... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

چهارشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۲

بالاى ۱۰۰ ميليون دلارى هاى امريكا

اين هم جدول تنها شش فيلم با فروش بالای ۱۰۰ ميليون دلار امريكا که هنوز روی پرده هستند :


پوستر فيلم نام فيلم جمع فروش بعد از ... هفته نمايش تعدادسالن نمايش فعلی

The Lord
of the Rings : The Return of the King

$361,118,934 10 1407
Elf $173,305,906 16 173
The
Matrix Revolutions
$139,259,759 16 31
Cheaper by the Dozen $135,444,586 9 801
Something's Gotta Give $121,417,924 11 915
The
Last Samurai
$110,068,738 12 220

  [ ۴:۲۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۲

پيش بينی های من در مورد جوايز اسكار ۲۰۰۴

Oscar.com Site

﴿مراسم ۵ روز ديگر﴾


به نظر من كه حسب برخی معادلات و مناسبات ، برندگان اسكار به ترتيب رده بندی فهرست اسامی كانديداهای اعلام شده ، اينان خواهند بود :

* بهترين بازيگر مرد : بيل موری ﴿گمشده در غربت﴾ [هرچند بن كينگزلى را محق تر مى دانم!]
* بهترين بازيگر مرد نقش دوم - تيم رابينز ﴿رودخانه مرموز﴾
* بهترين بازيگر زن : شارليز ترون ﴿هيولا﴾ [هرچند كيشا كسل هيوجز كوچولو در "وال سوار" را هم خيلى دوست دارم]
* بهترين بازيگر زن نقش دوم : رنی زل وگر ﴿كوهستان سرد﴾ [هرچند شخصا و ناسيوناليستا" بيشتر دلم مى خواست شهره آغداشلو اين جايزه را دريافت كند]
* بهترين انيميشن : سه گانه هاى بلويل [هرچند "يافتن نيمو" را بيشتر دوست دارم!]
* كارگردانی هنری : "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" گرانت ماجور ، با دكور دان هنا و آلن لی [هرچند "ارباب و فرمانده : سمت دور دنيا" را بيشتر دوست دارم!]

* بهترين فيلمبرداری : جان شوارتزمن (سی بيسكوييت)
* بهترين طراحی لباس : ارباب و فرمانده - سمت دور دنيا
* بهترين كارگردانی : پيتر جكسون (ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه)
* بهترين فيلم مستند : غبار جنگ (The Fog of War)
* بهترين مستند كوتاه : ؟
* بهترين تدوين : ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه
* بهترين فيلم خارجی زبان : حمله بربرها (كانادا)
* بهترين گريم : ريچارد تيلور و پيتر كينگ (ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه)
* بهترين موسيقی متن : هاوارد شور (ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه)
* بهترين ترانه : "ورود به غرب" (ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه)
* بهترين فيلم : ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه
* بهترين فيلم كوتاه انيميشن : بوندين
* بهترين فيلم كوتاه زنده : ؟
* بهترين تدوين صدا : ارباب و فرمانده - سمت دور دنيا
* بهترين ميكس صوتی : ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه
* بهترين جلوه های ويژه : ارباب حلقه ها - بازگشت پادشاه
* بهترين فيلم نامه اقتباسی : رودخانه مرموز
* بهترين فيلم نامه اريجينال : گمشده در غربت

ميگوئيد نه ؟!! خواهيم ديد !!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- علامت " ؟ " به مفهوم عدم امكان تشخيص می باشد .

  [ ۱۱:۱۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲

نمايش فيلم هايی كه فيلم نيستند در جشنواره ای كه جشنواره نيست !

خوب جشنواره ای برپا كردند! از همان اول يك سری فيلم های اخلال گر را كه راه ندادند ، بعد هم سر و گوش گروهی ديگر را زدند ، و فيلم های خارجی را هم كه بنا بر سيره مذموم سانسورچيگری مجبور شدند بخرند ، آن هم چه خريدهايی ! "ابسلون" حتی رنگ اكران محلی را هم به خود نديده بود و فقط پخش ويديويی داشت ، وضع نمايش "سبكبال" را هم بايد از آنها كه ديده اند پرسيد ، "بيل را بكش" هم يكی از پرسوناژهای عمده اش را به كل از دست داده بود ... در بخش مسابقه و مسابقه فيلم های اول و دوم و مهمان و ايرانی و بين الملل هم كه ماشااله ! برخی معتبرها به بخش مسابقه فيلم های اول و دوم رانده شده بودند ﴿مثل "بوتيك"﴾ و برخی ديگر به بخش مهمان ... خلاصه بخش مسابقه سينمای ايران با ۲۹ فيلم "برس - نرس" استخاره ای شروع شد كه الحق ۱۹ تايشان فيلم سينمايی محسوب نمی شدند ، "نوار شخصی" يا "سر و ته به هم آمده ها" بناميم شان بهتر است . عده ای از اين فيلم ها اصولا جزو "ضايعات صنعتی" محسوب می شوند كه با اين ها كاری نبايد داشت . عده ای ديگر هم فاجعه بودند! فاجعه به آن علت كه توقع بسياری برانگيخته بودند ، يا زيربنا و بيان فيلمنامه ای قوی داشتند يا كارگردان معتبر و صاحب نام يا هر دو را ، ولی در مجموع نااميد كننده از كار درآمدند
. "سربازهاى جمعه" پانزده - بيست دقيقه ء نخست بسيار درخشانی داشت ، تا ورود نقره ... كه ناگهان چون نارنجكی به ميان فيلم افتاد . كيميايی ناگهان پرسوناژهای معرفی شده به آن خوبی كه داستان زندگی و مشكل هر يك می توانست لايه ای برای بخشی از داستان يك فيلم حتی سه ساعته خوب باشد ﴿كه اولى فروتن ، دومى پولاد كيميايى ، و سومى رادان را شاهد بوديم ، و پژمان بازغى اش هم هرز رفت﴾ را رها كرده و زيربنای به آن استحكام را نيمه كاره گذارد و از صحرای كربلا به بيابان نوادا زد ، يك بخش ميانی سست و شعارزده به پايان بندی ای كه درباره آن واقعا" نمی دانم چه عرض كنم ، منتهی شد! پاژرو به فيات زد و سربازان در تظاهراتی كه نامعلوم بود ، چاقو و كتك خورده غيب شدند و گروهبان در مترو محو شد و ماند احتمالا" اصالت ايرانی بر ديوار مترو ديگر !؟ چاقو چماق شد و ... از كيميايی با آن سكانس فوق درخشان "نير" ﴿مريلا زارعى﴾ اين بی در و پيكری و اين شاخه آن شاخه پريدن واقعا بعيد بود ، آيا چنين ادامه و پايان بندی را جز فاجعه چيز ديگری می توان ناميد ؟ توجيه اتهامات و دلمشغولی و پيشگويی و ... امثال اين اقوال را هم نپذيريد كه گفته اند : "مشك آن است كه ببويد ، نه آنكه عطار بگويد" . آيا چهار سال فرصت برای پرداخت به كفايت و صراحت اين مفاهيم در يك فيلمنامه كافی نبود ؟! يا "الهه زيگورات" رحمان رضايی ، طرح داستان و اجرای سبك تمهيدات ايجاد ايهام در خصوص هويت اقليما دخترك بومی با هزينه كم و بضاعت اندك جلوه های ويژه ايرانی به آن خوبی پيش می رفت كه ناگهان پايانی سرهم بندی شده و ابتر ﴿كه بيشتر از اشتباه فيلمنامه نويس در تايمينگ سناريو ناشى مى شد﴾ يكی ديگر از فجايع فيلمسازی در سال ۱۳۸۲ سينمای ايران را رقم زد . ژانر تعليقی و تريلر از گونه های گم شده سينمای ايران است كه اگر داستان خوب و خوش پرداختی حتی با بضاعت اندك تصويرگری سينمای ايران ﴿لطفا فيلم هاى چند صد ميليون تومانى را كم بضاعت فرض نكنيد!﴾ به تصوير درآيد ، ذهن خرافه و موهومات آشنای ايرانی را در سطح وسيع جذب خواهد كرد . فيلم هاى با شروع خوب يك ايراد بزرگ دارند ، حتی اگر بعد از گذشت ۱۵ - ۲۰ دقيقه اول در آن ضعف و نزولی ببينيد ، به اميد بهتر شدن و تصيح هم كه باشد نمی توانيد سالن را ترك كنيد . اين واقعا فاجعه نيست ؟

از بين فيلم های خارجی هم فقط "دشت باز" كاستنر را به دليل نديدن نسخه اصلی به همان ميزان كه به نمايش درآمد ديدم و لذت بردم ، اظهارنظر در مورد آن هم بماند روزی روزگاری بعد از ديدن اصل فيلم !

آورده اند كه در ايام ماضی ، جويای نامی برای خالكوبی به رسم پهلوانان نزد خالكوبی رفت و طلب خالكوبی شيری بر بدن نمود. خالكوب كه كار را شروع كرد ، درد امان مرد را بريد و پرسيد : استاد كجای شيری ؟ گفت : دم شير . گفت : دم را رها كن و بقيه را خالكوبی كن . خالكوب ادامه داد ، بار ديگر مرد به عذاب آمد و پرسيد : استاد  اين بار كجای شيری ؟ گفت : شكم . گفت شكم را هم رها كن ... در مرتبه سوم اين سر شير بود كه بايد رها می شد . خالكوب گفت :

شير بی يال و دم و اشكم كه ديد  ________  اين چنين شيری خدا هم نافريد .

حال حكايت جشنواره برگزار كردن های ما است . بوسه كه لازم نيست ، مرد نبايد زنش را بغل كرده و فرضا به بيمارستان برساند ، حركات موزون! هم ممنوع ، وجب دامن كه كم باشد پرسوناژ خارجی بی پرسوناژ ، مضمون هم كه بايد يك جورهايی خوانايی داشته باشد ، جشنواره ای هم كه نباشد آخر مخاطب لازم داريم ...

فيلم بی يال و دم و اشكم كه ديد ________  اين چنين فيلمی كسی جايی شنيد ؟!!!

  [ ۱۰:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۲

بيست و دومين جشنواره فيلم فجر - برداشت ۳

"مهمان مامان"

داريوش مهرجويی - ۱۳۸۲

مشخصات فيلم

سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش


فيلم جديد داريوش مهرجويی بالاخره به جشنواره رسيد ... و چه مهمان دوست داشتنی ای است اين مهمان مامان . مهرجويی در فيلم جديدش دوباره به سراغ ژانر كمدی رفته است ، هدف دار و دلپذير ، و فيلم است كه ثابت می كند كه اگر هنرمند پُر و پيمان باشد ، اثر هم پُر و پيمان از آب در می آيد .

مهرجويی در اين مهمانی بر اساس داستان ساده و روان و مايه دار هوشنگ مرادی كرمانی يك خانه قديمی كه مأوای آدم های متعدد اين روزگاری ايران ماست را هدف دوربين و نگاه خود قرارداده و اين نگاه طناز پديده غافلگيركننده بيست و دومين جشنواره فيلم فجر و سال ۱۳۸۲ را رقم زده است . او با انتخاب اين مجموعه آدم ها در فضايی محدود موفق شده تا دلمشغولی های هميشگی خود را بار ديگر ديدنی و مقبول طبع عام عرضه نمايد ، ظرايفی باضافه يك خصيصه استثنايی و شريف را ، كاری كه قبل تر هم در "اجاره نشين ها" انجام داده است ، منتهی اين بار بهتر و در زمانی كوتاه تر .

اعجاز جديد مهرجويی چگونه اتفاق افتاده است ؟ در خانه ای در (پامنار) تهران ، عفت خانم (گلاب آدينه) و آقا يداله آپاراتچی سينما (حسن پور شيرازی) كه سه ماه و چهار روز است حقوق نگرفته با بهاره دختر دبيرستانی (مليكا شريفی نيا) و امير پسر خردسال شان در كنار مش مريم (فريده سپاه منصور) پيرزن ايلامی ، صديقه (نسرين مقانلو) همسرباردار يوسف (پارسا پيروزفر) گردو فروش معتاد ، دكتر (امين حيايی) دانشجوی سال دوم داروسازی و عاشق شيمی ، و عده ای همسايه ديگر و كارگران ساختمانی ملك مجاور ، پذيرای خواهر زاده عفت خانم (مامان) و تازه عروس جوانش هستند ، ستوان سومی كه مامان به اصرار او را سرهنگ خطاب می كند و در پاسخ اعتراض او مامان به ميل به پُز دادن اعتراف می كند . در اين مهمانی : مهمان نوازی افراطی ، آبروداری ، تعارفات ايرانی و رودربايستی ، و ... بسياری خصايص از اين دست در برابر چشمان تماشاگر رژه رفته و فقر و فاقه اين آدم ها بجای آنكه دست مايه ء غم و فاجعه پردازی گردد مايه ء طنز و تشويق همدلی انسانها می گردد و اين همان خصيصه استثنايی و شريف "مهمان مامان" است . مايه ای كه جايش در تقريبا اكثريت قريب به اتفاق فيلم های اين دو دهه سينمای ايران خالی بوده است . سخت نگرفتن زندگی ، معاضدت به هم نوع در حد توان ، و خنديدن به زندگی به جای گريستن و عجز در برابر مشكلات ، تجربه نزديكی به مرگ را خلسه عارفانه گرفتن و خنديدن به آن ، ماهی گريخته از چنگ گربه را بخيه و بتادين زدن ، و مشكلات صنفی سه ماه عقب افتادن حقوق را با گنج قارون حل كردن ، و ...

و مهرجويی در كنار اين مايه زيبا تيغ تيز انتقاد را متوجه همان خصلت های فرهنگی نيز می كند : مهمان نوازی بی پشتوانه ، مادرشوهربازی های توأم با لقمه گيری كتلت برای فرزند! ، زياده شوخی گرفتن مشكلات و لودگی ، سخاوت افراطی در عين تنگدستی ، و ... در نهايت از مجموع آن سهل گيری زندگی و اين انتقاد از زياده روی و بی منطقی ها ، گشايش گره و چمبره مشكلات از طريق همدلی انسانها را به مثابه كرامتی الهی نمايش می دهد . تمام اين مفاهيم در كنار نمايش های شاد و بازی های درخشان همه بازيگران كه عليرغم رنگ های سرد محيط بخاطر تدوين سريع و استفاده از دوربين روی دست و مضامين بكر و كوتاه و تك مضراب گونه و موسيقی متن فراتر از كارآمد ، مجموعه ای را بر سفره رنگين اين مهمانی گسترده كه در عين داشتن شاخصه های سينمای متفاوت به شدت تماشاگران را به خود جلب خواهد كرد . استقبال گسترده تماشاگران در سانس های نمايش فيلم در جشنواره خصوصا روز پايانی (۲۲ بهمن) در سينماهای صحرا، فلسطين، و سپيده گواه اين مدعاست .

مهرجويی با اين مهمانی ثابت می كند كه برجسته ترين كارگردان ايرانی حاضر سينمای ايران در شناخت و به كارگيری نمايشی خصلت های زندگی ايرانی است ، او مردم اين بوم ، نقاط ضعف و قوت ، سنت ها ، مشكلات ، و راه حل هايشان را بخوبی می شناسد و اين بار با پيشنهادی ساده به ميان مردمش آمده ، پيشنهادی كه جنبه ء حياتی ندارد ولی كم از يك پيشنهاد حياتی هم نيست . او فقر ، اعتياد ، آرزوهای سركوفته ، كرامت های از دست رفته انسانی - اجتماعی ، احساسات و نيازهای عاطفی و روانی پير و جوان ، معاشرت ها و مناسبات ديپلماتيك ايرانی ِ باب اين سالها را ديده و واكسنی برای زندگی بدون غم و درد كشف كرده : تساهل بر مشکلات و خنده ، نه لودگی . خنديدن به دردها و زندگی ... مگر نه آنست كه گفته اند : "خنده بر هر درد بی درمان دواست" و "سخت می گيرد جهان بر مردمان سخت کوش" . بنا بر مكاشفه اخير او زندگی را نبايد سخت بگيريم و از مشكلات نبايد فاجعه بسازيم . راه برخورد با مصايب تا آنجا كه ممكن است دور زدن آنها و درگير نشدن است . اين گونه شايد از عرض دلپذير زندگی بهره مند شويم .

پارسا پيروزفر كه در "اشك سرما" (عزيزاله حميدنژاد) نيز خوش درخشيده بود ، در اين فيلم بازيگری توانا را به معرض تماشا می گذارد . شايد اگر "دوئل" فوق يك ميليون دلاری سينمای جنگ و واجبات آينده اقتصادی آن كه سنجاق كردن چند سيمرغ بلورين به آن باشد نبود ، جايزه ء بهترين بازيگر نقش دوم قطعا متعلق به پيروزفر می شد . بهرحال بازی های يک دست و همگون و مکمل از برجستگی های ويژه "مهمان مامان" تلقی می شود .


فيلمبرداری در اکثر بخش ها ، به استثنای سکانس های معدودی نظير اتومبيل سواری و قسمت هايی از داخل بيمارستان ، با دوربين روی دست انجام شده و اين امر تمهيدی است برای ايجاد گونه ای هيجان ناخودآگاه درونی در تماشاگر و بخشيدن ريتم تند به فيلمی که تقريبا ۹۰٪ آن در فضای بسته ء يک خانه ء قديمی اتفاق می افتد . اين تمهيد به حق که مانع خستگی و کسالت تماشاگران هم شده و تمهيدی موفق بوده است .

کثرت پرسوناژها در چنين فضايی که متعلق به يک سريال ۶ قسمته ء تلويزيونی است ، با تدوين خوب مهدی حسيني وند و گزينش خوب بخش ها توسط مهرجويی در اين فيلم حدودا" دو ساعته بخوبی مورد توجه قرار گرفته و هيچ پرسوناژی (از جمع آنها که در فيلم حضور دارند) بی پيش زمينه و در پايان بلاتکليف باقی نمی ماند . با اين تدوين و گزينش خوب برای نسخه سينمايی شايد اين فيلم از معدود نسخه های سينمايی برگرفته از سريال های تلويزيونی (به شيوه "سيما فيلم") باشد که مستقل بوده و در حکم تيزری برای تحريک تماشاگران به تماشای سريال از کار درآمده است .

درباره ء "مهمان مامان" فقط يک توصيه مي توان کرد : فيلم را ببينيد .

  [ ۱۲:۰۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۲

بيست و دومين جشنواره فيلم فجر - برداشت ۲

"باج خور"

فرزاد مؤتمن - ۱۳۸۲

مشخصات فيلم

فيلم نوآر ... رسم عاشق کشی و ... شيوه شهرآشوبی


مؤتمن اخيرا در مصاحبه ای مدعی شده بود که فيلم جديدش يک فيلم نوآر است . فيلم نوآر از گونه (ژانر) های جذاب و دلپذير اکثر علاقمندان سينماست ، ولی آيا هيچگاه بدقت در خصوص ويژگی های اين ژانر انديشيده ايم ؟ فيلم نوآر چيست ؟

"فيلم نوآر" به گونه ای از فيلم های برآمده از سبک ادبی ناتوراليسم مبتنی بر رئاليسم اطلاق می شود و عبارتی فرانسوی و به معنای "فيلم سياه" است . در اغلب فيلم نوآرها شخصيت اصلی در موقعيتی که ناچار است از سر نااميدی تصميم بگيرد ، گرفتار می شود . تم اصلی اين گونه فيلم ها اغلب شامل جنايت ، خيانت ، و جفا است . در فيلم نوآرها اکثرا از سايه روشن های تند و کنتراست های خشن نور و تکنيکی که آن را "نورپردازی با نور کم" می نامند ، استفاده می شود . شخصيت های اصلی فيلم نوآرها اکثرا ضعيف و باسوابق تاريکند و شخصيت های ثانوی و فرعی نيز چندان بُعد و عمقی ندارند . صحنه های داخلی معمولا کم نور و تاريک و صحنه های خارجی نيز سرشار از جزئيات و عناصر صحنه اند . داستان فيلم نوآرها اکثرا غم انگيز و هوشيارانه و مالامال از احساس پوچی و بيهودگی زندگی شهری است . صداهای حاکم بر صحنه و نماهای نزديک از چشم قهرمانان در فيلم نوآرها مکرر به نظر می آيند . در اغلب فيلم نوآرها داستان از منظر قهرمانی مرد و خسته مطرح مي گردد که در کنار زنی خطرناک و مرگ آفرين يا وفادار و همدل قرار می گيرد و معمولا از سر جذابيت جنسی يا عشق به زن ، قهرمان مرد مرتکب اعمالی تبهکارانه می شود که در پايان منجر به گرفتاری يا مرگ هر دو می شود .

اکثر فيلم نوآرها دارای حال و هوايی سرشار از ماليخوليا ، يا مسخ ، بيزاری ، غم ، آگاهی از يک واقعيت نادانسته در گذشته ، بدبينی ، ابهام ، فساد اخلاقی ، تبهکاری ، گناه ، و جنون است . قهرمانان مرد اينگونه فيلم ها معمولا فاسد يا تبهکارند . شخصيت های زن نيز يا دوست داشتنی و وظيفه شناس و راستگو يا مايه مرگ ، مرموز ، زيبا ، خائن ، و مأيوسند . اکثريت بسياری از فيلم نوآرها از نظر توليد کم خرج بوده اند .

با توجه به تفاصيل فوق و نگاه به "باج خور" براحتی می توان دريافت که مؤتمن اغراق نگفته است . فيلم نوآرها با مشخصات فوق بيشتر در اوايل دهه ۱۹۴۰ و اواخر دهه ۱۹۵۰ ساخته شده اند ، آنهم بيشتر سياه و سفيد و در امريکا ، فيلم های بعدی اروپايی مثل "سامورايی" ژان پير ملويل و امثال آن نيز يا بسيار معدودند يا با تغيير ويژگی های اصلی به "نئو نوآر" تبديل شده و باز هم بيشتر مخصوص سينمای امريکا (مظنونين هميشگی) يا اروپا (لئون) هستند . اطلاق اين ژانر به فيلمی ساخته شده در ايران و توسط کارگردانی تازه وارد و ايرانی پس از سالها (قيصر ، رضا موتوری ، تنگنا) مي توانست ادعايی واهی قلمداد شود .

اسی (فريبرز عرب نيا) از زندان آزاد می شود ... آدم حاج توفيق درباره او بسيار شنيده و آمده تا او را نزد توفيق (ايرج نوذری) ببرد. اسی در نيمه راه پياده مي شود ... و به نزد يک رفيق (شاهد احمدلو) ، يک مکانيک ماشين های مستعمل ، مي رود ... با رسم رفاقتی مستعمل ! ... از آن رفاقت ها که برای آن جان می گذارند ... رفاقت هايی که تا همين چند وقت پيش ديگر فقط در فيلم های کيميايی می شد آنرا پيدا کرد ! ... توفيق نارفيق است و اسی را برای کشتن رعنا زنی جفاکار (نيکی کريمی) خوانده ... مزد کلان ... و زن زيبا ... شايد فقط انتخاب نيکی کريمی ، اشتباه مؤتمن در هدر دادن تعليق کوتاه مدت اجرای نقشه توفيق به دست اسی تا درگيری شبانگاه اسی با اوباش توفيق باشد . به زن خيانت شده ، همانطور که به اسی ... جفاکار اصلی توفيق است ، و اسی زخم خورده می گريزد ... حالا گرفتن اصلی هدف اين دو زن و مرد است . زن دکتری خلافکار (احمدی) را می شناسد که در معالجه زخم اسی از او کمک می گيرد . اسی به زن علاقمند می شود و ...

کادرها بيشتر مديوم شات ، نورپردازی تاريک و گرفته (با نور کم) ، صحنه های خارجي سرشار از نور تند و رنگ های گرم و عناصر صحنه مفصل ، ديالوگ ها مؤجز و بريده ، نگاه ها و چهره ها در کادرهای کلوز گويای احساسات ، دکوپاژ متمرکز بر کانون کادرها ، حرکات دوربين بطئی و آرام ، شخصيت مرد پرداخت شده و عميق و بقيه شخصيت ها سطحی و فقط حامل داستان ، داستان های فرعی بشدت محدود و منحصر به يک مورد (زندگی و گذشته زن) آنهم در حد روايت ، موسيقی متن سبک ، و ... شايد تنها تفاوت "باج خور" با مختصات فيلم نوآرهای کلاسيک امريکايی و اروپايی و ايرانی "رنگی بودن" آن باشد که آنهم با کنتراست های تند نور ِ سکانس های داخلی و خارجی ، باز اصولی و صحيح مورد استفاده قرار گرفته است . حضور پليس نيز در خلال فيلم و در جای جای صحنه ها با عبور اتومبيل های پليس از کنار شخصيت ها و مکان ها مورد تأکيد قرار گرفته تا حضور در فرجام پايانی را غافلگيرکننده و تصنعی ننمايد . بنا بر قواعد فيلم نوآر ، پايان کار اسی در همان آپارتمان محل اختفايی که از آن بيرون می زند رقم خورده ... روشن و خاموش شدن نورهای آبی و قرمز به مفهوم حضور پليس و پايانی توأم با فرود دراماتيک تلقی می شود . پليس همانگونه که در طول فيلم در حاشيه بوده ، در حاشيه می ماند و اسی در حقيقت فرجام خود را شکار می کند . اگر اسی چنين پايانی را نمی خواست ، چنين می شد ؟ فضای غمبار زندگی و احساس پوچی او در پايان همانست که در چنين فيلمی بايد رقم می خورد . اسلحه کف دفتر توفيق و تک فشنگش هم همينطور ، ابزار صحنه ای که پيچش دراماتيک جديدی را در خط داستانی وعده می دهد و هدايت کننده ء بخش بعدی داستان است .

"باج خور" ورای تمامی اين خصوصيات ، فيلم کم خرجی هم هست . مؤتمن ثابت کرده که با هزينه ساخت کم هم می توان اثری قابل اعتنا تهيه کرد ، فيلمی بی نياز از اسپانسورهای آنچنانی و متکی به خود برای جذب مخاطب و برگشت سرمايه .

بعد از "قيصر" و "رضا موتوری" کيميايی و"تنگنا" ی امير نادری و معدود فيلم های قابل اعتنايی که اکثرا نقش های اصلی آنها را بهروز وثوقی يا سعيد راد در سينمای قبل از انقلاب بازی کرده اند (و همگی هم به نوعی ملهم از همين سه اثر بوده اند) ، "باج خور" و اسی در قدوقواره ء يک فيلم نوآر ظاهر شده اند ، هرچند سينمايی نويسان به ملاحظاتی * بی اعتنا بگذرند . بد ، بد است و ايراد ، ايراد و ... خوب ، خوب . اشکالاتم در مورد "شب های روشن" (فيلم قبلی) مؤتمن را قبلا گفته ام . "باج خور" فيلم خوبی است . با "باج خور" بی مهر نباشيم ...

آب را گل نکنيم ، روی زيبا دو برابر شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* - در آن شب پايان نمايش فيلم در جشنواره ، در تنفس پيش از شروع "بوتيک" ، در طبقه بالای سينما استقلال ، دود سيگارها غليظ بود و ليوان های نيمه خالی چای بر ميزها انبوه . سعيد عقيقی مطلوب نبوده و مؤتمن هم دوست او ... از مناسبات و سوابق بی اطلاعم ، ولی فيلم باعث سکوت و تأمل شده بود ، حداقل عده ای را در خود فروبرده بود ... چرا چنين سکوت هايی چنان سنگينند ؟!!

**- به يک نکته نيز حيفم می آيد که اشاره نکنم ، در بخشی از فيلم پسرکی دوره گرد ، پوستر بازيگران خارجی و ايرانی به اسی عرضه می کند و اسی از او پوستری می خرد . يک شوخی سينمايی که مؤتمن با علم به جذابيت آن ، با تأکيد دوربين موضوع را به رخ تماشاگر نيز می کشد.

  [ ۷:۵۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۲

بيست و دومين جشنواره فيلم فجر - برداشت يك

Film's Combined Information on IMDB

"اسامه"

Osama - 2003

فيلمنامه ، كارگردانى ، و تدوين : صديق برمك ، فيلمبردار : ابراهيم غفورى ، موسيقى : محمدرضا درويشى ، مدير توليد : اكبر مشكينى ، صدابرداران : فرخ فداس و بهروز شهامت .

بازيگران : مارينا گل بهارى ﴿اسامه﴾ ، عاريف هراتى ﴿اسپندى﴾ ، زبيده سحر ﴿مادر﴾ ، گل رحمان قرباندى ، محمد عارف هراتى ، و ...

محصول سال ۲۰۰۳ افغانستان ، ژاپن ، ايرلند - مدت ۸۲ دقيقه

آرى اين چنين است ، برادر

خلاصه داستان : يك دختر ۱۲ ساله افغان و مادرش پس از تعطيلى بيمارستان محل كارشان توسط نيروهاى طالبان كارشان را از دست مى دهند . طالبان همچنين ترك خانه توسط زنان و دختران بدون "همراه قانونى" را نيز منع كرده است. با مرگ پدر و برادر دخترك ، كسى براى حمايت از خانواده باقى نمانده ... مادر كه بدون امكان ترك خانه پناه به جايى ندارد ، مى بيند كه هيچ راه ديگرى جز تغيير چهره دخترش به يك پسر باقى نمانده است ... حالا ديگر نام دخترك "اسامه" است. اسامه از اين ببعد راهى سفرى است خطرناك و پرتشويش ... طالبان نبايد هويت واقعى او را دريابند.

براساس داستانى واقعى ، "اسامه" نخستين فيلم ساخته ء افغانستان از پيش و بعد از دوران روى كار آمدن طالبان است تا به حال.

"اسامه" نخستين بار در ماه مه سال ۲۰۰۳ در جشنواره فيلم كن در بخش دو هفته كارگردانان به نمايش درآمد و برنده جايزه دوربين طلايى شد و مورد تحسين هيئت داوران كن قرار گرفت. فيلم بعدها در جشنواره فيلم لندن نيز موفق به اخذ جايزه بهترين كارگردانى گرديد و در سال جارى براى شركت در مراسم اسكار بعنوان کانديدای دريافت اسکار بهترين فيلم خارجى زبان معرفى شده بود که در اين زمينه موفقيتی عايدش نشد ولی جايزه گلدن گلوب بهترين فيلم خارجى زبان امسال را از آن خود کرد .

توليد اين فيلم در سال ۲۰۰۲ در افغانستان و با هزينه اى حدود ۰۰۰ر۲۵ دلار كمك مالى دولت ايران و ۰۰۰ر۲۱ دلار كمك محسن مخملباف كارگردان ايرانى انجام شده است. اين نخستين فيلم افغانستان در تاريخ سينماست كه در جشنواره كن به نمايش درآمده است. با توجه به وجود فقط يك دوربين فيلمبردارى ۳۵ ميليمترى در افغانستان كه آن هم با كمك ايران تعمير شده است ، موفقيت هاى اين فيلم در سطح جهانى تا همين مقدار  نيز اعجاب آور است .

صديق برمک ، سازنده فيلم در هفتم سپتامبر ۱۹۶۲ در پنجشير افغانستان به دنيا آمد و در سال ۱۹۸۷ از دانشگاه مسکو در رشته کارگردانی سينما دانش آموخته شد . وی تا بحال در زمينه حرفه خود تعداد اندکی فيلمنامه نوشته و فيلم های کوتاه معدودی در افغانستان ساخته است . برمک طي سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ رييس سازمان دولتی سينمای افغانستان بود و در دوران سلطه طالبان از فعاليت بازماند . فيلم های کوتاه بيليارد ۱۹۸۰ ، ديوار ۱۹۸۳ ، دايره ۱۹۸۴ ، بيگانه ۱۹۸۶ ، و فيلم مستند فاجعه خجالت آور ۱۹۸۸ تمام کارنامه سينمايی پيش از "اسامه" او تلقی مي شوند .

نما ، ريتم ، ضرب آهنگ ، فيلمبرداری ، تدوين ، موسيقی متن ، و بازی ها کاملا متعادل و پخته و خيلی بالاتر از نخستين تجربه سينمايی بلند يک کارگردان تقريبا ۱۵ سال دور از سينما هستند . تمهيداتی چون طناب بازی اسامه در زندان و پايان بندی ، فصل تدريس غسل جنابت توسط ملاصاحب ، در چاه آويختن اسامه توسط طالبان برای کشف دختر بودن او ، محاکمه خبرنگار و امدادگر خارجی و سرانجام آنها ، و ... همه و همه از چنان ايجازی در روايت تاريخ و فاجعه طالبان در افغانستان برخوردارند که با توجه به حضور مخملباف و همکاری عوامل ساخت ايرانی و سرمايه گذاری از جانب ايران و مخملباف و ... ، انگاره دخالتش در کار را همچون "سيب" دخترش سميرا به ذهن تداعی می کند . به هر تعبير که باشد ، عليرغم وجود جبهه معترض بسياری عليه محسن مخملباف و خانواده اش ، به انصاف هم که شده بايد وجه بالندگی او از "توجيه" تاکنون ، و تاثيرش در جريانات و آثار سينمايی انسان دوستانه را در نظر گرفته و ورای اتهامات موهوم فرصت طلبی و امثال آن ، برای اين گونه اقدامات وی از سر احترام او را تکريم کرد .

"اسامه" ورای تناسب اجزای پيکره اش ، گونه ای ژورناليسم را در خود دارد . خبرگزاردن از آنچه که در افغانستان گذشته و می تواند در هر جای ديگر جهان اتفاق افتد . زنگ خطری برای اکنون و آينده جهان . روايتی که در پيامد "قندهار" و "الفبای افغان" محسن مخملباف و "پنج ِ عصرِ" سمیرا مخملباف عملا" بر یک مؤلفه قرار می گيرند . فريادی برعليه جهل و تقدس مصنوعی و چماق تکفيری که برای منافع شخصی و گروهی افراشته می شود .

صديق برمک از اين جهت و به حد کافی توسط جهانيان و دست اندرکاران هنری تحسين و تشويق شد ، مگر يکي از وظايف اصلی يک هنرمند فرياد کردن مصايب محيط اطراف نيست ؟ حضور طالبان در اين دوره از تاريخ بشری واقعا چه توجيهی داشت ؟ حتی اگر فرهنگ افغان هم اين جماعت را بطلبد باز نبايد از پا نشست ، بايد آنها را آگاه کرد و چماق تقلب از دست آن داعيه داران منافع شخصی گرفت . باور کنيد اگر تشويق اينگونه آثار برای منافع و اغراض جهان غرب هم باشد ، اين منافع منافع ِ همه جايی جهان است ، فقط منفعت اروپا و امريکا نيست ، منفعت افريقا و آسيا هم هست . اطلاق سينمای جشنواره ای به اينگونه آثار و تخطئه ء آنها و تشويق سينمای تجاریِ رؤياپرداز فقط چسب سياه بر چشم و دهان خود و ديگران زدن است . اين طور نيست ؟ 

منتظر نتيجه كار "اسامه" در بخش مسابقه سينماى بين الملل جشنواره فجر مى مانيم .

  [ ۱:۰۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۲






كانديداهاى اسكار ۲۰۰۴ ؛ يك ارزيابى  كمى و كيفى




۱۰۰ كانديدا براى دريافت ۲۴ مجسمه اسكار در ۲۴ زمينه براى سال ۲۰۰۴ انتخاب شدند . از بين اين ۲۴ مجسمه ۲ مورد به فيلم هاى كوتاه ، ۲ مورد به فيلم های مستند ، و ۱ مورد به فيلم هاى خارجى زبان ﴿مجموعا" ۲۳ كانديدا﴾ مربوط و ۱۹ مجسمه باقى همگى به ۷۷ فيلم بلند هاليوود تعلق خواهند گرفت .


بررسى آمارى منتخبين نتايج رياضى مشخصى را پيش رو مى گذارد ، فيلم هاى :

- "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" با ۱۱ مورد كانديداتورى در رتبه اول
- "ارباب و فرمانده : سَمتِ دور دنيا"  با ۱۰ مورد كانديداتورى در رتبه دوم
- "كوهستان سرد" و "سی بيسكو ييت"  هريك با ۷ مورد كانديداتورى در رتبه مشترك سوم و چهارم
- "رودخانه مرموز" با ۶ مورد كانديداتورى در رتبه پنجم
- "راهزنان درياى كارائيب : نفرين مرواريد سياه" با ۵ مورد كانديداتورى در رتبه ششم
- "گمشده در غربت" ، "آخرين سامورايى" ، "در جستجوى نيمو" ، و "شهر خدا" هريك با ۴ مورد كانديداتورى در رتبه هاى هفتم تا دهم
- و ...

قرار مى گيرند . آيا ارزيابى با اين منطق كافى است ؟

آيا ساخت يك فيلم بدون جلوه هاى ويژه ، افكت هاى صوتى و تصويرى ، موسيقى متن ، ترانه ، گريم ، و امثالهم مقدور است ؟ بدون بازيگر و كارگردان و فيلمبردارى و فيلمنامه چطور ؟ بديهى است جواب اين دومى در قبال فقدان حتى يك مورد مسلما "نه" خواهد بود . پس جوايز اصلى تر اسكار را بايد آنهايى دانست كه به اين مقولات تعلق مى گيرد . بياييد هريك از مقولات را به ترتيب اهميت نسبى با عددى مشخص كنيم :

۱ - بهترين فيلم
۲ - بهترين فيلمنامه اقتباسى / اُريجينال
۳ - بهترين كارگردانى
۴ - بهترين فيلمبردارى
۵ - بهترين بازيگر زن
۶ - بهترين بازيگر مرد    

بهترين فيلم مقدم است چون مجموع عناصر در كليت را بايد ارزيابى كرد ، بهترين فيلمنامه دوم چون بستر كار عناصر را شكل مى دهد ، بهترين كارگردانى سوم به خاطر ارزش هدايت عوامل ساخت و به كارگيرى تكنيك و فن ، بهترين فيلمبردارى چهارم چون كيفيت نازل آن دستاورد همگان را تباه مى سازد ، بازيگرى خانم ها پنجم به جهت تقدم تاريخى ايشان ، و بازيگرى مردان آخرين نمايه برترى به جهت محوريت لازم براى بازسازى شخصيت هاى هر نوع درام و ... ، با اختصاص هريك از ارقام فوق به فيلم هاى كانديداى اين جوايز نتايج آمارى تغيير مى يابد . بنا بر توضيحات فوق نتايج اخير جنبه كيفى دارند ، رده بندى بر اساس طبقه بندى از نظر كانديداتورى در ۶ مقوله اصلى فيلمسازى كانديداهاى اسكار امسال را بترتيب زير طبقه بندى مى كند :

- "گمشده در غربت"----  ۱۲۳۶
- "رودخانه مرموز"-------  ۱۲۳۶ ﴿فيلمنامه اقتباسى را اندكی پايين تر از اريجينال مى دانم﴾
- "ارباب حلقه ها..." ----  ۱۲۳  
- "ارباب و فرمانده ..."---  ۱۳۴
- "سی بيسكوييت" ----- 124
- "شهر خدا" ------------  234  

نظر شما چيست ؟ آيا فيلم ها را ديده ايد ؟ با ديدن فيلم ها مى توان دريافت كه كدام رده بندى پذيرفتنى تر است .


  [ ۸:۱۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب