... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۱


«بيخوابي» - Insomnia


ارزش گذاري : فيلم **** - بازي آل پاچينو : *****
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : کريستوفر نولان
فيلمنامه : نيکولاي فروبنيوس ، اريک اسکيولدبيورک (براساس
فيلمي به همين نام ساخته شده در سال ۱۹۹۷)
موسيقي متن : ديويد جوليان
فيلمبرداري : وال فيستر
تدوين : دادي دورن

بازيگران : آل پاچينو (کارآگاه ويل دورمر) ، رابين ويليامز(والتر فينچ) ، هيلاري سوانک (کارآگاه الي بور) ، مارتين دوناوان (هپ اکهارت) ، مورا تيرني (راشل کلمنت) ، و ...
رنگي ، محصول سال ۲۰۰۲ امريکا ، ۱۱۸ دقيقه ، درجه بندي نمايش : R
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بيخوابي تا پايان عمر ؟


کريستوفر نولان در Memento (يادگار) تسلط خود در داستانگويي با ريتم تند را ثابت کرده است ، آنهم با شيوه اي بديع (به يادداشت مربوط به اين فيلم رجوع کنيد) . اين بار کار او ۱۸۰ درجه با فيلم قبلي تفاوت دارد ، در «بيخوابي» با روايت مستقيم داستان با ريتمي آرام و کند مواجهيم . نولان در «بيخوابي» همچنان به مضمون پردازي عميق و پيچيده و با جزئيات کامل بها داده است ، به ادبيات داستاني . «جنايت و مکافات» ي امروزي ، تراژدي اي شکسپيرگونه برگرفته از فيلمي نروژي . آرام ، سنگين ، و با تکيه بر پيچيدگي هاي روح انسانها ، نقطه ضعف ها ، توانمندي ها ، درگيري خير و شر در ضمير انسان ، هوش و آثار گاهي مخربش ، وسوسه ها ، و ... وجدان . آنچه نولان را بسمت اين کار کشيده مسلما" ذلمشغولي هاي شخصي اوست . تسلط و درخشش داستان نويسي و پرداخت سينمايي او را در Memento ديده ايم ، او از مواهب و فرصت بدست آمده از فيلم قبلي (منجمله امکان کار با بزرگاني چون آل پاچينو ، رابين ويليامز ، و هيلاري سوانک - برنده ء اسکار براي بازي در فيلم «پسرها گريه نمي کنند» در کنار هم) دانسته از داستاني اقتباسي استفاده کرده است . عليرغم تحصيلات آکادميک و ذوق سليم در ادبيات سراغ داستاني آرام در سطح ولي طوفاني در بطن رفته : درگيري انسان و شعور و وجدانش ، آنچه مايه ء «بيخوابي» ويل دورمر (آل پاچينو) است .

و اما آنچه در آن روز سفيد و بي پايان بر استاد پير گذشت :

در تخصص خود به چه درجه اي از استادي رسيده ايد ؟! هشيار باشيد : «استادي» مي تواند سمي مهلک باشد! همانگونه که براي ويل دورمر بود .


ويل دورمر کارآگاه باسابقه و معروف پليس لس آنجلس بهمراه همکارش هپ (مارتين دوناوان) براي تحقيق درخصوص قتل دختري ۱۷ ساله به شهر کوچکي در آلاسکا قدم مي گذارد . کارآگاه الي بور (هيلاري سوانک) از ملاقات استاد مشهور غرق در خوشحالي ست و به اين ملاقات افتخار مي کند . وضع جغرافيايي منطقه به گونه اي است که در تمام طول شبانه روز هوا روشن است ... شبي در کار نيست . پليس محلي هيچ ردي از قاتل ندارد . کار تحقيق شروع مي شود . حين کميني در فضاي مه گرفته ء اطراف کلبه اي جنگلي که محل کشف جسد مقتول بوده ، فردي به کلبه نزديک مي شود . در تعقيب و گريز او ... دورمر با اسلحه ء پشتيبان خود (اسلحه اي که پليس هاي کارکشته براي روز مبادا جدا از اسلحه ء اصلي خود همراه دارند) به سوي صدايي که از درون مه مي شنود ، شليک مي کند . تير به هدف اصابت کرده ... هپ هدف قرار مي گيرد ! دورمر دچار مصيبت شده ، سابقه ء درخشان او در شرف برباد رفتن است ... او مرتکب قتل همکار خود شده ، آيا اختلاف سليقه و درگيري هاي او با هپ در حضور پليس محلي اين قتل را عمد مي نمايد يا ... ؟ او بايد تصميم بگيرد ... پيش از آنکه کسي سر برسد ... و تصميم مي گيرد ، مظنون گريخته قاتل هپ است ، صحنه سازي مي کند . اسلحه ء عامل قتل را بعدتر به خانه ء فينچ منتقل مي کند و گلوله ء خارج شده از جسد هپ را هم عوض مي کند .

در بررسي وسايل دخترک مقتول رد نويسنده اي با نام والتر فينچ (رابين ويليامز) پيدا شده است . بازجويي و صحبت با دوستان مقتوله هم اين سرنخ را تاييد مي کند . دورمر ، فينچ را يافته ولي اين فينچ است که به سراغ دورمر مي آيد ... نيمه شب در خلال تلاش مايوسانه و ناموفق دورمر براي خواب و بر عليه بيخوابي اي که بواسطه ء وضعيت جغرافيايي منطقه گريبانگير وي شده و با مرگ هپ شکلي مستمر و عصبي و دروني هم يافته ... فينچ به دورمر تلفن مي کند . او از چگونگي قتل هپ اطلاع دارد و دورمر بايد در اين تحقيق بعنوان حق السکوت کوتاه بيايد ! استاد اين بار نبايد بدرخشد . خصوصا" که شهرت و اعتبار و آينده اش ... و از آن مهمتر گذشته اش در خطرست . قراري براي ملاقات و گفتگوي حضوري تعيين مي کنند . نتيجه ضبط گفتگو توسط فينچ است ، يک گام ديگر به پس براي استاد .
دورمر در امضاي گزارش قتل هپ ترجيح داده تا امضاي الي بور زير گزارش باشد ، ذهن الي دچار ترديد شده است . دورمر نمي تواند از تمام قدرت و دانسته هاي آشکارش در بازجويي از فينچ استفاده کند . او بيخواب ، مضطرب ، عصبي ، و کاملا" تحليل رفته است . فينچ واقعه را جزء به جزء بصورت نوولي جديد در دست تحرير دارد و الي در جستجوي خانه ء او تلويحا" داستان را درمي يابد . پوکه ء اصلي را در محل وقوع قتل هپ مي يابد . دورمر نيز درپي تلفني از جانب فينچ درمي يابد ، اسلحه ء عامل قتل از محل اختفا در خانه ء فينچ جابجا شده ، دوست پسر دخترک مقتول با کشف سلاح از منزلش متهم به قتل مي شود ، و ... دورمر درمانده تر . آيا استاد شده تا بهمين سادگي بازي را ببازد؟ پيروزي هاي مکرر فينچ که همه پيامد خطاي اويند بدترست يا صدماتي که به بيگناهان وارد مي شود؟
... وجدان دورمر او را عذاب مي دهد، نگراني باخت نيست که او را بيخواب کرده ... با اينهمه دورمر تسليم مي شود ، تسليم نفس . به عنوان فقدان مدارک کافي پرونده را مختومه اعلام مي کند و قصد بازگشت به لس آنجلس را دارد . الي در پي ترديد خود حين خداحافظي اسلحه ء پشتيبان دورمر را لمس مي کند . داستان فينچ واقعي است . دورمر مي رود تا قبل از حرکت کمي بخوابد براي پوشاندن پنجره ء اتاق و ايجاد تاريکي سروصداي زيادي براه مي اندازد . مراجعه ء زن همسايه به اتاق او بواسطه ء سروصداي دورمر و روشن کردن چراغ ثابت مي کند که نور علت بيخوابي دورمر نيست . دورمر داستاني را بازگو مي کند :

داستان پسرکي کوچک که توسط مرد پليدي ربوده شده ، شکنجه شده ، مورد تجاوز قرارگرفته ، و در زيرزميني به دار کشيده شده است . دادگاه به جهت فقدان وجود مدارک کافي در صدد تبرئه ء قاتل بوده که دورمر با قراردادن نمونه هايي از خون پسرک در آپارتمان قاتل شواهد کافي قتل را براي دادگاه فراهم کرده و موجب مجازات او و اعمال عدالت شده است . هپ از ماجرا اطلاع داشته و ممکن بوده در بازگشت موضوع را اعلام نمايد ... حالا ديگر نمي تواند . دورمر علت ناخودآگاه ديگري در ضمير خود براي پرده پوشي قتل هپ يافته است .
او به روش خود عدالت را اجرا مي کرده ، براي او هدف وسيله را توجيه نموده است . شايد هم براي استمرار پيروزي و موفقيت و نه اجراي واقعي عدالت اينگونه رفتار کرده ، آيا نمي شود چنين استنباط کرد؟

دورمر هنوز نتوانسته بخوابد ... اسلحه اش را برمي دارد و به سراغ فينچ مي رود . الي به کلبه ء جنگلي فينچ رسيده ، فينچ او را مضروب و بيهوش مي کند تا با ظاهرسازي به قتل برساند . دورمر سر مي رسد ، بيخوابي او را کلافه کرده ، به هيچ چيز مسلط نيست . او آمده تا باز به شيوه ء خود عدالت را اجرا کند ولي ماشين الي را ديده ، فينچ از الي مي گويد ... و اينکه او از چگونگي قتل هپ اطلاع دارد ... اما دورمر راضي به قتل الي نيست . درگيري آغاز مي شود ، فينچ مي گريزد و اسلحه ء دورمر بدست الي مي افتد : «آيا تو هپ را کشتي؟» ، ... دورمر تاييد مي کند . دو پليس در تعقيب فينچ اند ، الي اسلحه را به استاد مي دهد و هم اوست که در دوئلي رو در رو فينچ را مي کشد ولي خود نيز مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد .
الي قصد دارد تا پوکه فشنگ يافته ء متعلق به سلاح پشتيبان دورمر را دور بياندازد ، مي گويد که : «هيچکس نخواهد فهميد» ، ولي دورمر مانع او مي شود :

«صداقتت را از دست نده» .

... و به خوابي ابدي فرو مي رود . شکنجه تمام مي شود .

آنچه در مجموع در حق نولان و جزئيات فيلم اخيرش مي توان ادا کرد ، فقط يک کلمه است : «عالي» . ذکر يک نکته هم ناگزير است : فلاش بک اينسرت هاي تک رنگ و موجز نولان در جاي جاي فيلم ، ايده ء بديع و بسيار درخشان ديگري از اوست . ماجراي خوني که در تار و پود پارچه اي سفيد مي دود بهمراه روايت قتل و شکنجه ء پسرک و سندسازي دورمر براي اجراي عدالت ، نمايشي از آلودگي سپيدي عدالت دورمر در عين پيش آگهي تدريجي و موازي براي روايت اين پيشينه ء شخصيت پرداز دورمر ست . ايجاد همدلي تماشاگر با دخترک مقتول آغاز فيلم هم با نمايش بريده هايي از شور و طراوت جواني او و ايجاز در قطعي کردن تلويحي يافته هاي کارآگاهان و دورمر نيز ازديگر دستاوردهاي اين سري اينسرت هاست . نولان دومين فيلم خود را هم باشکوه ساخت ... و تا يادم نرفته :

هر وقت احساس کرديد در زمينه اي استاد شده ايد ، فورا" دنبال عيب هاتان بگرديد !


  [ ۱۲:۵۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۱


آغاز سخن

مهندسي سينما


نخستين شماره ء ماهنامه ء «صنعت سينما» به صاحب امتيازي ، مدير مسئولي ، و سردبيري شهرام جعفري نژاد منتقد باسواد و خوش قلم ايراني سينما در شهريور ماه منتشر شد . نگاه اين نشريه بيشتر به وجه صنعتي سينما بوده و جعفري نژاد در خصوص هدف از انتشار اين ماهنامه مي گويد :

«... شرط لازم براي بلوغ سينماي ايران ، آغاز از الفباي صنعت و توليد صحيح است . توليد سينمايي مانند هر فرآيند صنعتي ديگري در جهان توسعه يافته روند ، استاندارد ، و چهارچوب تعريف شده اي متکي بر چهار عامل هميشگي مديريت ، دانش فني ، منابع ، و نيروي انساني دارد که متاسفانه سينماي ما عوامل اول و دوم را - حداقل از ديدگاه صنعتي - هيچگاه نداشته و از عوامل سوم و چهارم که داشته نيز به دليل ضعف همان دو عامل نخست ، فقدان زمينه هاي آموزشي لازم و اساسا نبود ديدگاه فني و اقتصادي کلان به آن - هيچگاه بهره مناسب نگرفته است . سياست هاي سينمايي هميشه از بايدها و نبايدها گفته اند ، اداره ها و شوراها و کميته ها و جلسه ها تشکيل داده اند ، افراد مختلف آمده اند و بوده اند و رفته اند و ... دريغ ، ذره اي به ابعاد فني و صنعتي سينماي ايران - اعم از ابزار و تجهيزات و به موازات آن ، دانش فني کاربرد اين ابزار - افزوده نشده است . از اين ديدگاه و با علم به اين خلاء هدف از انتشار ماهنامه ء «صنعت سينما» فراهم آوردن زمينه هاي نظري ، آموزشي و پژوهشي لازم به منظور پي افکندن زمينه هاي عملي رشد و توسعه ء صنعت سينما در ايران است ...» . (متن کامل سرمقاله ء شماره ء نخست).

دبير اجرايي اين نشريه خانم شهرزاد بارفروشي و مدير هنري آن يوريک کريم مسيحي هستند . نشاني دفتر مجله تهران ، خيابان وليعصر ، بالاتر از جام جم ، کوچه ء شهيد روانپور ، شماره ۸۵ واحد يک ، صندوق پستي ۱۱۹۸ - ۱۹۳۹۵ تلفن ۲۰۵۱۸۷۴ و تلفکس ۲۰۱۷۵۸۰ است .

اين ماهنامه را مي توانيد در آدرس URL زير :

www.ci-mag.com

ملاحظه نموده و ايميل هاي خود را به آدرس info@ci-mag.com ارسال داريد .

  [ ۱۰:۳۰ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۱



کالاس ، براي هميشه

Callas forever
(2002)





خواندن براي من مايه ء غرور نيست
تلاشي ست براي پرواز
بسوي بهشتي که در آن هارموني همه چيزست .
(ماريا کالاس)






کمتر اهل اپرايي ، ماريا کالاس خواننده ء يوناني - امريکايي (۱۹۲۳ - ۱۹۷۷) را نمي شناسد . مرگ کالاس بر اثر سکته ء قلبي به فاصله ء بسيار کوتاهي پس از مرگ محبوبش ارسطو اوناسيس (۱۹۷۵) که او را بخاطر ژاکلين کندي رها کرد ، اتفاق افتاد .

فرانکو زفيرلي کارگردان مشهور فيلم هاي Romeo and Juliet, Hamlet, Tea with Mussolini, Jane Eyre, Endless Love, The Champ اخيرا با نگاهي روياپردازانه به روزهاي آخر زندگي اين حماسه ء اپرا پرداخته است . در اين داستان مديراپرايي شيفته به زندگي ماريا وارد شده و او را متقاعد به بازگشتي نامشحون به صحنه مي کند .



فيلمنامه ء اين فيلم را مارتين شرمن با همکاري خود زفيرلي نوشته اند و در ابتدا قرار بود ترزا استراتاس که در سال ۱۹۸۲ در نسخه ء سينمايي «لاتراوياتا» ي زفيرلي بازي کرده بود نقش کالاس را بازي نمايد ولي بعدها فني آردانت اين نقش را برعهده گرفت زيرا استراتاس معتقد بود براي اين نقش بازيگري بيش از يک خواننده ء اپرا لازمست و بهمين واسطه از اجراي نقش صرفنظر کرد . جرمي آيرونز بازيگر بسيار خوب انگليسي نيز در اين فيلم که محصول امريکا ، ايتاليا ، و فرانسه است در نقش لارنس کلارک مديراپراي شيفته ء کالاس ظاهر شده است .

توليد فيلم از ۲۰ جولاي سال ۲۰۰۱ براي مدت يک هفته و با بودجه ء ۱۵ ميليون دلار در پاريس آغاز شد ، و پس از آن در اوايل آگوست ۲۰۰۱ بمدت ۹ هفته در استوديويي در روماني ادامه يافت . ساير لوکيشن هاي در نظر گرفته شده در گرانادا و کوردووا ي اسپانيا واقعند . فيلم قرار بود از ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۲ در فرانسه به نمايش درآيد که فعلا عليرغم شروع تبليغات نمايش در اروپا هنوز کامل نشده و بنظر مي رسد مدتي اکران آن در فرانسه به تعويق افتد . فيلم در سال ۲۰۰۳ در امريکا اکران خواهد شد و در حال حاضر در جستجوي پخش کننده اي در امريکاست .

کالاس در سال ۱۹۲۳ با نام اصلي سسيليا آنا ماريا کالوگروپولوس از پدر و مادري يوناني در نيويورک متولد شد و در سال ۱۹۳۷ بهمراه مادر و خواهرش به يونان عزيمت کرد در ۱۹۳۸ به تحصيل موسيقي و آواز پرداخت و در ۱۹۴۰ در يک برنامه ء راديويي نقش کامل آنجليکا در اپراي «Trittico» ي پوچيني را اجرا کرد و در ۲۷ آگوست ۱۹۴۲ به عضويت رسمي اپراي آتن درآمد . در ۱۹۴۴ از استکهلم به امريکا رفت تا پدرش را که از سال ۱۹۳۷ نديده بود ملاقات کند . از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ حين تلاش براي يافتن نقش در اپراهاي نيويورک با جيوواني زناتللو خواننده‌ ء تنور پير آشنا شد که بدنبال سوپرانويي براي ايفاي نقش جيوکوندا در اپراي «Arena» ي ورونا مي گشت در ۱۹۴۷ به ايتاليا رفت و پس از اجراي اين نقش با توليو سرافين رهبر معروف ارکسترهاي کلاسيک و جيوواني باتيستا منگهيني کارگزار اپرا آشنا شد . در ۱۹۴۸ برنامه هاي کاريش سنگين شد ، ايسوتا در Tristan und Isolde واگنر ، توراندخت ، لئونورا در Forza del destino وردي در ونيز ، ژنو ، و رم در ژانويه ۱۹۴۹ نقش برون هيلد در Die Walküre واگنر و ۳ روز بعد الويرا را در Puritani بلليني ايفا کرد و اين رکوردي حيرت انگيز در تاريخ اپراست . او براي پايان دادن به شايعه ء معشوقگي منگهيني در ۱۹۴۹ با او ازدواج کرد ! بعد از دوراني پرفروغ و پرکار از ۱۹۵۰ در ۱۹۵۳ بعنوان بزرگترين سوپرانوي جهان شناخته شد . کار با لوچينو ويسکونتي را در ۱۹۵۴ با La Vestale ي اسپونتيني آغاز کرد و La Traviata ي ايندو بسيار معروف است . در آرايشگر شهر سيويل نقش روسينا را اجرا کرد که همچنان در اجرا بي همتاست . در ۱۹۵۹ شوهر خود را رها نمود و ماجرايي عاشقانه با ارسطو اوناسيس ميلياردر معروف آن زمان آغاز کرد . در ۱۹۶۴ پس از اجراي نقش توسکا در Covent Garden بهمراه زفيرلي ضعفي در صداي او آغاز آشکار شد . در ۱۹۶۸ که اوناسيس با ژاکلين بيوه‌ ء کندي ازدواج کرد ناکامي هاي کالاس اوج گرفت ، هرچند مدت زماني بود که او ديگر سوژه ء داغ خبرنگاران هنري تلقي نمي شد .
در سالهاي ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ ماريا شروع به تدريس رموز گرانبهاي هنر خود در مدرسه ء جيليارد کرد و از منگهيني رسما جدا شد . با دوست قديمي اش جيوزپه دي استفانو در مناظر عام ظاهر گرديد و پس از کارگرداني «من به زبان سيسيلي نجوا مي کنم» در سال ۱۹۷۳ در تئاتر تورينو ي ايتاليا در حاليکه به تنهايي در پاريس و در خيابان ژرژ مندل مي زيست در ۱۹۷۷ در اثر حمله ء قلبي درگذشت . خاکستر او را در هوايي طوفاني بر درياي Aegeus پاشيدند .

  [ ۲:۳۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۱



چه خوب شد که ...



وقتي کپي پرده ء فيلم روي VCD به دستم رسيد ، آنرا بعد از ۱۵- ۲۰ دقيقه تماشا کنار گذاشتم ، «مجموع تمام ترسها» - The Sum of All Fears رو مي گم . چطور ميشه فيلمي با اين پرداخت مفصل و موازي جزئيات رو با صداي بد و تصوير «فلو» و کدر تماشا کرد ؟!

بهرحال ، بخت يار شد و موفق شدم ضمن سفر فيلم را بر پرده ء بزرگ و با صداي دالبي ساراند ببينم . فيلم تجاري بسيار خوش ساخت و جذابيست ، کارگردان بخوبي از عهده ء پرداخت اين فيلمنامه ء پر گفتگو برآمده و جلوه هاي ويژه ء فيلم به کمال ست . در اين فيلم مي توانيد اصابت موشک سام و سقوط يک جنگنده ء اسرائيلي حامل بمب اتمي ... يک انفجار اتمي تمام عيار (بديع تر از "تير شکسته" و "روز بعد") و ... را ضمن تعقيب يک داستان نفس گير و مهيج ببينيد .

«مجموع تمام ترسها» بعد از «شکار اکتبر سرخ» ، «بازيهاي ميهن پرستانه» ، و «خطر آني و عيان» چهارمين فيلم از مجموعه ء جک رايان است که در اولي (شکار ...) آلک بالدوين و در دوتاي ديگر (بازيها ... و خطر ...) هريسون فورد و در اين چهارمي (مجموع ...) بن افلک نقش جک رايان را بازي کرده اند .

جک رايان يک جيمزباند امريکايي ست منتهي با خصايص متفاوت : فقط يک دوست دختر دارد (که در پايان فيلم اخير با او نامزد مي شود) ، از درگيري هاي عجولانه پرهيز مي کند و زياد اهل زد و خورد نيست هرچند اگر پا بدهد از عهده ء آن بر مي آيد (خلع سلاح سربازان اوکرايني بهمراه مايکل جاسوس امريکايي زماني که به سراغ دانشمندان اتمي مفقود شده‌ ء روسي مي روند يا ضمن درگيري با قاتل درسلر) بسيار باهوش ، سريع الانتقال ، و در عين حال عاديست ( تعقيب موضوع منشاء و مالکيت بمب اتمي منفجر شده ، سرعت در صحبت به زبان روسي با رئيس جمهور روسيه در اولين مواجهه براي احراز ويت خود ، عادي و خجالتي و در عين حال خودنما بودن در مواجهه با سناتورها و بعد تر رئيس جمهور امريکا) . مجموعه ء تمام اين خصوصيات ، شخصيتي پذيرفتني و در عين حال دوست داشتني و دلپذير از او مي سازد که تابحال به صرف تعويض مکرر بازيگر و تطبيق نقش و ديالوگها با بازيگران مربوطه ، هنوز بنحو بايسته داراي شهرتي جهاني نشده است . انتخاب بن افلک جوان پيام آور رفع اين اشکال است .

تام کلنسي نيز بحق گرانترين داستان نويس هاليوود اين سالهاست ، حتي گران قيمت تر از مايکل کرايتون پارک هاي ژوراسيک . کلنسي در اين داستان پرداختي کامل و موجه دارد ... گم شدن يک بمب اتمي در بلنديهاي جولان در ۱۹۶۸ (زمان عقب نشيني اسرائيل) ، پلوتونيومي که دست پرورده ء خود امريکائي هاست ، نئونازيستي که معتقد است : «هيتلر ديوانه نبود ، احمق بود ! چون سعي داشت با امريکا و روسيه هر دو بجنگد ... او مي بايست اين دو را وادار به جنگ با يکديگر مي کرد.» ، و يک مامور دانشمند و نابغه ء CIA (به شعور جيمزباند و شور و سواد و جسارت ايندياناجونز و ... باز با چيزهايي بيشتر) ، خودسري سران نظامي عاليرتبه ء ارتش روسيه و ضعف و ناتواني دولت مرکزي اين ابرقدرت (سابق) ، و ... مجموعه اي جذاب براي حدود دو ساعت داستان پردازي و دقت به جزئيات و هيجان فراهم آورده است . و اما ...

چيزي که بيشتر باعث نوشتن اين مطلب شد ، پيام محتوايي و مضمون سناريو و داستان فيلم ست و دغدغه اي که مطرح مي کند :

جنگ اتمي و احتمال وقوع آن ...

تاکيد مجددي بر «دکتر استرنج لاو ...» و «روز بعد» ، اگر چنين ديوانگي اي (تاکيد مي کنم «ديوانگي» و نه حادثه يا سانحه يا واقعه يا حتي فاجعه) شروع شود ؟!! ... مهم نيست چه کسي آنرا شروع مي کند ، حماقت و ديوانگي يک فرد (مثل Dressler فيلم يا بن لادن جهان واقع) ، يا يک گروه (مثل نظاميان خودسر و جنگ طلب روس در فيلم يا روسيه و امريکاي محتمل جهان واقع) ، يا يک دولت (مثل امريکاي قادر مطلق فعلي يا روسيه ء سررشته از دست داده ء امروز يا چين تجهيز شده براي توسعه و پيشرفت هاي اقتصادي و نظامي و صنعتي يا جهان سومي هايي که از سر قدرت طلبي به سلاح اتمي مجهز شده اند يا درصدد تجهيز خودند يا ...) را چگونه و با چه قدرتي مي توان متوقف کرد ؟؟؟ اهميت ندارد اين ديوانگي چگونه شروع مي شود ، چه کسي و چگونه مي تواند آنرا پايان بخشد ؟!! آيا هميشه نابغه ء خوش طينت و سمج و مسلط به نفس و متهور و افسار سرخودي چون جک رايان يا رئيس جمهورهاي منطقي و سليم النفسي چون رئيس جمهورهاي روس و امريکايي فيلم وجود خارجي دارند ؟ آيا کساني چون مشاور امنيتي مصلح و باتدبير رئيس جمهور روسيه وجود دارند که معتقد باشند :

«هميشه چند دقيقه وقت اضافي براي گوش کردن بيشتر هست»

يا کره ء زمين عزيز و مادر همه ء ما محکوم به فناست ؟ جنگ اتمي مسلما نقطه ء سالمي در هيچ کجاي آن باقي نخواهد گذاشت .

راستي ... نظرتان درباره ء پيش گويي نوستر آداموس براي سال ۲۰۱۰ چيست ؟!!

  [ ۷:۲۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۱

Harry Potter and the Chamber of Secrets

These are from "Harry Potter and the Chamber of Secrets " have them till 2 days next :)


  [ ۱۲:۲۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۱



فيلم هاي پرفروش اين هفته امريکا
«بترتيب از چپ به راست»

۱ - طرفدار شنا : (تريلر) ۸۵ دقيقه - بن کرونين يک دانش آموز سال آخر دبيرستان است که همه چيز به کام اوست . دوست دختر محشري به نام ايمي دارد و عضو تيم شناي استانفورد است . زندگي بن کامل بنظر مي رسد تا اينکه مديسون دخترک تازه وارد شهر با او برخورد مي کند ... عليرغم ابراز دوستي ، چنان بنظر مي رسد که گويا مديسون تعبير غلطي از دوستي دارد . آزار روحي بن از جانب مديسون شدت مي گيرد و زندگي بن شروع به از هم پاشي مي کند . نخست بخاطر دوپينگي که قسم ميخورد نکرده ، از تيم شنا اخراج مي شود . بعد بهترين دوستش دچار گرفتاريهايي مي شود که سرنخ آنها به بن ختم مي گردد و ...
کارگردان فيلم جان پولسون و بازيگران اريکا کريستنسون ، جس برادفورد ، شيري اپلبي ، و دان هه دايا هستند . فيلم محصول سال ۲۰۰۲ امريکا و کمپاني فوکس قرن بيستم است .

۲ - ازدواج بزرگ و چاق و يوناني من : (کمدي رومانس) ۹۵ دقيقه - همه در خانواده ء پروتوکالوس نگران تولا که هنوز در ۳۰ سالگي مجرد مانده هستند . او در رستوران زورباي يوناني که متعلق به والدينش گاس و ماريا مي باشد ، کار مي کند و هميشه بوي نان سير مي دهد . پولا آماده ء تغييرست ولي متاسفانه فاميل او نه ! بعد از تغيير شغل و کار در آژانس مسافرتي عمه اش ، بالاخره عاشق يان ميلر مي شود ، يک معلم بلند قد ، جذاب ، و بشدت غيريوناني دبيرستان ! حالا تولا بايد نگران پدر سنت پرست خود باشد ... آيا او يان اجنبي را مي پذيرد ؟ ...
کارگردان فيلم جوئل زوئيک و بازيگران نيا واردالوس ، گيا کاريدس ، جان کوربت ، جوئي فاتون ، و يان گومز هستند . فيلم محصول سال ۲۰۰۲ امريکا و کمپاني IFC فيلمز است .

۳ - شهر كنار دريا
۴ - نشانه ها

۵ - XXX

در مورد سه فيلم آخر بعدا توضيح خواهم داد .

  [ ۴:۱۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۱



بيست و هفتمين جشنواره جهاني فيلم تورنتو





اين هم به نقل از سايت شهروند ، که باز هم به لطف آقای فضل الله عباسی تقديمتان می کنم :

يادداشت سردبير
حسن زرهي
hassan@shahrvand.com
www.shahrvand.com

تعجب نکنيد، نميخواهم بخش سينمايي شهروند را به اين ستون منتقل کنم، اما به عنوان کسي که نزديک به دو دهه است جشنواره جهاني فيلم تورنتو را مشتري همه ساله بوده، و هر سال دست کم ده ها فيلم تازه ديده و از بام تا شام بر صندلي رديف آخر سالنهاي ويژه روزنامه نگاران چشم بر اين پرده ي نقره اي دوخته است، لابد محق که هر از گاهي هوسي چند جمله اي بنويسد، و مورد سرزنش خوانندگان و همکاران سينمايي اش قرار نگيرد.
من اما قصد ندارم از فيلم ها بنويسم. حقيقتا تا اين لحظه که دارم اين يادداشت را مينويسم، فيلمي هم نديده ام. اما حيفم آمد برخي از اطلاعاتي را که آقاي "سد ادلمن" در گزارش جشنواره امسال داده بود، برايتان نقل نکنم. بويژه براي ما جشنواره روها دانستن اين اعداد و ارقام خالي از فايده نخواهد بود. شايد براي همه ي ما ساکنان تورنتو آگاهي از اوضاع مالي و تجاري اين بزرگترين رويداد فرهنگي ـ تجاري کانادا مفيد افتد.
مشتاقان سينما و ميهمانان جشنواره تورنتو، اعم از خبرنگاران، هنرپيشگان، شرکت هاي پخش و خريد و فروش فيلم، کارگردانان و ميهمانان اين ده روز در شهر ما، مبلغي نزديک به دو بيليون دلار خرج خواهند کرد.
بودجه امسال فستيوال هشت ميليون دلار است که چهارصد هزار دلار نسبت به بودجه سال پيش افزايش يافته است.
جشنواره امسال از ديروز پنجشنبه پنجم سپتامبر شروع شده و تا شنبه 14 سپتامبر ادامه خواهد داشت.
جشنواره جهاني تورنتو از بسياري جهات، دومين جشنواره جهاني فيلم پس از جشنواره معتبر "کان" فرانسه محسوب ميشود.
با اين تفاصيل که در جشنواره "کان" تنها تعداد معدودي از مردم عادي بخت تماشاي فيلم هاي جشنواره را پيدا ميکنند، اما در تورنتو سهم اصلي نمايش فيلم هاي جشنواره ازآن تماشاچيان عادي است.
در جشنواره امسال هنرپيشگان نامداري مانند: سوفيالورن، کاترين دنو، داستين هافمان، سوزان ساراندون، ژوليت بينوش، آنتونيو باندرآس، دنزل واشنگتن، رابرت دوال، نيک نولتي، سيگورني ويور، ميشل فايفر، ويليام هرت، سلما هايک، مولي پارکر، کيت هادسون، بن کينگزلي، رالف فاينس، سوزان پلشت و ... حضور دارند.
از کارگردانان هم ميتوان به حضور نيل جوردن، مايکل مور، پال توماس اندرسون، شکار کاپور، ديويد کروننبرگ، اتوم آگويان، جوئل شوماخر، و آلن کينگ اشاره کرد.
جشنواره با فيلم آرارات ساخته آگويان که ماجراي قتل عام ارامنه در ترکيه را از دريچه ي ديد و دوربين خويش ديده، گشايش يافت. امسال کروننبرگ با "عنکبوت" که داستان يک جاني رواني با بازيگري رالف فاينس است در جشنواره بيست و هفتم حضور دارد.
در جشنواره امسال 345 فيلم نمايش داده ميشود، 265 فيلم بلند و 80 فيلم کوتاه، سال پيش 326 فيلم به نمايش درآمد. از ايران پنج فيلم حضور دارند: ده (Ten) از عباس کيارستمي، زندان زنان (Women's Prison) منيژه حکمت، نامه هاي باد(Letter in the Wind) از عليرضا اميني و امتحان (The Exam) ساخته ناصر رفائي و همچنين فيلم يازده دقيقه اي سميرا مخملباف که در بخش 11/9 شرکت دارد.
تقريبا هيچکس قادر به ديدن حدود سيصد و پنجاه فيلم در ده روز نخواهد بود. غالب خبرنگاران از هر فيلم چند دقيقه را تماشا ميکنند و مدام از سالني به سالن ديگر ميروند تا مزه ي سينماي جهان را نه تمام و کمال، بل در حد چشيدن و دويدني با خود به شهر و ديار و محل کار خويش به ارمغان ببرند.
اما اگر کسي بخواهد همه ي اين فيلمها را تماشا کند به 27390 دقيقه وقت نيازمند است، يا چيزي حدود 457 ساعت.
بلندترين فيلم جشنواره امسال تورنتو چهار ساعت يعني 240 دقيقه است که کار کارگردان اتريشي "نيکلوس گرهاته" است. او چگونگي زندگي مردمان در 12 نمونه مبالغه آميز را نشان ميدهد، اين نمونه ها در اندونزي، ناميبيا، استراليا و گرينلند را شامل ميشوند.
کوتاه ترين فيلم هم يک دقيقه است و نامش "او به خانه برميگردد" که توسط "لويس بروک" کانادايي که ساکن بوستون آمريکاست، کارگرداني شده است.
امسال از پنجاه کشور جهان در تورنتو فيلم نمايش داده ميشود. البته اين رقم از پارسال چهار کشور کمتر است.
در جشنواره امسال 42 فيلم بلند کانادايي و يا با همکاري کانادا نمايش داده ميشود و 39 فيلم کوتاه نيز سهم سينماي کانادا در جشنواره امسال است.
هشت ميليون دلار بودجه جشنواره امسال تورنتو از اين طريق تأمين شده است:
5/3 ميليون دلار از طريق کمک هاي مردمي و حمايت هاي بازرگانان شهر،
3 ميليون دلار پيش بيني ميشود که از فروش بليت و کتاب جشنواره حاصل شود.
و 5/1 ميليون دلار هم از طرف همه ارکان دولت محلي و فدرال کانادا و سازمانهاي دولتي و شهري به جشنواره داده شده است.
سهم شهرداري تورنتو که بيشترين سود را از جشنواره همين شهر ميبرد، کمتر از دويست و هشتاد هزار دلار است و آقاي مل لستمن شهردار هم به جشنواره قدم رنجه نخواهند کرد.
مهمترين جايزه جشنواره تورنتو به بهترين فيلم کانادايي تعلق ميگيرد که توسط "سي تي تي وي" مبلغ بيست و پنج هزار دلار به برنده اهداء ميشود.

جشنواره خوش .

  [ ۸:۳۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۱



جدول نمايش فيلم هاي جشنواره ء بين المللي فيلم تورنتو- كانادا



اين هم جدول نمايش فيلم هاي جشنواره ء تورنتوي كانادا از تاريخ پنجشنبه پنجم تا شنبه چهاردهم سپتامبر براي دوستان آن حوالي كه به لطف فضل الله عباسي عزيزم آنرا پيدا كردم . از دوستاني كه موفق به ديدن فيلم خوبي در اين جشنواره مي شوند ، خصوصا خود آقاي عباسي توقع دارم كه ما را هم بي نصيب نگذارند . براي ملاحظه ء جدول برنامه اينجا يا روي آرم جشنواره را كليك كنيد . تامين كننده ء هزينه ها و اصطلاحا اسپانسور اين جشنواره كمپاني فولكس واگن است . از ايران فيلم «ده» (10) عباس كيارستمي در اين جشنواره حضور دارد .

  [ ۱۲:۱۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۱


تحول سينما در آغاز قرن بيست و يکم

MPEG-4 و صنعت سينما

___________________________________
نگارش ، گردآوري ، و ترجمه : نادر خوانساري
http://khonsari.blogspot.com
___________________________________


قسمت اول (۱۹ ژوئن)
قسمت دوم (۴ آگوست)

قسمت سوم و پاياني :

... نرم افزارهاي پشتيباني کننده ء اين نمايشگرها فعلا" بسيار محدودند .

مشابه دوران آغازين پيدايش MP3 منابع معتبر براي يافتن فيلم هايي با اين فرمت نيز بسيار محدودست . رمزگشايي DVD و به رمزآورهای DIVX در دسترسند ولی تولید و توزیع فیلم های دارای حق تالیف (کپی رایت) بهمان میزان غیرقانونیست که تولید فایل های موسیقی MP3 در آغاز بود . بهترین شانس شما برای یافتن فیلم مورد علاقه تان با این فرمت (درکشورهای اروپایی و امریکایی) ملاقات «راهزنان سینمایی» در اوقات ديروقت شب يا در چت روم ها خواهد بود ! و اين ماجرا تا آن زمان که توزيع کنندگان (هاليوود) يقين حاصل کنند که چگونه مي توان اين فرمت را در قبال سارقين حق تاليف کنترل کرد ادامه خواهد داشت .

آينده ء MPEG-4
ــــــــــــــــــــــــــ

همانگونه که MP3 انواع آهنگ ها و ترانه هاي مورد علاقه ء ما را در حجم هاي بالا و در کنار هم در اختيارمان قرار مي دهد ، آينده بسيار هيجان انگيزست ! تا زماني که يک شرکت خلافکار يا يک دانش آموز ۱۶ ساله ء دبيرستاني مايل به مبادله ء فيلم MPEG-4 باشد ، تجارت غيرقانوني فيلم هاي داراي اين استاندارد چون آتشي لجام گسيخته دامن مي گشايد . همزمان با گسترش تقاضا ، تفنگ هاي قانوني صنعت فيلمسازي در تلاشي بيهوده دعاوي حقوقي بسياري براي متوقف ساختن اين موج را به دادگاه ها شليک مي کنند . «صنعت» تمام توان خود را براي فشار به سياستمداران جهت وضع قوانيني جهت «نگه داشتن غول در بطري» به کار خواهد برد . ولي ... به خاطر داشته باشيد که صنعت فيلمسازي به تحولاتي چشم خصومت دوخته که MP3 در صنعت موسيقي ايجاد کرد . چنان به نظر مي رسد که گويا صنعت فيلمسازي اين سناريو را پيش بيني کرده و ديوانه وار در جهت پيشگيري قانوني و سياسي از رشد و گسترش فرمت MPEG-4 آستين ها را بالا زده است . البته هرچند استوديوها پيش از اين هم ناتواني حيرت آور خود در تشخيص تغيير شرايط بازار را در برخورد با اينترنت و تشخيص معايب و محاسن آن اثبات کرده اند ، ولي بهرحال با اين کارشان سرعت گسترش اين فرمت را کند کرده و با تهديدهاي قانوني خود پيروزي آن را به تاخير مي اندازند .

صرفنظر از پيامد تکثيرهاي غيرقانوني فيلم ها (که مسلما" بايد چاره اي براي آن حتي همين حالا و در قبال نسخه هاي مغناطيسي ويديويي مسروقه انديشيد) ، MPEG-4 در را بر روي موقعيتي استثنايي براي فيلمسازان مستقل مي گشايد : «توزيع شخصي» . موقعيتي که با پديده ء «پروژه ء بلرويچ» (و فيلمسازي ديجيتال) براي فيلمسازي ايجاد شده مي تواند با پديده ء MPEG-4 تعقيب شود . ممکنست تکنولوژي در حال حاضر بدانجا نرسيده باشد ، ولي بزودي اين قله نيز فتح خواهد شد ، پس چشم به آينده داشته باشيد .

در آينده اي بسيار نزديک :

فيلم مورد علاقه تان را دانلود (Download) کنيد ، يا بر روي يک CD چد فيلم به آرشيو سينمايي تان اضافه نماييد .

پايان

  [ ۸:۳۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۱



بي بهانه ! ... در ستايش فيلم

"نمايش ترومن" - The Truman Show



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كارگردان : پيتر وير. فيلمنامه : اندرو نيكول . مديرفيلمبرداري : پيتر بيتزيو. موسيقي : بركهارد دال ويتس ، فيليپ گلس . طراح صحنه : ريچارد جانسن . طراح لباس : مريلين ماتيوز. تدوين : ويليام اندرسن ، لي اسميت . بازيگران : جيم كري (ترومن بربنك ) ، لورا ليني مريل ) ، نوآ امريش (مارلون ) ، اد هريس (كريستف -كارگردان ) ، ناتاشا مك الهون (لورن ) ، برايان ديليت (پدرترومن ) . -- محصول ۱۹۹۸ امريكا - ۱۰۳ دقيقه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



بر صحنه اي که آنرا زندگي مي کنيم


شايد بهترين تعبير براي درك مفهوم استعاري فيلم ، كاربرد نام زير باشد : " The Human!!! Show " . آيا همه اسير پنجه ي قدرتمند تقديريم ؟ يا واقعا" در پايان جهان دري به سوي ما بازست تا به ميل خود به تقدير پشت كرده و از آن بگذريم ؟
...
ترومن محبوب همسايه ها ، شغلي پشت ميزي دارد، نيازي به كشف دنيا ندارد چون "...قبلا" همه جاي آن كشف شده "!!! ، سگي مانع عبور او از پل جزيره است ، و به دليل غرق پدر در كودكي از آب وحشت دارد. اكثر اوقات حركات او در كادري مدور يا بيضي شكل يا از دريچه ي لنزي ديده مي شود. ترومن عشق را بياد مي آورد ، كه بسرعت بر او تاخته و با مداخله ي مردي به بهانه ي سفر به جزيره ي "فيجي " (درآنسوي دنيا) از او دريغ مي شود (ومردم از تلويزيون خود شاهدند!). پدر را (پس از مرگش!) در هيبت يك بي خانمان مي بيند كه توسط مرد و زني از او دور مي شود. راديوي او خراب و خودبخود تعمير مي شود ، وسايل نقليه راه را بر او باز مي كنند و نگهبانان ساختماني مانع ورود او به آسانسوري مي شوند كه ديوار انتهاييش باز شده و محل فيلمبرداري است . ترومن به دنبال عشق گمشده ، آرزوي سفر به فيجي را دارد و عشق گمشده او را مي خواند. سعي ترومن براي فرار از جزيره كه در نعل اسبي دريايي (با خوشبختي اي تصنعي) محاصره شده ، حتي با شجاعت عبور از پل گذرگاه آبي جزيره ، درهم شكسته مي شود. براي آرامش او پدرش بازگردانده مي شود، ولي او ناگزير از فرار است چون بايد به فيجي برود. گره ي داستاني باز مي شود و درمي يابيم كه او پيش از تولد براي برنامه ي ماهواره اي بين المللي "نمايش ترومن" برگزيده شده ، و حال تعليقي جديد ، آيا ترومن موفق به خلاصي مي شود ؟ ترومن با فرار از جلوي دوربين ، با قايق به دريا مي زند ، كارگردان خالق نمايش ، كه ماه و خورشيد (مصنوعي) را در اختيار دارد با توفان (مظهر هراس كودكي ترومن) و حتي امواج سر به فلك كشيده و واژگوني قايق ، ترومن را تا سرحد مرگ پيش مي برد ، ولي ترومن حتي در قبال مرگ نيز حاضر به تسليم نيست . كارگردان تسليم مي شود و ترومن به آسمان (مصنوعي ديواره ي دكور) برخورد مي كند. از پله ها بالا مي رود و به درب خروجي دكور مي رسد. كارگردان به ناچار موضوع بازيگري او را فاش مي نمايد ، و شهرت و تماشاگران سراسر دنيا را !!! ترومن رو به دوربين "صبح به خير"، "،ظهر به خير"، و "و شب به خير" ، به تمامي مردم دنيا گفته و از در دكور خارج مي شود. آيا ترومن آزاد شده است ؟

سناريويي تا به اين حد استعاري و دو پهلو ، به جهت دقت كارگردان پيام محتوايي خود را سهل تر از داستان روايي و ظاهري فيلم به مخاطب مي رساند . محيطي دقيقا" ازپيش تعيين شده با تغيير پذيري بسيار ناچيز فقط در حد جابه جايي هاي ترومن ، تقديريست ناگزير. خالقي قادر و حاكم كه گرداننده ي صحنه است و اقامتگاهي در آسمان دارد. اين نمايش ،"جبر"زندگي زميني ست . و ارتعاشات ترومن ... "اختيار" او . از دري ورودي به صحنه ي جهان آمده (تولد) و از دري خروجي و تاريك خارج مي شود! و كسي كه دوستش دارد به استقبالش مي آيد ، اين در به كجا منتهي مي شود!!؟

با ديد انسان گرايانه (اومانيستي ) ، بازهم فيلمنامه ي اندرو نيكول فيلمنامه ايست حيرت آور ، اگر استعاره ي جبر و اختيار را كنار گذارده و فقط آزادي و اسارت "ترومن بربنك " را در جزيره ي مصنوعي و دكوراتيو زندگيش درنظر بگيريم ، بازهم از تعليق و كشش فيلم چيزي كاسته نمي شود. در آغاز همه چيز عاديست ، بتدريج درميابيم كه ترومن اسير رسانه ها شده ، و درپايان آزاد مي شود، او روشنايي آفتاب مصنوعي نمايش را به تاريكي پشت درگاه گشوده ، وامي گذارد. بازي جيم كري در نقش ترومن ، او را براي نخستين بار يك بازيگر كامل و پرقدرت مي نمايد ، در اين فيلم بهيچ عنوان نمي توان شخصيت "ايس ونچورا"يا "ماسك " را براي او تصوركرد، ميميك هاي بجا و مناسب صورت (هنراصلي جيم كري ) ، استفاده از انعطاف بدني و كمك به بازي هاي بازيگران مقابل و كاربرد توام كمدي و درام در اكثر اجراها و... ، هنر او دوباره متولد شده است . اد هريس در نقش كارگردان نمايش نيز كم از جيم كري ندارد. بركهارد دال ويتس با استفاده از تم هاي كلاسيك و خلق تركيب هاي كم سروصدا و باريتم آرام ، در عين حفظ متانت لازمه ي موضوع فيلم موفق به ساختن اثري شده كه در عين تلقين حس مناسب به تماشاگر در بخش هاي مختلف فيلم بهيچ عنوان آزاردهنده و منحرف كننده ي فكر نيست . تدوين سريع و غيرمتعارف ولي همخوان با ريتم آرام داستان ويليام اندرسن و فيلم برداري اكثرا" با كادر مديوم شات پيتر بيتزيو فضاي عمومي برنامه هاي تلويزيوني را القاء و نورپردازي هاي درخشان بخصوص در زمان گم شدن ترومن (مهتاب شهر چون نورچراغ جستجو ، براي پيداكردن ترومن به چرخش درمي آيد. يا آفتاب كه در عدم موفقيت مهتاب از كنار ماه مصنوعي بالا آمده و بر شهر مي تابد.) فقط و فقط مايه ي اين تاسف مي گردد كه چرا نمي توان چنين آثاري را بر پرده ي نقره اي سينما و با پخش صدا به طريقه ء دالبي ساراند ديد. مجموع جزئيات در نهايت با تركيب موزون خود فيلمي خوش ساخت و بسيارخوب بر مجموعه آثار پيتر وير يعني "انجمن شاعران مرده - Dead Poet Society" ، "آخرين موج" ، "پيک نيک در هنتينگ راک" ، و "گرين کارت" مي افزايد .

پايان

  [ ۹:۱۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب