... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴


 ماهی ها عاشق می شوند

علی رفيعی - ۱۳۸۳


مشخصات كامل فيلم


 رسمی چنين ، ميانه ميدانم آرزوست


علی رفيعی در سن ۶۷ سالگی با پشتوانه محكمی از عشق، احساس، تجربه، و دانش، با دكترای تئاتر و كارشناسی ارشد جامعه شناسی از دانشگاه سوربن فرانسه ... و با وسواس و ترديدی شايد چند ده ساله پا به عرصه سينما گذارده است.

"ماهى ها عاشق مى شوند" دنيايی است سرشار از رنگ، موسيقى، آرامش، احساس، تفاهم، و ... عشق.


املاك پدری عزيز در آن گوشهء حوالی چمخاله و حواشی آن با مردمانش، اتوپيايی است ديدنی. از محلی گری در بين اين آدم ها خبری نيست. آدم ها پايبند اصولند، بد آنها تحريك به حمله می كند ولی اصرار ندارد و بدترين شان عاشقی است كه بد می كند ولی ضربه نمی زند، اكبر دوست رضا را می گويم. فرهيختگی و شعور از كلام و آرمان هاشان، ... از دوستی و رفاقتشان، ... و از عشق و متانتشان می بارد.

رفيعی رومانسی كلاسيك ساخته، بی پرگويی و احساسات گرايی، در هيچ كجای "ماهى ها..." اغراق نمی بينيد. تنها نكته ای كه در اين منظومه مصور ظاهرا" لنگ می زند : "سكوت" است.


سكوت "عزيز"، سكوت "آتيه" كه با پرحرفی بيرون می ريزد!، سكوت "رضا"، و سكوت "اكبر" ... حتی سكوت "رحمت" درآغاز و درمورد كلبه پدری درون جنگل. ولی بايد اذعان كرد كه اساس ترين ركن فيلم همين سكوت است ... سكوتی كه پخته و برآمده از فريادهای قديمی است. عزيز بيست و چند سال پيش فرياد كشيده و به زندان افتاده، پدر حبس او را سفر به خارج عنوان كرده و عشق جوانی او : "آتيه" به ازدواج ديگری درآمده ... تنها شده و جنگيده و به امروز آمده ... او نيز با متانت سكوت اختيار می كند. سكوت سوءتفاهم می آفريند، ولی صادق باشيم ... آيا "گفتن" در موقعيت های آغازين شخصيت ها هيچ ثمری می داشت؟ آمدن عزيز موجه نمی نمود، همانطور كه برخوردش درآغاز با رضا. ماندگاريش هم.


گفتن "عدم نياز به خانه" با آمدن عزيز چه توجيهى برای "آتيه" داشت؟ آيا اگر بجای آتيه بوديد، باور می كرديد؟ آيا زندانی شدن رضا برای توكا موجه بود؟ عزيز دوستانه محرم راز رضا شد و به كمكش رفت... عزيز پابند غذاهای خوشمزه و رنگين آتيه هم شد، آيا طعم غذاها را چشيديد؟ عطرشان را چطور؟ شنيديد؟ صدای سخن عشق عزيز و آتيه را چطور؟ آيا به اصول گرايی آن آشپز تنها در گوشه آن مطبخ تنگ و گرم غبطه نخورديد؟

رفيعی با انتخاب رنگهايش سفره ای زيبا برای اطعام چشم تماشاگرانش تدارك ديده و كلاری به جرات زيباترين سفره را چيده است.


رنگ های گرم و سرد جای جای فيلم كاملا" ناقل حس و حالند. گزينش بازيگران نيز دست كمی از طراحی صحنه و رنگ بندی ندارد: رضا كيانيان ﴿بهترين بازيگر فعلى سينماى ايران﴾، رويا نونهالی ﴿كه بخصوص با چند نقش سالهاى اخيرش پا را از حيطه آن بازيگر صرفا" خوش چهره سالهاى آغاز كارش فراتر نهاده ... او حالا با يك قطره اشك نظير آنچه كه در "خانه اى روى آب" ريخت، يا نگاهى از سر استيصال نظير آنچه در "ماهى ها..." ارائه می كند در چند لحظه بار مفصلی از معنا را به تماشاگر منتقل می نمايد﴾، گلشيفته فراهانی ﴿جوان اول بحق ستارگان ايرانى﴾، و ...

رفيعی با كادربندی و طراحی ميزانسنی كه با كمك رنگ بندی و موسيقی مناسب و كارآمد ﴿و درجاى خود خنثى﴾ تجهيز شده، تسلط تئاتری بوضوح همجنس با سينمايش را به رخ می كشد. تئاتريسينی كه چنان دور و چنين نزديك بوده، حيف است كه تازه اينجا آغاز كند، ای كاش سال ها پيشتر به پشت دوربين می رفت. بهرحال او كارگردان و طراح تئاتری است كه ديزالو را در تئاتر به صحنه برده است! گفتگوی هوشنگ گلمكانی با علی رفيعی در شماره ۳۳۴ ﴿همين ماه﴾ مجله فيلم جدا" خواندنی است.


"ماهى ها..." فيلمی است دوست داشتنی كه بيشتر چشم دل را بخود مشغول می سازد تا عقل را. يك اثر هنری ... رومانتيكی كلاسيك كه با ملودرام های آبكی متفكرنمای اين سالها فرسنگ ها فاصله دارد. دلپذير و دوست داشتنی ... و قابل احترام. فيلمی كه بحق بايد چند بار آنرا ديد. فيلم و بازی بازيگران و كارگردانی كارگردان ... و فيلمبرداری فيلمبردارش را. از سينما كه خارج شديد، موسيقی فيلم را هم ارزيابی كنيد، ببينيد تا چه حد آنرا پسنديده ايد؟

يادتان باشد همه اين ماجرا در شمال ايران اتفاق می افتد ... در بهشتی همان حوالی چمخاله ... با انسان هايی كه هرچه باشند جهنمی نيستند.

  [ ۷:۱۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

 سايت رسمى فيلم


از فردا :

" بتمن آغاز می كند "

Batman Begins - 2005


و اين بار به روايت كريستوفر نولان ... با سابقه درخشان "يادگارى" و "بيخوابى". پيشتر كه خبر شروع كار جديد نولان در اين پروژه پخش شد، حيرت وسيعی ذهن علاقمندان اين دو كار قبلی او را تسخير كرد : نولان می خواهد با "بتمن" چه كند؟!! بتمنی كه برتون و شوماخر هريك به نحوی ﴿والبته كاملا" متفاوت﴾ پرداخته بودند چندان در قالب كارهای نولان موجه و قابل طرح به نظر نمی رسيد! ولی نولان گويا باز هم ﴿همچون كار بازسازى "بيخوابى"﴾ ثابت كرده كه با هر مضمونى می توان درون كاوانه برخورد كرد. روايت نولان از آغاز كار بتمن، به جستجوی سرمنشاء پيدايش اين شخصيت افسانه ای می پردازد. حماسهء شواليه سياهی كه چون نيروهای اضطراری پليس و آتش نشانی در شهر گوتام در حمايت از خوبی ظاهر می شود. بروس وين ﴿كريستين بيل﴾ وارث ثروتمندی بزرگ در بيداری از كابوس قتل والدينش، دنيا را در جستجوی مفهوم نبرد با پليدی و بيعدالتی ها در می نوردد، تا برای نبرد به نفع آنانی كه از وحشت دعا می خوانند آماده شود. مى آيد تا وحشت را از ايشان دور سازد. او به گوتام بازمی گردد و شخصيت ديگر و مخفی خود را آشكار می سازد : "بتمن". يك جنگجوی نقابدار كه قدرت و هوش و مجموعه ای از ابزار و ترفندهای مافوق تكنولوژيك خود را برای نبرد بر عليه شيطان صفتانی كه شهر را تهديد می كنند به كار می گيرد.

با چنين مضمون درون كاوانه ای، ببينيد چه فضای محيايی برای كار كارگردانی همچون نولان فراهم می شود. اين مضمون و نولان هنوز هيچ نشده نظر منتقدانی همچون كرك هانی كات نشريه هاليوودريپورتر را جلب كرده اند.

فيلم با دو ساعت و چهارده دقيقه طول مدت نمايش از قردا بر پرده سينماهای بسياری از نقاط جهان با درجه PG-13 به نمايش درخواهد آمد. نسخه IMAX فيلم هم همزمان بر پرده سينماهای ويژه به نمايش درخواهد آمد.

بايد منتظر تماشای بتمن متفاوتی از كمپانی برادران وارنر باشيم. فيلمی كه مسلما" از نظر موفقيت در گيشه كم و كسر نخواهد داشت چه عليرغم جذب مخاطبان هميشگی اين حماسه كميك استريپی يعنی نوجوانان، اين بار مخاطبين خاص تر هم جذب سالن های نمايش خواهند شد. مديران زيرك وارنر كه پيشتر كميك استريپ قديمی بتمن را به كمك تيم برتون زبردست برای نسل جديد به تصوير متحرك تبديل كرده بودند و بعد با شوماخر اكشن های جذابی در متن قراردادند، اين بار با نولان عمق شخصيتی و فلسفی به او می بخشند. "بتمن آغاز می كند" مسلما كار سطحی ای نبايد باشد.

  [ ۱۱:۴۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴

 فيلم های تاريخ سينمای ايران

۷ - شيرين و فرهاد

كارگردان : عبدالحسين سپنتا


۱۳۱۴


فيلمنامه نويس : عبدالحسين سپنتا

فيلمبردار : اردشير دلاور ايرانى

صدابردار : بهرام ايرانی

تدوينگر : عبدالحسين سپنتا

موسيقى : مصطفى خان نوريانى

تهيه كننده : بهادر اردشير ايرانى

محصول كمپانی امپريال فيلم ﴿ناطق﴾

مدت زمان نمايش : ۱۲۰ دقيقه ، سياه و سفيد

بازيگران : عبدالحسين سپنتا - فخرالزمان جبار وزيری - ايران دفتری - صديقه سامی نژاد ﴿روح انگيز﴾ - نصرت اله محتشم - فرسا

خلاصه داستان :

شيرين ﴿فخرالزمان جبار وزيرى﴾ از اينكه خسرو پرويز ﴿نصرت اله محتشم﴾ زنی به نام شكر ﴿روح انگيز سامی نژاد﴾ را به عنوان همسر جديد خود انتخاب كرده ناخشنود است. امپراتور رم خسرو پرويز را دعوت می كند تا در مجلس عروسی پسرش شركت كند. خسرو قبل از سفر شيرويه ﴿فرسا﴾ را مامور رسيدگی به امور مملكت می كند. شيرين در غياب خسرو با نديمه اش ﴿ايران دفترى﴾ به كرمانشاه می رود و بهنگام گردش در ميخانه ای فرهاد كوه كن ﴿عبدالحسين سپنتا﴾ را می بيند كه از پادشاه و ملكه او طرفداری می كند. در دربار شيرين چند حفار ماهر و كوه كن برای حفر مجرای بيستون فراخوانده می شوند. در حاليكه اكثر آنها مشغول اشكال تراشى و مانع انجام كارند، از بين ايشان فقط فرهاد كه عاشق شيرين شده با ابراز اين نكته كه موانع را با تيشه و عشق خود مرتفع خواهد كرد به كندن كوه مشغول می شود. او چند بار شيرين را می بيند تا اين كه عجوزه ای به دروغ خبر مرگ شيرين را به او می دهد. فرهاد كه از خود بی خود شده با ضربه تيشه خود را مجروح می سازد و شيرين قبل از مرگ بالای سر او حاضر می شود.

  [ ۱۰:۵۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴

سايت رسمی فيلم

"خانه خنجرهاى پرنده"

House of Flying Daggers - 2004

ييمو ژانگ

مشخصات كامل فيلم / سايت رسمی /

نقاشی يك اسطوره رنگين ديگر


ظلم و بيداد در اواخر دوران حكومت خاندان تانگ در چين اوج گرفته است. گروهی با نام "خنجرهاى پرنده" بر عليه حكومت قيام كرده اند. محل استقرارشان مخفيست و ماموران حكومتی در تعقيب آنان. جين و ليو دو فرمانده ارتش حكومت ، با شنيدن خبر حضور عضوی از گروه "خنجرها" در يك عشرتكده ، برای منافع شخصی و جايزه حكومتی نقشه ای می چينند. جين بعنوان يك عياش به عشرتكده رفته و سعی در شناسايی ياغی دارد، او بسرعت ياغی را شناخته و ليو در حمله به آنجا "مى" را كه رقاصه ای نابيناست دستگير می كند. شايع بوده كه فرمانده قبلی "خنجرها" دختری نابينا و مسلط به هنرهای رزمی داشته است.

شبانگاه قهرمانی ناشناس به زندان حكومت حمله كرده و "مى" را نجات می دهد. او درصدد است تا دخترك نابينا را به اعضای گروهش برساند ... عبور از راهی سخت و پرمخاطره آغاز می شود ... ديگر به هيچ چيز و هيچكس نمی شود اعتماد كرد ... آدم پشت آدم و ماجرا پشت ماجرا ... همه تغيير رنگ می دهند ... در اقيانوسی اسطوره ای از رنگ ها شاهد زشت و زيبايی های گوناگونی خواهيد بود.


ييمو در "خانه خنجرهاى پرنده" بسراغ شيوه پر پيچ و خم روايت داستان "قهرمان" رفته است. واقعياتی كه پرسوناژ به پرسوناژ تغيير می كند، رايحه ای دلپذير از "راشومون" كوروساوا. در "خانه ..." نيز همچون اغلب كارهای قبلی او با رنگ های درخشان به كار گرفته شده در تك تك نماها مواجه هستيم، گويا ديگر كادرهای الوان و بيادماندنی و طبيعتی تماشايی ورای كارت پستال های تماشايی و بعضا" حتی با رنگ های سورئال از شاخصه های كار ييمو ژانگ هستند. "خانه ..." فيلم پذيرفته و جذابی است، آنهم در دوران فيلم های تجارتی ﴿حالا هر چند خوب﴾ سينمای جهان، ولی به تاكيد بايد گفت كه با "قهرمان" فاصله ای بسيار دارد.

ژانگ عليرغم كار شايسته اش در "خانه ..." و عظمت اكثر نماهای رنگين آن و اسطوره ای كردن عشق و اعضای گروه "خنجرهاى پرنده" در بخش هايی عظمت و روانی "قهرمان" را از دست داده است. خوش نويسی كلمه "شمشير" در قهرمان ... بارش آماج تيرهای ارتش امپراتور بر آموزشگاه خطاطی، نبرد زنانه در ميان برگهای زرد و ... در فيلم قهرمان همه و همه اتفاقات معقولی در قبال گره نهايی داستان محسوب می شدند، دروغ پشت دروغ و پنهان كاری پشت پنهان كاری ِ قهرمان، انگيزه های نهايتا" واحدی داشتند. ولی در "خانه ..." از اين حد پيچش های دراماتيك خبری نيست، علاوه بر آن فرم بر محتوا غلبه آشكار دارد. گويا ژانگ خود نيز محو تماشا و خلق رنگهای اثر خود بوده است. اين از خود بيخودی در سكانس نهايی كاملا" رخ می نمايد. آنجا كه طبيعت پاييزی بسرعت در برف می غلتد، بايد پذيرفت كه هرگونه تصور استعاره در ترسيم سرانجام كار در اين بخش به جهت عدم سابقه و پيش درآمد، مقبول و كارآمد نيست. فيلمی كه از آغاز به تمهيد رنگ، احساسات فيلمساز را صريح و زيبا به مخاطب انتقال داده به ناگهان نبايد تغيير فصل يابد. ای كاش بخش پايانی با تمهيدی مكانی عملا" در برف شروع می شد. دو پارگی اين بخش تاثيری منفی بر تماشاگر و حظ بصری تا آن زمان او می گذارد.


بهرصورت عليرغم برخی نقص های ساختاری ﴿شايد سليقه اى﴾، "خانه ..." همچنان در زمره آثار اسطوره پرداز ييمو ژانگ باقی مانده و تفاوتی آشكار با سينمای تجاری خاور دور دارد. سينمايی كه هنرهای رزمی درآن بمنزله ابزار كسب و سرگرمی صرف بكار گرفته می شود. سينمای فيلم هايی چون "رزمنده در باد" كه عليرغم روايتی تاريخی در چگونگی پيدايش سبك "كيوكوشين" در كاراته، فقط در سطح و حركات نمايشی و عاری از فلسفه باقی می ماند. در خانه "خنجرهاى پرنده" عشق را كاملا رنگين خواهيد يافت.

  [ ۷:۵۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب