... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۲

فيلمنامه های اريجينال


هيچ چيز بهتر از فيلمنامه (سناريو) های اريجينال برای مطالعه ء فيلمنامه نويسی مناسب نيست . خصوصا اينکه فيلمنامه هايی با مختصات پذيرفته شده ء حرفه ای هاليوود مطرح باشد . فعلا لينک چند فيلمنامه ء خوب هنری و تجاری را در زير داشته باشيد تا شايد سر فرصت استانداردهای فيلمنامه نويسی هاليوود را هم مرور کنيم .

۱- فيلمنامه «سينما پاراديزو» اثر جيوزپه تورناتوره
۲- فيلمنامه «بيگانه ها» (Aliens) اثر جيمز کامرون
۳- فيلمنامه «X-Men» اثر اد سولومون

يکی از مراجع خوب برای دريافت فيلمنامه ها فعلا همين سايت dailyscript.com است ، که هرچند خيلی کامل نيست ولی فيلمنامه های خوبی را می توان در آن سراغ کرد .

  [ ۱:۰۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۲

برنامه نمايش فيلم های خارجی سال ۱۳۸۲


در سينماهای فرهنگ ، کريستال ۱ ، سپيده ، و مرکزی ۳ تهران را می توانيد در اين پيوند و منبعد در لينک کنار صفحه تحت عنوان «نمايش های ويژه ء سينما فرهنگ» ملاحظه کنيد .

  [ ۱۰:۱۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب




جوايز جشنواره ء کن ۲۰۰۳


نخل طلا به «فيل» اثر گاس ون سنت

جوايز متعلق به فيلم های بلند :

جايزه ء بزرگ -------------------- «اوزاک» اثر نوری بيلگ سيلان
جايزه ء بهترين ميزانسن ------- «فيل» اثر گاس ون سنت
جايزه ء ويژه هيئت داوران ------ «پنج ِ عصر» اثر سميرا مخملباف
جايزه ء بهترين فيلمنامه ------- «حمله ء بربرها» نوشته ء دنيس آرکاند
جايزه ء بهترين بازيگر زن ------- ماری ژوزه کروز برای بازی در «حمله ء بربرها»
جايزه ء بهترين بازيگر مرد ------ مشترکا به "مظفر اوزدمير" و "مهمت اِمين" برای بازی در «اوزاک»

جوايز متعلق به فيلم های کوتاه :

- نخل طلا ------------------------ به گلندن ايوين برای «CRACKER BAG»
- جايزه ء ويژه هيئت داوران ----- به خوان سولاناس برای «L'HOMME SANS TÊTE»

جوايز «سينه فونداسيون» :

- جايزه ء اول --------------------- به «بدو خرگوش بدو» اثر پاول ووچوويچ
- جايزه ء دوم -------------------- به «داستان صحرا» اثر سليا گالان جولو
- جايزه ء سوم ------------------- به «در آن نقطه ... ربکا» اثر لوچيانو جوفارد
با تقدير از ------------------------ آلبرتو گوچيه رو و آلخاندرو تومی برای «TV CITY»



دوربين طلايی ------------------- به کريستوفر بو برای «بازسازی»
با تقدير از ------------------------ صديق برمک برای «اُسامه»

  [ ۱۰:۰۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۲



«بيل را بکش»

Kill Bill - 2003

کارگردان : کوئنتين تارانتينو

Quentin Tarantino



مشخصات کامل فيلم

تارانتينو چهارمين فيلم بلند خود را براساس داستانی از خودش ، به زودی بر پرده خواهد فرستاد . «بيل را بکش» داستان زنی است (اما تورمن) که در شب عروسی بدست بيل همسرش (ديويد کارادين) و افراد صاحب کارش مورد سوء قصد قرار می گیرد . او نمی ميرد ولی برای مدت ۵ سال به کُما می رود ... حالا پس از برخاستن از کما «عروس» بقصد انتقام بدنبال بيل می گردد و در اين رهگذر ناگزير از مواجهه و درگيری با ايادی تبهکار صاحب کار خود است . «عروس» و «بيل» در شغل سابقشان آدمکشی حرفه ای سلاحی مشترک داشته اند : شمشير و هنری واحد از هنرهای رزمی : هر دو «کن دو» کار بوده اند .

تارانتينو که بدون تحصيلات آکادميک سينما را از پشت پيشخوان ويديوکلوبش تعقيب می کرد در ۱۹۹۰ نامه ای برای هاروی کيتل نوشت و در آن مدعی شد که نقشی انگِ او در فيلمنامه اش دارد ! مشابه اين نامه را برای استيفن دِ لوليس در شرکت توليدکننده ء جلوه های ويژه Title House Inc فرستاد و در آن عنوان کرد که اگر آنها جلوه های ويژه ء فيلم اولش را برايگان بسازند او در فيلم های بعديش از کار آنها استفاده خواهد کرد!! کيتل فيلمنامه ء او را برای مطالعه خواست ، و مديران کمپانی جلوه های ويژه هم از سر ِشوخی به او پاسخ مثبت دادند !!!

در سال ۱۹۹۲ جشنواره ء ساندنس با فيلم «سگهای انباری» (Reservoir Dogs) غافلگير شد ... و دلوليس جلوه های ويژه ء فيلم برنده ء نخل طلا و اسکار سال ۱۹۹۴ با عنوان «داستان عامه پسند» (Pulp Fiction) را اجرا نمود .

QT ثابت کرد که تمامی فيلم های باارزش ويديوکلوبش را بيهوده نديده و در پس ِ پيشنهادات جذابی که به مشتريانش در خصوص تماشای فيلم می کرده ، نبوغی استثنايی پنهان است . فيلم ِ بعدی تارانتينو در ۱۹۹۷ با عنوان «جکی براون» (Jackie Brown) اگر چه در ابعاد قدرت و اندازه های دو فيلم قبلی نبود ولی تارانتينوی پُر هيجان و مستقل را به تمرکز وادار کرد . او که در ۱۰ سال اخير ثابت کرده که فقط در کارگردانی ژنی نيست در عين بازی نقش های بلند کوتاه از سر علاقه و تفنن ، چه در فيلم های خود و چه در فيلم های دوستانش که سرشناس ترين آنها روبرتو رودريگز (سازنده ء «ال مارياچی») است ، ضمن به سينما کشيدن اين دوستان ، خود را فيلمنامه-داستان نويس و تهيه کننده ای زيرک نيز نشان داده است. او علاوه بر تمامی ۴ فيلم بلند خود و ۲ فيلم ديگر (يکی تلويزيونی و ديگری اپيزوديک) تهيه کننده ء فيلم هايی چون فيلم هنگ کنگی «Iron Monkey» با بازی جت لی (که ساخت آن از ۱۹۹۳ آغاز شد و در سال ۲۰۰۱ پخش شد ولی بهرحال مدتها جزو سياهه ء پرفروش ها قرار داشت) ، «کشتن زو» ، «از شفق تا فلق» (از بام تا شام) های ۱ و ۲ و ۳ روبرتو رودريگز و ... را بر عهده داشته است . ضمنا حضور او در نقش خودش يا نقش های کوتاه سينمايی و تلويزيونی را می توان به حساب اشتياقش برای کسب شهرت از يک طرف و همراهی و همدلی با سازندگان جوان سينما بعنوان يک سينماگر مستقل گذاشت. سينماگر (حالا ديگر به جرات) بزرگی که چون سرمشقهايش هاروی کيتل و رابرت د نيرو و اسکورسيسی و رابرت ردفورد و ... سعی در گسترش نيروی جوان و مستقل سينمای متفاوت امريکا در مواجهه با صنعت بهرحال تجارت گرای هاليوود دارد .

جالب است بدانيد که QT در مصاحبه ای گفته که ايده ء ساخت «سگهای انباری» را از فيلم «The Thing» جان کارپنتر گرفته و نه هيچ فيلم و سينماگر ديگری ، و اين خود نقش کارگردانان نه چندان مشهور ولی بشدت موثری چون جان کارپنتر را در روند اعتلای سينمای جهانی روشن می سازد .

تارانتينو «بيل را بکش» را با استفاده از جذابيت هنرهای رزمی (همچون «ببر خيز گرفته اژدهای پنهان» انگ لی و «قهرمان» ژانگ ييمو) و خشونت معمول آثار و اصطلاحا Cult شخصی اش ساخته ، اسلوموشن های چرخشی و جامپ کاتهای جذاب بصری ... ديده ايد بوی خوش يک غذا يا ترشی مثلا چه اثری بر ترشح بزاق دهان دارد ؟!! حالا تماشای پرش به هوا و ايستادن بر لبه ء شمشير حريف برای گريز از دريافت ضربه را در يک مبارزه ء رزمی تصور کنيد . بشدت تخيلی است ... نه ؟ بهر حال به نظر من که برای تماشای واقعيات ، سينما بهترين علاج نيست !

- جديدترين تصاوير فيلم

  [ ۱۰:۱۹ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۲


جشنواره کن ۲۰۰۳



پديده ء اول - «داگ ويل»

دانمارک - لارس فون تريه


DOGVILLE - Denmark
directed by : Lars VON TRIER




با بازی : نيکول کيدمن (گريس) ، پل بتانی (تام اديسون جونيور) ، لورن باکال (ما جينجر) ، بن گازارا (جک مک کی) ، و جيمز کان ...

"گريس" فراری زيبا از چنگ عده ای گنگستر به شهر کوچک و دورافتاده ء داگ ويل وارد می شود . با حمايت "تام" اهالی شهر ، گريس را در قبال کار مخفی می کنند ولی هرچه جستجوی تعقيب کنندگان بيشتر طول می کشد ، خواسته های اهالی داگ ويل بيشتر می شود . گريس هم که رازی بسيار خطرناک با خود دارد ...



لارس فون تريه از بانيان مکتب «دگما ۹۵» سابقه ء درخشانی در کن دارد وی که برنده ء نخل طلای سال ۲۰۰۰ بخاطر فيلم «رقصنده در تاريکی» ، جايزه ء بزرگ ۱۹۹۶ با «شکستن امواج» ، جايزه ء بزرگ و جايزه ء ويژه ء هيئت داوران ۱۹۹۱ با «اروپا» ، و جايزه ء بزرگ بهترين تکنيک در ۱۹۸۴ با «عنصر جنايت» می باشد در سال جديد با پديده ء ۳ ساعته ء دگمايی بر صحنه ای نسبتا ثابت با جمع هنرپيشگانی حدود ۱۵ نفر با عنوان «داگ ويل» حضور يافته ، بايد منتظر واکنش منتقدان و فيلمسازان و هيئت داوران جشنواره و از همه مهمتر خود فيلم شد .

  [ ۱۲:۵۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۲




کتاب آشپزی

آش «غزل»


مواد لازم :

- يک حلقه فيلم ويديويی «فرياد زير آب» (نسخه ء فلو هم قبوله)
- يک عدد DVD فيلم «Cape Fear» نسخه ء مدرن اسکورسيسی با بازی رابرت د نيرو (برای اِتالوناژ «چشمهايش» مناسب تره)
- يک کودک ۲ ساله برای ساخت و پرداخت و دراماتيزه کردن قصه (با عرض معذرت از جامعه ء نسوان خودمانی و فمينيست های خودشانی ، دختر باشه گريه ء پرسوناژها پرحجم تر ميشه - از من نشنيده بگيريد)
- يک «جواد» گيتاريست
- يک «کامبيز» ه مدل فرشته (Angel)
- يک «غزل» ه چشم آبی که دانشجوی اخراجی باشه (مدلِ «آواز قو»)
- يک عدد «شيدا» ی ايمتريال گرل (ر.ک. ترانه های مدونا)
- سير داغ و پياز داغ سوخته و فول زردچوبه و ادويه جات و مخلفات ديگه تا دلتون بخواد
- نمک به مقدار خيلی خيلی خيلی زياد همچين که شورش دربياد
- يک نفر «محمدرضا زهتابی» برای هم زدن آش با رفقاش
- يک ديگ با ظرفيت حدود ۲ ساعت از عمر عزيزتان

دستور پخت :

کودک ۲ ساله را پای تلويزيون (يا ويديو پروجکشن به همت تهيه کننده) نشانده ، اولهای «فرياد زير آب» را نشانش می دهيد ، بعد وسطهای «Cape Fear» را ، و بعد ازش می خواهيد تا با ترکيب آنچه که فهميده و ذهن خودش قصه ء دراماتيزه ای را برايتان تعريف کند . نگران بدونِ سروته و منطق بودنِ داستان نباشيد ، آش ِ «غزل» هر نوع داستانی را در خود حل می کند . کافی است اسم ِ آش ، «غزل» باشد . زهتابی و رفقا هم زحمت سواد و نوشتن و دراماتيزه کردن قصه را می کِشند و زير ديگ را روشن می کنند (دوربين را راه می اندازند) .

«جواد» و «غزل» و «کامبيز» را داخل ِ ديگ ريخته ، «شيدا» را به آن اضافه کنيد . سير داغ و پيازداغ سوخته و زردچوبه و نمک و ساير ادويه جات و مخلفاتِ ديگه هم وقتشون مهم نيست ، می تونين از همون اول بريزين تو ديگ (کليد بزنيد) و خودتان را خلاص کنيد . زهتابی و رفقا هم به نوبت يا بی نوبت می توانند آستين ها را بالا زده و برای گرفتن حاجت هم که شده ديگ را هی هم بزنند (از تکنيک های جديد هم زنی ، زدن سايت تو اينترنت هم نبايد فراموش شود) .

در اثر قُل قُل ِ آش همينطور «جواد» ، «غزل» ، «کامبيز» (مثل اينکه اسمش خسرو بود) ، «شيدا» ، و نيما فلاح (جزو مخلفاتِ ديگه) ميان بالا و ميرن پايين ، ميرن اونور و ميان اين ور ، هِی ... نيما فلاح رفيقاش رو تکنو می رقصونه ، «جواد» ه با اشک و آه گيتار می زنه و آواز در می کنه ، با تبر در گردش تفريحی هيزم "نمی شکونه" ... هِی «شيدا» تئوری و توطئه می پخشه و ... خيلی چيزا مثلا علت و منطق رو نکردنِ دروغ ِ بارداری رو حتی سه روز بعد از خوردن آش هم نمی تونيد هضم کنيد . خلاصه ... دم دمای سر رفتن ِ ديگ که شد هاج و واج بهمراه آقای زهتابی ، آش رو که فقط چشاش خوشرنگه !!! بی سر و ته ول می کنيد و از سينما می آييد بيرون . آش ِ نخورده و دهن ِ سوخته D:

نه ... نه ... صبر کنيد . باور کنيد هذيان نبود ... دنبال فيلم «خانه ای روی آب» می گشتيم تا يکبار ديگر ببينيمش که به سينما فلسطين رسيديم . از کنار «از کنار هم می گذريم» گذشتيم که «غزل» رو ببينيم . به شکرانه ء عدم اعدام ، اعتراف می کنم که پيشنهاد از من بود . خدا مرا ببخشد که عمر همه مان را تلف کردم . راستی بايد مرجعی باشد که آدم بتواند رسما بابت اينگونه ضررها حداقل به آن گِله کند ! آقای زهتابی بايد پاسخگو باشد ، اين فيلم ديگر حتی يک «دختر - پسری» معمولی دستِ چندم هم نبود . اين دوستداران و مدافعين سينمای وطنی کجان ؟ از کنار برخی فيلمها بايد رد شد ، می شود خيلی ها را نديد ، ولی به سهو هم که شده رفتيم و ديديم ، جواب عمر ما رو کی بايد بده ؟ اين فيلم درجه ۶ هم نيست . اين انصافه که «ازکنار هم می گذريم» اين همه وقت در انتظار سالن اکران باشه و همچی فيلمهايی چندتاچندتا سالن ها را اشغال کنند ؟ کاش شما هم واکنش تماشاگران سانس ۲۰:۳۰ سينما فلسطين۲ در يکشنبه ۲۸/۰۲/۱۳۸۲ را در زمان خروج از سالن می ديديد . کاش اقلا يکبار ديگر «بولينگ برای کلمباين» را می ديدم . افسوس ... و صد افسوس ... خوبش بود و با بدش مشق کرديم (برداشت آزاد از ديالوگهای «غزل» کيميايی) . بگذريم انسان جايز الخطاست D:

  [ ۱:۰۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۲



«پيانيست»

Pianist - 2002

کارگردان : رومن پولانسکی

ارزش گذاری : ****

تنازع بقا ستودنی ترين هنر بشر


مشخصات کامل فيلم

مختصری از داستان : ولاديسلاو اسپيلمان پيانيست يهودیِ راديو ورشو و خانواده اش در ۱۹۳۹ ميلادی درگير جنگ جهانی دوم می شوند . فيلم داستان نبرد "ولادی" است برای زندگی در عين درگيری يهوديان با نازی ها . فرار و اختفای ولادی از نازيها ، تنازع بقا تا سرانجام جنگ ... و موفقيت او در ادامه ء زندگی .

«پيانيست» درامی است انسانی نه جنگی ، جنگ فقط پس زمينه ء داستان فيلم است . اگر بدنبال مهابت فاجعه ء جنگ می گرديد «بيا و بنگر» الم کاليموف يا «فهرست شيندلر» استيون اسپيلبرگ به مراتب قوی ترند ، خصوصا" دومی که در شرح مظالم رواشده بر قوم يهود از جانب نازی ها بسيار دقيق تر و موثرتر ساخته شده است .

اما «پيانيست» ... داستان زندگي يک انسان است و ميل غريزی او به ادامه حيات . واقعيت فرار يک انسان عادی و معمولی از مرگ ، بدون کوچکترين اسطوره سازی و قهرمان پروری . اثر رئاليستی بيادماندنی و درخشانی از استادِ هنرمند* رومن پولانسکی . پولانسکی در فيلم اخيرش اندازه ء کافی از هريک از عناصر ساخت را بکار گرفته : دکوپاژ و ميزانسن ِ دقيق ، بازی گيریِ به کمال ، کاربرد تکنيک لازم (سياه و سفيدی شروع فيلم و مجسمه ء بر فراز ِ ميدان در زمان رژه ارتش نازی فصل های آغازين و در نمای ويرانگی ورشو در فصل های پايانی برای نمايش مفهوم واقعی بودن داستان فيلم اينسرت شده است) ، موسيقی متن کاملا بهنجار (بخصوص کاربرد عالی نوای پيانو بعنوان شاخص ترين ساز و بيانگر روحيات نقش اول و سازنده ء فضای داستان) ، ريتم دادن و سکانس چينی مطلوب خصوصا در تدوين بنحوی که فيلم نه تند است نه کند و از اين جهت حس تماشاگر در طول فيلم مختل نمی شود ، و ... ولی آنچه که والاترين دستاورد او در «پيانيست» تلقی می شود ، بازی آدرين برادی در نقش "ولادی" است . او يک انسان کاملا معمولی است نه خوش چهره ، نه خوش تيپ ، با قدی بلند و جثه ای ضعيف ، روحی ظريف و در عين حال سرسخت . پولانسکی و برادی برای "ولادی" بعنوان يک يهودی نحيف جلب ترحم نمی کنند ، انسانی سرسخت را به تصوير می کشند که غريزه ای قوی در خود دارد : ادامه ء حيات .

برادی در ايفای نقش اسپيلمان خارق العاده است و ، پولانسکی در فضاسازی و حفظ ظرايف : به زانو افتادن زن لهستانی در زمان مرگ بهنگام فرار از چنگ سربازان نازی و ديدن او از محفظه ء در ِ ساختمان محل اختفای ولادی حين فرارش در چند سکانس بعد ، صدای سوت گوش ولادی در هنگام شليک تانک به آپارتمان مجاور محل اختفای او (که فضای فيلم را پر می کند) ، حفظ قوطی خيارشور در مواجهه با افسر آلمانی حتی هنگام عزيمت بسوی پيانو برای نمايش هنرش و روی پيانو قراردادن ِ آن ، خصلت مردی که در آپارتمان دوم محل اختفای ولادی ساعتش را از او می گيرد ، همه و همه وجه واقع نمايی اثر را پر رنگ می سازند و ... برادی ، يک انسان معمولی را بازی می کند با روحی بزرگ (شايد بواسطه ء هنرش) ، در عين عدم درک پرخاشجويی های برادرش (که بيهودگی آن در سرانجام برادر و پيرمردی از دوستان پدر در هنگام اعزام يهوديان به اردوگاه های مرگ توسط کارگردان به ايجاز تصوير می شود) به او کمک می کند ، در جدايی از خانواده بسرعت با شرايط تطبيق يافته و بر موج حوادث سوار می شود ، به کار اجباری گمارده شده و مبارزه هم می کند ... و بعنوان شکلی از مبارزه در موضع ضعف فرار می کند ، پنهان می شود و پنهان می شود . درخشان ترين فصل های فيلم و بازی برادی در دوران اختفای ولادی رقم می خورند : آپارتمان اول و نظاره ء مرور ايام تا بپا خاستن يهوديان بر عليه نازيانِ سبع ، آپارتمان دوم و مواجهه ء ولادی با پيانو ... نواختن پيانو بدون لمس کلاويه ها ... اوج گيری مبارزات نهضت مقاومت و گرسنگی و تشنگی و حمله ء نازی ها به آپارتمان ... گريز و اقامت در بيمارستان متروک ... و سرانجام اقامت در مخروبه های ورشو ... برخورد با افسر آلمانی و پالتوی ارتش آلمان و غلبه ء روسها بر شهر ... و «من لهستانی ام» . نواختن دوباره ء پيانو در راديو ورشو و به نجات افسر آلمانی شتافتن ولادی ... که همگی مديون بازی پراحساس و سرشار از خوف و رجايی هستند که برادی به نمايش می گذارد و البته ايجاز پولانسکی در تصوير کردن آنها بی تاثير نيست .

«پيانيست» در تصاحب نخل طلای کن ۲۰۰۲ و اسکارهای ۳ گانه اش کاملا سزاوار و شايسته است ، شايد بهتر باشد بگوييم که اين «پيانيست» بود که جوايز را تصاحب کرد ، جوايز نبودند که به فيلم اعطا شدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - «استادِ هنرمند» لقبی کاملا مناسب برای پولانسکی است ، کارگردانی که در تمامی آثارش در هر ژانری که برگزيده از ترسناک گرفته تا کمدی و درام آثارش جذاب و سرگرم کننده و در عين حال از نظر جزئيات تخصصی صنعت - هنر سينما پُر و پيمان و به کمال اند . ضمنا" کاربرد اين صفات آنهم به اين شکل ترکيبی را بسادگی مجاز نمی دانم چه معتقدم که آسان هزينه کردن تيترها و عناوين و صفات در سالهای اخير بوده که ارزش ها و مبانی طبقه بندی ما را تضعيف نموده است . از اطلاق «مهندس» و «دکتر» از جانب کسبه به مشتريان گرفته تا «استاد» و «هنرمند» در محافل علمی-فرهنگی-هنری ، اين موقعيت و عنوان ها را سهل الوصول و سخيف می سازند و ... خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .


  [ ۸:۵۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۲


«سيزدهمين جنگجو»
The 13th Warrior - 1999

بر پرده ء سينماهای تهران


در ادامه ء بحث نمايش فيلم های خارجی در تهران ، "شورای صدور پروانه ء نمايش" مجوز نمايش فيلم «سيزدهمين جنگجو» محصول سال ۱۹۹۹ امريکا به کارگردانی مايکل کريچتون و جان مک تيرنان با بازی آنتونيو باندراس و عمر شريف را صادر کرد . به روايتی فيلم «مردان سياهپوش ۲» نيز در جريان رسيدگی و بررسی برای صدور پروانه ء نمايش است .

و اما مختصری از داستان فيلم :

در سال ۹۲۲ قبل از ميلاد مسيح احمد بن فدلان درباری عرب بهمراه گروهی از وايکينگ ها راهی سرزمين بربرها در شمال می شود . در اين سفر او با رسوم وايکينگ ها مواجه می شود : معاشرت های جنسی ، عدم اهميت به نظافت ، قربانی کردن انسانها در کمال خونسردی ، ... و دست آخر نيز با واقعيتی دهشتناک روبرو می گردد ، او جزو فهرست گروهی است که می رود تا وحشتی عظيم را که متوجه قوم وايکينگ است بشويد ...

  [ ۱۲:۱۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۲


اصل پايان بندی «خانه ای روی آب»

به روايت بهمن فرمان آرا


نقل از بخش فرهنگ و هنر سايت فارسی BBC


... فرمان آرا گفت پايان بندی فيلم در اصل چنين بوده است:

هنگامی که پسر حافظ قرآن می آيد بالای سر دکتر سپيد بخت، جماعتی که دکتر را به قتل رسانده اند در آشپزخانه به شستن دستها و چاقوها مشغولند. آنها فکر می کنند که دکتر دارد به پسر حافظ قرآن چيزی می گويد.

يکی از مهاجمان هفت تير را بر می دارد که تير خلاص را به دکتر بزند. در اين وقت پسر حافظ قرآن خطاب به قاتلان چهار آيه از سوره بقره را می خواند که مضمون آنها اين است که آنان که تظاهر می کنند به مومن بودن برای فريب دادن مومنين واقعی ساده لوح اند و عذاب بزرگ در انتظارشان است.

با خواندن آيه ها پرده شروع می کند به سفيد شدن و در پايان چهار آيه پرده کاملاً سفيد و « ديزالو » می شود روی پير زنی که دارد کاموا می بافد. پتوی رنگارنگی که در طول فيلم پير زن در حال بافتن آن است روی زمين پهن است و پسر و دکتر روی آن خوابيده اند و ما از روی اين دو نفر با دوربين حرکت می کنيم و می رويم بالا تا به آسمان می رسيم. حالا اين دو تا تکه از فيلم درآمده است.
...

- بحث و بررسی درباره ء فيلم در جلسه ء نمايش فرهنگسرای نياوران
- نقد پوريا ماهرويان درباره ء فيلم

  [ ۸:۵۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۲


به مناسبت پايان سريال

«دوران سرکشی»

به کارگردانی : کمال تبريزی

حلال ترين هزينه «سيما» در سالهای اخير


چندی پيشتر درباره سريالهای ماندگار تلويزيون نوشتم و به «دوران سرکشی» اشاره کردم . ساخت و پرداخت و بازيگری و امور فنی اين سريال همه خوب و قابل قبول بودند ، حداقل اينکه نوع ساخت شما را از قصه منحرف نمی کرد و فشار زندگی روناک و امثالهم را بر دوش خود احساس می کرديد ولی شاخص ترين و بارزترين عناصر اين سريال يکی فيلمنامه ء عليرضا طالب زاده بود و ديگری حضور رضا کيانيان و آن نقش قاضی .

طالب زاده در آغاز با طرح مضمونی دراماتيک و پيچيده ، نمايشی پر رمز و راز را آغاز کرد . سرگذشت پانته آ ، گلاره ، ... ، روناک و دروغ های دخترک مضروب ، پريشانی غريبی در قصه ايجاد کرده بود و تماشاگران سريالهای تلويزيونی را در هفته های اول به پيگيری وادار کرده و آنها را جلب نمود ، پس از آن مرحله ء شکافتن هسته ء اصلی داستان شروع شد ، طرح اصلی نقبی عميق به اساسی ترين و ريشه ای ترين معضلات فرهنگی - اجتماعی اين سالها می زد ، با شناختی گسترده و ديدی بصير . طالب زاده جامعه ، ناهنجاريهای آن ، قضا ، پيگيريهای انتظامی - پليسی ، نهادها و ارگانها و سازمانهای ذيربط به مضمون داستان خود و موازيهای غيررسمی آنها را بخوبی می شناسد . به همين سبب هم بی ضعف و فتور شاخه های فرعی داستان خود را ترسيم می کرد : خانه ء نگهداری دختران فراری تحت فرمان حاج آقا ، قاضی سختگير و معاند در آغاز دادرسی (کيانيان) ، سرهنگ پليس و بده بستانهای کاری او با حنانه ، سياه بازيهای عموی روناک در مواجهه با مراجع انتظامی و قضايی ، و ...

روناک از آندسته بچه هايی بود که هيچکس آنها را نمی خواهد . فرزندان جدايی و طلاق ... آنها که در خيابانها آواره می شوند و ناهنجاريهای اجتماعی می آفرينند : دختران فراری ، بچه های بی سرپرست ، بی خانمان ها ، توزيع مواد مخدر ، اعتياد ، و ... به همين سادگی . مسئول امر آنها کيست ؟ بی برو برگرد متولی امور جامعه يعنی دولت . به چه وسيله ای ؟ بديهيست ... با سازمانهای تربيتی - ندامتی و انتظامی ، با مددکاران اجتماعی و بهزيستی ، با ... که خوشبختانه اينگونه سازمانها را کم نداريم ولي ...

پس چرا روناک و روناکهای آنچنان جسور و بی پروا ، گستاخ و حتی شرور ، در مقابل ضحاکان پيزوری چنان به نفس تنگی و جبن می رسند ؟ ... چگونه است که عموی روناک چون کابوسی مجسم تمامی زندگی او را پر مي کند ؟ طالب زاده به وضوح و زيبايی و سادگی اين چرايی را برايمان تعريف کرد ... و کيانيان به آن تجسم و عينيت بخشيد ، و هر دو فرجامی زيبا و پسنديده بر نگاه اين قاضی نقش زدند . قاضی ای که کمر به تجديد محاکمه و شنيدن مجدد سخنان شکات قبلی محکمه اش بست و هرچند با ترديد ولی سرانجام براساس حکم شرع و وجدان در حمايت مظلومی در مقابل ظالم حکم داد ، لايه رويی قضاوت را شکست و به عمق و مغز آن رسيد . مددکاری که مايه گذاشت تا حد توان ، ولی از خط عادی بودن و معمولی بودن يک انسان فراتر نرفت (ترديد در نگهداری روناک که بعنوان يک حامی ، بجای يک قهرمان يکه بزن مسلما" به يک خانواده نياز داشت) و برعکس شوهری که عليرغم معترض بودن برای حفظ حريم فردی-خانوادگی اش به شمر انگاشته شدن خود در ميان کوفيان اعتراض کرد و بدين ترتيب انسانيت و گذشت خود را فرياد کرد .

طالب زاده با اين فيلمنامه ثابت کرد که نياز به داشتن قوانين هست ، نياز به وظيفه شناسی هست ، صداقت هم لازمست ، ولی آنچه بيش از همه مورد نيازست ايستادن انسانهاست در کنار يکديگر ، بعنوان يک انسان . گذشت لازمست و نوعدوستی . وظيفه شناسی ، عدالت ، نظم و انضباط ، قهرمانی ، خيرخواهی ، صلاح و صداقت بسادگی از اين طريق تامين می شوند . و ... هنوز هم در سنت مان به هرگوشه که سر بکشيم ، حفره هايی سياه می يابيم ... که يکی از اين حفره ها "مرد سالاری" است .

از ديگر جذابيت های خاص فيلمنامه ء طالب زاده می توان به انتخاب محيطی از مجموعه ء آدمها برای طرح شاخه های فرعی متنوع اشاره کرد ، خانه ء دختران فراری فرصتی جذاب بود برای طرح داستان معصومه دخترکی که با پسر مورد علاقه اش فرار کرده بود و به عقد ازدواج موقتش درآمده بود ... مادر پسرک و شغلش و نقشه اش برای دخترک بی پناه و ... تا انتها . دختری که حنانه برای نجاتش شناسنامه اش را سوزاند ... دخترک مدرسه ای فراری از ترس نمره ء امتحانی ... نجمه ... صديقه ... و ... و ... و متوليان امور چنين سازمانهايی از آن خانم پژوسوار متولی تمشيت خانه ء مربوط به مثلا نگهداری از دختران فراری و سرنوشت او هم در بخش ميانی و هم در بخش پايانی گرفته تا دخترکان دانشجوی طرح کارآموزیِ پارتی دار و آن تشنج آفرينی هايشان ، و خدمتکاران ساده و ميانی اين سازمان با سهل انگاری ها و سهو های ناخواسته شان ... و خارهای گلی چون حنانه ... و نيشترهايی که بر روح زخمی و شکننده ء اين دخترانِ هريک بنحوی مستاصل و بی پناه می خورد .

و دست آخر اينکه : هيچکس گناهکار بدنيا نمی آيد ، اين ما و جامعه ء ماست که بزهکار می پرورد . بياييد در حد توان آسيب های اين همنوعانمان را التيام بخشيم ، به ماهم مربوط است .

پايان

- لينک سريال در سايت «سيما» (جالب نيست؟!!)
- گفتگوی کمال تبريزی درباره ء «دوران سرکشی» و ... در سايت پندار

  [ ۱۰:۰۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۲


«ارواح ژرفنا»

Ghosts of the Abyss - 2003


امسال در بخش خارج از مسابقه ء جشنواره ء کن شاهد نمايش فيلمی خواهيم بود از جيمز کامرون - داستانگوی بزرگ تاريخ سينما به گواهی «ترميناتور»ها و «تايتانيک»اش - با عنوان «ارواح ژرفنا» . حضوری غافلگيرکننده بعد از حدود ۶ سال بر پرده ... نه بر پرده ء معمولی که بر پرده ء سينمای IMAX ، با طول مدت نمايشی معادل ۵۹ دقيقه . فيلمي مستند که با همراهی محققين و غواصان زبده ء جهان ساخته شده ، مستندی تحقيقی درباره ء تايتانيک ، کشتی غرق شده ای در حدود يک قرن پيش (۱۹۱۲) که در ۱۹۹۷ دست مايه ء ساخت پرفروشترين فيلم تاريخ تاکنون سينمای جهان بود .

کامرون که بعد از «دروغهای واقعی» (۱۹۹۴) و در ادامه ء «ترميناتور ۲ - روز داوری» ، فيلمی ۳ بعدی به مدت ۱۲ دقيقه برای نمايش در مجموعه استوديوهای کمپانی يونيورسال در ايالت فلوريدای امريکا برای جذب بازديدکنندگان با بازی آرنولد شوارزنگر ، ليندا هميلتون ، و رابرت پاتريک بر اساس داستانی از خودش در ادامه ء مجموعه ء ترميناتورها ساخته بود و از اين طريق به اين شيوه فيلمسازی علاقمند شده بود ، پس از «تايتانيک» و انس گرفتن به راز اعماقی که از سال ۱۹۸۹ با «Abyss» علاقه ء خود را به آن نشان داده بود ، در نهايت شيوه و ابعاد بزرگتری را برای نمايش متفاوتی از اِبهام اعماق دريا و حالا ديگر معروفترين داستان غرق کشتی تاريخ برگزيد : ابعاد پرده ء IMAX را . او در «ارواح ژرفنا» مستندی ۳ بعدی ساخته که در آن بينندگان را به همراه خود به صورتی مجازی به گوشه و کنار و درون لاشه ء تايتانيک برده و تمام زوايای آن را به ايشان می نمايد . با پيشرفته ترين شيوه های فيلمبرداری ۳ بعدی ، تماشاگران احساس می کنند که در اعماق دريا بر عرشه و در دالان های تايتانيک حضور دارند . کامرون و همکارانش تماشاگران را به ديدن مناظری می برند که از ۹۰ سال پيش به اين طرف هيچکس شاهد آنها نبوده است .

از اين فيلم نسخه هايی در اندازه های ۳۵ ميليمتری و ۳ بعدی برای نمايش در سالنهای ديگر نقاط جهان نيز تهيه شده است .

کامرون بعد از ساخت «تايتانيک» گويا طلسم شده است ، گويا ساخت پرفروشترين فيلم تاريخ سينمای جهان با تفاوت فروشی بيش از يک ميليارد دلار نسبت به فيلم بعدی او را دچار وسواس و ترديد کرده است . او که ساخت «ترميناتور ۳ - قيام ماشينها» را حتی پس از اعلام آمادگی شوارزنگر برای بازی نپذيرفت ، از ساخت قسمت دوم «دروغهای واقعی» نيز تابحال طفره رفته است . تنها کارهای او در اين ۶ سال عبارتند از ساخت اپيزود «ملت غريب» از سريال تلويزيونی «فرشته ء سياه» در سال ۲۰۰۰ که پخش آن نيمه کاره قطع شد ! ، سريال «سفينه ء فضايی» در سال ۲۰۰۱ که هنوز پخش نشده ، و سريال مستند-تحقيقی «لشکرکشی : بيسمارک» در سال ۲۰۰۲ که آنهم در خصوص تحقيق درباره ء کشتی جنگی افسانه ای آلمانی "بيسمارک" و غرق آن در خلال جنگ جهانی دوم است .

  [ ۹:۲۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب



فهرست فيلمهای جشنواره کن اعلام شد


سميرا مخملباف با فيلم 'پنج بعد از ظهر'
در بخش مسابقه حضور دارد


شاهرخ گلستان
بخش " فرهنگ و هنر" سايت فارسی BBC

طی يک کنفرانس مطبوعاتی که قبل از ظهر روز چهارشنبه 23 آوريل در پاريس برگزار شد، مسئولان جشنواره جهانی فيلم کن - که سال گذشته عنوان ساده "جشنواره کن" را برای آن برگزيدند - فهرست فيلمهای انتخابی امسال خود را اعلام کردند.

جشنواره کن امسال از چهاردهم تا بيست و پنجم ماه مه برگزار خواهد شد و برای برنامه های رسمی آن (فيلم های بلند و فيلمهای کوتاه بخش مسابقه) و برنامه "نوعی نگاه" که از ميان 2498 فيلم که از 81 کشور به دفتر جشنواره فرستاده شده بود، روی هم رفته 52 فيلم از 24 کشور مختلف برگزيده شده است.

از ميان اين فيلمها دو فيلم هم از سوی دو کارگردان سرشناس ايرانی انتخاب شده است: فيلم پنج عصر ساخته سميرا مخملباف برای بخش مسابقه و فيلم طلای سرخ ساخته جعفر پناهی برای بخش "نوعی نگاه". هر دوی اين کارگردانان جوان از سابقه خوبی در جشنواره کن برخوردارند.

سميرا مخملباف سه سال پيش بود که جايزه هيئت داوران را برای فيلم تخته سياه دريافت کرد و جعفر پناهی سه سال پيشتر از آن جايزه دوربين طلايی را که به اولين فيلم کارگردانان شرکت کننده در جشنواره داده می شود برای فيلم بادکنک سفيد بدست آورد.



بايد توجه داشت که همزمان با برگزاری جشنواره کن، برنامه های ديگری مثل "پانزده روزه کارگردانها" و يا "هفته منتقدين" با سازمان و مديريت جداگانه و بصورت جنبی اجرا می گردد و جوائزی هم به فيلمهای نمايش داده شده اهدا می شود و با اينکه هر کدام اعتبار و ارزش خود را دارند ولی ربطی به جشنواره کن ندارند.

امسال دو فيلم ديگر از سينمای ايران برای اين دو برنامه پذيرفته شده اند: فيلم نفس عميق ساخته پرويز شهبازی که در جشنواره فجر امسال مورد تمجيد منتقدين ايرانی قرار گرفت و برای برنامه "پانزده روزه کارگردانها" انتخاب شده است و فيلم دو فرشته ساخته محمد حقيقت که در برنامه هفته منتقدين نمايش داده خواهد شد.

محمد حقيقت که مقيم پاريس است از نويسندگان سينمايی است و فيلم دو فرشته نخستين ساخته اوست.

جشنواره کن مطابق معمول برنامه های متنوع ديگری مثل نمايش فيلمهای ترميم شده تاريخ سينما و يا بزرگداشت و تجليل از مشاهير هنر هفتم در برنامه دارد که بزرگداشت استاد بزرگ سينما فدريکو فلينی و بازيگر مشهور فرانسوی ژان مورو از جمله آنها خواهد بود.

هيئت نه نفره داوران فيلمهای بلند که از کارگردانان و بازيگران و نويسندگان شش کشور مختلف انتخاب شده اند به رياست پاتريک شرو کارگردان فرانسوی و هيئت داوران فيلمهای کوتاه و "بنياد سينما" به رياست امير کوستاريکا فيلمها را ارزيابی خواهند کرد.

قرار است در برنامه شب پايان جشنواره و اهدای جوائز، نسخه ترميم شده ديجيتالی فيلم عصر جديد شاهکار 1936 چارلی چاپلين نمايش داده شود.

فهرست کامل اسامی فيلمهای منتخب جشنواره ء کن امسال :

- بخش مسابقه ء فيلمهای بلند
- بخش مسابقه ء فيلمهای کوتاه
- بخش نوعی نگاه
- فيلمهای بخش سينه فونداسيون (Cinéfondation)
- بخش هفته ء منتقدان

پايان

  [ ۷:۵۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲

دوستی قديمی





شايد برای سه نسل


اين صداش و اين سايت رسمی اش و اينهم از آلبوم قديمی و در راهش ! و... از آلبوم جديدِ ديگرش.



  [ ۱۱:۵۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب




اسطوره شناسی - Mythology


از آغاز بايد کـه داني درسـت
سر مايه ء گوهران از نـخـسـت
(فردوسی)


بخش اول / بخش دوم / بخش سوم

طبق روايات مندرج در بسياری از اسطوره ها ، نوع بشر با وجود خدايی که آنها را آفريده است ، موجود کاملی نيست . در بسياری از فرهنگ ها خدای آفريدگار بايد چندين نسل پياپی نسل آدميزاد را شکل و صورت ببخشد و معمولا با فرستادن سيل و طوفان آنها را از بين ببرد . اين موضوع را در تمامی اسطوره های جهان می يابيم : در کتاب هزيود يونانی ، در اسطوره های هندوان سرزمين هندوستان ، و در اسطوره های ماياهای امريکای مرکزی و يوروباهای آفريقايی . يکی از اسطوره های بزرگی که در باره ء سيل به استادی و شيوايی سخن گفته است از بابل و سومر آمده است .


کوروکولا
الهه عشق و ثروت در تبت
برهما
يکی از خدايان
بزرگ هندو


در تمامی فرهنگها از اين مطلب سخن به ميان آمده است که انسان ها چگونه غذاهای ويژه و ابزار کشاورزی ويژه يی بدست آوردند و ابداع کردند تا بتوانند متمدن بشوند . بعضی اسطوره ها مثل اسطوره ء هيتيت (Httite) از تلپينو (Telepnu) يا اسطوره های آفريقايی داهومی ، از خدايانی سخن می گويند که مورد توهين و حتک حرمت قرار گرفته اند و برای اعاده ء قدرت باروری بايد از آنها دلجويی به عمل آيد . در اسطوره های تلپينو دعاهای بزرگ و مجازی بسياری را می بينيم که بويژه برای ياری خواستن از خدايان به وجود آمده اند . اسطوره ء يونانی دمتر و پرسفونه از شاهکارهای روانشناسی جامع بشمار می روند . در اسطوره های فرهنگهای ديگر با شخصيت ملکوتی خاصی روبرو می شويم که پيشه‌ ء کشاورزی را به آدميان می آموزد . ويراکوچا (Viracocha) ی اقوام آيمادا ، تياهوآناکو را با شيوه ء پيچيده ء زندگی متمدنانه تری آشنا می سازد . در اسطوره های ديگر مثل اسطوره های زونی (Zuni) ای (اقوامی سرخپوست) ، چينی ، و هندی از شخصيتی ملکوتی يا نيمه ملکوتی و نيم خداگونه سخن به ميان می آيد که با کشتن ديو يا هيولايی که نيروی باروری زمين را از بين برده است ، انسانها را از نابودی رهانيده است .

اسطوره ها و داستانهای حماسی هر جامعه طرز رفتار ، شيوه ء زندگی ، و ارزش های همان فرهنگ را به اعضای خود می آموزند . اسطوره ها برای ما منافع و ارزش ويژه ای دارند . آنها نه تنها روايات ماجراجويی های هيجان انگيز هستند ، بلکه ما خود را در آنها بزرگتر و باشکوه تر از آنچه هستيم می يابيم ، و در عين حال از کاستی های انسانی مان و از نيرويی که داريم آگاه می شويم .

پهلوانان و قهرمانان الگوهای رفتاری جامعه شان هستند . آنها به شهرتی جاودانه دست می يابند - يعنی تنها جاودانگی ای که نصيب نوع بشر شده است - يعنی اين که آنها با انجام کارهای بزرگ و رساندن ياری به جامعه شان و الهام دادن به ديگران که از آنها تقليد کنند به اين شهرت جاودانه دست می يابند . پهلوانان در برابر جبر حوادث و هنگامی که بايد يک رشته ارزش ها را در برابر ارزش های ديگر قرار دهند ناگزير می شوند دست به گزينشی قاطعانه و سرنوشت ساز بزنند . آنها نيمی بخاطر کاميابی شان و نيمی بدان سبب که از بوته ء آزمايش هايشان انسانهايی حساس تر و انديشمند تر بيرون می آيند ، به شخصيت پهلوانی والايی بدل می شوند .

با وجود اين در دنيا همه ء پهلوانان يا قهرمانان اين گونه نيستند . به عنوان مثال آشيل (آکيلس) ، اوديسئوس (اوديسه) ، گيلگمش ، زيگورد ، و سونجاتا از فرهنگ هايی می آيند که افرادشان برای نام يابی و رسيدن به شهرت بايد از راه ها و شيوه های گوناگونی استفاده کنند . بنابراين آنها امکان می يابند فرديت ويژه ئ خودشان را بيان کنند . بر خلاف اينان راما بايد هميشه دارما - Dharma - (آيين و اصول مذهب هندوان) را به ياد داشته باشد و از آن پيروی کند ، و راه و روش و رفتار پسنديده و پرهيزگارانه يی را اتخاذ کند که فرهنگ هندو از هر زن و مرد هندو ، در شرايط سياسی ، اقتصادی ، و اجتماعی اش می خواهد .

هيچ پهلوان يا قهرمانی به رغم استعداد و توان خارق العاده ای که دارد ، موجود کاملی نيست . با وجود اين کاستی و ضعف انسانی ِ آنها اغلب مثل صفات يا ويژگی اخلاقی پسنديده و بزرگوارانه شان آموزنده است . همين کاستی يا خام بودنشان به مردم عادی و عامی اجازه می دهد تا خودشان را مثل آنها بسازند و حتی آنها را دوست بدارند ، زيرا آدم ها نيازها و تضادهای روانی مشابهی دارند .

بسياری از پهلواان بزرگ نمی توانند فناپذيری انسانی را بپذيرند . «گيلگمش» طوری از مرگ می ترسد که به يک سفر دراز و خطرآفرين دست می زند و به جستجوی يافتن ِ راز بقاء يا جاودانگی می رود . سرانجام ناگزير در می يابد که بايد به همين جاودانگی ناشی از کاميابی ها و هدف يابی های دشوار بسنده کند . آشيل بايد بين مرگ ِ آميخته با افتخار و سرفرازی و حرمت و زندگی ِ دراز ولی بی ثمر و نام و نشان يکی را برگزيند . هنگامی که در می يابد که از افتخارات ِ ميدان ِ نبرد محروم شده است ، زندگی را برمی گزيند - و فقط فروع گوناگون و ناديده و ناشناخته ء همين گزينش بود که موجب شد آشيل فکر و تصميمش را عوض کند . هکتور و بيو وولف - Beowulf- ناچار می شوند مرگِ قهرمانانه را بپذيرند زيرا آنها نمی توانند با داغ ِ ترس و بزدلی بر پيشانی زندگی کنند . هراکلِس - Heracles - يا هرکول ، برخلاف بيشتر پهلوانان ، از اين مهم آگاه است که اگر در حوادث و خوان های گوناگونش کامياب گردد جاودانه می شود . نخست درصدد بر می آيد که از رفتن به اين خوان ها خودداری کند زيرا دوست ندارد که پادشاهی بزدل و ترسو به او دستور دهد چکار بايد بکند . در واقع اوديسه فرصت بدست آمده جهت جاودانه شدن را از دست می دهد ، زيرا وی کيفيت زندگی را بيش از مداومت و جاودانگی آن دوست دارد . او زندگی فناپذير ِ خويش را دوست دارد ، و نيز مسائل حکومت بر سرزمين ها را بر ازدواج با الهه يی زيبارو و در نتيجه زندگی توام با دردسر و کسل کننده ترجيح می دهد .

اسطوره های پهلوانی پيوند بين خواست ها و آرزوهای فردی و مسئوليت هر زن يا مرد در برابر جامعه را مورد تجزيه و تحليل قرار می دهد . اغلب گزينش ها سرنوشت سازند ولی پيچيده نيستند : تن در دادن يا ندادن به مرگ برای رهايی جامعه . آن پهلوانی که به خطر مرگ تن درمی دهد به حرمت يا افتخار و شهرت جاودانه دست می يابد ، و پهلوانی که به خطر مرگ تن در نمی دهد از دستيابی به هر دو محروم می شود . هرکول (هراکِلِس) و بيو وولف با کشتن ديوها و هيولاها زمين را جای زيستن خيلی امنی می يابند . پهلوان کوتان اوتونای - Kotan Utunnai - با دليرانه و مردانه جنگيدن با دشمنان به مردم سرزمين خود کمک می کند .

آگاممنون
ماسک طلايی مرگ



در داستانهای بزرگ و مشهور هم همين مسئله رخ می نمايد ، اما رويدادها و ماجراها بی نهايت پيچيده هستند . هنگامی که رهبری (زن يا مرد) خواسته ها و اميال خويش را بر جامعه ترجيح می دهد ، هم جامعه و هم آن فرد زيان می بيند . آگاممنون و آشيل (اَکيلس) بر سر يک کنيز با هم به ستيزه بر می خيزند زيرا حرمت ظاهری ، کليد بها دادن به خويشتن است . همچنين لانسِلوت - Lancelot - و گوئينِور - Guinevere - (همسر شاه آرتور پادشاه انگلستان .م.) عشقشان را بر اطاعت و وفادار بودن به شاه آرتور ترجيح دادند و به اين وسيله «ميزگرد» را از بين بردند و انگلستان را به دست حاکمان و واليان تشنه ء قدرت سپردند . اينيس (انياس) نيازمنديهای جامعه اش را بر اميال و خواسته های خود ترجيح می دهد ولی انسانيت خود را از دست می دهد . همچنين راما نيازمنديهای جامعه اش را بر عشق به سيتا ترجيح می دهد و در نتيجه هر دويشان را به ماجرايی غم انگيز می کشاند . از سوی ديگر گاسيره که خواسته های خود را بر نيازمنديهای جامعه اش ترجيح داد به شهرت دست يافت .

ادامه دارد

  [ ۱۲:۰۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۲



جدول پرفروش های اين هفته ء ينگه دنيا !


اهالی اونور آب که با پرفروش ها آشنايی کامل دارند ، يا از طريق تلويزيون دستگيرشون ميشه يا توسط جرايد يوميه ء محلی ، يا اينترنت و هزار و اندی سايت مربوطه اش ، و يا ... اصلا اهلش نيستن و خبر ميخوان چيکار ؟!!

اهالی اينور آب بعضياشون بدکشون نمياد . سر تو روزنامه ها می کنن و مجلات داخلی که گويا اخيرا ممنوع التفسير فيلم های پرفروش هفته مره ء ينگه دنيا شدن و چيز آنچنانی دستگيرشون نميشه ، مثلا فکر می کنين کسی زهره ء نوشتن در باره ء «The Real Cancun» رو داشته باشه ... والا منم ندارم (: ولی آخه مگه چيه ؟! يه فيلم مستند ، که هم مستنده و هم جذاب !!! چطور ممکنه يه فيلم مستند در ۲۲۶۱ سالن به نمايش دربياد و تو همون هفته ء اول نمايش در رقابت با غولهايی چون «شيکاگو» ی ۱۶۳ ميليون دلار فروش يا «خونه رو پايين آوردن» ۱۲۶ ميليون دلاری در رده ء بالاتر جدول بايسته ؟!! اين جوان هموطن هم که بعد از تعطيل حيات به کل دست از گزارش سينمای جهان کشيده و با يکی دو ناملايمت (خوب به حق آزاردهنده) روزه ء قلمی گرفته و گرفتاره ، بابک هم که ديگه مفقودالاثر محسوبه - وبلاگ بازا بگوش باشن ، وقت راه اندازی وبلاگ «بابک مارو نديدی؟» ـه . خوب مرام ميگه بايد بالاخره برای اون عده ء معدود دست به کی برد هم که شده يه سری اخبار «فارسیزه» (با ايرانيزه اشتباه نشه!) رسوند . پس تا مراجعت دوستان ، نايب القلم می شم .

رديف ۱ - «هويت» يه تريلر ۸۷ دقيقه ای : با بازی جان کوزاک و ری ليوتا ، داستان ۱۰ نفر آدم کاملا غريبه که بخاطر طوفانی سهمگين در متلی صحرايی و دور افتاده گرفتار می شن و يکی يکی به قتل می رسن ... هرچی تعداد افراد کمتر ميشه ، سوءظن به بقيه شديدتر ميشه - بالاخره قاتل يکی از خود اونهاست . درجه بندی نمايش بخاطر شدت خشونت R تعيين شده .

رديف ۲ - «کنترل خشم» يه کمدی ۱۰۱ دقيقه ای : بابازی جک نيکلسون و آدام سندلر ، داستان يک تاجر آرام (آدام سندلر) که اشتباها متهم شده و محکوم به گذراندن دوره ء کنترل خشم تحت مربيگری ديوانه ای(جک نيکلسون) بعنوان مربی است ، مربی ای که خيلی براحتی قادرست تا شاگرد خود را منفجر کند .

رديف ۳ - «حفره ها» يک تريلر-درام گنگستری-جنايی مخصوص خانواده و کودکان ، به عبارتی يه آش شله قلمکار فرداعلا با بازی زيگورنی ويور و پاتريشيا آرکت : داستان استنلی يلناتِ تين ايجر که به جرم مرتکب نشده ء سرقت يه جفت کفش کتانی به اردوی تاديبی گرين ليکِ تگزاس فرستاده شده و در آنجا بدستور خانم واردن آتشی مزاج که ناخنهاشو با سم مار لاک ميزنه مجبوره بهمراه پسرهای ديگه روزی ۵ فوت در کفِ سابقِ درياچه ء سالت ليک حفره بکنن ...

رديف ۴ - «تحت تعقيب ترين آدمِ ماليبو» يه کمدی درباره ء پسر (جی می کندی) کانديدای فرمانداری کاليفرنيا (رايان اونيل) که خودشو يک ستاره ء رپ بعد از اين ميدونه ، پدره دو نفر رو مامور ميکنه تا در نقش گنگستر اونو بدزدن و ...

رديف ۵ - «اعتماد» تريلر-درامی جنايی-گنگستری در ۹۸ دقيقه با بازی داستين هافمن و اندی گارسيا : کلاهبرداری معمولی در آخرين تقلبش به مافيا بدهکار می شه و برای تصفيه حساب موظف به کلاهبرداری ست ... تا اينکه ...

رديف ۶ - «راهبِ ضدگلوله» يه اکشن علمی-تخيلیِ ۱۰۳ دقيقه ايست با بازی چو يون فت و شون ويليام اسکات : ۶۰ سال تمومه که راهبی مرموز کره ء ارض را بقصد حفاظت از طوماری افسانه ای که کليد دستيابی به قدرت نامتناهيه زير پا گذاشته و حالا وقتشه که حفاظت را به فرد جديدی واگذار کنه ، به "کار" ِ خودخواه و نامناسب . ولی "کار" سهوا راهب را از دستگيری نجات ميده و دوتايی پارتنر هم ميشن و ...

رديف ۷ - «يه دختر چی ميخواد» درامی موزيکال سرشار از رومنس و کمدی بمدت ۱۰۰ دقيقه : داستان دختری ۱۹ ساله که توسط مادر خواننده اش در نيويورک بزرگ شده و تصميم می گيره تا پدرش رو در لندن پيدا کنه ...

رديف ۸ - «باجه ء تلفن» تريلری ۸۰ دقيقه ای با بازی کالين فارل : در اين تريلر نفس گير که تماما در داخل و حول و حوش يه باجه ء تلفن در نيويورک می گذره ، کالين فارل در نقش مرديست که بوسيله ء يک تک تيرانداز در کمين - از بيرون باجه تهديد ميشه ، يا بايد با تلفن جون خودشو نجات بده يا عواقب خروج از باجه رو تحمل کنه !

رديف ۹ - «در خانواده ادامه دارد» کمدی ای ۱۰۹ دقيقه ای با بازی کرک ، مايکل ، و کامرون داگلاس (پدر و پسر و نوه) : داستان گردهم آيی سه نسل از خانواده ء گرامبرگ ، ميچل (کرک داگلاس) ، آلکس (مايکل داگلاس) ، و آشر (کامرون داگلاس) و تضادها و افکارشان ...

رديف ۱۰ - «کانکون واقعی» مستندی ۹۶ دقيقه ای درباره ء ساحل ِکانکونِ مکزيکو . داغترين گرايش امريکاييها با اين فيلم روی پرده مياد ، توزيع نقش ها در کالج های سرتاسر کشور امريکا انجام شده تا نقشی يگانه از مردم واقعی بدست بياد . نقشی برای گردآوری موانع نمايش واقعیات بواسطه‌ ء محدوديتهای تلويزيونی در خلال تعطيلات نيمه ء فصل بهار در ساحل کانکون مکزيکو ، با نتايجی شوکه کننده و حيرت انگيز !

خوباشو ديدين منو هم خبر کنين (:

  [ ۹:۵۴ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب



شانزدهمين جشنواره بين المللی فيلم سنگاپور


اين دوره ء جشنواره از ۱۷ آوريل تا ۳ می در سنگاپور برگزار می شود . جشنواره در ۱۶ مين دوره ء خود ۳۳۰ فيلم بلند ، کوتاه ، انيميشن را در بخش مسابقه و خارج از مسابقه نمايش می دهد . مراسم افتتاحی جشنواره مانند هر سال يک هفته زودتر در ۹ آوريل و در موسسه ء گوته برگزار شد و فيلم افتتاحيه با عنوان «CHIHWASEON» از کشور کره جنوبی در ۱۷ آوريل به نمايش درآمد ، جشنواره در سوم می با نمايش فيلم «دست خدايی» (در ايران : دخالت اللهی) اليا سليمان خاتمه می يابد . بزرگترين مشکل اين دوره ء جشنواره شيوع ويروس SARS در منطقه ء شرق آسيا است .

از ايران فيلم های «بمانی» داريوش مهرجويی ، «الفبای افغان» محسن مخملباف ، «زندان زنان» منيژه حکمت ، «من ترانه ۱۵ سال دارم» رسول صدر عاملی ، و «نيمه ء پنهان» تهمينه ميلانی در اين جشنواره حضور داشتند .

از اقدامات مهم اين جشنواره در سال جاری نمايش برخی آثار سرگئی پاراجانف فيلمساز ارمنی و ۲۱ طرح او از روايات مختلف انجيل با الهام از آثار پازولينی است . در اين جشنواره بزرگداشتی از پير پائولو پازولينی نيز با نمايش فيلم هايی چون «سالو» ، و «انجيل به روايت متا (ماتئو)» بعمل آمده است .

سايت رسمی جشنواره
فهرست فيلمهای سينمای ايران و آسيا ی جشنواره

* با تشکر از خانم نامی برای ارسال اين خبر .

  [ ۹:۱۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


مقدمه


قبل از سفر به دنيای تخيلی قصه ام ، مي خواهم نکات مهمی را يادآوری کنم :

نخست اين که راوی قصه چون به عنوان اول شخص داستان سرايی می کند کشته نمی شود . پس خواننده می داند که در سراسر قصه ای که خواهم گفت زنده می مانم . اگر نويسنده کتاب که خود راوی ماجراست کشته شود ، فاتحه قصه هم خوانده می شود . پس هر بلايی که بر سرم بيايد - هر بلايی - آن را از سر گذرانيده ، سُر و مُر و گُنده باقی می مانم . در بيان ماوقع ممکنست کم تجربه يا پر تجربه باشم ، تصميم گيری و داوری با شماست .

بعضی جاها می توانيد بگوييد : «هی ، اگر او در اين محل نبوده مگر کفِ دستش را بو کرده يا علمِ غيب دارد که بگويد فلان شخص اين حرف را زده يا بِهمان حادثه د آن مکان اتفاق افتاده است ؟» ، حق با شماست . ولی من بعدا متوجه مطلب شده و جاهای خالي را پر کرده ، بعضی مواقع رخدادها را ابداع کرده و در مواردی که حتی اتفاق بدان شکل رخ نداده است ، در پندارم صحنه را بدان شکل مورد نظر ترتيب داده ام .

در جولای ۱۹۵۲ به دنيا آمدم و حالا چهل ساله ام . خداوندا اينها فقط تعدادي رقمند که کنار هم چيده شده اند ، اينطور نيست ؟ بگذريم ، عمر شتابان در گذر است و من هم ديگر در سن و سالی نيستم تا درباره ام بگويند : «فلانی جوان با استعداد عاقبت به خيری است.» خلاصه همينم که هستم نه يک کلمه زياد نه يک کلمه کم ...

آنچه خوانديد مقدمه ء رمان «زندگی پسر» است نوشته ء رابرت مک کامون به ترجمه ء دکتر اسدالله جعفرزاده چاپ انتشاراتی «نشر ماکان» ، انتشاراتی ای که دو اثر ديگرش «در انتظار گودو» ی ساموئل بکت به ترجمه ء علی اکبر عليزاد و «۲۰۰ فيلم پرفروش تاريخ سينما» يش با ترجمه ء سمانه ء مشتاقی اخيرا" بدستم رسيد . مسئوليت اداره ء امور «نشر ماکان» با دوستی است که پس از فراغت از تحصيلات سينمايی از عجبِ روزگار بجای پشت دوربين سينما سر از لابيرنت وزارت ارشاد و نشر کتاب در آورده ، با شعور و پشتکاری که در او سراغ دارم آرزومند موفقيتش هستم . ايشان وبلاگی هم براه انداخته و صميمانه از گيرودار يوميه اش می گويد ، خواندنش خالی از لطف نيست .

  [ ۸:۱۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب



فيلم های سينمای جهان بر پرده سينماهای تهران

همانگونه که دوستان از طريق اخبار دو سه روز پيش روزنامه های صبح کشور اطلاع پيدا کرده اند ، بالاخره طلسم شکست و پس از نمايش های جسته گريخته ء برخی آثار تجاری و هنری امريکايی و اروپايی (و البته مختصری فيلمهای هِندیِ استريل) و چندجای ديگر که بعضا با استقبال گسترده ء تماشاگران مواجه شدند (مثل همين «ديگران» در سال گذشته که هنوز سانس های نمايش آن در اين يا آن سينمای تهران ادامه دارد) ، هفت سالن سينما برای اکران فيلم های خارجی از اول تابستان در نظر گرفته شدند . هفت سالن مذکور عبارتند از :

تهران۲ ، مرکزی ، رودکی ، شباهنگ ، فلسطين ، ايران۲ ، کريستال

احتمالا يک سالن ديگر در محدوده ء ميدان انقلاب نيز به اين گروه اضافه خواهد شد . فعلا قرار است ۲ سالن به نمايش آثار سينمای هنری و بقيه به نمايش فيلم های جذاب تجاری و مخاطب پسند اختصاص يابد تا شايد اين امر به آشتی مردم با سينما کمک نمايد .
اين خبر از طريق انجمن سينماداران اعلام شده و قرار است تا بليت های اين سالنها با عوارض شهرداری ۲۵ درصدی (بجای ۵ درصدی فعلی مربوط به آثار سينمای داخلی) بفروش برسند . اگرچه شورای صنفی نمايش تاکنون هيچ اظهارنظری نکرده ، ولی با عنايت به استقبال از سانس های آخرشب برخی سينماهای تهران (عليرغم زبان اصلی نمايش آنها) بنظر نمی رسد تا اين حرکت در امتداد طرح فروش نيم بهای بليت سينماها در برخی روزها (اجالتا فقط شنبه ها) غيرمعقول و ناموفق باشد . خصوصا که حالا ديگر سالهاست که حمايت از صنعتگران داخلی با منع واردات کالاهای اقتصادی و فرهنگی و پرداخت سوبسيدهای صنعتی و فرهنگی فقط به زيان مصرف کنندگان منجر شده است و بس .

  [ ۸:۰۴ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب