... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

سه‌شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۳


سال نو باز هم مبارك


در فرصتي كه دست داد موفق شده ام جاي شما سبز چند فيلم برنده اسكار امسال را در بيرون ايران ببينم . اولي "رودخانه مرموز" بود كه الحق بازي هاي درخشاني از شون پن و تيم رابينز و مختصري از كوين بيكن داشت و كارگرداني نسبتا" خوبي از كلينت ايستوود ، بعضي حركت هاي دوربين هم در برخي سكانس هاي زيبا بود و بس . فيلم حاوي آن چنان غافلگيري اي كه بايد ، نيست و در برخي بخش ها هم واقعا" كشدار و كسالت آور مي شود ، مثل بخش تحقيق شون ﴿كوين بيكن﴾ و وايتي ﴿لارنس فيشبرن﴾ در باره ماجراي مرگ دختر جيمي ﴿شون پن﴾ . عين اين ماجرا در باره "خانه اي از شن و مه" هم صادق است ، عصاره كلي فيلم چيزي جز بازي درخشان شهره آغداشلو نيست. بن كينگزلي كبير نقش پدري را بازي مي كند كه در عين تسلط به نقش و شخصيت متاسفانه يك عيب بزرگ دارد ، ايراني اي است كه نمي تواند فارسي صحبت كند ! داستان فيلم هم آنچنان خاص نيست و پرداخت هم در بخش هايي بسيار نامنسجم و بي ربط است . "گمشده در ترجمه" هم اگر چه آغاز بسيار جانداري دارد و باب هاريس ﴿بيل موري﴾ امريكايي را در مقابل شارلوت ﴿اسكارلت يوهانسون﴾ امريكايي براي مدت يك هفته در توكيو قرار مي دهد ، ولي با همان كيفيت آغاز پيش نمي رود و فقط با پايان معقول و زيبايي به پايان مي رسد . باب يك بازيگر سينمايي است كه عملا بازنشسته شده و حالا ديگر مدل تبليغاتي است و شارلوت كه فارغ التحصيل رشته فلسفه از دانشگاه ييل است همسفر شوهري عكاس است كه او را درك نمي كند . اين دو عاجز از مفاهمه بيرون و همسرانشان ، يكديگر را مي يابند و اين يك هفته را به صورتي به زيباترين هفته عمرشان بدل مي سازند . اين فيلم هم با بازي درخشان موري فقط مضموني جذاب و بازي اي درخشان را در خود دارد و در بخش هايي مثل پرسه شبانه شارلوت و باب در ديسكوتك و خيابان ها و ميهماني ژاپني ها به اطاله مي كشد . گويا امثال "ارباب حلقه ها" شانس بسيار بالايي داشته كه كارهاي جذاب آن چناني بر سراهش قرار نگرفته اند ! از سه فيلم بالا اولي و سومي نسبتا" خوب و دومي متوسط ﴿و بي رودبايستي ضعيف﴾ هستند . اين يكي دو روز فرصت شود قصد دارم "هيولا" و "در امريكا" را هم ببينم . ضمنا" گويا سالن هاي سينماي اين سوي دنيا با هيجان تمام منتظر اكران فيلم "پسر جهنم" ﴿Hellboy﴾ گيلرمو دل تورو هستند . با بازي ران پرلمن در نقش ديوي عجيب و غريب كه براي مبارزه با نيروهاي تاريكي از جهنم مي آيد !! فيلم كه از آن فانتزي هاي عملا كامپيوتر گرافيك است ، بايد ديد چه ميزان فروش و چطور موفقيتي خواهد داشت .

  [ ۴:۱۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۳



بوتيك

۱۳۸۲

 اختصاصى سايت پندار

نويسنده و كارگردان: حميد نعمت الله / تهيه كننده: مرتضی شايسته - هدايت فيلم / مدير فيلمبرداری: محمود كلاری / تدوين: محمدرضا موئينی
بازيگران: محمدرضا گلزار، گلشيفته فراهانی، رضا رويگری، صبا كمالی، افسانه چهره آزاد، كاوه كاويان، يوسف تيموری، حامد بهداد، علی علايی

تفاوتی آشكار در سينمای داستانی و تماشاگرپسند


بوتيك را در جشنواره بيست و دوم فجر ديدم و با پايانش حسی خاص در وجودم يافتم. يك تفاوت آشكار با آنچه كه در آثار سينمای ايران سراغ داشتم . بعدها در مطالب بسياری از سينمايی نويسان اين حس متفاوت و طعم خاص را به شكل های مختلف خواندم ... و حالا به يك جمع بندی رسيده ام . بوتيك فيلمی است متفاوت و ساده ، صريح و بی تكلف ... و عاری از هر نگاهی از زاويه بالا يا پايين ، فيلمی بی ارتفاع و گسترده در سطح با مفاهيمی ذاتی و عاری از محاسبات منطقی و آنچه تعقلی اش می ناميم . بوتيك عين زندگی امروزه ء نه فقط نسل جوان كه همه مردم ماست ، يك فيلم معمولى و دور از اغراق . اصلی ترين و متفاوت ترين خصوصيت بوتيك برائت آن از داستان های خطی و فيلمنامه های اصولی و فرمت شده ء اصطلاحا "سيدفيلدی" است. فيلم از ابتدا و ميانه و انتها به شكل مرسوم كلاس های فيلمنامه نويسی تبعيت نمی كند . فيلم از قطعاتی تشكيل شده كه چون تكه های يك پازل در كنار هم قرار می گيرند و در نهايت تصوير و مفهوم واحدی را تداعی می كنند و فيلمنامه نويس - كارگردان آن نتيجه گيری از اين قطعات را كه هركدام داستان كوتاهی مستقل محسوب می شوند به صورتی مصطلح با عنوان "پايانِ باز" به تماشاگر وا می گذارد .

... و اما قطعات پازل : در گوشه ای اِتی و جهانگير را داريم ، در كناری بهزاد و معالجه اش را ، در بخشی با ازدواج در شرف وقوع داود و مهرانگيز ، و در قسمتی با زندگی حامد مواد فروش و همسر بزرگتر از خودش مواجهيم. در اين بين داستان اتی و جهانگير و شرح ماجرای عشق كاملا زمينی و ساده آنهاست كه چون نخ و سوزنی ظريف تمام اين قطعات را به هم دوخته و در يك مجموعه مطرح می كند. اتی يك دختر ساده و ساده لوح است كه آرزوها و خيالبافی ها و اصطلاح امروزيش "خالى بندى" هايى بسيار ساده دارد ، او در عين عشق مغرور هم هست ... و جهانگير بيش از حد سنش مى فهمد و مناسب سن و فهمش پذيرای ملاحظات نيست. او ازدواج برای پول و خروج از مدار بسته ء فقر را عليرغم جذابيت ظاهريش نمی پسندد. او اِتی را دوست دارد ، با همه سادگی و كودنی اش ... و ديگران :

* "بهزاد" را روانی تشخيص داده اند ، چون زيادی حساس است و برای نابودی تخم لاكپشت ها می گريد و در هم می ريزد ... او را برای معالجه "برق" می گذارند. كار درست و لازمی است ؟! نه ؟!! او خيلی ساده و كودكانه به همه چيز و همه كس پيله می كند . همه كه اينطور نيستند ، پس لابد ديوانه است ديگر.
* "دكتر" دانشجوی پزشكی بوده ولی حالا در كنار اين بچه ها در تعليق مانده ، او می خواهد جوجه بفروشد تا كار و كسبی به هم زده باشد. اجالتا" مرگ كسب و كار او نيست. او هم آنرمال می نمايد، نيست ؟
* "حامد" دوست جهانگير است ، با زنی بزرگتر از خود ازدواج كرده ، به نظر می رسد كه زن برای حفظ او ، وی را زير زرورق نگاه داشته ، زن ام الفساد است و حامد را به فروش موادمخدر و مشروب واداشته ، حامد ثابت می كند كه عليرغم تن دادن به اين جبر، از همه چيز و همه كس ناراضی است ، حتی از شاپوری : كفتار اين بيشه .
* همكار جهانگير در بوتيك را داريم : خودفروخته ، خبرچين ، و ذليل . كسی كه به شكار ناخن شاپوری بر كف سالن می خزد.
* دندانپزشك و منشی اش هم در حضوری كوتاه تفاوت های ايران و سوئيس را گوشزد می كنند.
و ...

فيلمبرداری فيلم ديجيتال و كار محمود كلاری بود كه با كشيدن كپی ۳۵ ميليمتری ﴿نسخه نمايش داده شده در جشنواره﴾ رنگ و لعاب همگون و كيفيت مناسبی نداشت ، پس راجع به آن نمی توان صحبت كرد ولی بازيگری و بازيگران ... فيلم از آن دست فيلم هايی است كه اصطلاحا" فيلم بازيگر قلمداد می شوند ، پُر پرسوناژ و با برش های موجز ... بازيگرانی كه بايد در فرصتی كوتاه و به كمك چند ديالوگ مختصر مفهوم و منظور را برسانند ... و عجيب است فرازهای فيلمنامه و ديالوگ های آن كه اصلا" به سبك متعارف پيش برنده و دارای سلسله مراتب نيستند ، در بوتيك با ديالوگ های غيرمرتبط يا حتی تكرار شونده و بى ارتباط به مضمون گفتگو يا غيرتعقيبی مواجهيم ، ديالوگ هايی كاملا" مغاير با مثلا ديالوگ فيلم های كيميايی يا امثال آن كه ديالوگ هايی روايتگر ﴿Narrative﴾ و خصلت نما هستند و نقشی عمده در بيان مفاهيم موردنظر فيلمساز و پيشبرد فيلم دارند .

نعمت اله در بوتيك قطعات پازل زندگی را چنان به تعادل و با ريتم منظم پيش می برد كه اگر هر بخش حذف شود هيچ لطمه ای به كل ماجرا و يك دستی فيلم نمی خورد و فقط بار عاطفی محتوايی فيلم را تغيير می دهد. حذف هر بخش داستانی يا پرسوناژ ، فيلم را نه ناقص كه فقط ضعيف می سازد ، فرض كنيد داستان حامد و همسرش يا بهزاد يا حتی داود و مهرانگيز را . نعمت اله با حفظ ريتم مناسب در پرداختن به آدم ها و لايه های مجزای داستانی فيلمنامه اش ، فضاسازی اى غمگين و سرد ﴿كه الحق رنگ هاى انتخابى لباس بازيگران و پس زمينه اكثر نماها نيز كاربرد صحيح شان را به همين منظور به رخ می كشند﴾ و پرداخت به تفصيل جزئيات ، كاری غافلگيركننده را به انجام رسانده و همگان را چشم به راه كار بعدی خود كرده است .

بازی بازيگران نيز ، هم حكايت از توانايی های خودشان داشته و هم حاكی از توانايی بازی گيری و بازی گردانی كارگردان است . در مورد محمدرضا گلزار كه ثابت شد در فيلم های گذشته اش با كارگردان مناسبی برخورد نداشته و الا قدرت بازيگری مساعدی در نهاد دارد . بازی گل شيفته فراهانی بی اغراق و فارغ از نياز تحليل شگفت آور است ، اين دو چهره ثابت كردند با دقت كافی می توانند به ستارگانی توانا برای جذب تماشاگر به سالن خالی سينماهای ايران و ارائه فيلم هايی درخور توجه و معتبر و در عين حال تماشاگر پسند تبديل شوند. بازی رضا رويگری نيز سند ديگری برای توانايی نعمت اله است ، و الا چگونه می توان شاپوری بوتيك را ديد و نقشی معادل آن در كارنامه بازيگری رويگری سراغ كرد ؟

بوتيك فيلمی ديدنی است و حميد نعمت اله فيلمنامه نويس - كارگردانی معتبر و توانا ، چشم به راه كارهای آتی او می مانيم .

پايان

  [ ۲:۱۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۳


سال نو مبارک

  [ ۱۱:۴۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۲

مصائب مسيح

The Passion of the Christ - 2004

تصاويری از فيلم در سايت نيويورک تايمز


مصائب مسيح فيلمی در باره آخرين ۱۲ ساعت زندگی مسيح است. فيلم از باغ زيتون آغاز می شود ، جايی که مسيح پس از شام آخر برای نيايش به آنجا می رود. مسيح بايد در برابر وسوسه های شيطان تاب آورد. او که از جانب يهودا مورد خيانت واقع شده ، بازداشت گرديده و در شهر اورشليم گردانده شده و توسط رهبران رومی و يهودی به اتهام کفر محاکمه و به مرگ از طريق مصلوب شدن محکوم می گردد .

مل گيبسون اين فيلم را براساس فيلمنامه ای نوشته خودش و بنديکت فيتزجرالد کارگردانی کرده است و جيمز کاويزل (در نقش مسيح) ، مايا مورکنشترن (در نقش مريم مقدس) ، مونيکا بلوچی (در نقش ماگدالن) ، و روزاليندا چلنتانو (در نقش شيطان) و ... در آن بازی دارند . فيلمبردار کالب دوشانل و سازنده موسيقی متن آن جان دبنی هستند .

هزينه توليد فيلم ۳۰ ميليون دلار بوده که در ۲ هفته اول با حدود ۲۱۲ ميليون دلار فروش به نظر می رسد با يکی از استثنايی ترين پديده های سينمايی حداقل سال ۲۰۰۴ از نظر سودآوری روبرو باشيم و اين خود برای سينمای مذهبی احيايی شگرف محسوب می شود . هرچند جامعه امريکا و اروپا چندسال پيش تر با "آخرين وسوسه مسيح" اسکورسيسی نيز اقبال خود به فيلم های مذهبی خصوصا بحث انگيز را نشان داده بود. حالا ديگر کمتر کسی را می توان يافت که با حاشيه های پردامنه اين فيلم گيبسون از آغاز ساخت تابحال آشنا نباشد. فيلم هم اکنون در ۳۱۷۰ سالن نمايش در امريکا روی اکران است.

بعضی نکات جالب درباره ساخته شدن فيلم به قرار زير است :

- شانه جيمز کاويزل بازيگر نقش مسيح در ضمن فيلمبرداری به جهت سقوط خفیف صليب ۷۵ کيلوگرمی بر پشتش در رفت که صحنه در فيلم باقی است .
- نحوه قرارگرفتن مسيح بر روی صليب کاملا بوسيله خود کاويزل اجرا شده و برخلاف شايعات هيچگونه کامپيوتر گرافيک يا بازآفرينی انيماتوريستی ای در کار نيست . هرچند کيت واندرلان سازنده گريم و جلوه های نمايشی فيلم محل استقراری از جنس لاستيک روی صليب برای کاويزل ابداع کرده تا بازيگر از نظر حرکات و استقرار در زمان تعليق روی صليب ، هنگام گرفتن برخی وايدشات ها راحت باشد.
- مايا مورگنشترن رومانيايی (بازيگر نقش مريم مقدس) در زمان فيلمبرداری واقعا باردار بوده است.
- گيبسون خود در فيلم حضور ندارد ولی دستی که مسيح را بر صليب مصلوب می کند (ميخ ها را می کوبد) ، دست خود گيبسون است . گيبسون کاتوليک درباره علت اين حضور بسيار جزئی و خاصش در فيلم گفته : "این من بودم که او را به صلیب کشیدم ، اين گناهان من بود [که او را مصلوب کرد]".
- تعداد پيش فروش بليط های اين فيلم در تاريخ سينما بی سابقه بوده است .
- گيبسون کشيشی کانادايی به نام پدر روحانی استيفن سامرويل را در کنار خود داشت که هر روز پيش از شروع کار گروه را به زبان لاتين و به سبک کاتوليک ها دعا می کرد.
- فيلم فاقد تيتراژ آغازين بوده و عناوين و اسامی سازندگان و ... همه در پايان فيلم اعلام می شود . طبق مصوبات سينمايی هاليوود برای اين گونه عنوان بندی ها هزينه های جداگانه ای به اتحاديه های سينمايی پرداخت می گردد که گيبسون به خاطر اين فيلم با کمال ميل آنها را پذيرفته است . به همين جهت از همان آغاز ، فيلم احتمالا در مراسم اسکار سال آتی شانس هايی خودآگاه را برای خود تدارک ديده است.
- فيلم ۱۲ "ايستگاه" از "۱۴ ايستگاه" صليب (مسیح) را به تصوير کشيده است. در فيلم دو ايستگاه "توقف مسيح وملاقات با زنان اورشليم" و "تدفين مسيح" را نخواهيم ديد.
.

  [ ۲:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۲

Oscar.com site

حقارت اسکار !!



::: چاپ اين مطلب بدون مجوز کتبی در کليه نشريات سينمايی ممنوع است :::


هفتاد و ششمين دوره اعطای جوايز اسکار ساعت ۵ بعداز ظهر به وقت غرب امريکا (Passific Mean Time) در روز ۲۹ فوريه ۲۰۰۴ مقارن ۴:۳۰ بامداد روز ۱۱ اسفند ۱۳۸۲ برگزار شد. در اين مراسم به استثنای ۳ مورد غيرمترقبه در مورد انتخاب برندگان اسکار همه چيز بر اساس سنت هاليوود پيش رفت !

- ارباب حلقه های توليد انبوه (با حدود ۲۵۰۰۰ نفر دست اندرکار توليدِ کمپانی نيولاين در سه قسمت)
۱۱ جايزه
- رودخانه مرموز (بهترين فيلم از نظر هنر سينما در سال گذشته حسب قرائن)* و ارباب و فرمانده (سومين برتر کيفی)* هر يک با :
۲ جايزه
- هيولا ، کوهستان سرد ، يافتن نمو ، گمشده در غربت و فيلم های غيرهاليوودی غبار جنگ ، قلب چرنوبيل ، حمله بربرها ، هاروی کرامپت ، و دوسرباز هر يک با :
۱ جايزه
و بليک ادواردز با جايزه افتخاری يک عمر دستاورد هنری اين هفتاد و ششمين شب را به پايان بردند.

قبلا در دو مطلب جداگانه "كانديداهاى اسكار ۲۰۰۴ ؛ يك ارزيابى كمى و كيفى" و "پيش بينی های من در مورد جوايز اسكار ۲۰۰۴" (که اين آخری مربوط به ۵ روز پيش است) به تحليل کانديداها و پيش بينی برندگان جوايز اشاره کرده بودم. با اعتراف به اين که از کل فيلم های کانديد شده ء امسال تا بحال فقط ۲ فيلم ارباب حلقه ها و يافتن نيمو را ديده ام ، با مراجعه به پيش بينی هايم به سادگی در می يابيد که ۷۵٪ برندگان را به درستی پيش بينی کرده ام. تازه دو مورد از اشتباهات هم فقط جابجايی غيرمستقيم جوايز بين "ارباب حلقه ها ..." و "ارباب و فرمانده ..." بوده است . حساب احتمالات اتفاقی بودن اين گمانه ها را کاملا نفی می نمايد و اين يعنی قراردادی و صنعتی و از پيش تعيين شده بودن اين جوايز! مناسبات مذهبی ، مسلکی ، صنفی ، صنعتی ، و ... ی که بين اهالی جنگل هاليوود داير است . حال به سادگی می توان دريافت که چرا بزرگانی چون رابرت آلتمن ، راجر کورمن ، وودی آلن ، مارتين اسکورسيسی ، و ... به اين مراسم و مناسبات پشت می کنند . می توان دريافت که هنر در مجاورت صنعت به چه قدر ناشناسی ای گرفتار می شود و می توان دريافت که چرا هنر سينما بايد از شمردن اسکناس و شنيدن صدای سکه ها فاصله بگيرد ، حداقل از بخشی از صنعت سرگرمی سازی خود . البته همه اين ها به مفهوم انکار ساخته شدن فيلم خوب در هاليوود نيست ، فيلم هايی که مخاطب خاص خود را به هر صورت يافته و تبادل افکار هنرمند و تماشاگر را مقدور می سازند ، فيلم هايی که شايد مجسمه کافی و رتبه مناسبی هم در جدول پرفروش ها بدست نياورند .

بماند ...

از سه واقعه غيرمترقبه در اعطای جوايز امسال گفتم . يک واقعه مطلوب ، يکی تأسف آور ، و آخری منحوس !

اولی - انتخاب "يافتن نيمو" بعنوان بهترين انيميشن ، هرچند منکر ارزش های "سه گانه های بلويل" نمی توان شد ولی بايد برتری انيميشن (عملا)سه بعدی و بسيار خوش رنگ و درخشان "يافتن نيمو" نسبت به انيميشن دو بعدی "سه گانه های بلويل" را پذيرفت . حقيقتی که به درستی در برابر "ملاحظات" افراشته شد.

دومی - انتخاب شون پن (برای "رودخانه مرموز") به جای بيل موری (برای "معنای گمشده در ترجمه" که بنا بر توضيح دوستی معادل صحيح فارسی برای نام Lost in Translation همين است) .

و سومی - اعطای جايزه فيلمنامه اقتباسی به فيلمنامه کسالت آور "ارباب حلقه ها ..." (خصوصا اين بخش سوم) که با اطناب مفصلش گمان نمی کنم خوشايند هيچ بيننده ء صاحب نظری باشد. واقعا که بنا بر قرائن موجود و آن ارزيابی کيفی پيش گفته ام ، در نظر نگرفتن فيلمنامه "رودخانه مرموز" (که به اين ترتيب احتمالا بايد مضمونی ضد امريکايی داشته باشد) واقعه ای نحس و نامشحون است.

حسب تماس دوستی از خارج ، ترانه "سه گانه های بلويل" بسيار درخشانتر و دلپذيرتر از ورود به غرب"ارباب حلقه ها ..." بوده و شون پن و بيل موری هم هر دو در زمان اعلام اسامی برنده جايزه بهترين هنرپيشه نقش اول مرد ، حيرت زده شده اند ! شون پن خطابه ای نداشته (چون جزو فيلمسازان مستقل و خارج از حلقه اربابان هاليوود است و توقع دريافت جايزه نداشته) و بيل موری نيز به صرف آشنايی با مناسبات توقع اسکار را داشته که با سن بالايش احتمال دريافت بعدی اسکار هم برايش متصور نيست ، گويا دلگيری موری چنان می شود که بيلی کريستال خطاب به او می گويد : "بيل بيرون نرو ، ما همه دوستت داريم" . "کوهستان سرد" نيز عليرغم بازيگران متفاوت و درخشان و تاييدات همه جانبه ء امسال ، قربانی نزديکی ميراماکس به جشنواره ساندنس (جشنواره مستقل ها) و نيکول کيدمن به سينمای اروپا شد .

خُب چه می شود کرد ؟ حلقه ، حلقه ء ارباب حلقه هاست ديگر !!! ولی انصافا ارباب حلقه ها (ی ۳) با "بن هور" ويليام وايلر يکی است ؟!!

پايان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - مطلب "كانديداهاى اسكار ۲۰۰۴ ؛ يك ارزيابى كمى و كيفى"

  [ ۱۱:۴۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب