... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۴



حكم

مسعود كيميايی - ۱۳۸۴


مشخصات فيلم

چه خوب است تكليف روشن باشد !!!



حالا ديگر مدت هاست كه فيلم های كيميايی را نه برای لذت كه از سر تكليف می بينم. بهرحال علت بد بودن را دريافتن هم كم حُسنی نيست!

اين بار فرق داشت ! ديگر مثل تماشای "سربازهاى جمعه" يا "اعتراض" يا ... شكنجه نشدم. بعدازظهری سرد را با تكليف روشن ، خرج "حكم" و سينما سپيده كردم . قرار بر اين بود كه با فيلمی مواجه شوم كه در آن از عابر پياده و رهگذر خيابان گرفته تا اعلا شخصيت ها ، با عبارات مطنطن و كلمات قلمبه سلمبه كه اكثرا" به جايی هم ختم نمی شوند و سر وتهی را هم نمی آورند مواجه شوم . از قبل هم به شكرانه مقتضيات و عدم مطالعه ء حتی يك مطلب فقط تصويری از انتظامی با شاپو در ذهن داشتم و بس . می بينيد كه واقعا" خوب شرايطی بود ، مضافا" آن كه مدتها از سالن سينما دور بودم و سينمای تنها رفتن هم از شما چه پنهان برايم متبوع است.

جالب است كه "حكم" ابدا آزارم نداد! نه جملات فيل، شتر، كرگدن گونه اش و نه شيكاگويی های تهرانيش ! نه بی سر وتهی سكانس ها كه البته ﴿به قول قدما﴾ با يك من سريشم هم به هم نمی چسبند. البته به حكم ِ قرار قبليم با خودم ، تخيل هم صرف آنچه كه بر پرده جاری بود نكردم . استعاره سازی و رويا پردازی بی استعاره و رويا. يك قصه گنگستری كه با پوسترهای تيتراژ مثلا" قرار بود نوآر باشد ، يك نيم BMovie يا ساده نگيريم CMovie از كار درآمده بود. خوب بد هم نگذشت ، فهميدم كه اگر زيادی جلوی جوون رو بگيرند خلافكار و از اونهم بدتر ، قاتل حرفه ای ميشه و در عين غيرت مثل آلن دلون تو سامورايی ژان پير ملويل !!! عشق مورد تجاوز گرفتش رو كتك ميزنه ميبره [...] تا دختره فرار كنه بياد پيش آقا رضا ﴿راستى آقا رضا ريشه دار معروفى اصلا" چه جورى و به چه حسابى درگير كار اين سه جوون شد؟!﴾ تا جای دخترش با حلبی شاهرگ بزنه و ...

البته اين سنت مردسالاريه كه خانوما اگر قيصر هم باشن باز با سانتی مانتاليسم ذاتيشون آخرش يه مرد ﴿لطفا" غليظ تلفظ بفرماييد﴾ بايد ازشون دفاع كنه ... بگذريم .

بهرحال ديگر نگران كيميايی و آثارش نخواهم بود :

از شمار دو چشم يك تن كم
و ز نگاه خرد باز هم همان يك تن كم !

ديگر ياد گرفتم چگونه سينما را دوست بدارم و در آن دنبال آثار دلپذير گذشته اين يك تن نگردم !

كيميايی كه در ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۵ با فيلم های "قيصر" و "رضا موتورى" و "داش آكل" و بعدها فقط با "گوزن ها" و "غزل" به قول هنرمند و هنرشناسی قديمی يك امكان و بارقه برای موج نوی سينمای ايران تلقی می شد از همان اوايل با "بلوچ" و "خاك" دچار "سقوط يك امكان" شد و از "تيغ و ابريشم" ببعد جز يك مورد "دندان مار" حرف بزرگی برای گفتن و عرضه بر پرده سينما نداشت. در اغلب آثار از تيغ و ابريشم ببعد او نوعی اغتشاش و در هم ريختگی و كم حوصلگی و سرهم بندی عجولانه به چشم می خورد كه از سر هر چه باشد مسلما" ناشی از حرف زياد داشتن نيست . ولی منكر غريزه سينماگری و ديد و ذهن خلاق و تصويرپرداز او نيز نمی توان شد. او زياد فيلم می بيند ولی الحق آنچه در لابلای سكانس های فيلم هايش می توان يافت اغلب بديع و دلپذيرند و كپی ناشده . آثار او در تجزيه برخی بخش ها انكار ناپذير ولی در تركيب ... !!؟ مثلا" در همين "حكم" تعقيب با دوربين ِ پرسوناژ ِ"دريا" بعد از غرق شدن بی نظير است . يا حركت مورچه بر ديوار در آغاز "سرب" ، يا رويای پرش دونده ء معتاد از روی سيم خاردارهای زندان در "تيغ و ابريشم" يا ... ، افسوس كه هيچگاه اين سكانس های جذاب در فيلمی مستمر و فراگير نشده و جمع بندی ها اغلب نارسا و ابترند.


بد نيست به اغتشاش ذهن كارگردان كه در گفته ها و مقالات و نوشته های وی نيز آشكارند توجهی داشته باشيد. به گمان يا ذهن او مشكل دارد يا مضامين مطروحه اش از اقيانوسی به عمق يك وجب استخراج می شوند و وجه گمراه كننده و فريب كارانه دارند :

يادداشت كارگردان در باره "حكم" از سايت رسمی فيلم :


بيست و پنجمين فيلم، بيش از چهار دهه، حكم، يكی است. اين فيلم هم گوشه ای از همان فيلم هاست كه در تاريكی مانده و نشان داده نشده.

همه جای زندگی « حكم » هست، از عاشقانه ها تا مرگ، از هوای خوب عشق تا زخم. يك رضا در فيلم « حكم » هست كه آقای انتظامی آنرا بازيش می كند. اين رضا عقيده دارد، انسان يك سرمايه بزرگ دارد كه اين سرمايه ميزان شهامت او در مرگ خواهی است، به وقت تحقير و توهين می توانی در اين جهان نباشی. « مرگ » انسان را كامل می كند.

فيلم « حكم » زندگی را احمد رضا احمدی گفت اين حلقه آخر ماست. ما اين آخرين ها را، « حكم » را به آپارات گذاشته ايم، نمايش های آخر است.

اما من برای نمايش آخر به آپارات نمی روم، به احمدرضا گفتم، زود است، تا ببينيم حكم چيست.

يا :

... اين‌ها كه گفتی در روزنامه‌ها با نام‌های تازه و نوكر خود روزنامه و روزنامه هم دست‌به‌عصا، يك زبان ديگر را نمی‌داند. بماند كه قطعاً زبان فارسی را نمی‌داند. نه سازی را تا‌به‌حال به دست گرفته، فيدل كاسترو را نمی‌شناسد، به عكس چه‌گوارا روی سينه و تی‌شرت خودش می‌گويد: داريوش. عشق را نمی‌شناسد، لبخند و حيا را نمی‌داند. كيف گنده را روی دوشش مهيا كرده. مو را پشت سرش بسته و سيگار، آن هم بيرون از خانه و در اتاقش، كشيدن و فكركردن تا … رؤياهای دختران. شعر نمی‌خواند، نام شاملو را شنيده است و فروغ، همين. از موسيقی امينم بيش‌تر (پيش‌تر؟!) نمی‌رود، يك آبجو كه خورد… دلی… عاشق فيلم‌فارسی است. ودكا كه شد به پورنو می‌رسد. شب‌ها با دوستان و دختری كه قرار عشق دارد… تا ويسكونتی و شب آنتونيونی می‌رود… تا تارانتينو. سينمای ويدئو و كرايه‌ای ...

يا :

... كيميايى می‌گويد: چون حرف‌هاى زيادى براى گفتن دارد و چون مى‌خواهد تمام اين حرف‌ها را در يك فيلم بگويد، شخصيت‌ها بايد حرف بزنند، داستان‌هاى كوتاه فيلم در هم ادغام شوند، به همين خاطر است كه يك تماشاچى عادى شايد نتواند به سادگى آن را درك كند.

اين پيچيدگى موجود در كيميايى از روزگار و جامعه امروز مى‌آيد،كيميايی می‌گويد: دختر فيلم قيصر وقتى مورد تجاوز قرار مى‌گيرد خودكشى مى‌كند، دختر فيلم حكم كه همين بلا سرش آمده اسلحه به دست مى‌گيرد . يعنى قيصر در فيلم حكم خود فروزنده (ليلا حاتمی ) است.

پيچيدگى جامعه امروز ايران، من را مجبور كرده اگر بخواهم فيلم اجتماعى بسازم مثل خود جامعه پيچيده باشد.

و در ادامه به حواشی "حكم" بپردازيم :

پاسخ مسعود كيميايی به پيچيدگيهای « حكم »: قيصر امروز، خود فروزنده است


گفته می‌شود خيلی از تماشاگران « حكم » از فهميدن داستان اصلی « حكم » عاجز هستند. طرفداران كيميايی عنوان می‌كنند كه حكم همانند فيلمی مثل قيصر داستان ساده‌ای ندارد و حتی برخی منتقدان اشكال اصلی حكم را در داستان آنو قوت فيلم را در كارگردانی آن می‌دانند.

به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) رضا معروفی در وبلاگ http://hokmekimiayi.blogfa.com آورده است: كيميايی پس از مدتها دراين باره توضيح می‌دهد. او می‌گويد: داستان سرراست و دوخطى فيلمی مثل قيصر براى جامعه‌اى بود كه به همين سادگى و سرراستى بود. ديگر در جامعه ايران امروز، قيصر و امثال آن محلى از اعراب ندارند، من نمى‌توانم براى چنين جامعه پيچيده و پرتناقضى، داستان دوخطى تعريف كنم. جامعه امروز يك هزارتوى پيچيده است كه وارد هر كدام از لايه‌هاى آن شويم، با يك لايه جديد برخورد مى‌كنيم.

كيميايى می‌گويد كه به جای داستان تعريف كردن شخصيت‌ها را تعريف مى‌كند و از طريق شخصيت‌ها به داستان نگاه مى‌كند...

چند نگاه به « حكم »: شخصيت‌‌های زن در آثار كيميايی چندان منفعل نيستند


طهماسب صلح‌جو، ضمن بيان اين مطلب در گفتگو با خبرنگار سينمايی مهر، در مورد "حكم" گفت: "شخصيت‌‌های زن در آثار كيميايی چندان منفعل نيستند و حضوری اثرگذار در داستان فيلم دارند و اين كنش‌مندی به هر دو شكل برونگرايانه و درونگرايانه بروز پيدا می‌كنند. جامعه‌ای كه در "حكم" روايت می‌شود هويت‌باخته است و از نظر شكل و شمايل هم شبيه هويت و شناسنامه اصلی خودش نيست."

محمد شكيبی هم با اعلام اينكه كيميايی در "حكم" از جنايی‌سازان معمولی جدا می‌شود، درباره فيلم جديد او گفت: "شخصيت ‌محوری در آثار كيميايی بعد از"سربازان جمعه" و همين "حكم" وجود ندارد و گروهی از شخصيت‌های اصلی كه در پيشبرد داستان و درام فيلم نقش دارند رو به رو هستيم و از لحاظ فضايی اين دو فيلم اخير كيميايی را می‌توان متفاوت دانست و كيميايی در واقع وارد دنيای ديگری شده است. ولی همان كاستی‌های كارهای قبلی باز هم به چشم می‌خورد و باعث می‌شود آثار كيميايی به آثار معمولی تبديل بشوند."

مسعود بهارلو هم گفت: " فيلم "حكم" يك اثر گنگستری است كه كمتر در سينمای ايران مورد استفاده قرار می‌گيرد. البته يك اثر گنگستری با مشخصات ايرانی واز اين جنبه مهم است كه كيميايی آگاهانه از ايجاد فضای گنگستری به سبك "پدرخوانده" دوری می‌كند و كاراكترهای گنگستر فيلم را به هجو می‌كشد و اين مسئله باعث قابل باور بودن شخصيت‌ها نزد مخاطب می‌شود."

مهدی صباغزاده: آقای كيميايی دجار خودبزرگ بينی شده اند

مهدی صباغ‌زاده، كارگردان فيلم در حال اكران « پيشنهاد 50 ميليونی » نسبت به اظهارات اخير مسعود كيميايی درباره فيلم‌های در حال اكران انتقاد كرد.

صباغ‌زاده با ارسال نمابری به مهر آورده است: ظاهرا آقای مسعود كيميايی دچار خودبزرگ‌بينی تازه‌ای شده كه در مصاحبه‌ای درباره فيلم‌های روی اكران گفته « ... همين فيلم‌های مبتذل در حال تهديد شدن است. »

تهيه‌كننده و كاركردان فيلم « پيشنهاد 50 ميليونی » در ادامه افزوده است: « آقای كيميايی در شرايطی به ديگر فيلم‌های روی اكران كم‌توجهی می كند كه فيلم « حكم » در جشن بزرگ خانه سينما از سوی بيش از 200 عضو آكادمی كه آدم‌های خبره و حرفه‌ای هستند حتی كانديدا هم نشد. در حال حاضر، فيلم‌های همزمان با اكران فيلم ايشان، "يك بوس كوچولو" ساخته بهمن فرمان‌آرا، "هشت پا" ساخته عليرضا داودنژاد، "مكس" ساخته سامان مقدم و « پيشنهاد 50 ميليونی » ساخته اينجانب در حال نمايش است. »

اين كارگردان سينما گفته: « سئوال من اين است كه ايشان با كدام معيار به خودش اجازه می‌دهد فيلم « حكم » را شاهكار سينمايی ايران بداند و ديگر فيلم‌های روی اكران را مبتذل می‌نامد؟ »

صباغ‌زاده در پايان آورده است: « جناب آقای كيميايی عزيز، همكار پيشكسوت ارجمند، لطفا كمی نگاه واقع‌بينانه‌ای نسبت به آنچه در كنار شما می‌گذرد داشته باشيد و در مباحث خود از واژه‌های بهتر و حساب‌شده‌تر بهره بگيريد تا خدای ناكرده ديگر همكاران شما گله‌مند نشوند. »

از گفتگوی پرويز جاهد با مسعود كيميايی درباره فيلم حكم در سايت BBC فارسی


جاهد : بعضی هاهنوز منتظرند شما يك شاهكار بسازيد.

كيميايی : آنها حواسشان نيست. من دارم می سازم!

  [ ۱:۳۶ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، دی ۰۹، ۱۳۸۴

دوباره سلام !

مدتی نبودم ، دور بودم. حالا كه هستم ، می بينم دور مانده ام ، از "كافه ترانزيت" تا بحال ! سعی می كنم سريع "به روز" شوم ... دوباره سلام .

مطلعی را هم برای شروع دوباره می آورم :

"دنيا زشتى كم ندارد. زشتی های دنيا بيشتر بود اگر آدمی بر آن ها ديده بسته بود. اما آدمی چاره ساز است. "


ابراهيم گلستان ﴿پيش گفتاری بر "خانه سياه است" - فروغ فرخزاد﴾

  [ ۱۱:۱۰ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۴

Official Site


خاطرات يك گيشا

Memoirs of a Geisha - 2005


از هفته آينده در امريكا و از حدود بيست روز ديگر در سراسر جهان فيلم جديد راب مارشال بر پرده سينماها خواهد رفت . فيلمی با بازی ستارگان نامدار سينمای چين و ژاپن ، يك اتفاق تازه. زی يی ژانگ ﴿"قهرمان" و "خانه خنجرهاى پرنده" و "ببر خيز گرفته و اژدهاى پنهان"﴾ و گَُنگ لی ﴿"خداحافظ محبوبه ام" و "دسته شانگهاى" و "امپراتور و آدمكش"﴾ در كنار كن واتانابه ﴿"آخرين سامورايى"﴾ و يوكی كودو ﴿"برف بر درختان سرو مى بارد"﴾ و همه در لوای كارگردانی راب مارشال ﴿"شيكاگو"﴾ با تهيه كنندگی عمده ء استيون اسپيلبرگ .

در سال های پيش از جنگ جهانی دوم دختركی ژاپنی برای كار در خانه گيشاها از خانواده فقيرش جدا می شود. دخترك عليرغم وجود رقيبی بدطينت در سنت گيشاها با نام سايوری می درخشد. زيبا و تربيت شده تمام مردان قدرتمند زمانه خود را می فريبد ولی ...

دنيای پر رمز و راز گيشاها كه توسط آرتور گلدن از طريق كتابی پرفروش برای مردم جهان گشوده شده بود بصورت فيلمی عظيم و پرخرج توسط راب مارشال بر پرده بزرگ سينما جان می گيرد. اين پروژه بزرگ كه با بكارگيری ستارگان تماما" آسيايی عملا" قماری بزرگ برای كمپانی سازنده اش محسوب می شد، اينك می رود تا امتحان خود را پس دهد. شايد هم سرمايه گذاران آن جمعيت اين سوی دنيا را هم برای فروش هدف و مبنای محاسبه قرارداده اند. بهرحال جذابيت موضوع و سربسته بودن زندگی گيشاها ، قدرت قابل پيش بينی سه ستاره نقش اول آن ، و موفقيت كتاب آرتور گلدن و مضمون سيندرلايی آن همه و همه باعث می شوند تا نگرانی چندانی برای فروش اثر باقی نماند.

"خاطرات يك گيشا" فيلمی است كه اسپيلبرگ خود شخصا" مايل به ساخت آن بود ، ولی بواسطه سابقه خوب راب مارشال در "شيكاگو" پروژه را به وی واگذار نمود و خود فقط به تهيه كنندگی و مديريت توليد آن اكتفا كرد.

"خاطرات ..." احتمالا" فيلمی است كه غول های قديمی هاليوود به ساختن آن افتخار خواهند كرد.


  [ ۱:۴۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب