... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

سه‌شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۴

A Site for Offside !

آفسايد

جعفر پناهی - ۱۳۸۴


كارگردان : جعفر پناهی / فيلمنامه : جعفر پناهی و شادمهر راستين / فيلمبردار : محمود كلاری / طراح صحنه : ايرج رامين فر / صدابردار : نظام الدين كيايی/ مديرتوليد سعيد هاشمی / بازيگران : سيما مبارك شاهی،‌ صفر سمندر، شايسته ايرانی، محمد خيرآبادی و آيدا صادقی


جريمه آفسايد كه حضور در بخش مهمان نيست !


پناهی با ريتم خوب و موضوعی ساده ، به معضل مورد انتقاد دائمی خود اعتراض می كند. همچون دخترانی كه با هيبتی پسرانه به استاديوم فوتبال می روند و معترضند. معترض به تبعيض اجتماعی غيرقابل دفاع جداسازی زن و مرد در صحنه های گوناگون و دريغ مواهب و امكانات از زنان ، معضلی که علیرغم دردناکی همچنان دایر است. خصوصا" كه يكی از غيرتی ترين مردان هم مثل سركار وظيفه ء آذری زبان "آفسايد" از توجيه آن قاصر باشد.

در زمان برگزاری مسابقه برگشت ِحساس ِ مقدماتی جام جهانی بين تيم های ايران و بحرين چند دختر با لباس مبدل پسرانه هريك به شيوه ای قصد ورود به ورزشگاه آزادی را دارند. عده ای دستگير و در كنار يكی از ورودی های طبقه دوم موقتا" تا پايان بازی بازداشت می شوند تا در آخر به دايره اماكن اعزام شوند. شمای تماشاچی همراه آنها و در دنيای ايشان بهمراهشان بازداشت می شويد ، تا نه از دنيای پر رنگ و لعاب مسابقه سهمی داشته باشيد و نه از غرور و هيجان فراوان ملی.

پناهی با زمان بندی متعادل سكانس ها ، پرهيز از يكنواخت سازی وقايع ، غافلگيری های جا به جا ، ديالوگ های غيرمطول و كارآ ، و ... برای جلوگيری از كسالت مخاطب خود كمال استفاده را برده است. شايد تنها لغزش فيلم در بخش پايانی باشد كه با تبيين علت اصرار به حضور يكی از دخترها در استاديوم ﴿درگذشت پسرى كه دوست داشته در ماجراى پايان بازى رفت ايران و ژاپن﴾ وجه علی داستان قدری به دامن سانتی مانتاليسم سقوط كرده و آن رئاليسم اجتماعی حاكم ب طول فيلم را خدشه دار می سازد. سرود "اى ايران" هم عليرغم جذابيت هميشگی در پايان بندی قدری نامتجانس به بافت اصلی فيلم بنظر می رسد، گونه ای كمك گيری غير ضروری از ملی گرايی برای توجيه يك خواسته برحق و صحيح اجتماعی .


بازی بازيگران فيلم بسيار روان است. گويا از كيارستمی گرفته تا پوراحمد و ... حالا پناهی گونه ای متد خاص و كارساز در استفاده از نابازيگران را دريافته اند. فيلمبرداری محمود كلاری با زوايای اغلب از بالا به نشانه تحكم نشانه رفته بسوی پرسوناژها و فاصله كج از دهانه ورودی ورزشگاه كه مانع ديد بازداشت شدگان می شود و... همه حاكی از توانايی فيلمبردار در كمك به بيان منظور فيلمند. طراحی صحنه با عناصر و اجزای بسيار محدود و معدود صحنه نيز كاريست شگرف كه از عهده استاد بزرگی چون ايرج رامين فر بر می آيد و بس.

قحطی فيلم ِفجر بيست و چهار با "آفسايد" مختصرا" جبران شد. ولی واقعا" از هيئت انتخاب بايد پرسيد : بسياری از اين فيلم های بخش مسابقه چه داشتند كه باعث شد تا "آفسايد" در آفسايد بماند؟ آيا دادن مجسمه اينقدر حساسيت دارد؟!!

بهر حال "آفسايد" راهی جشنواره فيلم برلين شد.

مطالب مرتبط :

۱ - درجلسه پرسش و پاسخ فيلم «آفسايد»


۲ - آفسايد راهی برلين شد


۳ - جعفر پناهی: سالها منتظر چنين زمانی بودم

  [ ۱۱:۴۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴



يك بوس كوچولو


بهمن فرمان آرا - ۱۳۸۴


مشخصات فيلم

تصفيه حساب با دوربين


فرمان آرا سه گانه ء "بوی كافور"ی خود را به پايان برد. ولی اين يكی بيشتر بوی تصفيه حساب می داد تا بوی كافور يا عطر ياس. فرجامی اين بار بجای خود و دكتر سپيدبخت ، سعدی نويسنده قديمی را به كام مرگ می فرستد. همو كه به زعم بسياری ابراهيم گلستان است. عليرغم گفتگوی اخير فرمان آرا در باره فيلم ، تقبيح "سعدى" و مضمون داستان "نبش قبر" شبلی شديدا" بوی مجادله می دهد ، مجادله ای پيامد انتشار "نوشتن با دوربين" پرويز جاهد در گفتگويی ۱۸ ماهه با ابراهيم گلستان .

قضاوت در باب بجايی يا نقص ايرادات فرمان آرا به سعدی﴿!﴾ و شباهت های اعجاب آور او با گلستان ﴿يكی از بحق اسطوره های هنر و ادب پارسي﴾  بماند بر عهده يكايك بينندگان ، ولی درباره فيلم "يك بوس كوچولو" مواردی هست كه بايد عنوان شود :

- اين فيلم بهيچ وجه از ريتم مشابه دو فيلم قبلی ِ اصطلاحا" تريلوژی مرگ فرمان آرا برخوردار نيست. گفتگوها پر تفصيل و روايی هستند و از هنر بازيگران به استثنای رضا كيانيان كمتر استفاده پيش برنده ای در جريان مضمون فيلم می بينيم. شخصيت ها همه به دور سعدی و صرفا" برای تقبيح او گرد آمده اند، مثل دختر سعدی و افسر انتظامی و قضيه ء "ويكتور هوگو"  يا راننده مسير پاسگاه تا مزار كامران و ...

- در دو قسمت قبلی ﴿"بوى كافور عطرياس" و "خانه اى بر روى آب"﴾ هر دو شخصيت محوری به گونه ای به رستگاری می رسند ولی در اين يكی پايان كار ، حرمان است و خسران.

- داستان "نبش قبر" و نزولخوار و اثر انگشت جعلی بر وصيت نامه جعلی و شخصيت ِ آقا كمال و جواد جوجه هم جدا از ماجرای انتقادی، شايد از نظر مفهوم دارای عمقی به قاعده ء همان قبر كذايی فيلم باشند. همه ء اينها عليرغم ايجاد كششی مختصر و تنوعی خفيف در ريتم و لحنی كاملا" متفاوت با فضای اثر راه به جايی نمی برند.



- فيلم از فيلمبرداری بسيار خوش فرمی برخوردار است. رنگ كدر و كهنگی و پاييز حاكم بر سكانس های همكناری شبلی و سعدی چه در نماهای داخلی و چه در فضاهای بيرونی ، جنس متفاوت نورپردازی بخش های داستان "نبش قبر" ، كادربندی و نور كلوزآپ های فرشته مرگ ﴿هديه تهراني﴾ ، فضای متفاوت ولی در عين حال همرنگ ِخانه ء دختر سعدی ﴿فاطمه معتمد آريا﴾ ، و ... همه و همه حكايت از سليقه و توان بالا و هميشگی فيلمبردار فيلم محمود كلاری دارند.

- جمشيد مشايخی بازيگر كهنه كار و مسن عليرغم نقش عملا" كمكی ﴿و غير مستقل﴾ در اين فيلم همچنان به تسلط و چيرگی از عهده ء كار برآمده است.

- قابل تامل ترين و برجسته ترين وجه فيلم بازی شاخص رضا كيانيان است در نقش سعدی ، نويسنده ای كه ۳۸ سال  از ديار خود دوری گُزيده و حال فقط بواسطه ء مرگ فرزند سفری به وطن نموده است.

- و ... شاخص ترين وجه اين فيلم متوسط :

اشاره ء تلويحی بهر جهت ِ آن است به ابراهيم گلستان ، هنرمند و هنرشناسی كه چند سال پيش از انقلاب به واسطه ء شرايط اختناق حاكم ِ وقت جلای وطن كرد و در لندن اقامت گزيد. مستند ساز قديمی ، واضع و مبدع آنچه سينمای روشنفكری و موج نوی ايرانی اش مي نامند ، نويسنده و مترجم صاحب سبك و البته كمی تند مزاج و بی ملاحظه ، شايد همين خصوصيات اخير اوست كه در كشوری كه ملاحظه بين اغلب اهالی آن رنگ ريا به خود گرفته بر جذابيت او می افزايد.


شايد بابت همين خصيصه ء آخری هم كه شده بايد "يك بوس كوچولو" را غنيمت شمرد! همين يادآوری نام ابراهيم گلستان غنيمت بزرگی است . فقط می ماند يك كلام خطاب به بهمن فرمان آرا :

- آقا كمال ! دو تا زخم می زدی تا ۱۱۱ [...]  ﴿نقل به مضمون از ديالوگ هاى "يك بوس كوچولو"﴾ !!! خدا رو شكر  كه از تنگی و گودی و سياهی قبر نجات پيدا كردی! خوب شد دوباره مقدور شد ، فيلم بسازی. حالا خوب به وطن و ملتت خدمت كن . تو كه سعدی نيستی ، هيچ جا نبودی و نرفتی و ويسكی هم نخوردی ! اميدوارم ورثه اورسن ولز هم بتونن سر ماجرای "فراسوى باد" ﴿۱۹۷۲ - The Other Side of the Wind﴾  يه كسی رو نبش قبر كنن !!؟

  [ ۱۲:۱۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب