... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۶



با تقدیم احترام


... ميدونيد رفقا نميدونم چه لِميه كه نسل پی نسل مياد و ما جماعت همچنان در نقطه ء صفر ، در مدار صفر درجه متوقف شديم. انگار قرار نيست هيچ اتفاق تازه يی بيفته، گاه حتی به تصور اينكه قدم به جلو برداشتيم ذوق زده می شيم، اما بعدش می بينيم فقط داريم در جا می زنيم، بنابراين من يكی با مُردنم چيزی رو از دست نمی دم اما شما كه جوونتريد شايد توفير داشته باشه، شايد زندگی چهره قشنگتری از خودشو به شما نشون بده چهره يی كه هميشه از من و امثال نسل من دريغ كرده ...


- سرگرد فتاحی ، پيش از اعدام. "مدار صفر درجه"


شايد يك علاقمند پروپاقرص پرداخت های حدود 5/1 تا 3 ساعت و گاهی اندكی بيشتر سينمايی كمتر رغبتی به فرم و پرداخت های بعضا" چند 10 ساعته تلويزيونی داشته باشد، ولی بهرحال اثر نمايشی از تئاتر گرفته تا تلويزيونی و غير آن اگر بديع و پُر كِشش باشد، مخاطب را بخود جذب می كند.


آنان كه پيشتر سريال "شب دهم" را از تلويزيون ديدند، همه تفاوت های آنرا با سريال و مجموعه های پيش از آن تاييد كردند. در "روشن تر از خاموشی" داستان زندگی ملاصدرا و عقايد اين فيلسوف ايرانی با پس زمينه ء سلطنت شاه عباسی صفوی بنحوی باز متفاوت با شيوه مرسوم پيشينيان تلويزيون روايت شد و آنچه كه می توانست با بضاعت فيلم سازی در ايران برای تصويرسازی بسيار سخت بنظر آيد (فلسفه و آنچه بر ذهنيات يك فيلسوف می رود) با توانايی و قدرت تصوير شد.


"مدار صفر درجه" سريالی است كه با مضمون انتخابی و شرايط سياسی وقت و تهيه كننده آن (تلويزيون ايران) می توانست بسيار شعاری و تبليغاتی باشد، آنهم با هزينه ساخت گزافی كه برای آن تصور می شود، ولی خوشبختانه با پایان گرفتن آن به درامی سياسی با چاشنی ملودرام های فرعی پُركشش و خوش ريتم انجاميده است.


حتی "ميوه ء ممنوعه" سريال سفارشی ماه رمضان كه شايد ضعيف ترين كار سازنده اش تاكنون باشد نيز با حفظ چند سر و گردن بالاتر از اقران ِ مقارنش با پايان بندی ای شگفت و غيرمتعارف به پايان رسيد.


حسن فتحی نويسنده - كارگردانی است پژوهشگر. پی رنگ تمام داستان هايش مطالبی است تحقيق شده كه آنچه ساخت آنها را دلپذير و ديدنی تر می كند حضور عشق است. انگيزه اصلی تمام كاراكترهای شاخص آثار فتحی "عشق" است، حسن ياری را عشق به شب دهم اجرای تعزيه كشاند. ملاصدرا را عشق ياری داد و مدارصفر درجه را عاشقان می شكنند. حتی ميوه ممنوعه هم از عشق روييد و عشق باقی را از دل عشق فانی برآورد.


پُررنگ شدن عشق در تلويزيون را مديون حسن فتحی هستيم. آثار معقول و متعقل در تلويزيون را نيز، به احترام او از جا برخيزيم و حضور هنرمندی عاشق و عاقل به عرصه ء فيلم سازی تلويزيونی تبريك گوييم. هنوز در عرصه تلويزيون به همانندهای بسياری مثل حسن فتحی نيازمنديم.





وقتی گريبان عدم با دست خلقت می دريد

وقتی ابد چشم تو را پيش از ازل می آفريد



وقتی زمين نام تو را در آسمانها می كشيد

وقتی عطش طعم تو را با رشكهايم می چشيد



من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی

چيزی نمی دانم از اين ديوانگی و عاقلی



يك آن شد اين عاشق شدن، دنيا همان يك لحظه بود

آن دَم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



وقتی كه من عاشق شدم شيطان به نامم سجده كرد

آدم زمينی تر شُد و عالم به آدم سجده كرد



من بودم و چشمانِ تو ، نه عقل بود و نه دلی

چيزی نمی دانم از اين ديوانگی و عاقلی

برچسب‌ها:

  [ ۸:۰۷ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶




Departed

براساس

Infernal Affairs








یکشنبه شب ساعت حدود 22:30 از شبکه پنج سیما (شبکه تهران) شاهد پخش فیلمی از هنگ کنگ بودم با نام Infernal Affairs (به ترجمه ء اعمال شیطانی)ساخت سال 2002. به وضوح جداشده (Departed)اسکورسیسی بر صفحه ء تلویزیون جاری بود، صحنه به صحنه . البته Siu Fai Mak یکی از فیلمنامه نویسان که قبلا" در نوشتن فیلمنامه ء Infernal Affairs نیز همکاری داشته در کمک به William Monahan شخصیتی را که مارک والبرگ در فیلم Departed بازی می کرد (شخصیت Dignam)بیشتر پرداخته و پایان بندی فیلم را با کمک او تماشاگر پسندتر کرده بود.

بهرحال نکته ای که بیش از همه چیز باعث تعجبم شد، بازسازی بودن Departed بود و دریافت اسکار بهترین فیلم سال 2006. برای اسکورسیسی ای که نه به خاطر این فیلم که برای "گاو خشمگین" و "راننده تاکسی" بیشتر مستحق این جایزه بود. Departed فیلم خوبی است ولی بسیار خوب یا عالی نیست! سال 2007 آکادمی به "بابل" توجه نکرد، شاید چون فیلم بیشتر یک فیلم خارجی با عوامل ساخت اکثرا" مکزیکی بود. خوب این رسم اسکار است، این طور نیست ؟!

  [ ۱۲:۰۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۶


۳۰۰

زاك اسنايدر - ۲۰۰۶

مشخصات كامل فيلم

 

۳۰۰ نه خصم ما، كه انكار خود است


با ساخت و نمايش فيلم ۳۰۰ كمپانی برادران وارنر هجومی فرهنگی برعليه ايرانيان را دنبال كرد! البته هجومی كه بجای ايجاد موضع انفعالی و تدافعی بايد بيشتر هشداری برای ايرانيان باشد. چطور؟


در فيلم "اسكندر" ﴿Aexander﴾ ساخته اليور استون ﴿فيلمساز جمهوريخواه امريكايى﴾ داريوش سوم هخامنشی و سپاهيان ايرانی تقريبا" با همين شكل و شمايل نمايش داده شدند. كمی بعدتر در "شبى با پادشاه" مايكل اُ ساجبل خشايارشا و ايرانيان را هدف گرفت و حالا زاك اسنايدر كارگردان بی هويت دسته چندم كه تنها سابقه سينمايی اش ساخت ﴿Dawn of the Dead (2004 بوده با همكاری فرانك ميلر  ِ كميك استريپ ساز كه تاكنون فقط با "شهرگناه"﴿Sin City (2005 شناخته شده و بيشتر نويسنده و كميك استريپ ساز است تا سينماگر، دست به كار ساخت "۳۰۰" ﴿300﴾ شده اند.


۳۰۰ فی نفسه فقط فيلم خوش ظاهری است كه فرانك ميلر كميك استريپ آن را از روی فيلم "۳۰۰ اسپارتان" ﴿The 300 Spartans﴾ ساخته رودولف ماته نوشته جيان پائولو كاليگاری و رميجيو دل گروسو پياده كرده است. فيلمی كه با خطاهای فاحش تاريخی در سال ۱۹۶۲ ﴿۴۵ سال پيش﴾ بر اساس واقعه تاريخی نبرد ترموپيل بين ارتش خشايارشای هخامنشی با يونانيان ساخته شده بود و اين بار نيز با تعمدی خاص توسط زاك اسنايدر و تكنيك نوين و ويژه ء انيماتيك بازسازی شد. برای آماده سازی افكار عمومی غرب بنفع جمهوری خواهان امريكايی كه شايد مايل به حمله نظامی ِ بدون مجوز شورای امنيت به ايران ﴿مشابه آنچه كه برای عراق اتفاق افتاد﴾ باشند. نوعی جنگ سرد و زمينه سازی برای تهاجم نظامی.


۳۰۰ همانند نسخه ء سلف خود خطاهای فاحش دارد :


- فيلمنامه ء نسخه سلف آن كه چندان فيلم معتبری نيز نبوده بسيار ابتدايی و بدون تحقيق و مستند بر نهايتا" تاريخ نوشته های مبتنی بر نوشته های هرودوت يونانی بوده است. خصوصا" كه در ۱۹۶۲ امكان تحقيق مفصل فرضا" در خصوص لباس ها و شكل آرايش اقوام موجود نبوده و آن فيلم نيز با بودجه و ارزش وقت خود امكان كار بيشتری نداشته ولی اين نكته كه چطور در عصر اينترنت، فرانك ميلر هيچ تلاشی برای حداقل تصحيح تصاوير خود نكرده غريب است. تصاويری كه امروزه فقط با صرف چند دقيقه مرور در اينترنت عايد می گردد بقرار زير است :




مقايسه "خشايارشا"ی ميلر و اسنايدر با آنچه كه در تاريخ و آثار تاريخی مضبوط است




مقايسه سربازان ايرانی ميلر و اسنايدر با يكی از چند نمونه فراوان در اينترنت


- فيل و كرگدن تصوير شده در ۳۰۰ كه معلوم نيست چگونه و با چه ذكاوتی اين موجودات تا تنگه ء ترموپيل برده شده اند


- خصوصيات اخلاقی و رزمی پارسيان و سوابق تمدن ايشان


- و بسياری موارد ديگر ...


همانگونه كه اكثر ايرانيان در سراسر جهان به اعتراض در باره اين فيلم پرداخته اند، ايرادات ۳۰۰ بی شمار است. ايرانيان


- وبلاگی در اين باره راه انداخته اند. ﴿اين پيوند﴾


- به آن اعتراض كرده اند. ﴿اين پيوند﴾


- سايتی با عنوان "پروژه ۳۰۰" به راه انداخته و با لينك های متوالی به آن، فيلم را بمباران گوگلی كرده اند.﴿اين پيوند﴾


و ...


۳۰۰ چگونه و در چه مدت زمانی توليد شد :


در می ۲۰۰۳ توليد فيلم ۳۰۰ با تهيه پيش نويس ۱۲۱ صفحه ای آن آغاز شد ، در ژوئن ۲۰۰۴ ، زاك اسنايدر برای كارگردانی فيلم استخدام شد و سپس فرانك ميلر به عنوان مشاور به تيم دست اندر كار پروژه پيوست. فيلم ۳۰۰ مانند فيلم «شهر گناه» اقتباسی كامل و صحنه به صحنه از كميك استريپ فرانك ميلر است. البته اين موضوع استثنائاتی هم دارد ، برای افزودن به جذابيت های فيلم ، اسنايدر شخصيت ملكه «گورگو» را به فيلم اضافه كرد ، كاراكتر زنی كه از شوهرش ، شاه لئونيداس حمايت می كند. مورد ديگر اضافه شدن نريشن به فيلم است. دو ماه طول كشيد تا نيزه ها ، سپرها و لباس ها و شمشيرهای مورد نياز ساخته شود ، البته در مواردی از وسايل فيلم های تروی و الكساندر ، هم استفاده شد. در همين دو ماه تيم انيميشن فيلم ، سرگرم ساختن يك گرگ و ۱۳ اسب ديجيتال شدند. در ۱۷ اكتبر ۲۰۰۵ ، فيلم وارد مرحله توليد فعال خود در مونترال شد ، فيلم برداری فيلم ۶۰ روز طول كشيد. بودجه ۶۰ ميليون دلاری فيلم را كمپانی برادران وارنر تأمين كرد. جالب است بدانيد تقريبا تمام صحنه های اين فيلم در داخل استوديو و به وسيله تكنيكی به نام digital backlot فيلم برداری شد، يعنی در تمام مدت بازيگران در برابر پرده های آبی نقش بازی می كردند و بعد صحنه های پشت زمينه اضافه می شد:
بعد از فيلم برداری ، فيلم مورد ويرايش ديجيتالی قرار گرفت و تقريبا ۲۵۰ جلوه ويژه به آن اضافه شد ، ۷۰ هنرمند انيماتور در اين مرحله با پروژه فيلم همكاری می كردند.


تاريخ يا افسانه ء فيلم ۳۰۰ :


داريوش بزرگ پس از ۳۶ سال سلطنت در سال ۴۸۶ پيش از مبلاد درگذشت و جايش را به پسر ۳۵ ساله اش خشايارشا يا خشيارشا (خشئی ارشه) داد كه مادرش آتوسا ، دختر كوروش كبير  بود. خشايارشا شاهزاده ای تحصيل كرده ، خوش اندام و زيباروی بود. ابهتی كه كوروش و داريوش برای دستگاه سلطنت ايران به وجود آورده بودند ، خشايارشا را نيز در نظر ايرانيان و اقوام زير سلطه در همان شكوه كوروش و داريوش قرار داد. دوران داريوش و خشايارشا ، دوران آغازين شكوفايی تمدن يونان بود و يونانيان نيز سعی داشتند تا جايگاه خودشان را در تمدن جهانی مشخص سازند. شماری از نويسندگان يونانی در دهه های بعد از داريوش و خشايارشا در جستجوی راهی برای ايجاد يك هويت ويژه برای اقوام يونانی بودند از همين رو داستان های حماسی مقاومت يونان در برابر ايرانِ عهد داريوش و خشايارشا را ساختند و نشر دادند. اين نوشته ها بعدها برای يونانيان ماند تا گواه عظمتی برای آتن و و يونان آن روزگار و غربيان امروزين در جوار تمدن عظيم پارسی باشد. داستان هايی كه يونانيان آن زمان درباره بودن خودشان ساختند ، هر چه بود ، شنيدنش برای يونانی ها دلكش بود. نويسندگان غربی نيز كه مثل يونانيان آن روزگاران علاقه دارند ، كه يونان را محور تمدن بشری معرفی كنند ، اين داستان ها را با شاخ و برگ بسيار زيادی در كتاب های تاريخی می نويسند و برای اثبات آنها دليل و شاهد عقلی می تراشند.

نكته جالبی كه در بسياری از نوشته های اين مورخان غربی به چشم می خورد اين است كه گويا با استواری آتن ﴿در جنگ ماراتن﴾ در برابر ايران، تمدن غربی نجات يافت. آنان مايلند تصوير كنند دولت هخامنشی با تمدن بشری در ستيز بوده و چون نتوانست با آتن كاری بكند ، تمدن آتنی از تخريب رهيد تا برای بشريت باقی بماند. و از اين جالبتر آنكه می بينيم عموم مورخين غربی قرن ما دولت هخامنشی را می ستايند و اعتراف دارند كه دولت ايران از تمدن بشری پاسداری كرد و فرهنگ خاورميانه ای در دوران هخامنشی متحول گرديد و به اوج ارتقا رسيد ، ولی وقتی به ياد يونان می افتند به يكباره سخنانشان عوض می شود. اين دولت پاسدار تمدن بشری ، چه خطری برای تمدن يونانی داشت ، موضوعی است كه بايد از اين خودشيفتگان پرسيد و پاسخش را نزد خود آنها يافت.

در سال ۴۸۰ پيش از ميلاد ، خشايارشا به يونان لشكر كشيد ، داستان لشكركشی خشايارشا را داستان پردازان يونانی چنان پرداخته اند كه گويا خشايارشا تمام آسيا را بر ضد شهر آتن بسيج كرده بوده است. هرودوت برای انكه بنماياند كه آتن خيلی اهميت  داشته ، اين داستان را در كتاب هفتم تاريخش به تفصيل شگفت آور و دل انگيزی به رشته تحرير درآورده است. او بندهای ۳۰۵ و ۳۱۰ كتابش را به آمار سپاهيان ايران اختصاص داده و می نويسد كه شمار ناوهای خشايارشا در اين جنگ افزون بر ۵۲۰۰ فروند بوده و افراد نيروی دريايی اش از ۵۱۷ هزار نفر بيشتر بودند ، كل تعداد جنگندگان خشايارشا از نيروی زمينی و دريايی كه در داستان دلكش هرودوت به جنگ آتن بسيج شده بودند بالغ بر ۲ ميليون و ۳۱۷ هزار نفر بودند كه يك ميليون و هفتصد هزار نفرشان افراد پياده نظام بوده است.

هرودوت آنقدر در فكر بزرگ جلوه دادن لشكركشی خشايارشا و اهميت تراشيدن برای نيروی آتن بوده كه با وجود آنكه مردی با تجربه و دقيق بوده ، فراموش كرده بوده كه فكر كند چنين انبوهی از انسان ها چگونه قادر بوده اند خواربار مورد نيازشان را در سرزمين كوچكی چون كرانه های دريای اژه و غرب آسيای صغير تأمين كنند.


نبرد ترموپيل و رويدادهای پيش از آن كه منجر به بروز اين جنگ شد:


داريوش بزرگ در سال‌های پايانی عمر خود به يونان لشكركشی كرد. در اين زمان بخش بزرگی از آسيای كوچك (صغیر) جزو قلمرو ايران بود. با اين حال٬ تعدادی از فرمان‌روايان آن نواحی سر به شورش برداشته بودند. در اين شورش٬ شهرهای يونانی-كه مشهورترين آنها آتن و اسپارت بودند-دست داشتند. شورشيان بهمراهى يونانيان ساكن آسيای كوچك و آتنی ها سارد را در محاصره گرفتند و چون سپاهى در آن نبود آنجا را تسخير نموده و به آتش كشیدند. داريوش به يونان لشكركشی كرد تا به تنبيه شورشيان بپردازد. هنگامی كه سپاهيان او به آتن رسيدند٬ مردم آتن به پايداری پرداختند. در اين نبرد كه به نبرد ماراتن معروف است٬ آتنی‌ها توانستند از سقوط شهرشان جلوگيری كنند. داريوش به سپاهيان دستور داد تا باز گردند. او قصد داشت سال بعد دوباره به يونان لشكركشی كند اما بعد از مدتی درگذشت.



قلمرو امپراتوری هخامنشی


همزمان با روی كار آمدن خشايارشا٬ پسر و جانشين داريوش٬ خشايارشا تصميم گرفت نقشهٔ پدر را برای حمله دوباره به يونان عملی سازد. در آنزمان در يونان حكومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هريك از بلاد اين كشور حكمرانی می‌كرد.


در سال ۴۸۰ پيش از ميلاد ، خشايارشا به يونان لشكر كشيد. پس از ورود شاه ايران به نزديكی ترموپيل٬ شاه چهار روز جنگ را عقب انداخت و روز پنجم ماديها و كيس‌سی‌ها را فرستاد كه يونانيها را زنده گرفته نزد او آورند. آنها با حمله خود كارى از پيش نبردند. پس از آن پارسى‌ها را مأمور كرد. آنان كه موسوم به جاويدانها بودند نيز نتوانستند كارى از پيش برند چه هم اسپارتی‌ها خوب مى‌جنگيدند و هم محل موافق جنگ نبود. سرانجام يكنفر يونانی مليانی افی‌يالت (Ephialte) پسر اوری‌دم (Eurydeme) بطمع پاداش بزرگ نزد خشايارشا رفت و گفت راهى است كه از آن مى‌توان پيش‌رفت و به ترموپيل درآمد. خشايارشا با شعف بسيار پيشنهاد افی‌يالت را پذيرفت و هی‌دارنس مأمور شد تا از آن راه برود چون شب دررسيد و چراغها روشن گشت پارسى‌ها حركت كردند. اين كوره‌راه از رود آسپ شروع ميشد و به آلپن (Alpene) شهر اول لكريها مى‌رسيد. پارسى‌ها پس از عبور از آسپ در تمام شب در كوره‌راه حركت كردند و در طليعه صبح به قلهٔ كوه رسيدند. در اينجا هزار فوسيدی حفاظت مى‌كرد و چون ايرانيان به آنها رسيدند باران تير به آنها باريدن گرفت و سرانجام آنها فرار را بر قرار ترجيح دادند. هى‌دارنس پس از اين فتح از قلهٔ كوه سرازير شد و به مدافعين ترموپيل حمله برد. فرمانده ترموپيل لئونيداس چون ديد كه سپاهيان او مرگ را روياروى خود مى‌بينند عده‌اى (بقول هرودوت «سيصد تن»؟ از اسپارتی‌ها و چهار يا پنج هزار نفر يونانی) را برداشت و به بقيه فرمان داد كه بهر كجا مى‌خواهند بروند. بارى بقول هرودوت تسپيان‌ها و اهالی تب ‌با لئونيداس ماندند.


صبح حملهٔ ايرانيان آغاز شد و با وجود مقاومت شديد اسپارتی ها* عاقبت لئونيداس با همه سپاهيان خود كشته شد و از ايران نيز مردمان نامى چون دو پسر داريوش آبراكوام و هی‌پرانت بخاك افتادند. گفتنی است خشايارشا پس از كشته شدن لئونيداس و يونانيان در ترموبيل ميان كشتگان بگردش پرداخت همينكه به جسد لئونيداس رسيد و شنيد كه او پادشاه و سردار اسپارت‌ها بود امر كرد سر او را بريده به صليب بكشند. اين رفتار خشايارشا می‌رساند كه نسبت به لئوانيداس زمانی كه او زنده بود بسيار خشمگين بود والا مرتكب چنين عملى نكوهيده نمی شد. چه ايرانيان با دشمنان خويش كه با شجاعت در مقابلشان می جنگيدند با بزرگواری رفتار ميكردند.



نقشه محل وقوع جنگ ترموپيل


چون لشكر اسپارتى شكست خورد اهالی تب كه در جنگ شركت داشتند دست بسوى ايرانيان درازكردند و گفتند ما مجبور بوديم كه چنين بجنگيم. در همين اوان جنگ‌هاى دريائى زياد در ناحيه ارتی‌ميزيوم (Artemisium) واقع شد كه سرانجامى جز غرق چند كشتى چيز ديگر نداشت و ضمناً نيز سپاهيان ايران يك يك شهرهاى سر راه خود را گشود تا به آتن سرازير شد. از زمان حركت خشايارشا از هلس‌پونت تا ورود او به اتيك (ناحيه‌اى است كه آتن در آن قرار دارد) چهار ماه طول كشيد و چون خشايارشا به آتن رسيد شهر را خالی يافت و فقط عده‌اى از آتنی‌ها به معبد آكروپوليس پناهنده شده بودند و خزانه‌داران آن و عده‌اى از فقرا كه نتوانستند از شهر بيرون روند در شهر مانده بودند. اين‌ها به ارگ شهر پناه بردند و آن را با چوبهايی محافظت مى‌كردند. پارسى‌ها براى تسخير ارگ در تپه‌اى محاذى آنجا گرفتند و از آنجا تيرهاى خود را با نخهاى كتان مى‌پيچيدند و آتش زده بشهر مى‌انداختند. بدين منوال آتش بشهر روانه مى‌كردند و استحكامات را در مى‌نورديدند. مردمان آتنی در اين موارد چاره‌اى نداشتند جز آنكه با انداختن سنگهاى بزرگ خود را از خطر حمله كنندگان محفوظ دارند. بارى محاصره بطول انجاميد تا اينكه چند نفر از پارسى‌ها از جايی كه بواسطهٔ استحكام طبيعى نگهبان نداشت بالا رفته داخل ارگ شدند پارسى‌ها پس از ورود بشهر دروازه‌ها را بازكردند و آتنى‌ها نيز پاره‌اى خود را كشتند و پاره‌اى ديگر به معبد آكروپوليس پناه بردند و سرانجام سپاه ايران آتن را به تصرف درآورد و معبد آكروپوليس در زمان جنگ نابود شد ولی خانه های شهر به دستور خشايارشاه به سربازانش سالم ماند.


ولی اصل موضوع و موضع تدافعی و انتقام رافع هميشگی اين مشكل و تهاجماتی از اين دست نيست، پس چه بايد كرد؟


اصل اول و آخر و اصيل مواجهه هميشگی با چنين پديده هايی، شناساندن ايران و ايرانی و تاريخ تمدن و خصايص قديم و جديد اين قوم به جهانيان است. از قديم هم ما را فقط با گربه و فرش و نفت مان شناخته اند. درگذشته شايد اين كار دشوار می نمود ولی اكنون با دسترسی به اينترنت و امكان فعاليت های ديگر ِمشابه و بهر نحو، به سادگی می توان ايران را به جهانيان شناساند، حداقل به آن اندازه كه ديگر فرانك ميلرها و اسنايدرها و برادران وارنرها دوباره و بهمين سادگی نتوانند چهره مان را مخدوش سازند. به آن اندازه كه ديگر سراغ شتر و فاليچه پرنده از ما نگيرند و بين ما و اعراب فرق قائل شوند. بله در سپاه خشايارشا هندی و عرب و فنيقی و ... هم در كنار پارسيان می جنگيدند ولی با لباس ايرانی و ... برده نبودند ﴿آنگونه كه ميلر و ... در ۳۰۰ مى نمايند﴾.


ما كورش كبير را داريم و استوانهء او را ﴿نخستين منشور حقوق بشر در جهان﴾، هم او كه به ظن قاطع ذوالقرنين قرآن است. ما داريوش را داريم و وصيت نامه اش به خشايارشا را. ما ...


به فارسی و انگليسی در هر جا كه ممكن است، بخصوص در دانشنامه اينترنتی ويكی پديا تا آنجا كه می توانيم سرگذشت مان را زنده كنيم. تاريخ مان را و خصايص مان را.


-------------------------------------


* اسپارتی‌ها بنا بر قوانين ليكورگ فرار كردن از ميدان جنگ را ننگ بزرگی ميدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان اين سرزمين به نبرد می‌‌رفتند مادرانشان به آنها ميگفتند:«پسرم! بر سپر يا با سپر» يعنی يا كشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بياورند و يا پيروز شو و با سپر برگرد. لذا در فرار يونانی‌ها از تنگه ترموپيل اسپارتی‌ها برجای ماندند و پس از كشته شدنشان يونانی‌ها بر مزار اين سيصد تن نوشتند: "ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اينجا خوابيده ايم تا به قوانين كشور خود وفادار باشيم". مجبور بودن اين افراد به باقی ماندن در تنگه به نقل از فرهنگ معين جلد پنجم صفحه ی ۴۸۰ ذكر شده است.

  [ ۳:۰۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب