... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۳

  يك فيلم  

داگ ويل

Dogville - 2003
لارس فون تريه

 


- داستان فيلم ﴿ ادامه ۱ ﴾ :  ...


* فصل پنجم ﴿ "سرانجام چهارم جولاى" ﴾ : [ ۲۳:۳۰ دقيقه ]

چهارم جولای از راه رسيد . روز جشن و شادی . روز استقلال . قاصدك هايی كه از مرغزارهای دور به سوی داگ ويل پر كشيده بودند ، در فضا موج می زدند . گريس پشت ويترين مغازه ما جينجر به دو مجسمه كوچك چينی باقيمانده ای نگاه می كرد كه بايد آنها را هم می خريد . او هنوز پس انداز كافی داشت . اهالی شهر را با گل و روبان تزئين می كردند . فقط چاك چندان شادمان نبود . او اعتقاد داشت به جای جشن بهتر است كار كنند تا  گرسنگی نمانند . تام از گريس خواست كمی با هم صحبت كنند ... از شناختش نسبت به اهالی و از علاقه ء غريزيش نسبت به ليز گفت ... و اين گريس بود كه پرسيد : "آيا مرا دوست دارى؟" ... تام فلسفه بافت ... و حرف زد و اقرار كرد كه ... بله . گريس گفت كه او هم تام را دوست دارد ... و تام سعی در وصف جذابيت عشق داشت ... درست مثل يك نويسنده .


مارتا ارگ نواخت و اهالی دور ميزی در وسط شهر به شام نشستند و پرچم تكان دادند و سرود ملی خواندند . جك مك كی گفت كه امسال ديگر يادداشتی با خود نياورده تا تظاهر به خواندن آن كند ، ... "اين محبت توست گريس. آرى تو داگ ويل را به محلى دلپذير براى زندگى تبديل كردى . يك نفر به من گفته چاك را ديده كه لبخند مى زده ، گريس من هرگز لبخند تو را نديده ام ... ولى شرط مى بندم كه بتوانم آن را وصف كنم . به وضوح همه رنگها را در خود دارد و از شفاف ترين كريستال هاى دنيا گذشته ، صورتت هم حتما متناسب با آن است . تام چنين نيست؟ ... شرط مى بندم كه چنين است . به حضورت در اينجا افتخار مى كنيم . به خاطر نشان دادن خوبيهاى درونت سپاسگزاريم . به سلامتى تو مى نوشيم . تا آخر عمر با ما بمان ." ... و همه به سلامتى گريس نوشيدند .

تلفن فروشگاه ما جينجر خبر داد كه پليس دوباره از طريق كانيون رد به داگ ويل مى آيد . ما جينجر به گريس خبر داد و گريس به سوى معدن قديمى گريخت . كلانتر بود . او پوستر گمشده را با پوستر جديدى تعويض كرد ، گريس حالا ديگر در رابطه با چند مورد سرقت بانك در سواحل غربی تحت تعقيب بود .

اين سرقت ها كی اتفاق افتاده بود ؟ به گفته كلانتر چند هفته قبل . كلانتر اشاره كرد كه هركس با هرمقدار اطلاعات بايد با پليس همكاری كند زيرا گريس خطرناك است ... و بسوی كانيون رد راند . پوستر جديد وعده ۷۵۰۰ دلار جايزه می داد ... جك مك كی گفت كه سرقت های دو هفته قبل نمی تواند كار گريس باشد . تام هم تاييد كرد زيرا گريس تمام آن مدت در كنار آنها بوده است . گريس و اهالی همچون سابق بودند . به نظر می رسيد كه گنگسترها برای دسترسی به گريس اين اتهامات را سرهم كرده باشند .

اوضاع هرگز مثل سابق نشد ... همه چيز گويا كمی تغيير كرده بود . آن شب پيش از خواب گريس به منزل تام رفت . تام كه آن شب در خصوص وضع جديد با اهالی شهر صحبت كرده بود ، مى گفت كه هيچ چيز در نظر اهالی عوض نشده ، فقط اهالی تصور مى كنند با خبرندادن به پليس دارند مرتكب جرم می شوند . گريس معتقد بود همه چيز تمام شده و بهتر است او آنجا را ترك كند ولی تام مخالف بود . او با نوعی ترديد كه هر چه در آن بود خجالت نبود گفت از ديد اقتصادى چون حضور گريس داشت برای اهالی هزينه ايجاد می كرد - آنها به خاطر حضور گريس در شهرشان خطراتی را متقبل می شدند - بهتر است بعنوان گونه اى بازپرداخت ، عايدی بيشتری  داشته باشند . گريس اين را نظير خواسته های گنگستران می دانست ... و تام تاكيد كرد كه در صورت رفتن گريس باز هم مشكلات ديگری در بين است ... با آن پوسترهای "تحت تعقيب" كه بر در و ديوار منطقه چسبيده بود ، او بسختی می توانست محلی در آن حوالی برای اختفای گريس را تصور كند . گريس در خصوص "عايدى بيشتر اهالى" پرسيد . تام گفت : "آنها ساعات كار بيشترى درخواست كرده اند ولی من پيشنهاد كردم كه در روز دوبار به هريك سربزنى ، اين بدان معناست كه تو دلت مى خواهد آنها را بيشتر ببينى در عين اينكه كارهايت نيز زياد طولانى نمى شوند". براى زمان بندى كارها هم قرار شده بود تا مارتا ناقوس را هر نيم ساعت يك بار به صدا درآورد . البته فقط خانم هنسون معتقد بود كه بخاطر نگهدارى گريس بايد حق الزحمه اش قطع شود . گريس گرچه اين موضوع را قدری عجيب يافته بود ، ولی آن را پذيرفت . مشكل گريس آن بود كه داگ ويلی ها با ادامه اقامت او موافقت كنند ، با كار سخت و طولانی و مزد كم می شد يك جوری كنار آمد . گريس رفت كه بخوابد ... بهرحال از فردا صبح كار زيادى بايد انجام مى داد ... ولى ترديدی او را مجددا" نزد تام بازگرداند . گريس می خواست بداند آيا تام كارت ويزيت آن گنگستر را به بقيه هم نشان داده يا نه . تام گفت كه همان ابتدا آن را سوزانده است . گريس از ترديدش شرمنده شد و مجددا" از تام خداحافظى كرد و به خانه رفت .


ناقوس دائما" به صدا در مى آمد ... جون ، ما جينجر ، جك مك كی ... هيچكس با كار اضافه گريس موافق نبود ، حتی بن كه كار اضافی گريس را نپذيرفت . گريس با وجوديكه بن در زمان ادای اين مطلب كمی مست بود ، از او متشكر بود ... "دقايق پركارى" به "ساعات پركارى" و "ساعات پركارى" به "روزهاى پركارى" تبديل شدند . كار زياد گريس و بی عدالتی مستتر در آن نه تنها مايه ناراحتی كسی نشد بلكه برعكس همه آن را جزو وظايف گريس بحساب آوردند ... خانم هنسون در قبال شكستن يكی از آن مصنوعات شيشه ای شان اعتراض كرد . ناقوس به صدا درآمد و گريس بايد به سرعت خود را نزد چاك می رساند تا در علف چينی باغ ميوه به او كمك كند ... بهمين جهت با عجله از ميان بر وسط باغچه انگور فرنگی می گذشت كه با اعتراض ما جينجر مواجه شد ، ابتدا تصور كرد كه بدون توجه به تميزكردن معبر از آن گذشته ، بهمين جهت عذرخواهی كرد ولی موضوع عبور از ميان بر نبود . ما جينجر گفت كه اصولا" كسی از آنجا نبايد بگذرد . گريس گفت كه ولی همه از ان معبر می گذرند ... ما جينجر پاسخ داد كه برای آنها اشكالی ندارد چون ساليان درازی است كه آنجا زندگی می كنند ولی اين موضوع درباره او كه مدت كوتاهی است در آنجا مقيم است مصداق ندارد ! آيا گريس به صرف اقامت كمتر حق عبور از آن ميان بر را نداشت ؟!


كار با چاك تا شب طول كشيده بود و گريس بابت شكستن شاخه پرسيبی كه شكسته بود شرمنده بود . چاك در اين خصوص اصلا" ناراحت نبود ، دلگيری او بخاطر فاصله گرفتن گريس حين كار از او بود . چگونه می توانست نحوه كار را بدون لمس او به وی بياموزد ؟ ... ولی آنچه گريس مانع آن شده بود يك لمس ساده نبود ، چاك سعی كرده بود گريس را ببوسد . شرمندگی چاك و عصبانيت ظاهريش از جانب گريس مورد عفو واقع شد ... با برخورد سازگارانه گريس آن دو دوست باقی ماندند .

نيمه های شب تام به ديدار گريس آمد . گريس بيدا بود و دلگير ، جيسون پسر چاك سر كلاس های درس مرتب اصرار داشت روی زانوی گريس بنشيند ، جك مك كی آن روز دستش را روی زانوی گريس گذاشته بود ، و ما جينجر برای عبور او از ميان بر باغچه انگور فرنگی عصبانی شده بود . تام مثل هميشه برای هريك توجيهی داشت . تام گريس را دوست داشت و گريس تام را ... شايد چون تام هيچ توقعی از او نداشت ... آخرين جملات تام را گريس نشنيد چون از فرط خستگی در خواب عميقی فرو رفته بود .

* فصل ششم ﴿ كه در آن داگ ويل چنگ و دندان می نمايد ﴾ : [ ۸:۳۰ دقيقه ]

آن روز گريس به بچه های چاك و ورا درس می داد و جيسون مرتب اشتباه می كرد . او در پاسخ به راهنمايی گريس برای تصحيح اشتباهش وی را مورد تمسخر قرار داد و در پاسخ به سوال چرای گريس ، پاسخ داد كه می تواند خيلی "بد" باشد . جيسون گفت كه نياز به تنبيه دارد و در پاسخ به امتناع گريس ، گفت كه به مادرش به دروغ خواهد گفت كه گريس او را تنبيه كرده و به اين ترتيب گريس بعد از آن ورا را در كنار نخواهد داشت . گريس كه می دانست اين برخورد جيسون ناشی از امتناع او از روی پا نشاندن او است ، درمانده بود ... جيسون به سوی گهواره آشيل برادر نوزادش رفت و شروع به ضربه زدن به آن كرد و ... گريس ناچار شد تا او را تنبيه كند . جيسون تنبيه بيشتری می خواست ... مثلا" ايستادن در گوشه اتاق و شرمنده بودن .


چاك از راه رسيده بود ، زودتر از هر روز . پليس دوباره به داگ ويل آمده بود . چاك متوجه شد كه موضوعی را كه بايد به گريس می گفته بخاطر گرفتاری كار در باغ ميوه فراموش كرده ... بله موضوع ساده ای را فراموش كرده بود . پليس ها بابت به صدا درآمدن مكرر ناقوس های مارتا مشكوك شده بودند و از مسير كانيون رد به آنجا آمده بودند . اين بار كلانتر با يك ماشين نبود . سواران ماشين های پليس از دفتر تجسس فدرال ﴿اف بى آى﴾ آمده بودند . آنها در خصوص وقايع شش ماه گذشته از چاك تحقيق كرده بودند ... و درباره هر چيز مربوط به آن پوستر "تحت تعقيب" سوالات متعددی پرسيده بودند . آنها در خصوص هر نوع رد پايی در باغ ميوه از چاك پرسيده بودند . به نظر چاك فقط خدا می دانست كه آن زن چقدر خطرناك است ... چاك روسری گريس را از روی شانه اش برداشت و گفت كه ماموران قانون ظرف ده دقيقه در آن خانه را خواهند زد و او می تواند اين روسری را كه نام صاحب آن رويش دوخته شده برای احراز هويت گريس به آنها تحويل دهد ، فرار هم برای گريس مقدور نيست چون مستقيما" بسوی ماموران خواهد رفت . چاك از گريس فقط احترام مى خواست ... احترام و تمكين ... و چيزی بسيار بيشتر از آن .


چاك در خروج  از خانه به تام كه دنبال گريس می گشت برخورد . تام راجع به گريس پرسيد و چاك گفت كه او درخانه آنهاست . تام تا در خانه آمد ولی در نزد . گريس بار ديگر بنحوی معجزه آسا به كمك اهالی داگ ويل از چنگ تعقيب كنندگانش گريخته بود ... همه به اختفای او كمك كرده بودند ، منجمله چاك .

* فصل هفتم ﴿ كه در آن گريس عاقبت از داگ ويل به تنگ آمده ، شهر را ترك مى كند و دوباره نور روز را مى بيند ﴾ : [ ۲۳:۰۰ دقيقه ]

تام كه شبها دور از چشم ديگران برای دلجويی نزد گريس می آمد ، آن شب متوجه شد كه اتفاقی پيش آمده است . قدری طول كشيد تا گريس ماجرا را برای او بازگويد ، تام تصميم گرفت تا به سراغ چاك برود ، ولی گريس مانع او شد .

پايان تابستان رسيده بود و گريس همچنان مشغول كار بود . ورا از تنبيه جيسون دلگير شده بود و ديگر قصد نداشت تا بچه ها را به گريس بسپارد . او به ليز گفت شايد خستگی گريس موجب اين اتفاق شده ، به نظر او بهتر بود گريس شبها بيشتر بخوابد ، چون مارتا تام اديسون جوان را ديده كه نزديك هاى صبح از خانه او خارج شده است . ليز از گريس به خاطر عدم افشای تنبيهات جيسون كه خودش مرتكب شده بود و جلب نظر تام كه دائما" چشمش دنبال او بوده تشكر كرد ولی عنوان هم كرد كه توقع چنين روابط شبانه ای را از او نداشته است . بهرحال همه در پيك نيك های داگ ويل گريس و تام را ديده بودند كه دست در دست قدم می زده اند .

روز بعد هوا عوض شده بود و مه غليظی داگ ويل را فراگرفته بود . جك مك كی هم دستش را روی زانوی گريس گذاشته بود ... شاعات كار در باغ ميوه هم زياد شده بود چون ديگر وقت چيدن سيبها رسيده بود و گريس هم ديگر از بحث های عميق با چاك درباره احترام به كشت و برداشت صرفنظر كرده بود . مقدار ميوه ها را براحتی از طريق ميزان باروری درختان می شد فهميد . تام كه از تنها رها كردن گريس احساس عذاب وجدان می كرد ، مرتب در اطراف او می پلكيد و در فكر فراهم آوری راه فرار او بود ... و از آنجا كه حقوق گريس هم راه جيب او را گم كرده بود ، تام پنهانی آخرين مجسمه چينی از مجموعه هفت پارچه فروشگاه ما جينجر را برايش آورده بود .


بعد از رفتن تام - ورا ، ليز ، و مارتا برای گفتگويی زنانه به خانه گريس آمدند . مارتا صبح زود از مسير كانيون رد به سمت جرج تاون رفته بود و در چشم اندازی بسوی باغ سيب گريس و چاك را در پشت انبوه شاخه های شكسته ديده بود . ورا چاك را مردی ساده دل می دانست ، ساده دل و بسيار صادق و ... وفادار و خوب . او می خواست بداند كه گريس از جان شوهرش چه می خواهد ؟ ليز هم می خواست راجع به تام و قدم زدن های دست در دست با او از گريس سوال كند . البته اين دومی فرق داشت ، گريس عاشق تام بود ، حضور مارتا هم قطعا" جنبه اخلاقی داشت . آخر او مسئول كليسای داگ ويل بود ... آنها متفقا" آمده بودند تا گريس را تنبيه كنند . گريس آموزش بردبارى ای را كه به فرزندان ورا داده بود بعنوان بخشى از محبت هايش به او يادآور شد ... و ورا هم گذشت كرد ... او در جبران تصميم گرفت بردباری گريس را بيازمايد ، تصميم گرفته بود تا ابتدا دو مجسمه چينی از مجموعه او را بشكند و اگر گريس می توانست با بردباری جلوی اشكهايش را بگيرد آنگاه از شكستن بقيه مجسمه ها صرفنظر كند ... و دو مجسمه چينی شكست .

گريس در تمام طول عمر تلاش زيادی برای تسلط به نفس و عواطف خود كرده بود و بهيچ عنوان باور نمی كرد كه كنترل آنها تا اين حد مشكل باشد . وقتی خرده های چينی بر زمين پخش شدند درست مانند آن بود كه بافته های جان انسانی از هم گسسته شده باشند . مجسمه ها فرزندان ملاقات او با اهالی اين شهر بودند . آنها سند به ثمر نشستن زجرهای او در اين شهر بودند ... گريس ديگر تاب نياورد و رای نخستين بار پس از دوران كودكی گريست ... و ورا بقيه مجسمه ها را هم همانطور كه قول داده بود شكست ... و گريس باز هم گريست .

گريس همان وقت شب به ديدار تام رفت و گفت كه قصد ترك شهر را دارد . تام معتقد بود كه بايد فرد ديگری هم در جريان اين فرار به آنها كمك كند و آنها هر دو در مورد بن و همدلی بالقوه اش برای كمك توافق كردند . به عقيده تام برای اين اين كار به پول هم نياز داشتند . ده دلار برای راضی كردن بن و استفاده از كاميونش . گريس چنين پولی نداشت و تام پيشنهاد كرد تا اين پول را از پدرش قرض بگيرد . قرار شد تا گريس با بن صحبت كند . آخر هفته بود و بن بخاطر هزينه های هفتگی اش بشدت نيازمند پول بود . گريس تاكيد كرد كه پول پدر تام را پس خواهد داد و بخاطر نجات دائمی اش از تام تشكر كرد .

گريس صبح روز بعد به ديدا بن رفت . وقتی گريس به بن پيشنهاد پول كرد ، بن به خاطر دوستی امتناع زيادی نشان نداد ، بهرحال او در برابر ديگر شهروندان بخاطر كاری كه انجام می داد ريسك بزرگی را متقبل می شد . در ظاهر همه بايد از بابت خروج گريس از زندگی شان احساس راحتی كنند ، ولی گريس از اين بابت چندان مطمئن نبود . بن عليرغم اينكه معتقد به كسب منفعت از طريق مشكلات ديگران نبود ، پذيرفت . حقيقت اين بود كه بن برای ده دلار حاضر بود تا دروازه جهنم هم كه باشد ، براند . او قبلا" همه جور چيزی را حمل كرده بود . قرار شد تا گريس در بين بار ِسيب ها مخفی شود . چاك هميشه می گفت كه شناخت زمان برداشت ، بالاترين هنرهاست . زمان فرا رسيده بود ... برای سيب ها ... و برای گريس .

اوليويا خشمگين از راه رسيد و با خشم گريس را به انجام وظايفش فراخواند . جون داشت منفجر می شد و خودش به تنهايی نمی توانست از لگن استفاده كند .

شبِ پيش از فرار تام به ديدن گريس رفت ... و به جای ميل ِتن از عشق گفت . گريس آرزو كرد تا يكديگر را با عشق و در آزادی ملاقات كنند . صبح روز بعد زمانی كه گريس آرزو داشت نامرئی باشد و خود را هرچه زودتر به كاميون بن برساند ، گويا همه بيدار و منتظر بودند .

بمحض خروج از خانه ورا از راه رسيد ...

- اگر فكر ميكنی كه با تنبيه بچه ها می توانی از كاركردن برای من شانه خالی كنی ، اشتباه كرده ای . طبق قرار به خانه ما بيا تا جايی را پيدا كنيم كه نتوانی در آنجا به كسی صدمه ای برسانی .

ليز از طرف ديگر رسيد و خبر داد كه چون آن روز بن سيب حمل می كند ، هنسون ها شيشه هايشان را به شهر نخواهند فرستاد ولی اين به معنی فراغت او از كار نخواهد بود . آقای هنسون مايل بود آن روز آخرين محموله بعدی را بسته بندی كنند . مارتا هم برای شستشوی كليسا به گريس احتياج داشت . چاك هم برای برداشت محصول كه مقدس ترين مرحله كار طی سال محسوب ميشد گريس را می خواست . گريس با همه قرار گذاشت و همانطور كه به سوی گاراژ بن می رفت بيشتر و بيشتر از تصميمی كه گرفته بود احساس خوشحالی می كرد . كارهای بسيار مختصری كه داگ ويلی ها نيازی به انجام آنها نداشتند ، در آينده بايد توسط خودشان انجام می گرفت .

بن در كمال شرمندگی ده دلار را پيش گرفت ، بهرحال اين رسم صنعت حمل و نقل بود . گريس در پشت كاميون و در بين سيب ها خوابيد و بن چادر كاميون را كشيد . كاميون مسير كانيون رُد را در پيش گرفت . كانيون رد به سوی دره پايين می پيچيد و گريس هم ... و با هر پيچ ، شهر و صداهايش از سر مرحمت گُم و دورتر می شدند ... گريس سيبی گاز زد و بر كف كاميون به خواب رفت .

سر و صدايی گريس را بيدار كرد . كاميون ايستاد و بن به پشت كاميون آمد . 

- مشكلی پيش آمده ؟

- بله ، تعداد زيادی پليس راه را بسته اند .

كار خطرناكتر از آن بود كه بن پنداشته بود ، بهتر بود برگردند ، نمی شد . اگر كار حرفه ای بود و كرايه حمل كامل پرداخت شده بود ...

- ولی وجه كه قبلا" پرداخت شده !

- بله ، ولی بارهای خطرناك در صنعت حمل و نقل هزينه بيشتری دارند . اين هزينه اضافی را سورشارژ می گويند .

- ولی بن ، من ديگر پول ندارم .

- ... تو به من گفته بودی كه پيش ِ خانم لورا رفتن نبايد مايه خجالت باشد ، من می خواستم امشب نزد او بروم . پيش او رفتن خرج دارد ، البته نه به اندازه سورشارژی كه برای حمل يك بار خطرناك بايد بگيرم ...

بن فقط می خواست از سر مرحمت ترتيب اين پرداخت مقرر برای گريس را بدهد ... فقط همين ! برای همين هم به او نزديكتر و نزديكتر شد ...


گريس در تمام طول بقيه راه به خواب رفت . او می بايست برای توانايی دفع ناملايماتِ وجودش بسيار شكرگزار باشد . خداوند بخشنده او را به توانايی "نگاه به آينده" مسلح كرده بود . كمی بعد وقتی ماشين سرعتش را كم كرد و نزديك به مقصد شد ، گريس بيدار شد . نمی دانست چقدر خوابيده ، تنها چيزی كه می دانست آن بود كه از ديدار مجدد روشنايی روز خوشحال خواهد شد ...

صدای پارس سگ را شنيد . پرده روی كاميون كنار زده شد . كاميون در داگ ويل ايستاده بود . همه داگ ويلی ها در اطراف كاميون حلقه زده بودند . چاك كه چادر كاميون را پس زده بود گفت :

- علاقه ات نسبت به سيب روز به روز كمتر قابل باور می شود .

گريس نگاه بهت زده ای به بن كرد . بن با همان شرمندگی هميشگی در حالی كه بسختی سرش را بالا می آورد گفت :

- شب قبل در كليسا جمع بوديم . همه می گفتند كه تو ممكنست فرار كنی . برای همين وقتی فهميدم كه پشت كاميون من مخفی شده ای ، راه ديگری جز بازگرداندنت به داگ ويل نداشتم . در صنعت حمل و نقل نمی شود دوجانبه عمل كرد .


اهل داگ ويل با محاسبات بيل هنسون ، قلاده موزز ، زنگ در فروشگاه ما جينجر ، و زنجيرهای معبر ميان بر باغچه انگورهای فرنگی ، و يك چرخ چاه قلاده ای سنگين تدارك می ديدند . شب قبل نخستين سرقت در تاريخ داگ ويل ، درست در زمانی كه اهالی شهر در كليسا برای جلسه شهر جمع شده بودند ، اتفاق افتاده بود . از تام اديسون پير وجه قابل ملاحظه ای سرقت شده بود . همه سو ء ظن ها هم متوجه گريس شده بود . او نقشه فرار در سر داشته و قطعا" نيازمند پول بوده است . گريس در برابر اين اتهامات تازه فقط سكوت كرد . بيل هم كه شعور مهندسی اش به درجه حيرت انگيزی ارتقاء يافته بود ، بعنوان اولين طراحى ، نخستين سازه ضدفرار خود را ارائه داد كه ممكن بود زيبا نباشد ولی كاملا" مؤثر بود .

بن قلاده را به گردن گريس محكم كرد . تام اديسون پير از اين كار ابراز تأسف می كرد و معتقد بود برای حفظ جامعه شان چاره ای جز اين ندارند . بيل برای آزمايش كاركرد سازه اش از گريس خواهش كرد تا با آن حركت كند . سازه كار می كرد ... و گريس اجازه خواست تا برود ... برود تا ببيند چگونه می تواند با اين سازه وارد خانه اش بشود . شايد هم بعنوان تنبيه بايد در خيابان می خوابيد ؟ تام اديسون پير مؤكدا" اين كار را تنبيه نمی دانست . او حتی توضيح داد كه طول زياد زنجير برای راحتی او هنگام خواب در منزلش طراحی شده است . همينطور كه گريس وزنه سنگينش را به دنبال می كشيد ، خانم هنسون ساعت ۶ صبح را به او يادآوری كرد .

...


  [ ۱۰:۳۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۳

  يك فيلم  

داگ ويل

Dogville - 2003
لارس فون تريه

 

- داستان فيلم

متشكل است از يك مقدمه و ۹ فصل : 

* مقدمه ﴿ كه ما را با شهر و اهالى آن آشنا مى كند ﴾ : [ ۸:۳۰ دقيقه ]

فيلم با نمايى از بالاى شهر كوچك داگ ويل  آغاز مى شود . لوكيشنی متشكل از يك خيابان اصلی با نام اى . ال . ام ﴿الم﴾ استريت -خيابان "نارون" ى كه هيچگاه درخت نارونى در كنار خود نديده- ﴿ELM Street﴾ كه در انتهاى جاده كانيون رُد ﴿Canyon Road﴾ قراردارد و استيپ هيل ﴿Steep Hill﴾ و گلونن ﴿Glunen﴾ و پاردون ﴿Pardon﴾ به آن متصلند . ۸ خانه ، يك معدن قديمی نقره ، و يك گاراژ ، و دو مغازه اصلی شهر با خطوط گچى بر كف صحنه اى سياه رنگ با در و ديوارهای فرضی ترسيم شده اند . چند در و پنجره و يك ميز و تعدادی مبل و صندلی و يك تخت خواب تنها عناصر صحنه ء عينی شهر را تشكيل می دهند كه در اماكن مختلف آن قرار دارند .

روايت جان هارت با لهجه ای انگليسی و سرد و يكنواخت از داستانی غم انگيز درباره  شهر داگ ويل و محل استقرار آن در دامنه كوه های راكی در ايالات متحده امريكا خبر می دهد .

در اين بخش با اهالی داگ ويل و موقعيت شغلی و خصوصيات آنها نيز آشنا می شويم . با تام اديسون و پدرش ، مارتا ، چاك و ورا همسرش كه از هم متنفرند و فرزندانشان ، با ما جينجر و گلوريا ، بن ، خانم هنسون ، بيل هنسون كُند ذهن ، و خواهر بزرگتر و اغواگرش ليز ، اوليويا ، و ... تنها سگ شهر: موزز ، و با زندگى ساده و روزمره و مناسبات عادی شان .

* فصل اول ﴿ كه در آن تام صداى شليك گلوله شنيده و گريس را ملاقات مى كند ﴾ : [ ۱۸:۳۰ دقيقه ]

تام در ELM استريت قدم مى زند و به سخنرانی فردايش در كليسا برای اهالی درباره موهبت های الهی كه چون باران بر انسانها می بارند ﴿و بعقيده بيل سالهاست بر داگ ويل نباريده﴾ فكر می كند كه ناگهان صدای شليك چند تير در دوردست را مى شنود ، شهر در دل كوه های راكی بن بست جاده ای است كه از جورج تاون می آيد . بر "نيمكت پيرزن" در حاشيه شهر می نشيند و در فكر فرو می رود . در تاريكی شب گريس وارد شهر می شود . سگ پارس می كند ، پارسی كه صدای آن آشنا نيست . گريس تكه استخوانی كه فرزند چاك برای موزز انداخته بود را می ربايد . تام گريس را از بالا رفتن از صخره های كنار شهر كه مشرف به پرتگاهی عميق است نهی می كند . تام به او كمك می كند تا از شر گنگسترهايى كه با اتومبيل سر می رسند در معدن نقره قديمی پنهان شود . رئيس گنگسترها تام را فراخوانده و اهميت دخترك فراری و لزوم محافظت از او را به وی گوشزد می كند ، كارت ويزيتی به تام داده و برای معرفی گريس جايزه بزرگی تعيين می كند .

پس از رفتن گنگسترها ، تام گريس را به فنجانی قهوه در خانه خود دعوت می كند . گريس زيباست و می تواند موهبتی از جانب خداوند باشد ، از پذيرش نان تعارفی تام امتناع می كند چون استخوان موزز را دزديده ، می گويد كه پيش از اين هرگز دزدی نكرده و از لزوم مجازات خود بواسطه اين گناه می گويد . گريس می گويد كه چون چهره رئيس را ديده از دست گنگسترها گريخته و اينكه خانواده ای جز يك پدر ندارد ، پدرى كه گنگسترها او را از گريس گرفته اند . تام به گريس پيشنهاد ماندن در داگ ويل را می كند . گريس می گويد شهر كوچك است و او نيازمند اختفا ، ولی تام معتقد است كه مردم داگ ويل همه خوبند و مشغول زندگی خود ، به كار كسی كاری ندارند و به وجود گريس در اين شهر نياز خواهد بود .

نور ... رنگ سفيد ديواره ء صحنه فردا را اعلام می كند . در سخنرانی تام برای اهالی شهر كسالت شهروندان از سخنان اصطلاحا" فلسفی تام به چشم مى آيد . تام در پايان سخنان ناموفقش از وقايع شب قبل و ورود يك پناهنده خبر می دهد و ... گريس را در همان كليسا به اهالی معرفی می كند . اهالی در پذيرش او ترديد دارند و تام بخاطر "اهميت انسانيت" به اين پذيرش اصرار می ورزد . چاك و بقيه به اين غريبه اعتماد ندارند ... تام از اهالی دو هفته برای گريس مهلت می خواهد ، دو هفته برای زندگی او در كنار شهروندان ، و شرط می كند كه اگر در پايان اين مهلت حتی يك نفر از اهالی با اقامت گريس مخالف باشد ، خود او گريس را راهی می كند . اوليويای سياه پوست كه خانه اهالی را تميز می كند بر پا خاسته و می گويد كه اگر حضور گريس از نظر "ارباب تام" بلامانع است ، او نيز اين موضوع را می پذيرد و مأخوذ به حيا دوباره بر جا می نشيند . اهالی بزرگواری می كنند و اين فرصت طلايى را به گريس می دهند .

تام آن شب اهالی شهر را از دور به گريس معرفی می كند . او ليويا و دختر معلولش جون كه زمانی مستخدمان خاص خانواده او بوده اند و اكنون چون شهروندانی همسنگ و برابر در كنار آنها زندگی می كنند . خانواده هنسون كه از راه ساخت ظروف شيشه ای ارزان قيمت روزگار می گذرانند . جك مك كی پير كه نابيناست ، همه شهر می دانند ، ولی او با در خانه ماندن منكر آن است . بن كاميوندار است ، الكلی است ، و هفته ای يك بار به فاحشه خانه سر می زند و از اين بابت شرمسار هم هست . مارتا متولی كليساست ، منتظر واعظ جديد كه از آمدنش به شهر تاكنون خبری نشده است . ما جينجر و گلوريا تنها مغازه شيرينی و لوكس فروشی شهر را اداره و كالاهايی بسيار گران قيمت عرضه می كنند . تام از نزديكی و همبستگی اهالی داگ ويل می گويد و اينكه با اين همبستگی ديگر حتی نيازی به دموكراسی نيست . اما گريس می گويد كه گويا تام به داگ ويل بسيار دلبسته است ، چون از نگاه گريس داگ ويل فقط شهر كوچكی است زيبا در دل كوه ها . محلی كه اهالی اش حتی تحت سخت ترين شرايط آرزو و روياهايی در سر دارند . دو هفته مهلت برای جلب پذيرش . تام پيشنهاد می كند گريس برای جلب همدلی اهالی برايشان كار كند ، اين خود تلاشی است برای جلب پذيرش و اقامت .

* فصل دوم ﴿ كه در آن گريس نقشه ء تام را تعقيب نموده و اقدام به كار مى كند ﴾ :  [ ۱۶:۳۰ دقيقه ]

صبح روز بعد گريس برای كمك به سوی بسياری از اهالی داگ ويل رفت ، ولی كسی نياز به كمك نداشت . بن ، اوليويا ، جك مك كی ، مارتا ، و ما جينجر . در داگ ويل همه مى پنداشتند كه ديگری نيازمند كمك است . دست آخر با وساطت تام ، ما جينجر پذيرفت كه كاری نه چندان ضروری را به گريس واگذارد . چيدن علف های هرز و تميز كردن باغچه انگور فرنگی مجاور فروشگاه را . پس از آن معلوم شد كه اهالی داگ ويل كارهاى غيرضروری فراوانی دارند . از آنجا كه بن خانه ای نداشت ﴿او و كاميونت اش دائما" در راه بودند و او در داگ ويل فقط يك گاراژ داشت﴾ خانه داری گريس از كارهايی بود كه برای وی ضرورتی نداشت ، پخت و پز و غذای گرم ، از آنجا كه او اصلا" به چنين چيزهايى احتياج نداشت ، هميشه سر وقت خود را به گاراژ ﴿خانه اش﴾ براى صرف غذا می رساند . اوليويا كه خود در خانه ديگران كار می كرد نيز برای دستشويى بردن "جون" ﴿دخترش﴾ وقتی در خانه نبود به كسی احتياج نداشت و پس از مدتی نظافت جون برايش موهبتی آسمانی به نظر رسيد . اگر جك مك كی نياز به هم صحبت داشت می توانست بيرون رفته و به راحتی با هر كس كه می خواست صحبت كند ، بهمين جهت هم به نحوی كاملا" غيرضروری گريس را برای صحبت در پذيرايی تاريكش پذيرفت .

و درباره كيفيت غيرقابل باور نور در سواحل شرقی برايش سخن گفت . مارتا هم كه با تمام وجود در انتظار واعظ جديد بود در زمان تمرين ارگ نيازی به گريس برای ورق زدن دفتر نت اش نداشت ... و باز خدا شاهد بود كه بيل ، پسر آقا و خانم هنسون هم نيازی به كسی برای كمك در خواندن كتاب نداشت ، خانواده هنسون گريس را بخاطر انسانيت پذيرفته بودند . توماس اديسون پدر هم خودش پزشك بود و برای مرتب كردن داروها نيازی به كمك نداشت . تنها كسی كه نيازی ابراز نكرده بود ، چاك بود . گويا از گريس خوشش نمی آمد . تام يك اسب تروا برای نفوذ به خانه چاك فراهم كرد . فردای آن روز سخنرانی معتبری در درجورج تاون برگزار می شد و ورا ﴿همسر چاك﴾ كه اهل مطالعه و روشنفكر بود آرزوی حضور در چنين مجمعی را داشت ، ولی نگهداری بچه ها قطعا" مانع او می شد . دختران بزرگتر می توانستند مراقب همه چيز باشند ولی پسر كوچكتر آشيل مراقبت ناپذير بود . نقشه تام مراقبت گريس از آشيل برای كمك به ورا بود . آشيل می دانست كه گريس می خواهد اهالی داگ ويل دوستش داشته باشند تا مجبور نشود آنجا را ترك كند ، اين را صراحتا" به گريس گفت ... و صريح گفت كه اگر می خواهی مادرم تو را دوست داشته باشد بايد با من خوب رفتار كنی . شب كه چاك به خانه بازگشت ، از ديدن گريس جا خورد . او از اين عمل تحميق آميز عصبانی شد . گريس گفت كه در صدد تحميق كسی نيست ولی چاك معتقد بود اين داگ ويل است كه او را تحميق می كند . چاك اعتقاد داشت كه داگ ويل از درون گنديده است . او در داگ ويل هيچ جذابيتی نمی ديد ... و معتقد بود كه گريس برعكس اوست . چاك مطمئن بود كه اهالی داگ ويل همچون جانوران طماعند . گريس دريافت كه چه چيزی چاك را در مورد او آزار می دهد ، گريس چاك را ياد گذشته می انداخت ، ياد آرزوهای چاك هنگام ورود به داگ ويل ... چاك به محض ورود ورا كه از سخنرانی بازگشته بود با تظاهر كامل ، حسن تفاهم خود را به عصبانيت تبديل كرد و از گريس خواست كه ديگر به آنجا بازنگردد .

*  فصل سوم ﴿ كه در آن گريس در تحريك زياده روی می كند﴾   [ ۱۱:۳۰ دقيقه ]

دو هفته به سرعت گذشت و گريس خشنود بود . از همه اهالی . گريس چهره خود را به داگ ويل نشان داده بود ، چهره واقعی خود را . آن شب در گفتگويی طولانی با جك مك كی ، گريس از او خواست تا راجع به حال صحبت كنند و از گفتگو درباره خاطره ء مناظر فاصله بگيرند . گفت كه در گردش ميان درختان سيب چاك ، پنجره ای در پشت خانه او ديده و اجازه گرفت تا آن را باز كند . منظره ای زيبا و نورانی در پس پنجره بود . جك مك كی مستاصل به سخن در مى آيد : احمق نيستی ... پرده ها مدتهاست كه باز نشده اند ... منظره بسيار زيبا آن پشت هست ، بهتر از ورودی . خوب حالا از من بپرس ، چرا مردی كه اينگونه نور را دوست دارد ، چنين پرده های ضخيمی را به پنجره می آويزد ؟ بله ... من كورم . نه ديدم ضعيف است و نه كور رنگم ... كورم . پس لطفا" برو و مرا به حال خودم بگذار .

در پايان هفته دوم اهالی داگ ويل آرام و بی سروصدا در كليسا جمع شدند . گريس در كنار تام ايستاده بود و به چهره انسان هايی كه دوستشان داشت و ممكن بود برای آخرين بار آنان را در كنار هم ببيند ، نگاه می كرد . او حداقل دو نفر را برعليه خود داشت كه حتی يك نفرشان هم زياد بود . برای آزادی اهالی در بيان نظرشان گريس پذيرفت كه در معدن قديمی منتظر بماند و مارتا برای هر رای موافق يك بار زنگ را بصدا درآورد . اگر ۱۵ زنگ ﴿به تعداد رای موافق افراد بزرگ سال شهر﴾ شنيده شد ، بماند و در غير اين صورت پيش از غروب آفتاب شهر را ترك كند . گريس به خانه تام رفت تا اثاثيه مختصرش را بردارد و برای رفتن لباس عوض كند .

در ميان لباس ها ... تكه ای نان بود و نقشه ای از راه های كوهستانی اطراف كه تام برای گريس گذارده بود ، ولی افراد ديگری هم چيزهای ديگری گذارده بودند : چاقوی كوچك جيبی جيسون ، تكه ای كيك از طرف ما جينجر و گلوريا ، لباس و كبريت ، ... و يك كتاب نت سرودهای مذهبی كه مارتا در نواختن صفحه ۱۸ آن هميشه مشكل داشت ، ... و يك اسكناس ۵ دلاری كه مارتا نمی توانست آن را گذارده باشد ، اين همان ۵ دلاری ای بود كه تام اديسون پدر در ظرف داروهايش مخفی می كرد . گريس دوستان زيادی بين اهالی داگ ويل پيدا كرده بود . مهم نبود كه در بيرون اين شهر چند اسلحه در كمين گريس باشند ، حتی اگر ضربات ناقوس به ۱۵ هم نمی رسيد اهميتی نداشت ، او می دانست كه حالا برای اين انسان ها مفهوم دارد .

صدای ناقوس برخاست : ۱، ۲ ، ۳ ، ... چهره يكايك اهالی پيش ِچشم گريس رژه می رفت ، ... ۱۴ ، پس مك كی بايد مخالفت كرده باشد ؟! شايد هم چاك ؟! ... گريس به سوی كوه ها حركت كرده بود كه ... ۱۵ . همه ؟ و چاك ... همه .

* فصل چهارم ﴿"اوقات خوش در داگ ويل"﴾  [ ۶:۰۰ دقيقه ]

بهار و تابستان برای گريس اوقات خوشی بودند . جالا ديگر گريس چشم ِجك ، مادر بن ، دوست ورا ، و مغز بيل بود . در يكی از همان روزها گريس با فشردن پدالی بر ارگ به مارتا كمك كرد تا برای پر كردن فضای خالی صفحات نت ، چند نت اضافی از خودش وارد كند و از آن ببعد مارتا بدون احساس گناه به كمك گريس سرودهای مذهبی را كامل و دلپذير می نواخت . پدر تام هم با آزمايشاتی بسيار ساده كه بعد از دوران دانشگاه آنها را به فراموشی سپرده بود پی به سلامت خود برد . حالا ديگر گريس در قبال كارهايش حقوق می گرفت ، نه چندان زياد ولی آنقدر كه بتواند برای خريد اولين مجسمه چينی از مجموعه هفت پارچه ء مغازه ما جينجر و گلوريا پس انداز كند . گريس در ذهنش نقشه خريد هر هفت مجسمه را كشيده بود . بزودی آن دو دست سفيد و زيبا به دستان آدم های معمولی تمام نواحی روستايی تبديل شد . سه هفته بعد گريس به خانه ای كه تام و بن دور از چشم همه در "آسياب كهنه" كه زمانی محل خردكردن سنگهای معدن بود ، نقل مكان كرد .

گريس كه در اين تابستان گرم هر روز تا ساعت ۵ بعدازظهر در باغ سيب چاك به او كمك می كرد ، يك روز هنگام  بازگشت با ضربات مداوم ناقوس ِمارتا مواجه شد . اين نوع ضربات ناقوس واقعه ای غيرعادی را خبر می داد ، غريبه ای از جورج تاون و از طريق كانيون رُد به شهر نزديك می شد . كلانتر بود كه بر ديوار ورودی كليسا پوستر يك تحت پيگرد را نصب كرد . گريس مارگارت موليگان ... گمشده . گريس بواسطه گم شدن تحت پيجويی بود . كلانتر گفت كه هركس خبری از گريس دارد بايد فورا" به پليس اطلاع دهد . در اين فصل و تا اينجا تقريبا" تمامی اتفاقات در روز می گذشت ، ديوار داگ ويل اغلب سفيد بود .

آن شب همه در كليسا جمع شدند ، خانم هنسون ترديد داشت : نبايد به پليس خبر می دادند ؟ تام گفت : او فقط گم شده و خلافی مرتكب نشده است . گريس پيشنهاد كرد اهالی دوباره رای بدهند . تام مخالف بود ولی رای گيری را مطرح كرد و ... هيچ كس سخنی نگفت .

...


  [ ۶:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۳

  يك فيلم  

داگ ويل

Dogville - 2003
لارس فون تريه



- مقدمه

نخستين بار در ارديبهشت ۸۲ با "داگ ويل" آشنا شدم . هنگام اولين نمايش آن در جشنواره كن ۲۰۰۳ . سه فيلم "اروپا" ، "شكستن امواج" ، و "رقصنده در تاريكى" و پيمان "دگما ۹۵ " فون تريه نظرم را به داگ ويل جلب كرد . یأس ناشى از ستمی را كه بر قهرمانان فيلم هاى او رفته بود و قربانى شدنشان را نپسنديده بودم و از خشكى و تعصب مواج در "دگما ۹۵ " هم دلِ خوشی نداشتم . در آن زمان فقط به عنوان فيلمی مطرح ، آن را معرفی كردم . در ديماه ۸۲ در بخش نگاه ماهِ شماره هفتم ماهنامه "هفت" مجيد اسلامی در باره فون تريه نوشت :

"لارس فون تريه با هر معيارى شايد مهمترين و تأثيرگذارترين فيلمساز كنونى قاره اروپا باشد . چهار دهه ء پيش ، در اواخر دهه پنجاه ، قاره اروپا چنان انباشته از كارگردانان برجسته فرانسوى ، ايتاليايى ، انگليسى ، و كشورهاى شرق اروپايى بود كه به آسانى نمى شد چنين لقبى را براى يك كارگردان در نظر گرفت ، ولى اكنون در اين برهوت نام هاى بزرگ ، فون تريه براستى چهره شاخص اين قاره محسوب مى شود . كسى كه هر فيلم تازه اش ﴿لااقل پس از "شكستن امواج"﴾ يك اتفاق به حساب آمده و از بنيان گذاران جنبش دگماست ﴿بى آن كه خودش را به آن محدود كند﴾ و كمتر فيلمساز پيشرويى هست كه از تأثير فيلم هاى او در امان مانده باشد ﴿نمونه آشكارش برتولوچى﴾ و كسى كه ستاره موفق اين روزهاى سينما ، نيكول كيدمن حاضر شده خطر حضور در سينماى عجيب و غريب و تجربى او را به جان بخرد ﴿كه مى شود آن را به حضور اينگريد برگمن در فيلم هاى روسلينى يا حضور بريژيت باردو در "تحقير" گدار در سال هاى دور مقايسه كرد﴾ ..." .

و حميدرضا صدر كه داگ ويل را در جشنواره لندن ديده بود ، درباره آن گفت :

"داگ ويل را در جشنواره لندن ديدم ، يك بار روى پرده و يك بار به مدد نوار ويديويى براى برداشتن يادداشت بيشتر و مفصلتر . نمى توانم بگويم شيفته آثار فون تريه هستم . هرچند "شكستن امواج" را يكى از بهترين فيلم هاى ده سال اخير بدانم و "رقصنده در تاريكى" را نپسندم . با اين وصف طى تماشاى "داگ ويل" تكان خوردم و عذاب كشيدم . فون تريه توانسته به حريم غريب "دشوارى آدم ماندن" وارد شود و روح ما را تكان دهد ..." .

فيلم را در اسفند ماه ۸۲ ديدم . اين بار پايان فيلم یأس آور نبود ، انتقامى هولناك داشت ... مكافاتى براى جنايات . از آن تاريخ تابحال چندبار ديگر فيلم را ديده ام . نظرم همانست كه بود ، شوريدگى اى در كار نيست ، زهر آن هنوز در خونم باقيست . فيلم چندان در جشنواره هاى بزرگ مورد استقبال قرار نگرفت ، هر چند پرت هم نيفتاد ... بهر رو چه باك . منتقدان بسيارى در باره آن اظهارنظر كردند . در ايران پس از آن "نگاه ماه" ، فقط در همشهرى جمعه ۲۸ فروردين ۱۳۸۳ به مطلب ديگرى در باره آن برخوردم . در آن سوى آبها بخصوص در امريكا نگاه هاى متفاوتى به فيلم شد كه همه قابل قبولند زيرا فيلم اثرى بشدت استعارى و تفسيرپذير است .

گروهى از امريكاييان مثل راجر ابرت آنرا توهين به امريكا دانستند و تريه را بخاطر اعتراض به امريكايى كه هرگز بر آن پا ننهاده و آنرا نديده است ، نكوهش كردند . يكى آن را استعاره اى از سوسياليسم دانست ... و استعاره اى از انتقام امريكاى شمالى ﴿بخصوص ايالات متحده﴾ از اروپايى كه در گذشته او را استثمار و غارت كرده بود . گروهى ديگر هم آن را انتقادى نسبت به خصلت هاى ددمنشانه و پست نوع بشر انگاشتند . من اما مى پندارم كه ساده انگارانه است اگر تابع قانون "يا اين يا آن" شويم و در باره داگ ويل به "هم اين و هم آن" معتقدم . يكی گفت شايد آنان كه فيلم را انتقاد به انسانيت انگاشته اند ، تيتراژ پايانى را نديده از سالن خارج شده اند . در اين باب بايد بگويم كه نه ... چنين نبود . من هم آن تصاوير را ديدم و آن ترانه را شنيدم . در تفسير نهايى تقابل اروپا و امريكا در وجه كلان برايم منطقى تر است زيرا سوسياليسم برای هدف استعاره قرار گرفتن شايد ديگر زيادی پير به نظر برسد ، ولى آنچه در داگ ويل بيشترين تاثير را بر من داشت وجه انتقادى خُرد و انسانی آن بود . اينان كه نمونه هايی از يك كُلُنى روستايى بودند ، شهرنشينان صاحب فرهنگ را ببينيد كه آنان نيز چنينند ،و به مراتب بدتر . بی تعارف به پشت سر نگاه كنيد ، اينطور نيست ؟

بياييد بيشتر و بايسته تر به "داگ ويل" نگاه كنيم :

- مشخصات فيلم

فيلمنامه نويس و كارگردان : لارس فون تريه / فيلمبردار : آنتونى داد مانتل / تدوين : مولى مارلن اشتنسگارد / موسيقی غيراريژينال : آنتونيو ويوالدی

بازيگران : نيكول كيدمن ﴿گريس﴾ ، هاريت آندرسون ﴿گلوريا﴾ ، لورن باكال ﴿ما جينجر﴾ ، پل بتانی ﴿تام اديسون﴾ ، بلر براون ﴿خانم هنسون﴾ ، جيمز كان ﴿سردسته گنگستران﴾ ، پاتريشيا كلاركسون ﴿ورا﴾ ، جرمی ديويس ﴿بيل هنسون﴾ ، بن گازارا ﴿جك مك كى﴾ ، فيليپ بيكر هال ﴿تام اديسون پدر﴾ ، سيوبان فالون ﴿مارتا﴾ ، زليكو ايوانك ﴿بن﴾ ، كلئو كينگ ﴿اوليويا﴾ ، بيل ريموند ﴿آقاى هنسون﴾ ، كلوئه سويگنى ﴿ليز هنسون﴾ ، استلان اسكارسگارد ﴿چاك﴾ ، و ...

محصول : دانمارك ، سوئد ، فرانسه ، نروژ ، هلند ، فنلاند ، آلمان ، ايتاليا ، ژاپن ، امريكا ، انگلستان

مدت نمايش : ۱۷۷ دقيقه ، نسخه اروپايى : ۱۳۵ دقيقه . زبان : انگليسى . درجه بندى نمايش در امريكا : R

پخش صدا : سيستم هاى DTS و دالبی ساراند ديجيتال

...

  [ ۲:۴۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۳

  يك فيلم  

لارس فون تريه



با نام اصلى لارس تريه در ۳۰ آوريل ۱۹۵۶ در كپنهاگ دانمارك به دنيا آمد و از سن ۱۵ سالگى جذب دنياى فيلم و سينما شد . فيلم سازی را با كارهای سوپر ۸  و فيلم های ۱۶ ميليمتری آغاز كرد و بعدها برای تحصيل در سينما وارد مدرسه فيلم دانمارك شد . در انجا بيش از ۴۰ فيلم تبليغاتی ساخت و سرانجام در ۱۹۸۳ فارغ التحصيل شد . او را به عنوان محرك اصلی و احياكننده فيلمسازی در دانمارك می شناسند و معتقدند كه تاثير بسزايی در پيدايش نسل نوی كارگردانان دانمارك و سراسر جهان داشته است . اهميت فيلم های فون تريه فقط به خاطر نقش محوری او در شكل گيری پيمان دگما ۹۵ نيست ، فيلم های او از نطر نوع ﴿گونه﴾ دامنه ای بسيار وسيع دارند و از آونگارد گرفته تا بازسازی كلاسيك های قديمی را شامل می شوند .

نخستين فيلم های كوتاه او از نظر سبك شناسی ، تجربياتی كاملا" ابتكاری در زمينه مضمون و استفاده از نمادها و استعاره ها هستند و بَعدها همين مضامين و استعاره ها نقش هايی عمده در فيلم های بلندش ايفا می كنند . وی در بيان سينمايی سبكی ايجاد كرده كه از نظر استعاری سنگين و از لحاظ حسی بسيار قوی است .

فون تريه كار خود را با تريلوژی ﴿سه گانه﴾ اروپايی اش با عنوان "تريلوژى اروپا" ، بطور همزمان در دانمارك و سراسر جهان تثبيت كرد . فيلم های اين سه گانه با نمايش آسيب های روانی اروپای آينده به خوبی از روی سبك تجربی و شخصی فيلمساز قابل شناسايی هستند .

اين سه فيلم عبارتند از :

۱۹۸۴ - "عنصر جنايت"     ۱۹۸۷ - "اپيدميك"    ۱۹۹۱ - "اروپا" ﴿"زنتروپا"﴾

در ۱۹۹۱ لارس فون تريه و پيتر آلباك جنسن ﴿تهيه كننده فيلم "اروپا"﴾ شركت فيلمسازی "زنتروپا اينترتينمنتز" را تاسيس كردند كه امروزه به قدرت اول ِ توليد فيلم در كشورهای اسكانديناوی تبديل شده است .

تريه سه سريال تلويزيونی هم ساخته است : "مده آ" در۱۹۸۱ ، "قلمرو پادشاهى I" در ۱۹۹۴ ، و "قلمرو پادشاهى II" در ۱۹۹۷ . او در سريال هاى "قلمرو..." روشی را برای فوكوس راحت تر روی داستان و بازيگران ابداع كرد كه بعدها او را به سوى مفهوم دگما كشيد . قسمت اعظم "قلمرو... I و II" با دوربين روی دست فيلمبرداری شد ، بدون توجه به مقررات مرسوم و معمول در نورپردازی و استمرار و تدوين ، اين شيوه رنگ هايی تحريف شده و غيرطبيعی و تصاويری دانه دار و خشن ايجاد كرد . سريال های "قلمرو..." به نخستين موفقيت عظيم فون تريه تبديل شدند . ميزان علاقه و استقبال دانماركی ها و جهانيان از "قلمرو ..." امكان اجرای دومين پروژه فون تريه را همراه با پيتر آلباك جنسن و ويبكه ويندلوف فراهم ساخت .

دومين تريلوژی او با عنوان "تريلوژى قلب طلايى" از كتابى كه فون تريه در دوران كودكی خوانده بود ، الهام گرفته شد . داستان درباره دخترك كوچكی بود كه هميشه آماده قربانی كردن خود برای كمك به ديگران بود . فيلم های اين سه گانه عبارتند از :

۱۹۹۶ - "شكستن امواج"  ۱۹۹۸ - "احمق ها"   ۲۰۰۰ - "رقصنده در تاريكی"

در ۱۹۹۵ لارس فون تريه پيمان "دگما ۹۵" را با عنوان "پيمان پاكى" در ۱۰ ماده قانونى براى فيلمسازی ارائه كرد . اين پيمان نخستين بار توسط فون تريه و توماس وينتربرگ ﴿برنده جايزه ويژه هيئت داوران كن براى "جشن"﴾ امضا شد و كمى بعدتر مورد پذيرش گروهى ديگر از كارگردانان دانماركى و اسكانديناويايى قرار گرفت . اين پيمان كه براى سينماگریِ ساده به سبك خاص و مورد علاقه اين كارگردانان بسته شده بود عليرغم ساخت چند فيلم بر آن روال ، به تدريج در كاربرد برخى مواد ﴿توسط خود بانيان﴾ مورد عدول قرار گرفت . بهرحال كاربرد برخى اصول و عناصر اين پيمان ، امروزه سينمايی متفاوت تر ﴿نسبت به آنچه كه "سينماى متفاوت" مى خوانيمش﴾ را رقم زده است .

تمام فيلم های فون تريه برای نمايش توسط جشنواره بين المللی فيلم كن انتخاب شده و تاكنون ۷ جايزه را به خود اختصاص داده اند كه شامل جايزه بزرگ هيئت داوران برای "شكستن امواج" و نخل طلا براى "رقصنده در تاريكى" است . فيلم های بلند و كارهای تلويزيونی او چند جايزه و موفقيت بين المللی ديگر مثل نامزدی اسكار اميلی واتسون برای "شكستن امواج"  را نيز به خود اختصاص داده اند .

لارس فون تريه در حال حاضر روی سومين تريلوژی خود با عنوان "امريكا - سرزمين فرصت هاى طلايى" كار می كند كه " داگ ويل" نخستين فيلم آن است . دومين قسمت "مندرلِى" ﴿Manderlay﴾ نام دارد كه در حال حاضر در استوديوى "فيلم باين" دانمارك در دست ساخت است . تريه در سال ۲۰۰۶ بُعد جديدى به كارهای خود خواهد افزود ، پيش توليد اپراى سينمايى "حلقه نيبلونگن" هم اكنون در استوديوى "فِست اشپيل" در باير آلمان آغاز شده و فون تريه اين اثر ريچارد واگنر را كارگردانى خواهد كرد .

فيلم شناسى فون تريه به قرار زير است :

فيلم هاى كوتاه :

۱۹۷۷ - باغبان اركيده ﴿Orchidegartneren﴾

۱۹۷۹ - Menthe - La bien heureuse

۱۹۸۰ - Nocturne

۱۹۸۱ - Den Sidstedetalje

۱۹۸۲ - تصور رهايی ﴿Image of Relief﴾

فيلم هاى بلند :

۱۹۸۴ - عنصر جنايت ﴿Element of Crime﴾  : لارس فون تريه در ۱۹۸۴ نخستين فيلم داستانی و بلندش با نام "عنصر جنايت" را تكميل نمود كه خودش آن را "فيلم نوار امروزى" قلمداد مى كرد . اين فيلم در جشنواره هاى كن ، شيكاگو ، و مانهايم جوايزى به دست آورد .

۱۹۸۸ - اپيدميك ﴿Epidemic﴾ : كه در كن مورد استقبال قرار گرفت .

۱۹۹۱ - اروپا ﴿Europa﴾ : يا "زنتروپا" كه جايزه ويژه هيئت داوران كن و جوايز ديگری در جشنواره فيلم استكهلم و پورتوريكو و بلژيك را به خود اختصاص داد .

۱۹۹۶ - شكستن امواج ﴿Breaking the Waves﴾ : با ستايش منتقدان همراه شد . فيلم با بازى اميلى واتسون ﴿كه كانديد اسكار بهترين بازيگر زن هم شد﴾ و استلان اسكارسگارد درباره داستان زندگی زوجی بود كه درگير ماجرايی عاطفی می شدند . شوهری كه از كمر به پايين فلج شده بود به گونه ای غيرعادی عشق همسرش را به خود امتحان می كرد . او از همسرش می خواست تا با مردان ديگر همخوابه شده و احساسش را برای وی تعريف كند .

۱۹۹۸ - احمق ها ﴿Idiots﴾ : يك كمدی غيرمتعارف و ماجراجويانه محسوب می شد . فيلم به گروهی جوان حدود ۲۰ ساله ء باهوش مى پردازد كه در شورشی بر عليه ساختارهای زندگی اجتماعی ، انجمنی تشكيل داده و در آن چون ابلهان رفتار می كنند . احمق ها هرجا می روند هرج و مرج ايجاد كرده و هر كاری بتوانند برای سرزنش و عصبانی و شوكه كردن ديگران مرتكب می شوند .

۲۰۰۰ - رقصنده در تاريكی ﴿Dancer in the Dark﴾ : بيورك خواننده ايسلندی در نقش زنی بازی می كرد كه در سال های دهه ۶۰ به امريكا مهاجرت كرده و خيال می كند وارد دنيای هاليوود شده است ، فيلم نخل طلای كن را برای فون تريه و جايزه بهترين بازيگر زن را برای بيورك به ارمغان آورد .

۲۰۰۴ - داگ ويل ﴿Dogville﴾ با بازی نيكول كيدمن در نقش زنى با يك راز خطرناك در سال ۲۰۰۳ توسط او نوشته و كارگردانی شد . فيلم جوايز متعددی از جشنواره های مختلف سراسر دنيا به دست آورد .

فون تريه كه با سه گانه "عنصر جنايت" ، "اپيدميك" ، و "اروپا" ﴿زنتروپا﴾ قاره اروپا و انسان هاى آن را نقد كرده با "داگ ويل" سه گانه جديدى را در باره قاره امريكا شروع می كند ولی همانگونه كه فيلم های تريلوژی اروپا ى او فقط به محدوده ء اروپا محدود نمى شوند ، "داگ ويل" هم فقط انسان هاى امريكا را نشانه نرفته است . "داگ ويل" می تواند هر گوشه ای از دنيا باشد . جمله تبليغاتی مندرج در پوسترهاى اصلی فيلم ، گواه اين مدعاست :

شهری كوچك و آرام كه از اينجا چندان دور نيست .

از بين تمامى آثار او كه كمابيش از همان ۱۹۸۴ به نوعی همگی معتبرند ، چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا"داگ ويل"  معتبرترين و بحث انگيز ترين آنها است . خود فون تريه هم در "داگ ويل" ، چه در زمان نوشتن فيلمنامه و چه هنگام ساخت ، حتی بيشتر از گذشته ، كاملا" متفاوت و بحث انگيز بوده است . عده اى فون تريه را عصبى و حتى ساديك مى دانند . چرا ؟

به چند سوال اشتفان باخمن اسكاديناويايى ، كارگردان تئاترى كه اكنون در حال گردش دور دنيا با يك فولكس واگن است ، توجه كنيد :

- لارس ، تو شخصيت هاى فيلم هايت را به عذابى جهنمى گرفتار مى كنى ، آيا ساديست هستى ؟

- ... در "داگ ويل" با نيكول كيدمن يا به عبارتى گريس مانند چهارپايان ... هيچ وقت از خودت پرسيده اى كه واقعا" اين چه ذهنى است كه به چنين داستان هايى فكر مى كند ؟

- فيلم هاى تو مثل داستان هاو تمثيل هايى هستند كه به پايان آنها تا بدترين درجه فكر شده ...

- تو قوانين "دگما" را وضع كرده اى و بسيارى از فيلم هايت درباره افرادى است كه قوانين يك جامعه را زير پا مى گذارند . اين جنون قانون از كجا آمده ؟

و ...

متن كامل اين مصاحبه و پاسخ هاى فون تريه به اين اروپايى آرام را كه توسط خانم هلن افجه اى از فرانكفورتر آلگمانيه سايتونگ ترجمه و در شماره هفتم ماهنامه "هفت" در ديماه ۱۳۸۲ چاپ شده است را متعاقبا" براى علاقمندان روى اينترنت قرار خواهم داد .

چرا "داگ ويل" فيلمى خاص و قابل توجه و فون تريه فيلمسازى معتبر است را به تدريج بيشتر بررسى مى كنيم .

  [ ۱:۳۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب