... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۲


نتيجه ء مسابقه ء اسکار ۲۰۰۳


چندی پيش با اعلام کانديداهای اسکار ۲۰۰۳ نوعی نظرسنجی بصورت پيش بينی برندگان اسکارهای ۲۰۰۳ را برگزار کردم ، که ضمن تشکر از دوستانی که در اين مسابقه شرکت کردند بايد به اطلاع برسانم که آقای نويد فرزانی زاد با ۴ مورد پيش بينی صحيح در خصوص : بهترين هنرپيشه ء زن نقش دوم ، بهترين موسيقی متن ، بهترين فيلم سال ، و بهترين فيلمنامه ء غير اقتباسی (اريجينال) برنده ء اين مسابقه محسوب می گردند . باز هم از لطف و ارسال نظرات ساير دوستان سپاسگزارم .

شاد باشيد

  [ ۱۱:۱۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۲

   
بهترين کارگردان
رومن پولانسکی
(پيانيست)
بهترين بازيگر مرد
آدريان برادی
(پيانيست)
بهترين فيلم
«شيکاگو»
بهترين بازيگر زن
نيکول کيدمن
(ساعات)
فهرست برندگان اسکار ۲۰۰۳


شب گذشته برندگان جوايز اسکار ۲۰۰۳ انتخاب شدند . رومن پولانسکی بعنوان بهترين کارگردان ، نيکول کيدمن بهترين هنرپيشه ء زن ، آدرين برادی بعنوان بهترين هنرپيشه ء مرد ، و شيکاگو بعنوان بهترين فيلم برگزيده شدند ، فهرست کامل برندگان بشرح موجود در اين پيوند قرار دارد . فهرست کانديداها و برندگان را نيز بطور مجزا می توانيد در اينجا پيدا کنيد . در اين پيوند نيز تصاوير و عکس های شرکت کنندگان در مراسم قرار دارد . سايت رسمی مراسم هم اينجاست .

مؤخره :

فهرست برندگان اسکار سال ۲۰۰۳ بقرار زير :

- «شيکاگو» برنده ء اسکار بهترين فيلم ، بهترين هنرپيشه ء زن نقش دوم ، بهترين کارگردانی هنری ، بهترين طراحی لباس ، بهترين تدوين ، و بهترين صداگذاری
- «پيانيست» برنده ء اسکار بهترين کارگردانی ، بهترين هنرپيشه ء مرد نقش اول ، و بهترين سناريوی اقتباسی
- «فريدا» برنده ء اسکار بهترين موسيقی متن ، و بهترين گريم
- «ارباب حلقه ها - دو برج» برنده ء اسکار بهترين جلوه های ويژه ، و بهترين تدوين صوتی
- «ساعات» برنده ء اسکار بهترين هنرپيشه ء زن نقش اول
- «اقتباس» برنده ء اسکار بهترين هنرپيشه ء مرد نقش دوم
- «با او حرف بزن» برنده ء اسکار بهترين سناريوی اريجينال
- «هيچ جا در افريقا» برنده ء اسکار بهترين فيلم خارجی زبان
- «راهی به نابودی» برنده ء اسکار بهترين فيلمبرداری
- «بولينگ برای کلمباين» برنده ء اسکار بهترين فيلم بلند مستند
- «8Miles» برنده ء اسکار بهترين ترانه ء متن

است . اسکار افتخاری امسال به «پيتر اوتول» بازيگر توانای انگليسی الاصل تقديم شد .

«شيکاگو» موفق ترين فيلم امسال از ۱۳ مورد نامزدی ۶ اسکار را به خود اختصاص داده و اسکارهای بهترين کارگردانی ، بهترين سناريوی اقتباسی ، بهترين هنرپيشه ء نقش دوم مرد ، بهترين هنرپيشه ء نقش اول زن ، بهترين فيلمبرداری ، و بهترين ترانه ء متن را به ديگر رقيبان واگذار نموده و اسکار نقش دوم زنِ "کوئين لطيفه" را به خود (کاترين زتا جونز) اختصاص داد . ناکام بزرگ اين دوره «دار و دسته های نيويورکی» مارتين اسکورسيسی بود که عليرغم نامزدی در ۱۰ رشته حتی موفق به اخذ يک اسکار نيز نگرديد . در عوض دومين موفق فيلم های امسال «پيانيست» بود که از ۷ مورد نامزدی ۳ اسکار از اصلی ترين اسکارها را به خود اختصاص داد ، اسکار بهترين کارگردانی ، بهترين هنرپيشه نقش اول مرد ، و بهترين فيلمنامه اقتباسی را . فيلم های «فريدا» و «ارباب حلقه ها - دو برج» هرکدام با ۲ اسکار بطور مشترک در رديف سوم و بقيه ء فيلم ها هر کدام با يک جايزه درر رديف های ديگر جدول برندگان اسکار قرار گرفتند . اين شيوه ء توزيع جوايز ، تعدد و نزديکی فيلم های خوب کانديد سال ۲۰۰۲ را نشان می دهد . اسکار بهترين فيلمبرداری «ROAD TO PERDITION» بخاطر پرداخت بسيار خوب فضای استيليزه و گرفته و بارانی تقريبا مستمر و مناسب با مضمون گنگستری فيلم (هرچند خود فيلم چندان خاص نيست) در مقام مقايسه با ساير رقبا بخصوص فيلمبرداری مايکل بالهاوس در «دار و دسته های نيويورکی» فقط به صرف نام کنراد هال قابل قبول می نمايد ، عين همين مضمون در مورد صحنه های درخشان و خوش رنگ و نور و يکدست ديون بيب در «شيکاگو» نيز صادق است . «پيانيست» و «با او حرف بزن» را نديده ام که با توجه به استقبال محافل سينمايی و سوابق سازندگان و خوانده های راجع به اين دو فيلم مطمئنا بايد فيلم های معتبر و تماشايی ای باشند ، خصوصا که اصل تاثير جوايز جشنواره ء کن در مراسم اسکار نيز ديگر جزو اصول نانوشته ولی مرئی اين سالها شده است و اين يعنی چرخش هاليوود بسوی سينمای متفاوت ... و اميد به ارتقاء کيفی مضامين سينمای تجاری آن و اجتماعی - انسانی تر شدن فيلمهايش . فقط به شرطی که اروپايی ها مثل روبرتو بنينی پس از موفقيت ، از آن سوی بام (پينوکيو) سقوط نکنند .

شاد باشيد

  [ ۱:۴۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۲

برندگان ۲۳ مين دوره ء تمشک طلايی ۲۰۰۳

مدونا ... ! بريتنی ... ! هر دو ؟!!

بدترين های امسال هاليوود در ساعت ۱۱ صبح روز شنبه ۲۲ مارس دو روز پيش از اعطای جوايز اسکار در مراسمی کاملا" کم خرج در تالار Four-Points مجاور به هتل شرايتون سانتا مونيکا انتخاب شدند .

مراسم با اجرای ترانه ء "!All That RAZZ" که تقليدی تمسخرآميز از ترانه ء "All That JAZZ!" افتتاحيه ء فيلم «شيکاگو» بود ، افتتاح گرديد ، و ظرف مدتی حدود يک ساعت ، ۱۱ جايزه ء خود را به مستحقين (!) اعطا نمود . در مراسم امسال رای دهندگان RAZZIE انتخاب بدترين هنرپيشه ء زن از بين يکی از دو بانوی آواز پاپ ، يعنی بريتنی اسپيرز و مدونا را غيرممکن يافته و به ناچار ، هر دو را مستحق دريافت اين جايزه دانستند ! فهرست اسامی برندگان (اگر دريافت اين جايزه را بتوان برد تلقی نمود!) به شرح زير است :

- بدترين فيلم : SWEPT AWAY
- بدترين هنرپيشه ء مرد : روبرتو بنينی (PINOCCHIO)
- بدترين هنرپيشه ء زن (مشترکا") : مدونا (SWEPT AWAY) + بریتنی اسپيرز (CROSSROADS)
- بدترين هنرپيشه ء نقش دوم مرد : هايدن کريستنسن (STAR WARS EPISODE II: ATTACK OF THE CLONES)
- بدترين هنرپيشه ء نقش دوم زن : مدونا (DIE ANOTHER DAY)
- بدترين فيلم پر طمطراق هدف گيری شده برای جذب نوجوانان (جايزه ء جديد) : JACKASS: THE MOVIE
- بدترين زوج سينمايی : آدريانو جيانينی + مدونا (SWEPT AWAY)
- بدترين کارگردان : گای ريچی (SWEPT AWAY)
- بدترين بازسازی يا دنباله سازی : (SWEPT AWAY)
- بدترين فيلمنامه : جورج لوکاس و جاناتان هالز (STAR WARS EPISODE II: ATTACK OF THE CLONES)
- بدترين ترانه ء متن : “I’m Not a Girl, Not Yet a Woman” از فيلم CROSSROADS با آواز بريتنی اسپيرز

بدين ترتيب SWEPT AWAY با ۵ جايزه (بدترين : فيلم ، هنرپيشه ء زن ، زوج سينمايی ، کارگردان ، و بازسازی/دنباله سازی) در صدر بدترين ها ، CROSSROADS (بدترين : بازيگر زن ، و ترانه ء متن) و ... STAR WARS (بدترين : بازيگر نقش دوم مرد ، و فيلمنامه) هريک با ۲ جايزه در تعقيب آن ، و PINOCCHIO ی روبرتو بنينی (بدترين هنرپيشه ء مرد) و DIE ANOTHER DAY (بدترين هنرپيشه ء نقش دوم زن) و JACKASS: THE MOVIE (بدترين فيلم برای نوجوانان) هر کدام با يک جايزه در رديف های بعدی جدول بدترين های سال قرار گرفتند .

در اين دوره برای نخستين بار جوايز «بدترين فيلم» و «بدترين بازسازی/دنباله سازی» به يک فيلم (SWEPT AWAY) تعلق گرفت و اين فيلم در کنار فيلمهاي MOMMIE DEAREST و THE POST MAN و WILD WILD WEST و FREDDY GOT FINGERED وارد نبرد کسب بدترين فيلم تمام دوران و فاتحان تمشک طلايی گرديد . مجموع فروش SWEPT AWAY در گيشه نيز بسيار نااميد کننده و بالغ بر فقط ۵۹۸۶۴۵ دلار امريکا بوده است که اين اصلا نمی تواند برای آقا و خانم مدونا (مدونا و گای ريچی همسرش) ! دلگرم کننده تلقی شود . ۳ جايزه ء امسال مدونا تعداد تمشک های طلايی او را به ۹ تمشک می رساند که با ۱۵ مورد نامزدی ، او را قهرمان مونث تاريخ اين مراسم می سازد . مدونا و گای ريچی نخستين زن و شوهر فاتح تمشک بعنوان بدترين کارگردان و هنرپيشه زن ، بعد از زوج جان و بو درک هستند ... و امسال دومين سال متوالی است که خوانندگان پاپ بعنوان بدترين هنرپيشه ء زن انتخاب می شود .

در تعقيب توضيحات قبلی ام راجع به تمشک طلايی ، بايد اضافه کنم که جايزه ء تمشک طلايی جايزه ای است پلاستيکی به شکل تمشک و به اندازه ء يک توپ گلف بر بالای يک حلقه فيلم سوپر ۸ که با رنگ اسپری ، طلايی رنگ می شود . ارزش اين جايزه در بازار چيزی حدود ۴.۸۹ دلار امريکا است.


  [ ۴:۴۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۲



«نوروز در شاهنامه»


ظهور نوروز در داستان فردوسی


نوروز در ايران سابقه اي ديرينه دارد كه درباره چگونگي پيدايش آن و جشن هاي نوروز، داستان ها و سخن هاي بسيار گفته شده است .شاهنامه فردوسي نيز كه خود يكي از آثار بزرگ متون كهن ايران است از اين موضوع غفلت نورزيده است . فردوسي داستان خود را از ابتداي خلقت آغاز مي كند و زماني كه به دوره پادشاهي مي رسد، در دوران چند تن از نخستين پادشاهان ، نشاني از نوروز و جشن هاي آن به چشم نمي خورد.شاعر طوس در اين باره ابتدا از نام اولين پادشاه پرسش مي كند:

سخن گوي دهقان چه گويد نخست - كه تاج بزرگي به گيتي كه جست ؟
كه بود آن كه ديهيم بر سرنهاد ؟ - كه دارد كس آن روزگاران به ياد ؟


و در ادامه و پس از چند بيت پاسخ مي دهد:

چنين گفت كايين تخت و كلاه - كيومرث آورد و او بود شاه

بنابراين در روايت شاهنامه ، كيومرث اولين پادشاه است . اين پادشاه به مردم استفاده از پوشش و خوراك جديد را آموزش داد،چرا كه پيش از او مردم به صورت كاملا ابتدايي زندگي مي كردند. علاوه بر اين همه حيوانات به نزد او آمده و مطيع او شدند:

از او اندر آمد همي پرورش - كه پوشيدني نو بُد و نوخورش

***

دد و دام و هر جانور كش بديد - زگيتي به نزديك او آرميد
دوتايي شدندي بر تخت اوي - از آن برشده فره و بخت اوي
برسم نماز آمدنديش پيش - از آن جايگه برگرفتند كيش


در دوره كيومرث نشاني از هيچ مناسبت يا مراسمي نبوده و همچنين جامعه شاهد تقسيم بندي هاي اجتماعي نيست .دوره پادشاهي جانشين كيومرث به دليل پايه گذاري جشن هاي عمومي حائز اهميت است .كيومرث پسري به نام سيامك دارد كه در جنگ با ديوي كه دست پرورده اهريمن بود،جان مي سپارد.اما همين سيامك نيز پسري از خود به جاي مي گذارد به نام هوشنگ كه پس از كيومرث ، جانشين پدربزرگ خود مي شود.در دوره هوشنگ اولين نشانه هاي شكل گيري مراسم و مناسبت ها پديد مي آيد.جشن سده در دوره اين پادشاه پا مي گيرد. داستان آن نيز چنين است :

يكي روز شاه جهان سوي كوه - گذركرد با چند كس همگروه
پديد آمد از دور چيزي دراز - سيه رنگ و تيره تن و تيزتاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون - زدود دهانش جهان تيره گون
نگه كرد هوشنگ باهوش و سنگ - گرفتش يكي سنگ و شد تيز چنگ
بزور كياني رهانيد دست - جهانسوز مار از جهانجوي جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد - هم آن و هم اين سنگ بشكست خرد
فروغي پديد آمد از هر دو سنگ - دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار كشته و ليكن ز راز - از اين طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پيش جهان آفرين - نيايش همي كرد و خواند آفرين


***

شب آمد برافروخت آتش چوكوه - همان شاه در گرد او با گروه

***

سده نام آن جشن فرخنده كرد

...

بدين ترتيب از دوران هوشنگ جشن ها آغاز مي شود. فردوسي براي نشان دادن اهميت جشن سده آثار ناشي از كشف آتش را پيش روي خواننده مي گذارد.كشف آتش ، وضع اقتصادي و روش هاي زندگي را كاملا دگرگون كرد.آهنگري و ساختن گرز و تبر و اره و تيشه رواج يافت :

چو بشناخت آهنگري پيشه كرد - گراز و تبر، اره و تيشه كرد

و در پي آن كشاورزي و دامداري نيز پديد آمد كه همه آنها ناشي از تدبير هوشنگ بود:

به جوي و به كشت آب را راه كرد - به فركيي رنج كوتاه كرد
چراگاه مردم بدين برفزود - پراگندن تخم و كشت و درود


با مرگ هوشنگ ، فرزند او طهمورث به پادشاهي رسيد كه "نوشتن" از آثار دوران پادشاهي او بوده و در اين عصر بود كه انسان نوشتن را آموخت . در عين حال هيچ جشن يا مناسبتي در اين دوره پايه گذاري نمي شود.پسر طهمورث ، جمشيد ، پادشاه بعدي است كه نوروز در دوران او شكل گرفت .در ميان پادشاهاني كه تا اين دوره به قدرت رسيدند، سلطنت جمشيد از ويژگي هاي خاصي برخوردار است و دگرگوني هاي بسياري در اين دوره به وقوع پيوست .اولين نكته مهم اين كه پادشاهي جمشيد هفتصد سال به درازا كشيد.اولين اقدام او ساختن ادوات جنگي بود:

نخست آلت جنگ را دست برد - در نام جستن به گردان سپرد
به فر كيي نرم كرد آهنا - چو خود و زره كرد و چون جوشنا
چو خفتان و چون تيغ و برگستوان - همه كرد پيدا بروشن روان


پس از اين اقدام ، كه پنجاه سال به طول انجاميد، نوبت به آموزش رشتن و تافتن است :

بيامختشان رشتن و تافتن - به تار اندرون پود را بافتن

گروه بندي اجتماعي و اقتصادي و تقسيم افراد جامعه به اقشار و طبقات مختلف ، برنامه ديگر جمشيد بود:

ز هر پيشه اي انجمن كرد مرد - بدين اندرون پنجهي نيز خورد

ساختن كاخ و گرمابه و ساختمان هاي جديد از برنامه هاي بعدي جمشيد است :

چو گرمابه و كاخ هاي بلند - چو ايوان كه باشد پناه از گزند
ز خارا هنر جست يك روزگار - همي كرد ازو روشني خواستار


پس از اين ، پزشكي و درمان است كه مورد نظر جمشيد قرار گرفته و رشد مي يابد:

پزشكي و درمان هر دردمند - در تندرستي و راه گزند
همين رازها كرد نيز آشكار - جهان را نيامد چنو خواستار


فردوسي همه اين طرحها واقدامات انجام گرفته در دوره جمشيد را برمي شمارد تا اهميت پادشاهي او را در ذهن خواننده تثبيت كند ، بويژه آن كه پس از همه فعاليت ها، اين پادشاه به نقاط مختلف دنيا مي رود وهر آنچه را كه مقبول مي افتد، انتخاب كرده و درجامعه خود به كار مي بندد.پس از آن است كه فردوسي ، داستان خود را به نوروز پيوند مي زند.در واقع با چيدن اين تمهيدات و بيان اقدامات بزرگي كه در تعيين سرنوشت جامعه اهميت فراوان دارد، فردوسي مي خواهد جايگاه ويژه نوروز را مشخص كند.

وضع جنگاوران و پوشش جنگي قوام مي يابد، بناسازي پيچيده مي شود، پزشكي رونق و سامان مي گيرد و از همه مهمتر تقسيمات اجتماعي ، اقتصادي و ديني شكل گرفته ونهادينه مي شود.اين امور، به معناي حاكميت امنيت و ثبات در جامعه است و در چنين شرايطي است كه مي توان جشني را پايه گذاري كرد.جشني كه در پي اقدامات و طرح هايي بزرگ و موثرپديد مي آيد، خود پديده اي بزرگ و مهم خواهد بود.

حماسه سراي بزرگ طوس ، گرچه مقدمات پراهميتي را براي نوروز فراهم آورده است اما پس از آن نيز تلاش خود را به كار مي گيرد تا اهميت نوروزرا دوچندان كند.او بر آن نيست تا "زندگي دوباره طبيعت"، "جان گرفتن حيات"، "سرسبز شدن هستي" و از اين نوع را دليل پيدايي جشن نوروز كند.فردوسي بسيار دقيق به اين موضوع مي پردازد.او واقف است كه براي يك پادشاه ، مهمترين موضوع تاجگذاري و رسميت يافتن سلطنت اوست و براي يك پادشاه از اين هدف مهمتر، امري قابل تصور نيست .جمشيد با همه اقداماتي كه انجام مي دهد و جامعه را به ثبات ، رفاه و امنيت مي رساند ، اما هنوز تاجگذاري نكرده است .اين واقعه براي فردوسي مي تواند بهترين دستاويز براي نشان دادن جايگاه رفيع جشن نوروز باشد:

به فر كياني يكي تخت ساخت - چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
چو خورشيد تابان ميان هوا - نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او - شگفتي فرومانده از بخت او
به جمشيد بر،گوهر افشاندند - مر آن روز را روز ِنو خواندند
سرسال نو هرمز فرودين - بر آسوده از رنج تن ، دل زكين


نكته قابل توجه در داستاني كه فردوسي مي پردازد، وضعيت دوگانه جشن نوروز است .همانگونه كه بيان شد، نوروز در انتهاي سلسله اقداماتي قرار گرفته كه جامعه را به وضع مطلوبي رسانده است .از اين حيث نوروز شان ويژه خود را داراست ، به ويژه آن كه همزمان است با تاجگذاري جمشيد .اما فردوسي همين تاجگذاري را همزمان با انحراف جمشيد از دين معرفي مي كند كه همراه با ناسپاسي او از يزدان است .فردوسي قبل از آن كه به تاجگذاري جمشيد و به عبارتي به جشن نوروز اشاره كند در يك بيت و فقط يك بيت نشانه هاي اين انحراف را نشان مي دهد:

همه كردني ها چو آمد بجاي - زجاي مهي برتر آورد پاي

قبل از اين بيت و همچنين چند بيت پس از آن هيچ عبارتي دال بر ناسپاسي جمشيد نسبت به خدا، به چشم نمي خورد و هرچه هست تمجيد اوست .فردوسي نمي خواهد با بيان عدول جمشيد از پرستش پروردگار، آن هم پس از اقدامات گسترده و سازنده وي كه به تاجگذاري و نوروز ختم مي شود، به اهميت جشن نوروز خدشه وارد كند.تنها اشاره اي كرده و ذهن خواننده را آماده مي كند.حتي پس از بيان زيبايي و جايگاه ويژه نوروز كه همراه با جشن و سرور مردم است ، شاعر طوس از ويژگي هاي مثبت سيصد سال حكومت جمشيد مي گويد كه تا هفتصد سال ، هنوز چهارصد سال باقي است :

چنين سال سيصد همي راندكار - نديدند مرگ اندر آن روزگار
زرنج و زبدشان نبود آگهي - ميان بسته ديوان بسان رهي
بفرمانش مردم نهاده دوگوش - زرامش جهان پر ز آواي نوش


به اين ترتيب فردوسي نمي خواهد ارزش نوروز را بكاهد و با ذكركژراهه رفتن جمشيد آن هم بلافاصله پس از ذكر نوروز، بزرگي اين جشن را مخدوش كند.اما وضع به همين شكل ادامه نمي يابد. پس از آن كه فردوسي از جشن نوروز و وضع ِ مطلوب مردم سخن مي گويد ، به انحراف جمشيد به طور مبسوط مي پردازد.وي پس از ذكر وضع مناسب زندگي مردم چنين مي سرايد:

چنين تا برآمد برين ساليان - همي تافت از فر شاه كيان
جهان سربسر گشته او را رهي - نشسته جهاندار با فرهي
يكايك بتخت مهي بنگريد - بگيتي جز از خويشتن را نديد
زگيتي سرشاه يزدان شناس - ز يزدان بپيچيد و شد ناسپاس


...

چنين گفت با سالخورده مهان - كه جز خويشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پديد - چو من نامور تخت شاهي نديد
جهان را به خوبي من آراستم - بروي زمين كشت من خواستم
خور و خواب و آرامتان از منست - همان پوشش و كامتان از منست
بزرگي و ديهيم و شاهي مراست - كه گويد كه جز من كسي پادشاست ؟


...

چون اين گفته شد فر يزدان ازوي - بگشت و جهان شد پر از گفت وگوي

ناسپاسي جمشيد و به بيراهه رفتن او آغاز سقوط اوست و از همين جاست كه يزدان نيز از او روي برمي گرداند:

به جمشيد بر، تيره گون گشت روز - همي كاست آن فر گيتي فروز

و در ادامه داستان است كه جمشيد گرفتار دست ضحاك (از منفورترين شخصيت هاي شاهنامه ) شده و از بين مي رود.به اين ترتيب فردوسي ، نوروز را به صورت كاملا ماهرانه نقطه عطفي مي داند كه از يك سو كامل كننده اوقات تاثيرگذار بر بهبودوضع جامعه است و از سوي ديگر نقطه آغاز انحراف و اضمحلال پادشاهي جمشيد است .

سال نو مبارک

- نوروز جشن هميشه پايدار
- نوروز از ديرباز تا امروز
- آداب نوروزی، آنها که ماند و آنها که فراموش شد

شاهنامه به زبان فارسی
شاهنامه به زبان انگليسی

  [ ۹:۲۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۲





تقديم به تويی که چه بشناسم و چه نشناسمت ، دوستت دارم

سال نو مبارک



  [ ۵:۰۱ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۱



«خانه ای روی آب»

بهمن فرمان آرا - ۱۳۸۰


مشخصات کامل فيلم به روايت ايران اکتور
مشخصات اضافی به روايت ۳۰ نما


بالاخره بعد از کش و واکش های بسيار ، توقيف و حذف و تعديل های چندباره ... فيلم «خانه ای روی آب» بهمن فرمان آرا بعنوان برنامه ء نوروزی بخشی از سينماهای تهران اکران خواهد شد . نمی دانم بابت نديدن نسخه ء اوليه ء آن در جشنواره ء فجر بهمن سال ۸۰ بايد متاسف باشم يا نه ، ولی آنچه مسلم است سيلی نقد و حاضر آن زمان را نخوردم و هيچ حلوای نسيه ای هم تا بحال عايد نشده و به گواه "اعلام حذف های مکرر از فيلم" گويا عايد هم نخواهد شد !

بهرحال فرمان آرا عليرغم حرف و حديث ها و شايعات پيرامون درگيری و آزار و اذيت اورسون ولز اش در سالهايی دور در جريان ساخت فيلم هرگز تکميل نشده ء «آن سوی باد» وی ، همچنان جزو فيلمسازان متفاوت و صاحب آثار قابل اعتنا در سينمای ايران می باشد و به شهادت «بوی کافور ، عطر ياس» نمی توان بی تفاوت نسبت به آثار اخيرش گذشت .

  [ ۸:۰۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۱


گزارش مصرف !


حسب وقايع اتفاقيه برای تنی چند از سينمايی نويسان و يکی از ظن های واقع بر دليل دستگيری ايشان ، ديگه کو زَهره ء گزارش مصرف و نقد نويسی ؟! علی ايحال حسب ضرورت حفظ ارتباط فيلميک فيمابين مان ، چون نمی شد فيلم ها را ببينم ، پس آنها را شنيدم ! يکی دوتايی هم که مشاهده شد ، به جهت خجوليت ذاتی (!) و سربزيری هنگام تقدم (قدم زدن) در خيابان ، کف پياده رو مکشوف گرديدند که به همين واسطه نسبت به تماشای آنها اعلام توبه نموده و تعهد می نمايم تا منبعد در پياده روها سر به هوا تقدم نمايم (; بهرحال بريم سراغ ريسکی بيزنس خودمان ، چند تا فيلمی در چند وقت گذشته شنيدم / خواندم / ديدم که به جهت بيماری لاعلاج و مزمن «عشق نوشتن» مختصری در باب آنها خدمت تان خواهم قلميد . بريده باد قلمی که سر سبز می دهد بر باد !!!

۱ - Driven «ناگزير» اثر رنی هارلين با بازی سيلوستر استالونه : اين فيلم را که تا همين چند وقتِ پيش نخوانده بودم [(:] به جهت دستيابی به متن نوشته شده ای از روی نسخه ء DVD آن ، درک کردم ! نميدونم خواب نمايی علتش بود يا الهام ... علی ايحال درک شد ديگه ! استالونه کماکان بازيگر خوبی نيست و شايد فقط دو اثر قابل تامل داشته باشد : «راکی» جان آويلدسن و «اولين خون» تد کوچف ، بقيه همان به که تمشک طلايی دريافت نمايند . ولی هارلين هلندی الاصل کارگردان توانايی است که از يک طرف فرصت دخول در مناسباتِ هاليوودی را نيافته و از طرفِ ديگر ضربه ء مايه گذاری برای همسر بيوفای سابقش جينا ديويس را خورده است . فيلم هايی چون «Cutthroat Island» و «The Long Kiss Goodnight» بخاطر آگرانديسمان پرسوناژ مرکزی زن خود (نقش هايی که ديويس آنها را افتضاح بازی کرد) ضربه خوردند و الحق نساختن شان بهتر از ساختن شان بود . هارلين بدفعات توانايی فضاسازی و صحنه پردازی های عالی و القاء مفاهيم تصويری را در فيلم های متعددش منجمله «صخره نورد» يا همين «ناگزير» به معرض نمايش گذارده است ، صحنه های نفس گير اتوموبيلرانی و فضاسازی با استفاده از وقايع در لحظه (تصادف اتومبيل هم تيم قهرمان و عبور اتوموبيل قهرمان از زير آن) و اينسرت عواطف بوسيله ء ماجراهای ملودراماتيک (به کمک راننده ء مصدوم شتافتن دو رقيب بطور همزمان در مسابقه ء ماقبل نهايی) «ناگزير» به همان قدرتِ «صخره نورد» و فی المثل صحنه ء سقوط صخره نورد زنِ آغاز فيلم و ... تماشاگر را بر صندلی ميخکوب کرده و فيلم های تجاری بسيار خوبی را بر پرده رقم می زنند . بهرحال اگر دستتان رسيد ... «ناگزير» فيلم بدی نيست . يا راجع به آن بخوانيد ، يا پياده روها رو خوب بگرديد ، يا در مسافرت های خارجی تماشايش کنيد D:

۲ - Die Another Day «روز ديگری بمير» اثر لی تاماهوری با بازی پيرس بروسنان در نقش جيمزباند و هالی بری در نقش جينکس مامور CIA : که آنرا نيز بصورت DVD در خواب ديدم (: از آنجا که ارادت من به پديده ء جيمزباند از همان اوايل آشنايی با سينما بر هيچ دوست و آشنايی پوشيده نيست و خود را مسئول دفاع از عملکرد تمامی دست اندرکاران ساخت آن می دانم !! همين اول کار و در همين جا بايد عرض کنم که دو عدد تمشک طلايی پيشنهادی-تخصيصی به آن مربوط به شخص «مدونا» است و بس ، همه اش هم تقصير اين لی تاماهوری ناشی و تازه واردست که هی افتاد دنبال اين «متريال مام» . بهرحال با وجود جذابيتِ تام و تمام فيلم ، خودِ اين حقير هم عليرغمِ ماشين فرداعلای باند (جون من تا حالا همچی چيزی در فيلم ها ديده بوديد ؟! - ماشين نامرئی رو می گم) و قصريخ بدمنِ فيلم که دست آخر کلا" ذوب شد و هواپيمای عبوری از ليزر الماسها و ... همچين از اسارتِ باند و از معرکه بيرون افتادن و اعاده ء حيثيت اش چندان خوشم نيومد ، باند اين فيلم خيلی زمينی و «دای هارد» ی شده بود . بهترست تا بروسنان (که بنظر من جيمزباند ترين ِ جيمزباند هاست) پير ِ پير نشده دست اندرکاران ، فيلم بعدی رو آرتيستی تر بسازند .

۳ - Chicago «شيکاگو» اثر راب مارشال با بازی رنی زل وگر ، کاترين زتا جونز ، و ريچارد گر : اگرچه در مضمون داستان سناريو ضعيف است ولی در اجرا و صحنه آرايی و پرداخت و بازيها و نورپردازی و تدوين و موسيقی و ترانه ها و ... ، سلفِ برحق ِ «کاباره» ی باب فاس است . جالب تر آنکه فيلم بر اساس نمايشنامه ء «شيکاگو» ی باب فاس که در برادوی روی صحنه رفته ساخته شده ، يعنی جذابيت اين ژانر (موزيکال کاباره ای) همچنان مديون باب فاس است و بس . مشکلی که «مولن روژ» باز لورمان داشت «شيکاگو»ی باب فاس و راب مارشال ندارد . راجع به «شيکاگو» همين چند وقتِ آينده مفصل تر خواهم نوشت . تا يادم نرفته عرض کنم که اين فيلم را هم خواب نما شده ام ، فکرتان جای بد نرود !

۴ - Recruit «کارآموز» اثر راجر دونالدسون با بازی آل پاچينو (که کاربرد لقب استاد و القای مفهوم تسلط علمی برای او بنظرم کم دارد و بايد او را هنرمند کبير بنامم تا بخشی از احساس برگرفته از تماشای بازی های او را بيان کرده باشم) و کالين فارل که ديگر جزو بازيگران خوب هاليوود بحساب می آيد و بزودی (با کمی پختگی و آشنايی بيشتر) اشغالگر نقش های نخست خواهد بود : يک تريلر خوش پيچ و خم است که هر چند به پای آثار برجسته و فوق العاده ء اين ژانر نمی رسد ولی کسل کننده و خالی از لطف نيست . راجع به اين يکی تو اينترنت خوانديده بيدم ! هرچند بعيد نيست زيرنويس فارسی دارش را بشود تو سانس های آخر شبِ سينما فرهنگ ديد .

۵ - Daredevil «ديردويل» اثر مارک استيون جانسون با بازی بن افلک و (باز هم) کالين فارل : از آن کميک استريپ های فيلم شده است که نسخه ء کپی پرده ء آنرا پيدا کردم و بعد از ۱۷ دقيقه تماشا به جهتِ جذابيتِ شروع و ساخت خوبِ کار ، کنار گذاشتم تا شايد نسخه ء DVD آنرا در پياده رو پيدا کنند و به من هم بدهند ! خودم که قرار شده از اين به بعد سر به هوا باشم ! عجب پياده روی خوبی بود محل کشف «ديردويل» !!

خداکنه راه اندازانندگانِ وبلاگ ، اگه قصد و غرضی تو اين کارشان نباشد ، کاری به اين وبلاگ نداشته باشن يا گذرشون اينجا نيفته و گرنه مجبور می شم وبلاگ نويسی را ترکيده (ترک کرده) و از هويت خود استغفار جويم نمايم (!) ... اصن کی گفته من منم ؟! شايد همون اول جايی عوض شده بيده باشم (;

تا بعد ، اگه بعدی تو کار باشه !

  [ ۶:۴۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۱

بازی چشم و خرگوش ... وقتی همه اسير فريب باشيم


جيمز کلايتون نرم افزار جديدی برای Netmeeting طراحی کرده و ذکاوت او CIA را به جذب او واداشته است . والتر بورک يک مامور تربيت کارکشته ء CIA است . سازمان نوآموزان جذب شده را برای کارآموزی به بورک و همکارانش می سپارد . همه چيز يک آزمون است و هيچ چيز چنان نيست که بنظر می رسد . در صورت گرفتاری فقط يک نتيجه می گيريد : «هرگز گرفتار نشويد».

بورک ماموريتی به جيمز وا می گذارد : تعقيب و مراقبت کارآموز موردعلاقه اش "لايلا" . گويا لايلا يک مامور دوجانبه است که اطلاعات را به ديگران می فروشد ... و جيمز عليرغم ناخواستگی ، می پذيرد . ديگر هيچ چيز آن چنان نيست که می پنداشتيم .

همه ء اين ها را در فيلم جديد راجر دونالدسون ببينيد . يک تريلر جاسوسی خوب ... فقط خوب و بس !


  [ ۵:۴۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۱




«تمشک طلايی»

Golden Raspberry

RAZZIE



در شب اعطای مراسم اسکار سال ۱۹۸۰ برای نخستين بار مراسم اعطای جوايز تمشک طلايی بصورتی بسيار مختصر در سالن پذيرايی منزل جان ويلسون برگزار شد . بنيادی که همه ساله «بدترين فيلم» ، «بدترين هنرپيشه ء نقش اول مرد» ، «بدترين هنرپيشه ء نقش اول زن» ، «بدترين بازسازی يا دنباله سازی» ، و «بدترين زوج سينمايی» را معرفی می نمايد . امروزه E! On-Line بنياد اعطای «تمشک طلايی» (با نام اختصاری RAZZIE) را «موثق ترين منبع معرفی خرابکاری های روی پرده ء سينمای هاليوود» می نامد و گزينش های آن بوسيله ء تلويزيون ، راديو ، و روزنامه ها و مجلات معتبر پوشش خبری می يابند . شبکه های کابلی رويتر ، AP ،و UPI ، شبکه های خبری راديويی و تلويزيونی CNN و ABC و NBC و CBS همگی نتايج اين مراسم را اعلام نموده و صفحات اول مجلات USA Today ، The Wall Street Journal, The Hollywood Reporter, Premiere ، و People-on-Line به چاپ عکس و تفصيلات اين مراسم اختصاص می يابد . برآورد شده که تعداد مشتاقان پیگيری اخبار و اطلاعات مربوط به مراسم اعطای جوايز RAZZIE در سال به حدود يک بيليون نفر رسيده و به همين جهت سينماگران هاليوودی ديگر صريحا نگران نگاه تيزبين ِاعضای اين بنيادند .

بنيانگزار اين مراسم جان ويلسون بود ، شيفته ء عيبجوی سينما . نويسنده ء کتابهای «تمام چيزهايی را که می دانم از فيلم ها آموختم» و «راهنمای رسمی تمشک طلايی برای بهترين بدهای هاليوود» (فهرست ۱۰۰ تا از بدترين فيلم های ساخته شده تابحال) . «تمشک طلايی» استهزای کليه‌ ء مراسم اعطای جوايز بطور عام و مراسم اعطای اسکار بطور خاص است . بنياد تمشک طلايی تيرهای تمسخر خود را بيشتر به سوی اشتباهات پرخرج و عظيم هاليوود نشانه می رود ، و فيلم های مستقل و کم خرج معمولا از ريشخند اعضای اين بنياد مبرا هستند . از بين شرمندگان دريافت جايزه ء «بدترين فيلم» تابحال اين بنياد مي توان از فيلم های عظيم و پرخرج (و برخی در عين حال پرفروش) نظير «HOWARD THE DUCK» ، «HUDSON HAWK» ، «LEONARD PART 6» ، «MOMMIE DEAREST» ، «SHOWGIRLS» ، و «BATTLEFIELD EARTH» نام برد . ستارگان برنده ء RAZZIE همه نوع هنرپيشگانی هستند از بيل کازبی گرفته تا کوين کاستنر ، و حتي لارنس اوليويه ... از مدونا گرفته تا برت رينولدز ، پرينس ، بروک شيلدز ، بو دِرِک . قهرمان همه ء دورانِ اين مراسم هم سيلوستر استالونه است با ۲۹ بار نامزدی و ۹ بار پيروزی تا به امروز !

بدترين بازيگر مرد
از سيلوستر استالونه گرفته تا لارنس اوليويه

هيچيک از برندگان RAZZIE بدترين هنرپيشه ء مرد ، به اندازه ء استالونه استعدادِ کسب اين جايزه را نداشته اند ! در بين آنان برخی باعث تعجبند ، مثلا بيل کازبی برای «لئونارد - قسمت ۶» و کوين کاستنر که سه RAZZIE را بخود اختصاص داده ، برای «رابين هود : شاهزاده ء دزدان» ، «وايات ارپ» ، و «پستچی» . اين بخش مراقب بدترين بازيگران است ، ستارگان بزرگ سينما که نمی توانند بازی کنند (مثل برت رينولدز) ، يا بازيگران بزرگی که در نقش های پَست ظاهر می شوند (مثل لارنس اوليويه در «INCHON») ، يا «ستارگان فوری» يعنی آندسته از بازيگرانی که از دنيای موسيقی پاپ به سينما راه می يابند و بايد فوری از روی پرده ء سينما پاک شوند (مثل نيل دايموند در «آوازه خوان جاز» يا پرينس در هر فيلمی که در آن ظاهر شده!) ، از «ستارگانی» که همه عاشق تنفر از آنها هستند(مثل اندرو دايس کلی و تام گرين!) تا بازيگران بسيار بدی که همه آنها را فراموش کرده اند (مثل کلينتون اسپيلزبری ؟!؟!) .

بدترين هنرپيشه ء زن
بو ، پيا ، بروک ، مدونا ، و «مادر عزيز»

ستارگان محترمی که يا سناريوی خوبی نيافته اند يا در «نمايش ۲۰ و در IQ ...» تشريف دارند و بهرحال از ايفای نقش دريغ نفرموده اند ، مشمول دريافت اين جايزه اند . خواه فی داناوی «مادر عزيز» باشند ، خواه مدونای Material Mom ، خواه ماريا کری باشند در GLITTER ، خواه بروک شيلدز : مدلِ خوش اندام ِگيج ، و خواه اليزابت برکلی ِ SHOWGIRLS . بو درک يا پيا زادورا هر يک به تنهايی می توانند نقش برجسته ء پوستر دريافت اين جايزه باشند .

بدترين فيلم
چرا «هاوارد» اردک ، «INCHON» بدنام ، و «فردی» انگشت نما شد

تمشک های طلايی طی ۲۲ سال پرواز بدترين دستاوردهای هاليوود را هدف خود قرار داده اند . «هاوارد اردک» ، «غرب ِ وحشی ِ وحشی» ، «فردی انگشت نما شد» ، «CAN'T STOP THE MUSIC» ، و «INCHON» . البته هميشه اين برندگان کم فروش هم نبوده اند ! مثل : «رمبوی ۲» و «پيشنهاد بی شرمانه» .

كانديداهای جوايز تمشک طلايی بوسيله 465 عضو انجمن كه دست اندركاران صنعت فيلم ، روزنامه نگار ، و سينمارو در امريكا و خارج از امريكا می باشند ، انتخاب می شوند و برندگان هرگز برای دريافت جوايز خود (تمشكی پلاستيكی با آب طلا و به اندازه ی يك توپ پينگ پنگ) حاضر نمی شوند ، بجز تام گرين که برای «فردی انگشت نما شد» در محل برگزاری مراسم حاضر شده و جوايز خود را دريافت نمود !

فهرست اسامی برندگان (!) تمشک های طلايی از ۱۹۸۰ تاکنون را می توانيد در اين پيوند ملاحظه کنيد ، و رکوردداران پيروزی و نامزدی را در اينجا .

و اما کانديداهای امسال ، منتخبين ۲۳ مين دوره ء اعطای جوايز تمشک طلايی . فاتحان گيشه و نامهای بزرگ . قهرمانانی که می توانند جوايز احتمالی خود را در ساعت ۱۱ صبح روز شنبه ۲۲ مارس ۲۰۰۳ در محل هتل شرايتون سانتا مونيکا دريافت نمايند .

با ملاحظه ء کانديداها رکورددار فيلم «CROSSROADS» بريتنی اسپيرز است با ۸ نامزدی ، «جنگ ستارگان - اپيزود II» و «SWEPT AWAY» با ۷ نامزدی مشترکا در رديف دوم ، «پينو کيو»ی بنينی با ۶ نامزدی در رديف سوم ، «ماجراهای پلوتو نَش» ادی مورفی با ۵ مورد - «آقای ديدز» آدام سندلر و «منِ جاسوس» مورفی با ۳ مورد - و «روز ديگری بمير» و «SHOWTIME» مورفی و دنيرو هريک با ۲ نامزدی در رديف های بعدی قرار دارند .

ادی مورفی (با «... پلوتونش» ۸۵ ميليون دلار هزينه و ۵ ميليون دلار فروش) ، بنينی (عجيب و غريب تحسين شده بخاطر «زندگی زيباست») ، جورج لوکاس ، آنجلينا جولی ، جنيفر لوپز ، وينونا رايدر ، بريتنی اسپيرز ، مدونا ، ماريا کری ، و بو درک همگی جزو تقبيح شدگان قرار دارند . حضور رابين ويليامز و کريستوفر واکن و رابرت دنيرو هم در اين جمع واقعا مايه ء تاسف است .

پايان

  [ ۹:۲۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱






«ساعات»

The Hours - 2002







مشخصات کامل فيلم



«زندگی» ... شيرين ترين ميوه ء تمام فصول

«ساعات» داستان زندگی سه زن است که در جستجوی زندگی پرمعنی و مفهوم تری هستند . هر يک در زمان و مکانی متفاوت زندگی می کنند ، و آمال و ترس هايشان به يکديگر مربوط است .

ويرجينيا وولف در بيرون لندن (ريچموند) و در اوايل دهه ء ۱۹۲۰ ، در عين جدال با بيهودگی نوشتن نخستين رمان بزرگش «خانم دالووی» را آغاز می کند . لورا براون مادر و همسری است ساکن لس آنجلس در سال ۱۹۵۱ که اندکی پس از پايان جنگ جهانی دوم «خانم دالووی» را می خواند ، او چنان تحت تاثير رمان قرار می گيرد که اقدام به ايجاد تغييراتی مخرب در زندگيش می کند . کلاريسا ووقان «خانم دالووی» معاصر وولف است ، در نيويورک امروز زندگی میکند و عاشق دوستش ريچارد است ، شاعر باذوقی که به ايدز مبتلاست . داستان اينان به هم می پيچد و سرانجام در يک لحظه ء مکاشفه ء جمعی حيرت آور و مافوق تصور ، به هم می رسد .

«مايکل کانينگهام»

«ساعات» فيلم عجيبی است ، بهترست بگويم حيرت آور . پس از تماشای نخستين بار آن حسی عجيب وجودم را پر کرده بود . چرا اين سه زن خوشبخت نبودند ؟ آيا اين سه زن همگی تکرار «خانم دالووی» بودند ؟ در همه ء اعصار ؟ آيا آنچه از فيلم می آمد ربطی به فمينيسم داشت ؟ ... «ساعات» فيلم سختی است ، مواجهه ء با آن ساده نيست ، در ست مثل خودِ زندگی . يک بار ديگر به تماشای آن نشستم . مفهومی عزيز و شريف در فيلم جاريست ، مفهومی تعقلی و در عين حال فراتعقلی . «خانم دالووی» ويرجينيا وولف پوسته و در عين حال مؤلفه ء اين داستان است . نيازی نيست «خانم دالووی» يا رمان «ساعات» مايکل کانينگهام را خوانده باشيد ، کافيست در ِ قلبتان را به روی عاطفه ء مواج ِ جاری در سناريوی درخشان برگرفته از رمان برنده ء جايزه ء پوليتزر کانينگهام بگشاييد . تاکيد بر بوسه های زنان و سردی روابط آنان با شوهرانشان و ... بهيچ وجه نبايد فريب فمينيسم را در ذهن تان جا دهد ، اين سرگشتگی چهار زن ِ فيلم (با احتساب خودِ خانم دالووی) است که از بودن خود راضی نيستند ، نوعی خلاء در زندگی دارند ... بعضی می دانند چه می خواهند و بعضی نه ؟ مغلوب ترينشان خانم دالووی است که در همان آغاز فيلم سرنوشتِ پايانِ رمانش رقم می خورد ، ناکام ترين لورا براون ، درمانده ترين ويرجينيا وولف ، و موفق ترين کلاريسا ووقان .

«خانم دالووی» خود را غرق می کند ، ولی لورا به خاطر فرزندِ در بطنش و تعلقاتی که به زندگی دارد (عليرغم تا آستانه پيش رفتن) نه ! متعلقات لورا به زندگی برايش کافی نيست به همين جهت بعدها در می يابيم که همسرش را ترک کرده ... و البته باز هم خوشبخت نشده . کاری که ويرجينيا وولف نکرد و عاقبت در ۱۹۴۱ به خودکشی او ختم شد . تلاشی که در سکانس درخشان گفتگو با شوهرش در ايستگاه قطار ِ به لندن دارد ... او عاشق لندن بود و به تجويز پزشکان از آنجا دور ماند . تبعيد و تعليقِ اجباری را پذيرفت و در جايی از رمانِ خانم دالووی (به نقل از فيلم) گفت : «يکی بايد بميرد تا بقيه ارزش زندگی را بيشتر دريابند» . اما کلاريسا ... او در نيويورک و در آستانه ء برگزاری جشنی است (چون خانم دالوویِ ۱۹۲۳ و لورا براونِ ۱۹۵۱) به افتخار جايزه ء شعری که به ريچاردِ محبوبش تعلق گرفته ، همه ء دوستان او و ريچارد دعوت شده اند ، حتی محبوبِ همجنسِ ريچارد! ريچارد که از ايدز رنج می برد دل از دنيا بريده ، او در انتظار ِ مرگ است و ديگر خوشبختی را نمی شناسد ، ولی کلاريسا او را به حضور مجدد در صحنه ء زندگی حتی به همين شکل تشويق می کند ... او ريچارد را دوست دارد و وضع موجود مايوسش نکرده ، اگرچه آمالِ مشخصش در دسترس نيست ولی نااميد نشده ، کلاريسا واقعيت زندگی را درک کرده ...

در پايان شاهد مواجهه ء او هستيم با لورا براون ، خانم دالووی مجسمِ معاصر ، همجنسش از ورای دورانها را ملاقات می کند و ... نوشتن بيش از اين ممکنست زيبايی يکی از درخشانترين پايان بندی و نتيجه گيری های ساليان اخير سينما را از شما دريغ دارد .

استيفن دالدری به زيبايی تمام قدرت بازی گيری از ستارگان تراز اول خود (نيکول کيدمن ، جوليان مور ، و مريل استريپ) را به نمايش گذارده ، و با تقطيع ِ داستان زندگی اين سه بخصوص در فصل های آغازين از طريق سکانس و نماها و حتی حرکات و کلماتِ مشابه ِموازی ، بسيار جسورانه ذهنيت و زندگی پرسوناژهای اصلی خود را شکل می دهد . در چند قطع سريع از بيدار شدن زنان در همان ابتدای فيلم ، کيدمن و استريپ هر دو موهايشان را مرتب می کنند . کيدمن که خم مي شود تا آبی به صورت بزند ، استريپ سر بلند می کند . کيدمن که شروع به نوشتن خانم دالووی می کند ، مور را مي بينيم که آنرا می خواند و استريپ که قصد راه اندازی جشن را دارد .

کيدمن نشان می دهد که اگر گلدن گلوبِ بهترين بازيگر زن نقش اول را بخاطر اين فيلم تصاحب کرده ، بی دليل نيست . با آن بينی گريم شده ء زشت و آن سر و وضع محالست در وهله ء اول ستاره ء خوش چهره و اندام مولن روژ را بجا آوريد ، بازی کاملا حسی و زيرپوستی نقش کم حجم ولی پرتاثيری چون ويرجينيا وولف و در آوردن ِ آن دلمشغوليها و عصبيت و سرگشتگی هم هيچ جای حرفی باقی نمی گذارد . چنين فرصتِ کم و کارِ زيادی بنظر من از او رقيبی جدی برای سلما هايکِ «فريدا» می سازد . کاش می شد به هر دو اسکار بدهند !

سناريوی فيلم در عين در اختيار داشتنِ رمانی خوب به عنوان مبنای اقتباس ، در بيان اين داستان کاملا ذهنی از قدرت بالايی برخوردار است . پرهيز از فلاش بک و فلاش فوروارد و بجای آن ، کاربرد زمان شکسته و حداقلِ استفاده از مونولوگهای روايی روی تصوير از شواهد اين مطلب است .

در نهايت ...

«ساعات» برگزيدنِ زندگی است بجای مرگ . در باره ء علت تلاش ما است برای زنده بودن غليرغم دردهايی که اين زندگی برايمان می آفريند . در باره ء آن چيزهايی است که نمی گوييم چون در غالب کلمات نمی گنجند . فيلمی است درباره ء عواطف گمشده مان ، حالات ناگفته و اهميت آنچه در اعماق زندگی سطحی هرکس می تواند موجود باشد . درباره ء ارزش روابطی که می تواند حتی بسيار سست بين مان ريشه گرفته باشد . بايد همه ء اينها را دريابيم .

پايان

  [ ۹:۲۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب