پنجاه و ششمين دوره جشنواره بين المللی فيلم کن
۵۶ مين دوره از ۱۴ تا ۲۵ ماه می سال ۲۰۰۳ (۲۴ ارديبهشت تا ۴ خرداد ۱۳۸۲) در شهر ساحلی کن فرانسه برگزار خواهد شد . مدير اين دوره ء جشنواره همچنان ژيل ژاکوب خواهد بود که در ۱۸ ام دسامبر ۲۰۰۲ مجددا توسط ۲۸ عضو هيئت برگزارکننده ء جشنواره برای مدت ۳ سال ديگر به اين سمت انتخاب گرديده است . فيلم پر زرق و برق و افسانه ای «Fanfan la Tulipe» افتتاحيه ء جشنواره در ۱۴ ام می ۲۰۰۳ خواهد بود . اين فيلم ِ ژرارد کرازيک داستان قهرمان افسانه ای و معروف قرن هجدهم فرانسه است که در سال ۱۹۵۲ کريستين ژاک آنرا با نام «توليپ سياه» ساخته و در همان سال هم جايزه ء بهترين کارگردان را برای همين فيلم از جشنواره ء کن دريافت نموده است . سناريوی فيلم توسط ژان کاسموس و لوک بسون نوشته شده و ايفای نقش های اصلی آن بعهده ء وينسنت پرز و پنه لوپه کروز می باشد . فيلم بصورت خارج از مسابقه به نمايش درآمده و در همان روز هم بعنوان جشن افتتاحيه در سينماها اکران عمومی خواهد شد .
قسمت دوم از سه گانه ء ماتريکس برادران واچوفسکی با عنوان «The Matrix Reloaded» نيز جزو نمايش های بخش خارج از مسابقه ء جشنواره خواهد بود . در اين فيلم تمامی عناصر اصلی سازنده يعنی جوئل سيلور تهيه کننده ، اندی و لاری واچوفسکی نويسنده - کارگردانان فيلم ، کيانو ريوز ، لارنس فيشبرن ، کری آن موس ، و هوگو ويوينگ حضور داشته و علاوه بر ايشان بازيگران جديدی نيز به اين جمع اضافه شده اند ، مثل : مونيکا بلوچی ، جيدا پينکت اسميت ، و لمبرت ويلسون . ماتريکس از همان ابتدا پديده ء خاصی در سينما بوده ، در آينده بيشتر راجع به آن خواهم نوشت . فيلم در روز پنجشنبه ۱۵ ام می با حضور سازندگان و بازيگران به نمايش در آمده و بعد از جشنواره اکران بين المللی خواهد شد .
پوستر ۵۶ مين دوره ء جشنواره بمناسبت دهمين سالروز درگذشت فدريکو فللينی به اين سينماگر بزرگ تقديم شده و جشنواره به نام او برگزار خواهد شد . مراسم افتتاحيه شامل نمايش آثار متعددی از اين استاد سينما خواهد بود. يادبود کاملی از آثار او به تلاش هولدينگِ چينه چيتا و تمامی تهيه کنندگان فيلمهای فللينی در چند سينمای جشنواره و شهر کن به نمايش درخواهد آمد . ۱۵ فيلم استاد از ۱۴ م ماه می بطور همزمان به ابتکار مديريت جشنواره و هولدينگِ چينه چيتا ، در سالنهای نمايش آرلکين و مک ماهون پاريس دوباره اکران خواهند شد .
هيئت داوران بخش مسابقه فيلم های بلند جشنواره يک هفته زودتر از اعلام اسامی فيلم های منتخب امسال و در ۲۳ آوريل توسط ژيل ژاکوب در يک کنفرانس مطبوعاتی اعلام شد : پاتريس شرو رئيس هيئت داوران امسال ، اشواريا رای (ستاره هندوستان) ، مگ رايان (ستاره امريکا) ، کارين ويارد (ستاره فرانسه) ، و ارين د لوکا (نويسنده ء ايتاليايی) ، ژان روشفورت (بازيگر فرانسوی) ، استيون سودربرگ (کارگردان امريکايی) ، دنيس تانوويچ (کارگردان بوسنيايی) ، و جيانگ ون (چينی) ديگر اعضای اين هيئت هستند . اين هيئت برنده ء نخل طلا و جوايز سال ۲۰۰۳ را در شب ۲۵ ماه می و در مراسم اختتاميه ء جشنواره اعلام خواهند نمود .
به ياد کاوه گلستان
عکاس بزرگ ايرانی که در جريان حمله ء امريکا و انگلستان به عراق از دست رفت ، روانش شاد باد .
«شيکاگو»
راب مارشال - ۲۰۰۲
دوباره سينمای موزيکال
ژانر موزيکال در سينما بيشتر با فيلم های فردآستر ، جينجر راجرز ، جين کلی ، و ... خصوصا با «آواز زير باران» شناخته می شود . فيلم های «آوای موسيقی» (در ايران : اشکها و لبخندها) ، «داستان وست سايد» ، «بانوی زيبای من» ، و بعد تر «اوليور تويست» ، و حتی برخی انيميشن های والت ديسنی و غيره مثل «سفيد برفی و هفت کوتوله» ، «سيندرلا» ، «زيبای خفته» ، و ... بسياری بسيار ديگر نيز در اين مقوله می گنجند . بهرحال هرگونه تعريف و طبقه بندی آثار اين ژانر در هريک از هنرهای نمايشی فقط و فقط جنبه ای تئوريک داشته و تنها می توان گفت يک فيلم يا نمايش موزيکال اثری است که مضمون خود را همراه با موسيقی و ترانه روايت کند ، هرچه ترانه و موسيقی بيشتر ، اثر موزيکال تر . يکی از بهترين دسته بندی های تئوريک ژانر موزيکال را می توانيد در اينجا و به نقل از دائرة المعارف اينترنتی Wikipedia ببينيد .
از قديمی ترين فيلم های اين ژانر «سوپ اردک» و «خيابان چهل و دوم» (هر دو ساخت سال ۱۹۳۳) و از جديدترين آنها «رقصنده در تاريکی» لارنس فون تريه (سال ۲۰۰۰) ، «مولن روژ» باز لورمان (سال ۲۰۰۱) ، و نهايتا «شيکاگو» ی راب مارشال (سال ۲۰۰۲) و از بهترين نمايشنامه و فيلم سازان و طراحان رقص اين ژانر در برادوی و هاليوود باب فاس را می توان نام برد .
"باب فاس" با نام اصلی رابرت لوئيس فاسی متولد ۲۳ ژوئن ۱۹۲۷ شيکاگو در ايلينويز امريکاست ، او کار خود در سينما را از ۱۹۵۳ با بازی در فيلم «ماجراهای دابی گيليس» آغاز کرد و ضمن فيلمنامه نويسی و بازيگری از ۱۹۶۹ کار کارگردانی خود را با فيلم «Sweet Charity» آغاز نمود ، او در سال ۱۹۷۲ درخشانترين اثر موزيکال سينمايی خود با نام «کاباره» را با بازی ليزا مينه لی و مايکل يورک ساخت و آثار بعدی موزيکال او نيز با نامهای «لنی» (۱۹۷۴) و «All That Jazz» در سال ۱۹۷۹ و «ستاره ۸۰» در سال ۱۹۸۳ همگی از آثار قابل توجه اين ژانر تلقی می شوند . او در ۱۹۷۲ «ليزا با حرف Z بزرگ» موزيکال را هم برای تلويزيون ساخت و قصد داشت تا نمايشنامه ء «شيکاگو» را که در سال ۱۹۷۵ با بازی گوئن وردون ، چيتا ريورا ، و جری اورباخ در برادوی روی صحنه برده بود با بازی مدونا به فيلم برگرداند . از شاخصه های کارهای باب فاس پوشش کلاه و دستکش در اکثر آثار او را می توان نام برد ، او اصولا به کلاه و دستکش اهميت می داد چه از سن ۱۷ سالگی سرش طاس شده و فرم دست های خود را نيز دوست نداشت ! او رقيب ناخواسته ء فرانسيس فورد کاپولا بود ، در ۱۹۷۲ برای بهترين کارگردانی هر دو کانديد اسکار بودند (کاپولا برای «پدر خوانده» و فاس برای «کاباره») که باب فاس برنده شد ، در ۱۹۷۴ مجددا" (کاپولا برای «پدر خوانده - قسمت ۲» و فاس برای «لنی») که اين بار کاپولا برنده شد ، و در ۱۹۷۹ هم (کاپولا برای «و اينک آخرالزمان» و فاس برای «All That Jazz») که اين بار هيچيک موفق نشدند . او در سال ۱۹۷۲ موفق به اخذ اسکار (برای «کاباره») ، جايزه ء تونی (برای طراحی رقص «پيپين») ، و جايزه ء امی(برای فيلم تلويزيونی«ليزا با حرف Z بزرگ») شد ، و از اين بابت تنها فردی است که موفق شده در يک سال هر سه ء اين جوايز مهم را به خود اختصاص دهد . او يکی از طراحان مبتکر رقص های زيبای از ابتدا تا بحال برادوی و هاليوود بوده است ، از معروفترين جملات وی :
- «چنان زندگی کن که گويا فردا قرارست بميری ، چنان کار کن که گويا به پول نيازی نداری ، و چنان برقص که گويا هيچکس تماشاگر تو نيست» .
- «برای حاضرين نرقص ، برای خودت برقص» .
- «رقص بهتر از هر چيز ديگری شادی را نمايش می دهد» .
است .
اين تصوير از شيکاگو را هم حيف است که نبينيد !
... و
«شيکاگو» بازسازی نمايشنامه ء باب فاس است توسط راب مارشال . با ترانه ء «All That Jazz» آغاز می شود ، و داستان آن چندان مهم نيست : روکسی هارت (رنی زل وگر) ِ شيفته ء صحنه بجرم قتل مرد شيادی که وعده ء ستاره شدن به او داده به زندان می رود ، همچون ولما کلی (کاترين زتا جونز) ستاره ء کاباره ها که خواهر و همسر خائنش را به قتل رسانده و تنها وکيل شهر که قادر به نجات آنهاست مرديست که تاکنون در دادگاه پرونده ای را نباخته ، بيلی فلين (ريچارد گِر) . سبقت گرفتن اين دو از يکديگر برای نجات از مجازات و حسادت و نفرتشان از يکديگر سرانجام هر دو را بعنوان ستارگان همراه بر صحنه های رقص شيکاگو می فرستد .
آنچه در «شيکاگو» اهميت دارد ، رقص ها و ترانه ها ، نورپردازی ، صحنه آرايی ، بازيگری ، فيلمبرداری و نورپردازی ، کارگردانی ، اتالوناژ (رنگ پردازی لابراتواری فيلم) ، تدوين خارق العاده و استثنايی آن است .
«شيکاگو» از بين ۱۳ مورد نامزدی اسکار در ۶ رشته موفق به اخذ جايزه شد ، نه از بابت آنکه در ۷ مورد ديگر استحقاق نداشت ، بخاطر آنکه در رشته های ديگر رقيبان بسيار نزديک بودند . بازی رنی زل وگر ، جان سی. رايلی ، کوئين لطيفه بی نظير بود همچون کارگردانی راب مارشال يا فيلمبرداری ديون بيب بسيار دلنشين و يکدست بود . ولی رقيبانی چون نيکول کيدمن ِ «ساعات» ، کريس کوپر «اقتباس» ، کاترين زتا جونز ِ خودِ «شيکاگو» ، پولانسکی کبير در «پيانيست» ، کنراد هال «راهی به نابودی» ِ استيليزه به صِرفِ تصاوير ، گوی سبقت را از «شيکاگو» ربودند .
ذکر يک خصيصه در مورد «شيکاگو» ضروری است و آن تدوين عالی فيلمست : رفت و برگشت های خيالبافانه ء روکسی به صحنه و دنيای واقعيت (تدوين توأم صوتی و تصويری) استثنايی است و در کمتر اثری می توان چنين ربطی بين خيال و واقع ترسيم کرد . «شيکاگو» يادآور و سلف راستين ِ «کاباره» است ، ولی انصافا" از آن بهتر نيست . جوئل گِرِی و باب فاس (در مقام کارگردان) و حال و هوای «کاباره» را کم دارد .
پايان
«خانه ای روی آب»
بهمن فرمان آرا - ۱۳۸۰
مشخصات کامل فيلم به روايت ايران اکتور
مشخصات اضافی به روايت ۳۰ نما
معجزه به همين نزديکی است
آری معجزه به همين سادگی اتفاق می افتد ... اگر حتي به اندازه ء يک مو ارتباط مان را با خداوند حفظ کرده باشيم . حتی اگر فرشته ای را زير کرده باشيم باز هم نبايد نااميد شد . اشکی از صميم قلب به نشانه ء سرسوزنی ندامت ، بخشش و رحمت او را نازل خواهد کرد .
رضا سپيدبخت مرفه است ، ولی خوشبخت نيست . تنعم زندگی برای او روزمره شده و ديگر به وضوح از آن لذت نمی برد . ارزش هايش اگرچه امروزی و منطقی می نمايد ولی انسانی نيست . از پدر انتقام می گيرد ، البته راحت طلبی و استقلال شخصی و پرده پوشی نيز ملغمه ء اين انتقام است ، در واقع انتقام نوعی عذر و بهانه می نمايد . معشوق را معاوضه و عشق را با دفع شهوت معامله نموده است ... او از همان آغاز دچار خُسرانی عظيم ست ، پس فرشته ای را زير می گيرد .
فرمان آرا در دومين فيلم پس از انقلابش موقعيتی انسانی را به ظرافت و با قدرت به پرده می کشد . دوریِ از خداوند و غرق شدنِ در لذات مادی و آنی زندگی و مکافات و عقابِ آن که اين بار بر عرصه ء زندگی ظاهر می شود دغدغه ء اوست ، برای همين در فيلمش با پرسوناژهای متعددی مواجه می شويم که همگی به سزای اعمال خود می رسند ، به جز يک نفر ... رضا سپيدبخت . او غرق در لذت و گناهست : لذتِ رانندگی را در به سرعت راندن در ابهام مه آلود جاده می داند ، فرشته ای را زير می کند و زخمی بر دست گريبانگيرش می شود ، در پرداخت بهای دفع شهوت زرنگی می کند و "کاسه مرغی"خانه را تاوان می دهد . در اعتراض به توليد مثل غيرعقلايی ، بيماری را جواب می کند و با عذابِ وجدانِ ناشی از مرگِ بيمار بی بضاعتش مواجه می شود ، برای آن که پدر خوبی نبوده و هيچگاه نتوانسته تکيه گاهی برای اعتماد فرزندش فراهم کند پسر را در بازگشتِ به وطن معتاد می يابد ، ژاله منشی خود را فريفته و از انهدام زندگی او بی خبرست ... تاوان اين يکی را هم می پردازد ولی ... رحمت اللهی شامل حالش می شود ، کودکی حافظ قرآن بر سر راهش ظاهر می شود ، هم او که در ابتدا برای جلبِ تشويق و توجه اطرافيان آغاز به حفظ قرآن کرده ولی بتدريج احساس حضور خداوند شائق و دليل راهش بوده ، حظِ حضور ِ او را دريافته و خودنمايی والدين او را به کُما کشانده است ... مادر پير دهر سرنوشت انسانها را می بافد ، با کامواهای رنگارنگ ... سبز ، بنفش ، سرخ ، زرد ، آبی ، و ... هم او که ژاله اگر می شناختش می خواست تا سراسر زندگيش را از نو بشکافد . اويی که هر از گاهی توجهش را به دکتر با کاموايی بر سر راه وی در می يابيم . سرنوشت دکتر می رود تا به گونه ء ديگری رقم بخورد ... او در خلوت بر تنهايی و ضلالت خود می گريد ، خود را قابل پناه بردن نمی داند ، و ايستاده است که ديگر در قبال پسر "جاخالی" ندهد . به سراغ خانم محمدیِ "ماشين ِ زايمان" می رود هر چند دير رسيده ، و درخواستِ غيرعادی پسرک حافظ قرآن را در خصوص جابجايی اش بی چون و چرا می پذيرد . بر کانونِ کارتنک کاموايی سرنوشت می ايستد و ... خدا را می خواند ... مأوای او عليرغم ِ تمام گناهانش بهشت است ... شايد به صرف توبه ء قلبی و بازگشت فطری اش به سوی خدا . رضا ، سپيد بخت شده است .
شخصيت رضا سپيد بخت را رضا کيانيان با هيئت و هيبتی جديد بسيار درخشان و بی ايراد بازی کرده ، همچنانست عزت الله انتظامی در نقش حسين سپيد بخت ، بازی سايرين حتی در نقش های بسيار کوتاه مثال زدنی است ... خصوصا رويا نونهالی در حضوری چند دقيقه ای و بدون ديالوگ در نقش خانم محمدی بر پرده و نگاه و قطره اشکی که در زمان خروج از مطب دکتر به نمايش می گذارد ، بهناز جعفری ، حسين کسبيان ، بيتا فرهی ، جمشيد مشايخی ، ولی شيراندامی ، و همه ... نقش های نوشته شده ء فرمان آرا در فيلمنامه بی نظيرند ، همگی با حداقل ديالوگ و حضور و حداکثر برآيند و فرجام ِ به کفايت ، حتی مانی پسر دکتر . از درخشانترين فصل های فيلم مواجهه ء نخستينِ رضا سپيدبخت با پدرش حسين سپيد بخش است ، رضا کيانيان و عزت الله انتظامی ، سکانسی با ديالوگ های موجز و تدوين سريع و گفتگويی به غايت گره گشا در روشن سازی پس زمينه ء زندگی و شخصيت اين دو پرسوناژ ... قابل تدريس در بسياری از کلاس های فيلمنامه نويسی و بازيگری . صحنه آرايی فيلم هم با انعکاس رنگ غالب و سردِ آبی نيلی برای عناصر صحنه ء زندگی دکتر (از اثاثيه گرفته تا لباس ها) و ساير رنگها برای ساير پرسوناژها مثلا قرمز برای ژاله ، سياه برای بيتا فرهی ، همان آبی نيلی برای مانی ، و باز سياه برای مهاجمان ناشناس ، ... و سپيد برای پسرک ِ حافظ قرآن و پيرزن بافنده کاملا منطقی و هماهنگ کننده و موجد احساس برای تماشاگر انجام شده است . فيلمبرداری با نور پردازی غالبا همراه با فيلتر آبی به فضاسازی سرد زندگی دکتر و درگيران تراژيک متن و جوار آن ، همچون مژگان احمدی (با بازی بهناز جعفری) ، کمک می کند ، مضافا که کادرهای اکثرا مديوم شات و کلوزآپ کار ِ بازيگرانِ خوب برای نقش های اکثرا بشدت کوتاه را پشتيبانی می نمايد . کارگردانی فيلم هم کاملا در خدمت مضمون و محتوای فيلم نامه و بيان به روايت تصويری اين موقعيت های خاص و کثير زندگی های امروزيست ، بيان گونه ای فلسفه در مواجهه با اخلاقيات و زندگی ... نگاه ديگری به ايمان و خلوص و توکل ... نگاه از دريچه و منظری ديگر . فرمان آرا با اين فيلم معجزه را بسيار نزديک می داند ... تلقی و توقع ما مهم نيست ، مهم آن است که روزنی حتی به ظرافت سر سوزن بر نور خدا در دل خود داشته باشيم . چرا نه ؟!! ... اينهمه توقيف لازم نبود ، خداوند به همين بخشندگی و معجزه به همين نزديکی است .