازيگران فيلم : آل پاچينو ، کاتلين کينر ، ايوان راشل وود ، وينونا رايدر ، و ... راشل رابرتز (به نقش سيمونه) هستند . از شما چه پنهان بخاطر علاقه ء شديدم به آل پاچينو و بالاتر از حد خوب بودن هر دو فيلم قبلي اندرو نيکول ، گمان مي کنم با فيلمي خوب روبرو باشيم ، يه کم بعدتر يادداشتي درباره ء «نمايش ترومن» تقديمتون مي کنم .

  [ ۱۱:۵۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۱


براي برادرانم کارل و يوهان

به شما کساني که مرا ديوانه و بدخو و گريزان از اجتماع مي پنداريد ، مي گويم چقدر در قضاوت خود نسبت به من بي انصافي کرده ايد . شما علت واقعي اين امر را که به نظر شما چنين مي رسد ، نمي دانيد . قلب و جان من از کودکي خواستار نيکي و لبريز از عاطفه ء انساندوستي بوده است ، اما فکر کنيد و وضع رقت بار مرا که در طول شش سال ، به علت تشخيص و معالجه ء غلط پزشکان روز به روز وخيم تر شده است ، بنگريد بطوري که اينک اگر درد من درمان پذير هم باشد بايد ساليان درازي در اميد بهبود بسر برم .

با آنکه سرشتي فعال و کوشا و اجتماعي دارم ، در بهترين ادوار عمر خود به گوشه گيري و دوري از آدميان ناگزير مانده ام و بايد زندگي را در تنهايي بگذرانم . افسوس که چندبار تاکنون خواسته ام اين بند را بشکنم ولي هربار اين تجربه برايم تلخ و ناگوار بوده است . آيا ممکن است به هرکس بگويم : بلندتر صحبت کنيد ، فرياد بکشيد ... زيرا من کر هستم !

چگونه مي توانم نقص حس شنوايي خود را براي همه فاش سازم ؟ حسي که بايد نزد من کاملتر از ديگران باشد و زماني نيز آنرا در حد کمالش دارا بودم . آه من نمي توانم . پس مرا ببخشيد از اينکه با وجود علاقه به مصاحبت شما ، ناگزير در گوشه ء انزوا بسر مي برم . وقتي مي بينم بايد نقص خود را پوشيده بدارم ، بدبختي من دو چندان مي شود . براي من ممکن نيست در اجتماعات ، در گفتگوهاي شيرين دوستانه شرکت کنم . تنها ، به تمام معني تنها ، من بايد همانند يک رانده از اجتماع بسر برم . هر وقت به جمعي نزديک مي شوم ، از ترس آنکه از بيماري من آگاه شوند ، بغض گلويم را مي فشارد .

در اين شش ماه که در ييلاق بسر برده ام ، پزشک دانشمندم با توجه به تمايلاتم ، همه گونه کوشش براي بهبود عارضه ء شنوايي من کرده است . گاهي خواسته ام بين مردم بسربرم ، ولي چه سرافکندگي اي ؟!! ... وقتي يک نفر درکنار من صداي ني لبک و آواز چوپاني را از دور مي شنود و من چيزي درک نمي کنم ، نوميدي وجودم را فرامي گيرد و کم مي ماند که به زندگي اندوهبار خود خاتمه دهم . هنر ... تنها اوست که مرا هنوز نگهدار است . آخ که برايم دشوار است که پيش از انجام آنچه که حس مي کنم بر عهده دارم ، اين جهان را ترک بگويم . به اين سبب زندگي مشقت بارم را با جسمي زودرنج ادامه خواهم داد . بردباري و شکيبايي ... به گفته ء همه ، راهنمايي ست که بايد اينک برگزينم و من آن را دارم ... و اميدوارم تا روزي که به اراده ء خداوندي رشته ء زندگي من قطع شود ، آنرا نگهدارم . شايد صلاح در اين باشد و يا نباشد ... در هر حال من آينده و سرنوشت را با گشاده رويي مي پذيرم . در بيست و هشت سالگي ناگزير به فلسفه روي آوردن خصوصا براي يک هنرمند ، دشوارتر از ديگران است .

خدايا تو که از بالا در عمق قلب من روشنايي افکنده اي ، مي داني که دل من هميشه لبريز از مهر انسانها و شوق نيکي به ديگران بوده است . شما ، کساني که روزي اين نوشته را خواهيد خواند ... بينديشيد که در قضاوت نسبت به من خطا کرده ايد . هر تيره روزي وقتي تاريخچه ء زندگي چنين انسان بدبختي را بخواند که تمامي عمر خود با وجود سرسختي و مشکلات طبيعت ، اينسان در راه هنر کوشيده و رنج برده است ، تسلي خواهد يافت . شما برادران من ، کارل و يوهان ، بعد از مرگ من در صورتي که پروفسور اشميدت زنده باشد به نام من از او خواهش کنيد که بيماري مرا بخوبي توصيف کند و به تاريخچه ء بيماري من ، اين نامه را نيز اضافه نماييد . باشد که پس از مرگم ، مردم با من بر سر مهر آيند . در عين حال من شما را وارث دارايي مختصر خود مي دانم (اگر بتوان آن را دارايي خواند) ، آن را عادلانه تقسيم کنيد . متحد باشيد و به يکديگر کمک نماييد . هر بدي که با من کرده ايد ، مي دانيد که مدتهاست آنها را بخشيده ام . از تو ، برادرم کارل ، صميمانه بخاطر محبت هاي اخيرت متشکرم . آرزوي من اينست که شما روزگاري آميخته به سعادت و خيلي شيرين تر از من داشته باشيد . به فرزندان خود دوست داشتن خدا و محبت به انسانها را بياموزيد و توصيه کنيد ، تنها اين مايه ء خوشبختي ست نه پول . من از تجارب خود سخن مي گويم ، او نگهدار من در فقر و فاقه بوده است و هنرم را نيز مديون او هستم و هم او مانع خودکشي ، براي پايان دادن به زندگي سراسر رنجم ، شده است .

خداحافظ ! دوستدار يکديگر باشيد . از تمام دوستانم تشکر مي کنم . آرزو دارم که ادوات موسيقي نزد يکي از شما حفظ شود ، به شرط آنکه اين امر موجب بروز اختلافي بين شما نگردد . براي تهيه ء چيزهاي بهتر ، مي توانيد حتي آنها را بفروشيد . چقدر خوشحال مي شوم اگر بتوانم از درون گور خود نيز به شما خدمتي کرده باشم . اگر چنين مي شد ، با خوشرويي به استقبال مرگ مي شتافتم . ولي اگر پيش از آنکه آثار هنري خود را به حد کمال برسانم ، فرارسد زود خواهد بود و آرزو مي کنم ديرتر بيايد . در هرحال راضي هستم ، آيا او مرا از چنگ يک زندگي سراسر رنج نجات نخواهد داد ؟ مرگ ... هر وقت که مي خواهي بيا من تو را با آغوش باز مي پذيرم ... خدانگهدار ... مرا پس از مرگ يکباره فراموش نکنيد . شايسته ء آن هستم که مرا بياد بياوريد زيرا من در زندگي هميشه به شما و به خوشبختي شما فکر کرده ام ... خوشبخت باشيد .

۱۸۰۲ - بتهوون - وصيتنامه ء هايليگنشتاد

«زندگي مي گذرد . تن و جان همچون امواج دريا در نشيب و فرازند . نقش زمان بر جسم درختي که پير مي شود ، مي نشيند . سراسر جهان فرسوده و نو مي شود . تنها تو ، اي موسيقي جاودان در گذر نيستي . تو قلمرو بي پاياني ، تو سرود جاوداني . زندگي در مردمک روشن چشمانت چهره ء خشم آگين خود را منعکس نمي بيند ... تنها تويي که نمي گذري . بيرون از جهاني ، خود به تنهايي جهاني هستي ...

موسيقي ، اي دوست يکدل و پرصفا ، براي چشماني که از درخشش زننده ء آفتاب اين جهان خسته گشته ، فروغ مهتابي تو بهترين آرام بخش است . موسيقي ، اي دوشيزه ء مادر که همه ء سوداها را در پيکر بي آلايش خود گردآورده اي . اي که در درياچه ء چشمانت ، همه ء خوبي ها و همه ء بدي ها را نهفته داري و خود فراتر از بدي و فراتر از خوبي هستي . آن کس که در تو پناه گيرد بيرون از زمان و مکان زندگي مي کند ... زنجيره ء روزهايش همه جز يک روز نخواهد بود و دندان مرگ ، که همه را مي گزد ، بر او خواهد شکست ...»



  [ ۱۲:۵۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۱



اخبار روز !

* دمي مور که از بازگشت به صدر جدول ستارگان هاليوود نااميد است ، قصد دارد تا با دريافت دستمزدي هرچند ناچيز در قسمت دوم فيلم فرشتگان چارلي با عنوان «CHARLIE'S ANGELS 2: HALO» بازي کند . يک منبع موثق به نشريه ء امريکايي STAR گفت همسر سابق قهرمان «جان سخت» (بروس ويليس) براي شرکت در اين فيلم تقريبا حاضر است حتي پول هم بپردازد . او بشدت براي بازگشت به روي پرده مشتاق است . مارتين گروو از نشريه ء هاليوود ريپورتر مي گويد : «بر اساس شنيده ها گويا قرارست دمي براي اين فيلم حدود ۳ ميليون دلار - و حتي کمتر - دريافت کند ، و البته اين از باهوشي اوست . دمي ديگر آن ستاره ء گرم و پرحرارت پنج شش سال پيش نيست» . مور بعد از دوفيلم پرفروش و متوالي «استريپ تيز» و «جي آي جين» که دمي بخطر آن ۵/۱۲ ميليون دلار دريافت کرد و بهمين واسطه در صدر گران قيمت ترين بازيگران زن تاريخ سينماي آن زمان قرار گرفت ، کارنامه ء بسيار ضعيفي دارد . اين ستاره ء سراسيمه ! که پس از جدايي از بروس ويليس سرگرم بزرگ کردن سه فرزند دخترش در آيداهو بوده ، شهرتش را بخاطر سخت گيري بيش از حد در انتخاب نقش از دست داده است . او براي بازگشت به «فرشتگان چارلي ۲» اميد دارد .




* نيکول کيدمن بدنبال نقش يک روسپي !

ستاره ء درخشان استراليايي آماده ايفاي نقش يک روسپي هاليوودي بر روي پرده است ، پروژه ء مزبور که «پول دخترک را بپرداز» نام دارد داستان صعود و سقوط يک روسپي بزرگ هاليوودي ست که مردان دوروبرش را بشدت اغوا مي کند . براساس گزارش نشريه ء STAR کيدمن ۳۵ ساله و مدير اجرائيش مشغول مذاکره با سناريست اين فيلم هستند ، آنها در صددند تا سناريست را قانع سازند که زيباي «مولن روژ» مناسب ترين ستاره براي ايفاي اين نقش است .



  [ ۱۱:۴۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۱

سايت رزرو بليط سينما سپيده


اخيرا“ آدرسي در اينترنت به رزرو بليط سينماهاي تهران اختصاص داده شده كه با كليك روي اين لينك مي توانيد به آن دسترسي پيدا كنيد . فعلا“ فقط سينما سپيده در اين آدرس قرارگرفته و اين عملا“ دومين سايت رزروبليط سينماهاي تهران (بعد از سايت اختصاصي سينما عصرجديد) است . اميدواريم كه چنين اقدامات مفيدي هرچه سريعتر و بيشتر گسترش يابد .

  [ ۲:۰۹ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۱

كارگردانان بزرگ تاريخ سينما

سرآلفرد (جوزف ) هيچكاك
Sir Alfred Josef Hitchcock


___________________________________________

شغل : كارگردان ، سناريست ، تهيه كننده
متولد : 13 آگوست 1899 ليتون استون در انگلستان
درگذشت : 28 آوريل 1980.
تحصيلات : كالج سنت ايگناتيوس ، مدرسه علوم
مهندسي و دريانوردي ، دانشگاه لندن ( رشته هنر ) .
___________________________________________



او استاد تعليق در سينماست . متخصصي كه تعليق ، طنز ، و حتي سكس را درهم مي آميخت . آلفرد هيچکاک در "ليتون استون" شرق لندن بدنيا آمد و کوچکترين فرزند ويليام و اما ولان هيچکاک بود که براي امرار معاش يک خواربارفروشي را اداره مي کردند . در منطقه و خانواده اي کاتوليک و ايرلندي بزرگ شد و در سن شانزده سالگي براي تحصيل مهندسي و دريانوردي در دانشگاه آته به لندن رفت ، سه سال بعد در شرکت تلگراف هنلي استخدام شد . هيچکاک خيلي پيش تر به هنر علاقمند شده بود و عصرها به بعد در دوره ء شبانه دانشگاه لندن هنر مي خواند ، او بزودي خود را به بخش تبليغات شرکت منتقل کرد.



در 1919 هنگامي که کمپاني پارامونت استوديوي خود در لندن را تاسيس کرد ، هيچکاک درخواست استخدامي در آنجا پرکرد و براي طراحي عنوان بندي فيلمهاي صامت در آنجا استخدام شد . بسرعت تا مقام دستياري کارگردان ارتقاء يافت و در 1922 دستيار كارگردان شد ، و در همان سال فيلمي نيمه تمام به نام "شماره 13" يا "خانم پي بادي" ساخت ، اگرچه "شماره 13" هيچگاه ساخته نشد ، ولي تلخي اين کار نيمه تمام را شيريني آشنايي هيچکاک با همسر آينده اش آلما ريويل که در تمام کارهاي بعدي هيچکاک (در مراحل پيش و پس از توليد) درکنارش بود ، جبران نمود (بعدها دخترشان پاتريشيا نيز در فيلم هاي "سايه ء يک ترديد" ، "رواني" ، و "بيگانگان در قطار" بعنوان بازيگر حضور يافت) . در طي اين دوران سناريونويسي ، تدوين ، و هنر كارگرداني را آموخت .

نخستين فيلم كامل او به عنوان كارگردان ، در سال 1925 با نام "باغ لذت" در مونيخ ساخته شد . تجربه و همكاري او با UFA ، استوديوي آلماني ، جنبه هاي اكسپرسيونيستي متن و تصويرپردازي فيلمهاي اورا فراهم كرد. در 1926 "مستاجر" (The Lodger) را ساخت . "مستاجر" موجب موفقيت استاد شد ، فيلمي که مولفه ء کلاسيک آثار هيچکاک را شکل داد . در "مستاجر" مرد بيگناهي به اشتباه بابت جنايتي مورد سوءظن قرار مي گيرد و براي اثبات بيگناهي خود ناچار به مبارزه اي توام با تعليق و دلهره مي گردد . فيلم زن جوان و موبوري را نيز بعنوان ستاره معرفي کرد ، نکته ء ديگري که بعدها در فيلم هاي هيچکاک عمده شد . در "قتل!" (1930) هيچکاک دو خط محوري را تواما" در داستان فيلمش تعقيب کرد و ارتباط آشکاري بين سکس و خشونت آفريد . هيچکاک يکي از خلاق ترين و مبتکرترين کارگردانان سينما بود . در "مستاجر" قواعد قراردادي «واقعيت» در فيلم ها را شکست ، او هنرپيشه ء مردي داشت که روي صفحه اي شيشه اي عقب و جلو مي رفت و هنگامي که قهرمان زن فيلم صداي گام هاي او را در حال بالا آمدن از پله ها مي شنود ، منحصرا" ردپاي مرد توسط تماشاگران ديده مي شود . در 1929 در "حق السكوت" نخستين فيلم ناطقش صداهاي ذهني آفريد . در فيلم زني مردجواني را پس از مشاجره به قتل مي رساند ، در گفتگوي صبح روز بعد او با همسايه اش ، هيچکاک کلمات گفته هاي همسايه را تدريجا" و بصورت کلمات منقطع به استثناي کلمه ء «چاقو» ادا مي کند تا از اين طريق اضطراب ناشي از قتل و سلسله افکار متشنج را نمايش دهد .

Murder!

Blackmail

The Lodger

The Pleasure Garden

Secret Agent

Sabotage

The 39 Steps

The Man Who Knew Too Much



بعد از موفقيت "مستاجر" و "حق السکوت" هيچکاک به راه موفقيت گام نهاد . "قتل!" موفق بود ، ولي "مردي که زياد مي دانست" (نسخه انگليسي) ساخته شده در سال 1934 بود که موفقيت عظيم و گسترده ء تجاري استاد را باعث شد . فيلم به تجسس درباره ء يک خاواده مي پرداخت ، به تعليق و توطئه اي که در اکثر اين واحدهاي سازنده ء جوامع مي تواند نهفته باشد ! اين مضمون در کارهاي بعدي هيچکاک نيز تکرار شد . او هميشه اشتباهاتش را مي پذيرفت ، و گفته بود که در طي اين دوره از کارهايش (دوره هاي کاري هيچکاک را در انتها توضيح خواهم داد) مرتکب چند اشتباه کوچک شده بود ، خصوصا "مامور مخفي" (1936) و "خرابکاري" (1936) . اگرچه هر دو فيلم جذابند ولي هيچ يک براي خود استاد قانع کننده نبودند . هيچکاک در جايي گفت که بعد از اين فيلم ها متوجه شده که در آزار پرسوناژهاي بيگناه داستان ، از وحدت بين تماشاگران و پرسوناژها غافل شده است . او معتقد بود که تعليق با اجازه ء ورود تماشاگران به گره ء داستاني و درک راز فيلم خلق مي شود ، جايي که تماشاگران بيش از پرسوناژهايي که در خطرند ، مي دانند . مادام که پرسوناژهايي که جانشان در خطر ست زنده اند ، فيلم لذتبخش است ، اگر اين قاعده را تغيير دهيد تماشاگران احساس مي کنند که به آنها خيانت شده است . (اين تئوري در فيلم سال 1938 او "بانويي ناپديد ميشود" كاملا" رخ نموده و اوج آن در فيلم "سرگيجه" ء هيچکاک به تصوير درآمد ، فيلمي که در آن معما و راز اصلي در نيمه براي تماشاگر گشوده شده و نيمه ء دوم فيلم صرف تعليق در باب اين نکته است که "آيا قهرمان داستان موفق به اثبات بيگناهي خود خواهد شد؟") .

Foreign Correspondent

Jamaica Inn

The Lady Wanishes



در 1935 "۳۹ پله" ، در 1936 "مامور مخفي" و "خرابكاري" ، و در 1939 آخرين فيلم دوران انگليسي اش "مهمانسراي جامائيكا" را ساخت و به امريکا و هاليوود رفت .

از او در امريکا با آغوش باز استقبال شد و نخستين فيلمش در آنجا يعني "ربه کا" (1940) براساس رمان معروف دافنه دو موريه در همان سال جايزه ء اسکار بهترين فيلم را تصاحب کرد ... و اين تنها اسکاري بود که استاد بردآن هم بعنوان بهترين فيلم نه براي بهترين کارگرداني(و به استثناي اسکار ايروين جي. تالبرگ اي که براي يک عمر دستاورد هنري بصورت افتخاري به او اهدا شد) . "ربه کا" از سبک معمول او اندکي دور بود ، تلفيق رومانس پرقدرت با تعليق و توطئه در کارهاي قبلي او ديده نشده بود . استاد بزودي به علامت تجارتي ثبت شده اش ! يعني «تعليق» در فيلم هاي "خبرنگار خارجي" (1940) و "سوءظن" (1941) بازگشت و اين همکاري مجدد خانوادگي با همسرش را نيز در بر داشت .

عليرغم آنکه "ربه کا" اسکار را برد ، اکثر منتقدين معتقدند که "سايه ء يک ترديد" (1943) بهترين فيلم هيچکاک بعد از جنگ جهاني دوم است . فيلم با موسيقي اي بسيار ظريف موشکافي عميقي در زندگي خانواده هاي امريکايي داشت و برخي اعتقادات و قراردادهاي اجتماعي آنها را ريشه يابي مي کرد و با کنتراستي غني اشاره هايي به زناي با محارم و ساير تابوهاي پرهيز نشده در جامعه ء امريکايي داشت . هيچکاک با اعتماد به نفسي بي نظير ، تمام خصلت هاي طبقه ء متوسط را زير سوال برده و رياکاري هاي ايشان را بطور مشروح بر نوار فيلم ثبت کرد . مولفه ء داستان درباره ء زن جواني که حين ملاقات عمو چارلي اش به او به عنوان يک قاتل مشکوک مي شود ، بندرت مي تواند محرک ارائه ء چنين ايده هاي قابل توجهي باشد .

Spellbound

Life Boat

Shadow of a  Doubt

Suspicion

Rebecca



موفقيت "سايه ء يک ترديد" نزد منتقدان موجب شد تا هيچکاک در فيلم هايش بيشتر به تجربه دست بزند ، هم با داستانهاي پرمخاطره مثل "بدنام" (1946) و هم با سبک هاي غيرمتعارف مثل "طناب" (1948) . در اولي يک مامور FBI (کري گرانت) زني را که دوست دارد به بستر يک جاسوس نازي مي فرستد تا بتواند گروهي از جاسوسان مخفي را بدام اندازد . در دومي هيچکاک از سبک ماهرانه و جديدي استفاده کرد : همه چيز روي چرخ بود تا او بتواند فيلمش را در يک برداشت ممتد و بدون قطع بردارد .

Rope

Notorious



در دهه 1940 فيلمهاي "طلسم شده - 1945" ،"پرونده پارادين - 1948" ، "زيرمداركاپريكورن (زحل ) - 1949" را با مضمون بيماريهاي رواني ساخت . فيلمهاي "قايق نجات - 1944" و "طناب - 1948" تمرينهاي تكنيكي بسيار جذابي بودند ، در اولي موضوع طرح داستان فيلم در يك قايق كوچك بود ، و در دومي هم همانگونه که گفته شد : ماجرا ساخت داستاني بود بصورت يك نماي بدون قطع و تدوين !!! مضمون "طناب "در فيلم "بيگانگان در ترن - 1951" در خصوص يك قتل كامل ، تكميل شد .

دهه ء ۱۹۵۰ درادامه ء موفقيت هاي فوق (و بسياري موفقيت هاي ناگفته) بعنوان فعالترين و ستودني ترين دوره ء فعاليت حرفه اي هيچکاک شناخته مي شود . نخستين فيلم قابل توجه اين دوره "شماره ء ام رابه معناي مرگ بگير" (1954) تعليقي غني ست از چشم قهرمان داستان ، تماشاگر از همان آغاز راز داستان را درمي يابد و بعد از آن بايد فقط بنشيند و پيش بيني کند که آيا اين قهرمان مي تواند از شر اعمال ناشي از ترس خود خلاصي يابد ؟ "دستگيري يك سارق" (1955) يک کمدي بشدت جذاب و در عين حال سرشار از

The Wrong man

The Man Who Knew too much

The Trouble With Harry

To Catch a thief

Dial M for murder

I Confess

Strangers On a Train



توطئه است که عليرغم خنده هاي مکرر تماشاگران پرتعليق باقي مي ماند . در اين دهه هيچکاک فيلم "مردي که زياد مي دانست" را بازسازي کرد ، «نسخه آمريكايي» ، اين بار با بازي جيمز استوارت و دوريس دي . بعنوان مجموعه اي از فيلمهاي ديگر بيادماندني اين استاد بزرگ که در دهه ء ۱۹۵۰ساخته شد مي توان: "اعتراف ميكنم - 1953" ، و كمدي سياه "دردسر هري - 1955" ، در 1957 مجددا "بيگانگان در ترن"، و "ومردعوضي " (تحقيقي انتقادي درسيستم قضايي آمريكا) را نام برد .

بهرحال هرگاه راجع به هيچکاک صحبت مي شود ، چهار فيلم او بايد جداگانه و بطور متمايز بررسي شوند :

"پنجره ء عقبي"(۱۹۵۴) ، "سرگيجه"(۱۹۵۸) ، "شمال از شمال غربي"(۱۹۵۹) ، و "رواني"(۱۹۶۰) . اين ۴ فيلم موضوعاتي را که در بالاترين سطح موردعلاقه ء هيچکاک قرار داشتند به معرض نمايش مي گذارند : اضطراب ، موهومات ، و آزارهاي رواني . اين فيلم ها همچنين بخاطر نماها ، طراحي و ميزانسن ، و موسيقي بشدت «تجربي» و حاوي «نخستين بار» هاي سينمايي اند .

Psycho

North By Northwest

Vertigo

Rear Windoe



"سرگيجه " در بازيابي هويت زن تكمله ء "سايه ء يك ترديد" و "وبدنام " بود ، "شمال از شمال غربي" با سناريويي از ارنست لمان و موسيقي برنارد هرمان و بازي كري گرانت و اوامري سنت ، واقع گرايانه ترين فيلم هيچكاك ميباشد . و... "رواني" (در ايران "روح") بواسطه صحنه قتل در حمام بسيار معروفست ، داستانيست متفاوت و برخورد نشده تا آن تاريخ در سينما . هيچکاک دو خصوصيت غيرعادي نسبت به ساير فيلمسازان سينما داشت : يکي اينکه بعنوان امضا در صحنه اي از فيلم خود ظاهر مي شد و دوم آنکه در بسياري از آثار خود بعنوان نوعي شوخي با تماشاگران ، اشتباهي عمدي و نکته اي غيرممکن در فيلم مي گنجاند . مثل فاصله ء زماني مسافت شهر محل اقامت آغاز فيلم "رواني" با متل محل اقامت نورمن بيتس و محل وقوع قتل که پيمودن آن در فاصله ء زماني مشهود در فيلم عملا" غيرممکن است .

استاد در دهه ء ۱۹۶۰ نيز آثار قدرتمندي ارائه کرد . معروفترين اثر اين دوره ء او "پرندگان" (1963) و بدنام ترين آنها "مارني" (1964) است . مارني براي نخستين بار توسط منتقدان مورد اعتراض قرار گرفت و شکست تلقي شد ، فيلم بنظر منتقدان فاقد تعليقي بود که از کارگردان انتظار مي رفت ، ولي بعدها فيلم تجديد ارزيابي شد و بواسطه ء «بررسي اوضاع رواني شخصيت اصلي خود» مورد توجه قرار گرفته و تحسين شد . در "پرده ء پاره" (1966) هيچکاک به قراردادهاي خاص ژانر «دلهره» بازگشت ، ولي فيلم قدرت آثار سابق وي را نيافت . در "توپاز" (1969) او به تجربه ء رنگها فراتر از مفاهيم سمبوليک فيلمش پرداخت و بعدها پذيرفت که تلاش موفقي در اين زمينه نداشته است . فيلم هنوز هم تا به امروز در رده ء فيلم هاي قابل بحث او بحساب نمي آيد .

Topaz

Torn Curtain

Marnie

The Birds



بعد از موفقيت هيچکاک در سالهاي دهه ء ۱۹۵۰ ، استاد تعليق در زندگي مطابق با استانداردهايي که براي خود تعيين کرده بود از يک طرف و در پاسخگويي به انتظار تماشاگران امريکايي از آثارش از طرف ديگر دچار مشکل شد و از همين رو در دهه ء ۱۹۷۰ به انگلستان بازگشت و دوره ء طولاني حرفه ايش را همانجايي که شروع کرده بود ، ختم کرد .

بازگشت او به ريشه هايش در فيلم هايش نيز منعکس شد . "جنون - Frenzy" در (1972) داستان مرد بيگناهي بود که بعنوان يک قاتل زنجيره اي دستگير مي شود و به مرور که دوستانش يکي بعد از ديگري به قتل مي رسند ، تدريجا" از يافتن قاتل و اعاده ء حيثيت نااميد مي شود . فيلم شامل سياه ترين طنزهاي هيچکاک بود . "توطئه ء خانوادگي" (1976) جشن پنجاهمين سالگرد فيلمسازي هيچکاک و آخرين فيلم استاد بود . داستان درباره ء دو زوج است : يک زوج سارق جواهرات ، و يک واسطه ء احضار ارواح قلابي و دوست پسرراننده تاکسي اش ، که طي سلسله اي از اشتباهات کميک هريک خود را در برابر رذالت هاي يکديگر مي يابند . فيلمي مفرح که نقطه ء پاياني بود بر يک مجموعه کار درخشان نمايشي .

Family Plot

Frenzy



اين استاد مسلم سينما در دفعات مكرر كانديد اسكار شد ولي فقط در 1967 جايزه ء يك عمر دستاورد هنري (اسكار ايروينگ . جي . تالبرگ) را دريافت نمود. كانديداتوري هاي وي بشرح زير ميباشند :

1940 براي "ربه كا" ، 1944 براي "قايق نجات" ، 1945 براي "طلسم شده " ،1954 براي "پنجره عقبي " ، و 1960 براي "رواني (روح )" .

وي درسال 1980 با يادگاري انبوه از درسهاي تكنيكي و فني در سينما بدرود حيات گفت . از درخشانترين سكانس هاي اين استاد مسلم سينما :

- سكانس حمله هواپيما به كاري گرانت در "شمال از شمال غربي "
- سكانس نگاه جيمزاستيوارت به عمق پلكان در "سرگيجه "
- سكانس رويا در "طلسم شده "و "سرگيجه "
- و ....

ميباشد . سابقه ء درخشان ۵۰ ساله ء فيلمسازي هيچکاک (۱۹۲۵ تا ۱۹۷۶) را مي توان به ۴ دوره ء مشخص تقسيم کرد :

* دوران صامت * دوران انگليسي * دوران امريکايي * دوران بازگشت به وطن

* دوران صامت مربوط به سالهاي ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۹ با ۹ فيلم از «باغ لذت» تا «منکس من»
* دوران انگليسي مربوط به سالهاي ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۰ با ۱۵ فيلم از «حق السکوت» تا «خبرنگار خارجي»
* دوران امريکايي مربوط به سالهاي ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۹ با ۲۷ فيلم از «ربکا» تا «توپاز» و شامل ادوار زير :
- دوره ء محصولات هاليوودي
- دوره ء سالهاي جنگ
- دوره ء کمال هنر
- دوره ء دهه ء چهارم فيلمسازي
- دوره ‌ء استاد تعليق
- دوره ء پيرمرد کبير
* دوران بازگشت به وطن مربوط به سالهاي ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ (پايان فيلمسازي) با ۲ فيلم «فرنزي» و «توطئه‌ ء فاميلي»

يادش گرامي باد .

... و فيلم شناسي دوران درخشان فيلمسازي او :




  [ ۱۲:۵۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۱


ارتفاع پست


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : ابراهيم حاتمي کيا / فيلمنامه : اصغر فرهادي ، حاتمي كيا / فيلمبردار : حسن پويا / تدوين : هايده صفي ياري / موسيقي متن : محمدرضا عليقلي / طراح صحنه : عبدالحميد قديريان / صدابردار : اصغر آبگون / چهره پرداز : مهرداد ميركيائي / تهيه کننده : منوچهر محمدي

بازيگران : حميد فرخ نژاد ، ليلا حاتمي ، گوهر خيرانديش ، شهرام قائدي ، محمد علي اينانلو ، و ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


گارد آهنين در ارتفاع پست

حاتمي کيا فيلمسازيست تجربي ، خوش ذوق ، و عليرغم تحصيلات آکادميک در رشته ء فيلمنامه نويسي در دانشگاه هنر ، اصطلاحا غريزي که با حضور در محضر اساتيدي چون اکبر عالمي ، شادروان هوشنگ طاهري ، نادر ابراهيمي ، و ... دوره هاي سينمايي را آغاز کرده است . او به روايت خودش بعد از انقلاب با اشتياق به فيلمبرداري وارد عالم فيلم و سينما شد . در يک ماموريت فيلمبرداري لغو شده در سپاه پاسداران با ساختن فيلم کوتاه «تربت» و بعدتر «صراط» به بنياد سينمايي فارابي دعوت شد و بواسطه ء استعداد و توان ذاتي به سينماگر و فيلمساز بدل گرديد و از آن زمان تا بحال مسيري طولاني و ناهموار ولي بالنده و دردآشنا را پيموده است . کارهاي او همواره از قابليتي بالا و درخور توجه برخوردار بوده ، چه آثار درون گراي اوليه اش : «هويت» ، «ديده بان» ، و «مهاجر» ، چه ملودرام «از کرخه تا راين» و چه «روبان قرمز» که با سمبوليسم وسيع در سرگرداني و حيرت بين خرد و آرمان گرايي ساخته شده ، و چه آثار برون گرا و اجتماعي «آژانس شيشه اي» و اخيرا «ارتفاع پست» ، و چه ساير فيلمهايش همواره نگاهي دردآشنا و دلسوزانه به جنگ و جنگاوران و اثرات و عواقب جنگ در ايران بعد از انقلاب دارد ، جنگاوران و مردم و اثراتي که به قطع به تاريخ اين مرز و بوم پيوسته اند و خود ما (چه در داخل و چه در خارج) نيز جزئي از آنيم . در ميان آثار او دو فيلم متعلق به سينماي اجتماعي يعني «آژانس شيشه اي» و «ارتفاع پست» بحث انگيزترند :

«ارتفاع پست» به فاصله ء ۴ سال بعد از «آژانس شيشه اي» ساخته شد و عليرغم اينکه عملا پيامد (نه دنباله) ي بر آن قلمداد مي شود ، تفاوتهايي ساختاري با آن دارد . «ارتفاع پست» فرودهاي دراماتيک بسيار دارد شايد براي گريز از خستگي تماشاگر ، شايد براي غلبه بر فشار حاکم بر فضاي بسته ء لوکيشن حدود ۹۸٪ فيلم ، و شايد به دليل علاقه ء فيلمساز به پرداختن به شخصيت هاي محوري که فيلم مبين محنت آنهاست . در مقابل ، «آژانس ششه اي» از فرودهاي دراماتيک بمراتب کمتري برخوردارست و به طيف محدودتري مشغول ، طبيعيست که قدرت زوم و فوکوس بيشتري در بيان مظالم تحميلي به پرسوناژهاي دردمند مورد نظر خود را داشته باشد و به جهت تشديد اين فضا ، سخت تر و کوبنده تر بنظر برسد و همدلي تماشاگر با حاج کاظم (که حتي ممکنست هم عقيده ء او هم نباشد) به شدت عميق تر گردد . «ارتفاع پست» هم در کار خود موفق است : اين بار فيلمساز لنز را در آن فضاي تنگ وسيعتر گرفته و آلام گروه گسترده تري از مردم را به تصوير مي کشد :

درد انساني باهوش و غيرسياسي ، دردمندي که تمام تلاشش را به کار برده و موفق نشده نه به سبب ناتواني شخصي که بواسطه ء محدوديت هاي مادي حاکم بر محيط ، اوج آرزو و ... بهشتش ... سربلندي مقابل همسر و فرزند است (به گفتگوي قاسم و نرگس در کابين مهمانداري در زمان اسارت قاسم و اشاره ء او به بهشت براي دفاع نرگس در برابر دادگاه توجه کنيد) . قاسم روشنفکر نيست ولي از هر روشنفکري جامعه را بهتر لمس کرده ، راحت طلب نيست که بار تمام آن خانواده را به دوش کشيده ، و توقع مختصري دارد : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت پيش زن و بچه ، و ۸ ساعت استراحت ... يعني تامين اجتماعي . او حتي در عدم همدلي اعضاي خانواده اش هم حيرت زده نمي شود . هواپيما را مي ربايد تا به استناد مواد قانوني مربوط به اين کار بتواند بعنوان پناهنده بهشتش را بيابد . در اين رهگذر با گارد پرواز که خود را آهنين مي پندارد ، درگير مي شود و درگيري او مناقشه براي انتفاع از مواهب ساده ء زندگي ست نه مواجهه ء با نظام . توجه کنيد به : «نه تو امام حسيني نه من يزيد» ، «يه لگد ديگه بهش بزني دوتا ميخوري» ، «... بابا مسلمونيم...» . اين ناظمين و محافظين پروازند که گويا نمي توانند از خصومت و خشونت پرهيز کنند . به تنفر و تلافي جويي گارد پرواز توجه کنيد ... جزمي نگري و آشتي ناپذيري او که در تمام اين سالها فرصت دوستي و همدلي او را با هموطنانش و هموطنانش را با او سلب کرده ، پرواز آنها را به مهلکه ء سقوط هدايت مي کند ... او حتي به هشدارهاي مکرر همکارش هم توجه نمي کند ... و اين جزم انديشي و انتقامجويي اوست که هواپيما را از اوج پرواز پايين کشيده و به «ارتفاع پست» پرواز مي کشد ، ارتفاعي با خطر سقوط .

و حاتمي کياست که اين درد را در دادگاه هواپيماربايان ۲۳ نفره ء خانوادگي ديد و در آن خفقان آنرا به تصوير کشيد . فقط مي ماند پرسوناژهاي همسفرش در اين پرواز . مربي ورزشي و دو جوان ورزشکارش ، خانواده ء ۴ نفره ء انتهاي هواپيما (زن و شوهر و دو پسرشان) ، جوانک نسبتا فربه مجاور به صندلي عليرضا ، آيا اينها سياهي لشگرند ؟ ... بنظر مي رسد که حضور اينان مصروف به پرکردن صندلي هاي هواپيما شده ، چه پرداختن به شخصيت و اوضاع و تلقي سايرين در اين پرواز تاحدودي موجه و کافي ست . همه قشري در اين هواپيما يافت مي شود : واله آب و رنگ فرنگ ، عاشق آزادي هاي ظاهري فردي ، بي کله ء بي خيال ، و دردمند مضطر . تعقل و خونسردي و نگاه از بالاي بيش از حد خلبان (محمدعلي اينانلو) نسبت به اين درگيري ايراني و خانگي بسيار بيگانه است و نگاه جهان بيرون را تداعي مي کند و فقط مي ماند يک تاسف و آن اينکه صحنه هاي ضرب گيري و آواز و تک مضراب هاي رضا شفيعي جم فضاي رعب آوري را که قاسم و نرگس و آن محافظ آهنين تجربه مي کنند مختل کرده و از يکدستي و فشار آن کاسته است .

بهرحال منکر ارزش کار نمي توان شد : نورپردازي و فيلمبرداري مسلما" دشوار آن فضاي تنگ خصوصا" تطبيق و تنظيم نور بيرون و درون هواپيما در برداشت از زاويه هاي مختلف دوربين ، حرکت و جانمايي دوربين ، تقطيع و تدوين و ريتم ثابت ، اسلوموشن ها و نماهاي اسکوپ با لنز نرمال (نماهاي نقطه نظر شاهين) ، اندازه ء متعادل ديالوگ ها و رسايي در بيان مفاهيم مورد نظر ، منطق و روال غيرزائد نماچيني و سکانس بندي فيلمنامه ، موسيقي متن کم خروش ، و ... همه و همه مويد يک نکته است : باز هم شاهد يک فيلم خوب از سينماي اجتماعي اين سالها هستيم که از انسجام کافي برخوردار است .

پايان بندي فيلم هم عالي ست : سقوطي ناشي از پرواز در ارتفاع پست ... سقوطي بر آب و ادامه اي خاک آلوده همچون سرنوشت تمامي مردگان زمين... با نگاهي به مناظر متفاوت از هر پنجره : جنگل يکي ، کوير ديگريست ... و به عقيده ء محافظ آهنين :

هيچ فرقي نمي کند دنياي جديد کجاست ... فقط امريکا نباشد !


  [ ۸:۳۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۱


بلنداي نسبيت ، حضيض جزميت

متاسفانه هر روز بيشتر با ره آورد اين سالها مواجه مي شويم ! جزم انديشي و دگماتيسم را مي گويم ، باغضب و خشم و خشونت خواسته و دانسته ء خود را حق دانستن . همه چيز يا روشن است يا خاموش ، يا صفر است يا يک ، يا بالاست يا پايين ، يا عاليست يا مفتضح ، يا ... و اين يعني مطلق گرايي ، منطق ارسطويي . مطلق گرايي بعنوان اساس و شالوده ء ايدئولوژي و جهان بيني پسنديده است ولي بعنوان ابزاري براي حل و فصل امور دنيوي : خير . امور علمي هم ديگر از اين قاعده مستثني شده اند ، امور هنري و مقولات فرهنگي که اصولا همخواني اي با اين منطق ندارند . در دنياي امروز لامپ ها ديگر فقط با يک کليد خاموش و روشن نمي شوند ، ابزاري بنام «ديمر» وجود دارد که مي توان با آن نور را در درجه اي مطلوب بين روشن و خاموش تنظيم نمود . ماشين هاي لباسشويي اي ابداع شده اند که براي تميز کردن يک پيراهن نيمه چرک ديگر ناچار به استفاده ء از برنامه ء ۲ يا ۳ يا ... نيستند . قطاري در توکيو با سرعت ۳۰۰ و اندي کيلومتر در ساعت بطور معلق و برروي يک ريل حرکت مي کند که اگر فنجان چاي سرپري در دست مسافرش باشد ، بهنگام ترمز و ايستادن حتي قطره اي چاي در نعلبکي نخواهد ريخت . دوره ، دوره ء منطق فوزي و سايبرنتيک است و بازخورد اطلاعات و تصحيح سيستماتيک .

ديگر نمي توان به صرف خواندن چند کتاب از فلان نويسنده ء مقبول و بهمان فيلسوف صاحب تفکر و با اتکاء به خشم و خشونت و شمشير زبان ، هر نظري را به کرسي نشاند . با دريايي از دانش هم نبايد اين خطا را مرتکب شد ... چون ديگر زمان پذيرش اين نکته رسيده که هيچ نظريه اي بيش از يکي دو روز مهمان نيست ، هر روزه و هر لحظه تئوري جديدي پديد مي آيد و دنيا نو به نو تغيير مي کند . تخصص هاي امروزي ديگر تخصص نيستند ، سکو و فونداسيوني براي آموختنند . بايد لا به لاي صفر و يک ، در لابيرنت هاي روشني و خاموشي ، زير و زبر ، راست و چپ ، و ... به دنبال معاني جديد گشت . ديگر محرز شده که مي توان تخيل هر چيزي را نمود ، راه دور نيست . بقولي «کن فيکون» .

پس اينهمه ادعا در درست فهميدن برخي دوستان از کجاست ؟ چرا اگر من از فلان فيلم يا فلان رمان يا ... خوشم آمده ، اين اثر شاهکاريست بي بديل ؟ از چه رو اگر اثري تناقض ساختاري (حالا تناقض نه ، تضاد) داشت ، يا بايد آنرا فهميد يا نفهميد ؟!! جز اين ست که اين ذهن و نحوه ء بينش ماست که حکم مي دهد ؟ منطق ماست که به روز و اصطلاحا آپديت (Update) نشده ؟ آيا هنوز زمان زندگي در قرون وسطاست ؟ چطور است غيرعلاقمندان به فلان فيلم را که ۶۰ نکته ۶۰ نکته ، و ۷۰ من ۷۰ من کاغذ در وصفش مي نويسند را به جرم جادوگري بسوزانيم ! راستي خودمانيم اينجور با تعصب نوشتن ، علامت چيست ؟

اين ها را براي آن نوشتم که شايد يک دوست ناديده گذارش بيفتد و بخواند ، پاي چوبين جزميت را بکند و اسب سفيد و بالدار نسبيت را سوار شود ... هيچ جا پايان دنيا نيست .

تمام

  [ ۸:۲۷ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۱


تحول سينما در آغاز قرن بيست و يکم

MPEG-4 و صنعت سينما

___________________________________
نگارش ، گردآوري ، و ترجمه : نادر خوانساري
http://khonsari.blogspot.com
___________________________________

قسمت دوم (در ادامه مطلب ۱۹ ژوئن)

کاربردها
ــــــــــــ


نخستين کاربرد آشکار استاندارد MPEG-4 دريافت جريان سيال تصاوير از وب سايت ها خواهد بود . درگذشته ، بزرگترين مانع ارسال مستمر تصوير فيلم ها از طريق اينترنت محدوديت پهناي باند Band Width ارتباطي بوده است . حتي پرسرعت ترين شرکتهاي ارتباطي ISP نيز نمي توانند جريان انتقال تصاوير ويديويي را (با حداقل کيفيت لازم) پشتيباني کنند . علت «به اندازه ء تمبر پستي بودن» تصاويرويديويي انتقالي از طريق اينترنت در سايتهايي نظير ifilm.com هم همين است !

حال که تصوير ويديويي مي تواند به کسري از حجم اصلي خود فشرده شود ، پهناي باند ديگر گلوگاه و مانع کار نيست . تصوير کامل با حرکت تمام و رزولوشن بالا با ۵ تا ۱۰ مگابيت در ثانيه سرعت ارتباطي منتقل خواهد شد که البته اين هنوز پهناي باند ارتباطي بالايي را مي طلبد . بهرحال فعلا با پذيرش اندکي محدوديت در اندازه و کيفيت ، انتقال تصاوير ويديويي با کيفيت بالا در اينترنت به واقعيت بدل شده است . توانايي پخش و جابجايي تصاوير ويديويي به صورت مقادير بسيار کم اطلاعات Data مي تواند به مفهوم موفقيت و ارتقايي در کاربردهاي مخابرات بي سيم نيز باشد .

امکان بدست آمده ء ديگر توزيع فيلم هاي بلند سينمايي روي CD است . فيلمي که بطور عادي حجمي حدود ۹ گيگا بايت را روي يک DVD اشغال مي کرد ، اکنون مي تواند به حجم بسيار کمتر حدود ۷۰۰ مگابايت (با خطر بسيار کم ناشي از فشرده سازي) فشرده شود . اين به مفهوم قراردادن يک فيلم روي يک CD است . سخت افزار سوزاننده «رايتر» DVD ها هم بسيار ارزان شده است (مدل هاي موجود قبلي در امريکا قيمت هايي معادل ۳۰۰۰ تا ۳۴۰۰ دلار داشتند) ، رايترهاي VCD قبلا به حجم بسيار وسيع و با قيمتي حدود چندصد دلار امريکا (قيمت هاي قبلي و فعلي ايران که اصلا قابل بحث و مقايسه نيستند) مورد کاربرد بودند و پيدايش MPEG-4 توزيع و تکثير DVD هاي با کيفيت عالي را در دسترس همگان قرارداده و منبعد هر فردي حتي با کامپيوتر خانگي خود قادر به اين کار خواهد بود .

MPEG-4 عرصه ء رقابت را بر فرمت هايي نظير Quick Time ، AVI ، و Real Time نيز تنگ کرده است . اين فرمت مشکل نياز به نصب سه نرم افزار متفاوت نمايشگر (Media Player) را که قادر به پشتيباني فرمت هاي رقيب نيستند را رفع کرده است .

MPEG-4 قابليت هاي گسترش تکنولوژيک در آينده را نيز فراهم آورده است . گروه MPEG استاندارد MPEG-4 را بعنوان استانداردي چندرسانه اي (Multi Media) براي ترکيب تصاوير متحرک ، ويديويي ، و متن به همراه يکديگر در يک قالب طراحي کرده است . ماهيت شيء گرايانه (Object Oriented) ء اين فرمت براي تاثير متقابل کاربر بر اطلاعات (Data) انتقالي بسيار مفيدست ، براي مثال : يک مکعب چرخنده مي تواند با کليک ماوس يا هر ابزار اشاره گر ديگر ، خروجي فيلم را تغيير داده و مثلا با کليک روي وجه A فيلم را به زبان آلماني نمايش دهد .

معايب
ــــــــــ


بزرگترين نقطه ء قوت MPEG-4 مي تواند از طرف ديگر بزرگترين نقص آن نيز تلقي شود ، توانايي بالاي شيوه ء فشرده سازي اين استاندارد بسيار پيچيده است . اين بدان معناست که زمان «به رمز آوري» (Encode) اين فرمت بسيار زياد خواهد بود ، براي مثال تبديل اطلاعاتي با فرمت MPEG-2 به MPEG-4 زمان زيادي را بخود اختصاص مي دهد و يک فيلم بلند سينمايي با يک کامپيوتر متوسط خانگي براي «رمز شدن» به زماني حدود ۶ تا ۱۲ ساعت نياز خواهد داشت ! شايد اين موضوع چندان نگران کننده نباشد ، زيرا زحمت کار در اين بخش بر عهده ء توزيع کنندگان فيلم با اين فرمت است که طبعا بايد توانايي استفاده از جديدترين امکانات روز را داشته و از امکاناتي بسيار بالاتر از يک کامپيوتر متوسط خانگي استفاده کنند .
مشکل ديگر نياز اين فرمت به قدرت بسيار بالاي پروسسورها براي نمايش تصاوير ويديويي و بازخواني و «رمز گشايي» (Decode) اطلاعات آن است . مردم عادي که عموما جديدترين و قوي ترين کامپيوترها را در اختيار ندارند ، بايد اين مشکل را تحمل کنند . گرچه فعلا در آغاز راه گسترش اين استاندارد هستيم و شايد خيلي زود باشد تا به معضل زمان پردازش موردنياز «رمز گشايي» آن بپردازيم ، ولي بايد پذيرفت که اين مطلب مشکلي بزرگ و جدي است .
مشکل بزرگ ديگر محدود بودن نمايشگر فيلم هاي داراي اين فرمت است (فعلا دستگاه نمايشگري به جز کامپيوتر براي اين فرمت موجود نيست) . خوشبختانه نرم افزارهاي نمايشگر رايگان DIVX اخيرا در آدرس اينترنتي :

http://www.divx-digest.com/software/divxcodec.html

قرار داده شده اند . Divx روايتي اصلاح شده از نرم افزار کمکي MPEG4V3 شرکت مايکروسافت است که ارتباطي با نرم افزار Circuit City Divx که ديگر از دور خارج شده است ، ندارد . بعلاوه Media Player ويندوز مايکروسافت نيز قابل اصلاح براي نمايش فيلمهاي Divx مي باشد . عليرغم همه ء اينها ، نرم افزارهاي پشتيباني کننده ء اين نمايشگرها فعلا بسيار محدودند .

ادامه دارد ...

  [ ۹:۰۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۱


يک وبلاگ سينمايي جديد

در اين چند روز اخير که بيشتر به خواندن گذراندم ، يافته هاي بسيار نصيبم شد . يکي هم وبلاگ سينمايي آقاي محسن آزرم با عنوان :


« شمال از شمال غربي »


آقاي آزرم از سينما و هنري نويس هاي خوب اين ايام است ... که موضوع بي هيچ نيازي به تعريف من و ايجاد پيش داوري ، از فحواي مطالب وبلاگش هم قابل درک است . ورودش را به جمع وبلاگ نويسان خوش آمد گفته و قلمش را در اين فضا گرامي مي داريم . آقا محسن خوش آمدي .

  [ ۳:۵۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب