... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۳


آفتاب ابدی ِ يك ذهن بی نقص


Eternal Sunshine of the Spotless Mind - 2004



اين فيلم داستان زندگی مردی است به نام جوئل كه ناگهان درمی يابد معشوقش كلمنتاين پس از سالها تلاش برای نزديكتر شدن به هم ، از طريق روش تجربی دكتر هاوارد ميرزوويك ِ روانپزشك با پاك كردن تمامی خاطرات او از ذهنش ، وی را فراموش كرده است . جوئل سرخورده از عشقی كه به كلمنتاين دارد با تجربه ء عين همين روش سعی می كند تا خاطرات كلمناتين را از ذهن بشويد . داستان اصلی فيلم كه بيشتر در ذهن جوئل اتفاق می افتد ، خاطرات مربوط به كلمنتاين ِ جوئل را بصورت معكوس در طول زمان تعقيب می كند . همينطور كه خاطرات اخيرتربتدريج با خاطرات پيشين جايگزين می شوند و روش دكتر بسراغ خاطره ء قبل تر می رود ﴿هر خاطره ای نخست به ذهن خطور می كند و سپس پاك می شود﴾ ، جوئل درمی يابد كه واقعا" مايل به فراموشی كلمنتاين نيست ، به همين منظور تلاش می كند تا مانع ورود كلمنتاين به بخش هايی از خاطراتش شود كه مربوط به او نيست . همين موضوع باعث تغيير بخش های ديگری از خاطرات جوئل می شود و ...

فيلم كه حدود ۳ ماه پيش اكران عمومی اش تقريبا" پايان گرفته بزودی و بنا به وعده ء سايت IMDB بصورت ويديويی و DVD پخش خواهد شد . "آفتاب ..." بيش از آن كه تمی كمدی داشته باشد ، مضمونی رومانتيك - درام و علمی- تخيلی دارد و بازيگر نقش اصلی آن "جوئل" كسی نيست جز جيم كری كه بهمراه كيت وينسلت ، تام ويلكينسون ، كيرستن دانست ، اليجا وود در اثر مايكل گوندری با فيلمنامه ای اثر چارلی كافمن ﴿"جان مالكوويچ بودن" و "اقتباس"﴾ حضور يافته است . اگرچه اين فيلم جديد جيم كری نيز همچون "مجستيك" بدليل خارج بودن از زمره ء آثار معمول كمدی به فروش بالايی نايل نشده ولی تا همين حد هم با حدود ۴۰ ميليون دلار فروش توانسته حدود ۱۰۰% هزينه های توليد خود ﴿۲۰ ميليون دلار﴾ سود كند . به هر وصف فيلم ازجرگه ء آثار مقبول طبع عامه خارج است و علاقمندان كمدی های تجاری بايد با احتياط سراغ آن بروند .

  [ ۴:۴۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۳


"پنجره مخفی"


Secret Window - 2004


ديويد كوئپ


عبور از مرز جنون


كوئپ فيلمنامه نويسی است كه اين فيلم را براساس فيلمنامه ای نوشته خودش برمبنای داستانی با نام "پنجره مخفى ، باغ مخفى" از مجموعه داستانی "ساعتِ چهار نيمه شب" نوشته استيفن كينگ به سال ۱۹۹۰ ساخته است . او بيش از كارگردانی در فيلمنامه نويسی زبردست است و اين امر را با ساخت "مظنون" تا همين "پنجره مخفى" ثابت كرده است . حتی "ايجاد پژواك ها" ﴿Stir of Echos﴾ هم كه فيلم تعليقی-ترسناك بسيار خوبيست ، مقبوليت خود را بيشتر مديون فيلمنامه است تا كارگردانی . "پارك ژوراسيك" و "دنياى گمشده - ژوراسيك پارك ۲" اسپيلبرگ و "راه كارليتو" و "ماموريت غيرممكن﴿۱﴾ " و "چشمان مار" بريان دی پالما و "اتاق وحشت" ديويد فينچر همگی گواه محكمی بر اين مدعا هستند .

استيفن كينگ اين سال ها هم گويا ديگر آن استيفن كينگی كه امثال "شاينينگ" كوبريك بر اساس داستان های او ساخته می شد نيست . اكثر داستان های مورد اقتباس سينمايی او متوسط و بعضی حتی ضعيف به نظر می رسند كه البته "پنجره مخفى" از اين دسته نيست . "پنجره مخفى" با نيم نگاهی به داستان و طرح فيلمنامه ء "مستاجر" رومن پولانسكى نوشته شده است يا حداقل شباهتی ناگزير به آن دارد .

مورت رينى ﴿جانى دپ﴾ نويسنده ای در آستانه جدايی از همسرش ايمی ﴿ماريا بللو﴾ است . او در كلبه ای ييلاقی و دورافتاده به تنهايی زندگی می كند . روزی مردی بلندقامت و غيرعادی با نام جان شوتر ﴿جان تورتورو﴾ به او مراجعه و ادعا می كند كه او داستان "پنجره مخفى" را از وی ربوده است و تقاضای تغيير پايان داستان و چاپ مجدد آنرا می كند . عليرغم آنكه غريبه زياده از حد خشن و روانی است ، مورت تلاش می كند تا او را به اشتباهش واقف سازد ولی ...

"پنجره مخفى" از تم داستانی نسبتا" خوبی برخوردار است ولی از ضعف كارگردانی رنج می برد ، فيلمنامه نيز در مواردی نقص دارد : عدم پرداخت كافی شخصيت های تد و ايمی هيچ فرصتی برای همذات پنداری تماشاگر با آنها را ايجاد نمی كند . فيلمبرداری و كارهای فنی مثل تدوين و صداگذاری و ... درخشان و آنچنان است كه از يك كار هاليوودی انتظار می رود . تركيب اين عناصر با بازی فوق درخشان جانی دپ كه عبور از مرز جنون را به زيبايی و با توانايی كامل به نمايش می گذارد ، است كه فيلم را از يك اثر متوسط ضعيف به يك اثر متوسط رو به خوب بدل می سازد . شايد تنها چيزی كه بتواند اين فيلم را قابل تماشای مجدد سازد ، بازی دپ باشد . بهرحال "پنجره مخفى" قطعا" ارزش يك بار ديدن را دارد .

  [ ۲:۲۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۳

مشخصات فيلم در سايت IMDB

يك فيلمنامه ء تجاری ِستودنى


"دِ يو" - Dave

1993



اغلب گری راس را از ۱۹۸۸ با فيلم نامه ء  فيلم "بزرگ" ﴿Big﴾ بياد مى آوريم . فيلم نامه های بعدی او همه حكايت از ذوق منحصربفردش در خلق فانتزی دارند : "آقاى بيس بال" ، "د ِيو" ، "لاسى" ، و "پلزنت ويل" . آخرين كار اودر فيلمنامه نويسی نيز "سيبيسكويت" از فيلم های مطرح مراسم اسكار سال گذشته بود . در بين آثار غنی و فانتزی او پس از "پلزنت ويل" و "بزرگ" ﴿كه موجب شهرت تام هنكس گرديد﴾ شايد بهترين اثر "دِ يو" ﴿Dave﴾ باشد. يك فانتزی سبك و مفرح با بازی های چشمگير كوين كلاين و زيگورنی ويور كه به تسلط كارگردانی ايوان ريتمن زينت يافته است .


ايوان ريتمن ِ خالق ِ "شكارچيان روح" ﴿Ghost Busters﴾ يك  و دو ، "دوقلوها" (Twins) ، "پليس مهد كودك" و "شش روز و هفت شب" ... و همين "دِ يو" ، كارگردانی كه ظرافت طبعش در پرداخت های كمدی - تجاری بهيچ وجه قابل اغماض نيست .


اساس داستان "د يو" جابجايی شخصيت است . يك شخصيت خوب جانشين يك شخصيت بدسگال و به تعبير خودِ فيلمنامه زامبی گونه می شود . ويليام هريسون ﴿بيل﴾ ميچل رئيس جمهور امريكا ﴿كوين كلاين﴾ بدلی به نام ديو كوويك ﴿كوين كلاين﴾ می يابد و در همان شب اول دچار سكته مغزی می شود . باب الكساندر ﴿فرانك لانجلا﴾ بدطينت ، سناتور و هم حزبی رئيس جمهور و رئيس كاركنان كاخ سفيد ، با جايگزينی اين بدل بجای رئيس جمهور طرحی پليد می ريزد . او با توطئه بر عليه وايس پرزيدنت گری نانس ﴿بن كينگزلى﴾ قصد بركناری و جانشينی وی و از ميان برداشتن بعدی د يو را دارد . سادگی د يو ظاهرا" همه چيز را ممكن می نمايد ولی طينت و ذات خوب او بزرگترين مانع اعمال خباثت های باب می شود . الن ميچل ﴿زيگورنی ويور﴾ همسر بيل كه از شوهرش متنفر بوده و دوواين محافظ رئيس جمهور در جريان اين جابجايی قرار می گيرند و خصلتهای خوب ديو آنها را به حمايت او وا می دارد . باب كه از اعمال اميالش باز مانده ئوطئه ای قانونی بر عليه ديو طرح می كند و ...


سوابق قبلی گری راس در امور سياسی و كاخ سفيد باعث می شود تا بسياری از پيچش های داستانی غامض به نحوی بسيار ساده و سهل الهضم برای تماشاگران پيش برود و فيلم بدون اتلاف وقت موفق به عبور از لابيرنت توطئه های سياسی گردد . بسياری از شخصيت های سياسی به جهت دوستی با راس در نقش خود ظاهر می شوند و فيلم با ساخت و استفاده از دكور كاخ سفيد نمايشی تقريبا" عينی از سرسراها و تالار ها و اثاثيه و ملزومات آن ارائه می دهد . از اين حيث شايد "دِ يو" يكی از منحصر بفردترين فيلم های اصطلاحا" كاخ سفيدی باشد . پايان خوش عملا" غيرممكن ولی موجه فيلم نيز شاهكار راس بشمار مى آيد . حضور "دِيو" در مقابل كميته تحقيق سنا و اقرارش به تخلفات ﴿بجاى بيل ميچل﴾ و اعلام برائت وايس پرزيدنت نانس و ... برخورد نهايی اش با الن براستی كه از لحاظ توجيه پذيری از منحصر بفرد ترين نمونه هاى فرمول "حق به حقدار" و "پيروزى خوبى ها" در چنين آثاری از گونه های تجارى تقابل خير و شر است .


"دِ يو" بعنوان نمونه ای كامل از آثار قابل طرح در آموزش جزئيات سينماگری خصوصا" در كارگاه های آموزش فيلمنامه نويسی است . نمونه ای برای طرح همه فهم مسائل غامضی چون سياست و اقتصاد كلان ﴿مثل امكانات تغيير بودجه﴾ و زد وبندهای "سياسی- حزبی" در قالب اتفاقاتی بسيار ساده و بدون نياز به سكانس و زمان های طولانی ، سرشار از جذابيت و  تفنن برای تماشاگر عام .


  [ ۱:۱۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۳

سايت رسمى فيلم
« قهرمان - The HERO»


Ying Xiong - 2003


تغزل تصويری حماسه ها


پس از قريب دو سال بالاخره "قهرمان" ژانگ ييمو اكران سينماهاي امريكا را فتح كرد و به نتيجه اي كه سزاوار آن بود دست يافت . صدرنشيني يك فيلم خاوردور در جدول پرفروش هاي امريكا اتفاق كوچكي نيست . يادداشت من درباره اين فيلم در ديماه ۱۳۸۱ را در اين پيوند بخوانيد .


  [ ۲:۰۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۳

 بادی در برابر شمع !!!


پوران درخشنده را از "رابطه" ﴿۱۳۶۵﴾ و "پرنده كوچك خوشبختى" ﴿۱۳۶۶﴾ می شناسم و همچنان معتقدم بيش از آنكه فيلمساز خوبی باشد ، يك مددكار اجتماعی ﴿نه چندان خوب﴾ است . او فيلمساز خوبی نيست چون درنيافته كه عصر سينمای ناصح مدت هاست كه به سرآمده ، "شمعى در باد" جز بازی خوب بهرام رادان ﴿آنهم نه بازى اى بسيار خوب!﴾ چيزی برای گفتن ندارد . سراسر فيلم سرشار از شعارزدگی و نصيحت و تاحدودی رندی برای جلب تماشاگر است . درخشنده همچون تمامی فيلمهايش به كارهای فنی و عوامل جنبی منجمله اتالوناژ ، صداگذاری ، موسيقی متن ، و امثالهم هيچ توجهی نداشته است . در "شمعى..." هم همچنان با راش های بدرنگ و نامتوازن با قسمت های ديگر ، صداهای بعضا" غيرقابل شنود در سكانس های مختلف ﴿بخصوص در مونولوگ های فرزين﴾ و ... مواجهيم .

بهرحال و گذشته از موارد فوق الذكر ، آنچه در اين فيلم بيش از هر چيز ديگری قابل انتقاد و اعتراض است ، داستان و نحوه روايت و ساخت فيلم و در مراحل بعدی مميزی های ارشادی آن است . فرزين دچار سرگشتگی است ... به شدت و خيلی خيلی غليظ ... او خيلی اعتراض دارد ! پدر و مادرش از هم جدا شده اند ... مادر به فكر سفر به خارج است و پدر افليج و اسير در لابيرنت خود ، فرزين با آيدا ﴿عسل بديعى﴾ آشنا می شود ، آيدا نشئه ء ملكوت ازلی است و از اين راه سرگشتگی خود را درمان كرده فرزين عاشق آيدا می شود ولی آيدا چندان همراه او نمی
ماند . در گذشت آيدا و دوستی فرزين با بابك ﴿شهاب حسينى﴾ و آشنايی اش با سعيد ارسيا ﴿حسام نواب صفوى﴾ دانشجوی پزشكی ای كه خيلی زود از دانشگاه اخراج می شود ، فرزين را به گرداب اعتياد سوق می دهد ... بابك و سعيد نيز سرگشته اند ... شايد بهمين جهت هم دومی ايدز گرفته و سومی با مصرف داروهای روان گردان ﴿اِكس﴾ خودكشی می كند .

فرزند پريشون ، مادر پريشون ، پدر پريشون ، بابك پريشون ، سعيد پريشون ، آيدا پريشون ، تماشاگر پريشون ، ... اگر در آغاز فيلم از مبتنی بودن آن بر داستان يك زندگی واقعی خبر نگرفته بوديم ، قطعا" اينهمه پريشانی موجب بروز سوء تفاهم ِسرقت داستان فيلم از سينمای هند يا حتی بنگلادش می شد . آنهم با تغيير فاز ناگهانی سعيد ﴿كه در جايى فرزين او را با دكتر فاستوس مقايسه مى كند﴾ و زمينی شدن دكتر اهل زندگی در لحظه و بسياری از باقی قضايای فيلسوف مآبانه فيلم كه برخی رها شده و برخی سرهم بندی می شوند .

اما نكته قابل اعتراض آنست كه در كشور ما كه نظام رتبه بندی ﴿Rating﴾ فيلم حاكم نيست و به ناچار مميزی و سانسور ارشاد چنين وظيفه خطيری را بر عهده دارد ، گويا مميزان عزيز فقط نگران حجاب و عواقب بد ناشی از عدم مراعات آنند ، چه روسری مريم خانم در "اِكس پارتى" مورد دقت بوده ولی مراسم ِ تمام و كمال تزريق مواد مخدر جناب رادان بعنوان احتمالا گونه ای آموزش فرهنگی - اجتماعی با دقت هرچه بيشتر در جزئيات و بدون كوچكترين كم و كاست و قيچی سانسوری در معرض ديد همگان قرار می گيرد ، درست مثل ذكر جزئيات مصرف "اِكس" و آب و درمان عوارض بعد از مصرف آن ، كه كلاسی تمام عيار تلقی می شود . ممنون از خانم درخشنده كه تماشاگران شان را چنين مستفيض فرمودند و دريغ از قيچی سانسوری كه آنجا كه بايد ، حاضر نيست . نمايش اين ماوقع در برابر چشمان اكثريت تماشاگر بين ۱۳ تا ۱۸ سالی صورت می گرفت كه تقريبا" سالن سينما افريقا در سانس ۱۹ تا ۲۱ يكشنبه شب ۱۵/۰۶/۱۳۸۳ را به علاقه ء ديدن هنرپيشگان محبوب تين ايجری اين روزها ﴿رادان ، حسينى ، و نواب صفوى﴾ پر كرده بودند . واقعا" ممنون از اين فيلم آموزنده و يك سوال نه از سر بی سليقگى و عدم مفاهمه و بی اطلاعی :

خانم درخشنده ... كه چی ؟!! پرنده های كوچك خوشبختی را رنگ می كنی ؟!!

  [ ۲:۰۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب