... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۱


اسطوره شناسی - Mythology


از آغاز بايد کـه داني درسـت
سر مايه ء گوهران از نـخـسـت
(فردوسی)


قسمت اول / قسمت دوم

موضوعات مشترک

موضوعات زير را براحتی مي توان در تمام اساطير جهان تشخيص داد :

خدايان آسمان و زمين اغلب پدران و مادران نخستين هستند . خداوند آفريدگار معمولا" انسان هاي نخستين را از بخشي از خاک يا زمين مي آفريند ، شايد مثلا" از گل رس ، درخت ، سنگ ، يا گياه . خدايان با راه انداختن سيلي عظيم کاري مي کنند که لااقل بخشي از دنيای فناپذيران يا آدميان از بين برود . در دنيا ، همانگونه که در طبيعت ديده می شود : پس از زايش ، کمال ، و مرگ ، زايش مجدد يا تولد دوباره فرا می رسد .

قهرمانان و پهلوانان فرزندان خدايان هستند و زايشی غيرعادی دارند ، از نيرويی خارق العاده برخوردارند و با استفاده و به کمک سلاح های ويژه به جنگ هيولاها و ديوان می روند و آنها را می کشند ، به سفرهای دشوار و پرمخاطره می روند ، و از جمله کارهايی که می کنند يکی اينست که به دنيای زير زمين می روند و به مرگی‌ غيرعادی می ميرند.

Zeus

Hotei

Ammon

Anahita

زئوس خدای خدايان يونان يکی از هفت خدای شينتوی ژاپنی . خدای شادی و خنده و شعور خشنودی خدای خدايان مصر . معادل زئوس الهه ء آب و حاصلخيزی ايرانی . همچنين الهه ء جنگ و حامی زنان


اعتقاد به يک يا چند قدرت ملکوتی و خداگونه که زندگی می آفرينند و بر مسير حرکت و فعاليت دنيای هستی هم نظارت دارند پاره ء جدايی ناپذير اسطوره هاست . در سراسر جهان اين خدا خواه به شکل حيواني ، ويژگی يا صفات انسانی و آدميزادگی دارند ، يعنی اينکه فکر میکنند ، فعال هستند ، و درست مثل آدمی زادگان سخن می گويند . آنها از نظر نحوه ء رفتار و سلوکشان با انسانها بايکديگر فرق می کنند . شماری از خدايان ، مثل خدايان يونان ، مصر ، هندوستان ، و امريکای شمالی استعداد و هوش و زيرکی انسانها را می ستايند ، آنها را دوست دارند و از ايشان حمايت میکنند و می کوشند به ايشان ياری رسانند . خدايان ديگر مثل خدايان سومری ، بابلی ، و اروپای شمالی هيچ علاقه ای به سرنوشت انسانها ندارند و نسبت به آنها بی تفاوتند .

هدف اسطوره ها

اسطوره ها از آغاز به صورت داستانهای سرگرم کننده اما با اهداف و منظورهای جدی آفريده شده اند . کشش و جاذبه شان سبب شده است که تا صدها و شايد هزاران سال دوام يابند . هدف و منظور جدی اسطوره اين است که يا می خواهد ماهيت و طبيعت دنيای هستی را توضيح بدهد (اسطوره های آفرينش و باروری) ، يا به اعضای جامعه بياموزد که برای بهتر کار کردن و فعاليت خود - در آن فرهنگ ويژه و موردنظر و کامياب بودن در آن - چه رفتار ، کردار ، و روشی را بايد در پيش گيرند (اسطوره هاي قهرماني و پهلواني يعنی «حماسه ها») .

هر فرهنگ ويژه ای ممکن است به آفرينش کل جهان هستی علاقه مند باشد ، که (براي تبيين موضوع) از موجودات ملکوتي و خداگونه يی که زمين و آسمان را از هم جدا می کنند آغاز می کند . بيشتر فرهنگ های بزرگ نخست با آفرينش جهان هستی آغاز می کنند : توده يی آشفته و نابسامان و بی شکل ويژه که رب النوعی واحد يا دو رب النوع آنرا جدا می کند . بعضا" شمار رب النوع ها رو به افزايش می نهد ، آنگونه که هر رب النوع يا الهه می تواند در طراحی و ساختار دنيای هستی سهم و نقش ويژه ء خود را داشته باشد ، و آن رب النوع آفريدگار ، زندگي و هستی را به صورت گياه ، جانور ، و انسان به زمين می بخشد .

از سوي ديگر شماري از فرهنگ ها فقط به آن گروه از اسطوره ها علاقمندند که از اصل و آغاز اقوام خودشان سخن به ميان میآورند و روحيه ء ملی گرايانه (ناسيوناليستی) شان را نيروی بيشتری می بخشد .

شاهنامه

اثر حماسی و منظوم حکيم ابوالقاسم فردوسی



به عنوان مثال از قوم ناواهو بايد ياد کرد که سفر به آخرت را با گذشتن از چهار دنيا و ورود به دنيای پنجم معادل می دانند . همچنين اقوام سلتی ايرلند هم به نحوه ء ايجاد کشور ايرلند علاقه ء شديدی نشان می دهند ، و ژاپنی ها از نحوه ء آفرينش جزايرشان سخن می گويند ، و يوروباها در آفرينش هستی ، از دولتشهر مقدس شان ياد میکنند .

ادامه دارد ...

  [ ۹:۱۰ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۱



آخرين وسوسه ء مارتين اسکورسيسی


به مناسبت روی پرده آمدن «دار و دسته های نيويورکی»


در جواب سوال «بزرگترين فيلمساز امريکايی ۳۰ سال اخير کيست؟» ، در ميان منتقدان و هواداران سينما بحث و مجادله ء چندانی نخواهيد يافت . مارتين اسکورسيسی با کلاس و سبک کاری خاصش و جلب توجه دنيای فيلمسازی از ۱۹۷۳ با فيلم های «خيابانهای وسط شهر» (Mean Streets) و «راننده ء تاکسی» پاسخی تقريبا" همگانی است .

از «گاو خشمگين» تا «سلطان کمدی» تا « آخرين وسوسه‌ ء مسيح» ، و تا «بر و بچه های خوب» چنان برمی آيد که اسکورسيسی طومار سنت های کهن و بزرگ هاليوود را با روحيه ء طغيانگر و جاه طلبی خاص کارگردانان جوان دهه ء ۱۹۷۰ در هم پيچيده است .

آثار اسکورسيسی دو نمود بارز دارند : مناظر بزرگ و وسيع از نيويورک که او در زمان کودکی خود در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ديده است ، و تاثير ناشی از سينمای نئورئاليسم ايتاليا و موج نوی فرانسه که در او کنشی شخصی و اجتماعی در فيلمسازی را باعث گرديده است . فيلم های او شخصی ، درون گرا ، پويا ، و منحصر بفردند . پرده های نقاشی اجتماعی اش هميشه وسيع و حاکی از نوعی احترام و قدردانی نسبت به نيروهای اجتماعی ، فرهنگی ، و سياسی تغيير دهنده ء زندگی فردی انسانها بوده ، و عظيم و فريبنده اند .

در سالهاي دهه ء ۱۹۹۰ فيلمهای اسکورسيسی تنوع بسيار يافت . تمرکز روی موضوعات کمتر مورد بحث باعث شد تا برخی از اين آثار چندان مورد توجه و قدردانی قرار نگيرند . در «کازينو» (۱۹۹۵) او به بی پروايی امريکايی بازگشت ، به دليری و خشونت عاميانه ء امريکايی گنگسترها و اسطوره شناسی آنها ، شايد برای خداحافظی با اين ژانر . «کازينو» در ميان دو سفر به قلمروهای ناشناخته قرار گرفت . سفری به دنيای تشريفات پيچيده و محرمانه ء طبقه ء اشراف منهتن در آغاز قرن بيستم در «عصر معصوميت» (۱۹۹۳) ، و سفر به تبت برای واگويی داستان کودکی دالايی لاما و پيروزی ملتش در «کوندون» (۱۹۹۷) حيرت آور . شايد اينها بهترين آثار دوران کاری او باشند ، ولی گويا فقدان اسلحه پردازی و هفت تير بازی و وسايل صحنه و لباسهای بليزر (حالا ديگر نه چندان) شيک ، تماشاگران عادی را دلزده و دور کرد .

بعد از شکست تجاری «بيرون کشيدن مردگان» (۱۹۹۹) اسکورسيسی به پروژه ای پرخرج روی آورد ، پروژه ای که چند دهه روی آن کار کرده بود . «دار و دسته های نيويورکی» حماسه ای است بزرگ و اپراگونه درباره ء برخورد بومی انگلوامريکايی ها و مهاجران ايرلندی که در شورش های ۱۸۶۳ نيويورک به اوج خود رسيد .

از آنجا که منهتن ۱۴۰ سال پيش در عمل و بواسطه ء ساختمان سازی های متعدد کاملا" محو شده ، اسکورسيسی نيويورکی عظيم در مجموعه استوديوهای چينه چيتا در بيرون شهر رم ايتاليا ساخت . شايد همين امر يکی از دلايل تبديل اين فيلم به يکی از پروژه های پرخرج دهه های اخير باشد .

در «دار و دسته های نيويورکی» لئوناردو دی کاپريو و دنيل دی لوئيس در نقش رهبران دسته های خيابانی رقيب ظاهر می شوند . فيلم روز جمعه ء گذشته ۲۰ دسامبر روی پرده رفته است و فقط در ۱۵۰۴ سالن نمايش داده می شود . فيلم که اصلا ادعای تجاری و گيشه ای بودن و داعيه ء رقابت در فروش ندارد موفق شده در سه روز اول در رتبه ء چهارم جدول پرفروشها و در حال حاضر سوم اين جدول با سه رتبه بالاتر از «اگه ميتونی منو بگير» اسپيلبرگ با بازيهای دی کاپريو و تام هنکس ، قرار گيرد .

  [ ۱۲:۱۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۱

آزادی مجوز آزادی از آرامگاه ابدی سينما آزادی


سينما آزادی تهران در بهار سال ۱۳۷۶ آتش گرفت و با اين که بنظر می رسيد قابل مرمت باشد ، چند ماه بعد با وعده ء ساخت يک مجموعه ء چند سالنی بسرعتی باورنکردنی تخريب شد ... حالا گودال بی مصرفی است در تقاطع خيابان دکتر بهشتی و وزراء .

به نقل از منبعی موثق گويا گوش شيطان کر ، حوزه ء هنری بالاخره تصميم گرفته تا ساخت اين مجموعه را آغاز کند . البته آماده سازی نقشه ء ساخت (بعد از آنهمه مسابقه و سکه و طراحان داخلی و خارجی و ... !) و اخذ مجوزهای شهرداری تهران نيز لازمست .

بهرحال تا اينجای کار معاونت سينمايی وزارت ارشاد مجوز تغيير کاربری يکی از سينماهای متعلق به حوزه برای تامين توان اقتصادی ساخت و ساز اين مجموعه ء فرهنگی - تجاری را که گويا خيلی مورد علاقه ء آن وزارتخانه و معاونت مسئول هم هست صادر کرده ، يعنی مجوز عدول از همان ممنوعيتی (ممنوعيت تغيير کاربری اماکن فرهنگی) که تابحال مانع تعطيل تدريجی صنعت سينما در دو دهه ء اخير بوده صادر شده است !

چه می دانيد شايد معضل تعطيلی تدريجی سالن های نمايش در اقصی نقاط ايران با اين تروکاژ حل و فصل گردد . اصولا عدم دسترسی به فيلم قابل نمايش ، و تجاوز هزينه های سينماداری از درآمد ، و ترقی غيرقابل گذشت ارزش اقتصادی ملک و سرقفلی سالن های نمايش (خصوصا در تهران) و ... با يک مجوز کلک سالنها را خواهند کند . به اميد روزی که هر ايرانی يک مغازه داشته باشد : سه کله ، دو کله ، يا حتی بی کله !

بنظر شما اينهمه بودجه و هزينه های چپ و راست و اين بعد تسهيلات بانکی اعطايی در سطح کشور به مقوله های بجا و نابجا ، يا حتی اوراق مشارکت های داخلی و خارجی ، مختصرا" و جزئا" و ريزاتا" هم قابل مصرف در اين راه فرهنگی نبود که مجوز تغيير کاربری يک سالن سينما لازم باشد ؟ سينما برای نجات خودش بايد قربانی شود ؟! جل الخالق به اينهمه نبوغ در راستای اعتلای فرهنگی !!!

  [ ۲:۰۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۱


«عزيز(انـ)م مـ(ا/)ـن کوک نيستـ(يـ)م»

_________________________________________
نويسنده و كارگردان: محمدرضا هنرمند / تهيه كننده، مدير توليد و مجري طرح: سيدكمال طباطبايي / مدير فيلمبرداري: محمد آلادپوش / تدوين: محمدرضا موييني / موسيقي: سعيد انصاري / طراح صحنه: ايرج رامين فر / طراح لباس و چهره پردازي: علي عابديني / صدابردار: محمود سماك باشي/ صداگذاري و ميكس: محمدرضا دلپاك / عكس: غوغا بيات / زمان: 95 دقيقه / سال ساخت: 1380/ بازيگران: پرويز پرستويي، فاطمه معتمدآريا، مهدي فتحي، محمد كاسبي، فرهاد آئيش، ماني نوري، سپهر آزادي،‌ مهران رجبي، حسن شيرزاد، مجيد عبدالعظيمي، جمشيد شاه محمدي، زهره مجابي، نورعلي لطفي، صالح ميرزا آقايي،‌الهام حاجي زاده
خلاصه داستان: حميد افشاري به همراه پسرش رامين، زندگي فقيرانه و دشواري را مي گذارند. رامين مفتون کامپيوتر است و حميد افشاري براي رفع تکليف پدرانه به رامين قول داده است تا در صورت قبولي با معدل 20 در پايان سال تحصيلي براي او کامپيوتر مورد نظرش را بخرد. رامين هم علي رغم انتظار و پيش بيني با معدل 20 قبول مي شود. حميد افشاري براي وفاي به عهدش تحت فشار قرار مي گيرد و ...
_________________________________________

اختصاصی سايت پندار


پايان سادگی ، پايان خوشدلی ... خداحافظ معصوميت ، خداحافظ شادی


به حساب گرته برداری های مطبوع «هنرمند» از کارهای مل بروکس و جری زوکر («مرد عوضی» و «موميايی ۳») به ديدن «عزيزم من کوک نيستم» رفتم . پيشاپيش با لبخند در صندلی جابجا می شدم ، ولی رژه ء گونه های مختلف اجتماعی ، کمدی ، ملودرام ، تريلر ، اکشن سکانس های مختلف فيلم مذاقم را تلخ کرد ! «هنرمند» که جهانگيری و ملکان نيست ! اين چه آش شله قلمکاريست ؟!! و ... کاملا" در اشتباه بودم ، «هنرمند» اينطور خواسته بود ! بازيگران و حتی اسم فيلم را عمدا" چنين انتخاب کرده ... بخوبی از توقع همه نسبت به فيلم بعدی خود اطلاع داشته ! «هنرمند» واقعا" هنرمند است .

«حميد» موجودی مضحک و يک فکاهه ء ساده نيست ، او انسان است . انسانی عادی و معاصر ، از آن دسته که با نگاهی به اطراف و يا حتی در آينه مثل او را براحتی خواهيد يافت . سر و وضع او هم با حساب و کتاب طرح شده است . او يک بوروکرات کاملا ساده و معمولی است ، حتی در شغلش هم دستش به جايی بند نيست ، مگر عوض کردن وقت يک دادگاه چقدر ارزش دارد ؟ ... و نيازهايش امروزيست ، گاهی نه چندان معمولی و حتی بعضا" نسبت به معاشش بزرگ و چرا نبايد نياز او بيش از غم نان و روزی بخور و نمير باشد ؟ گيريم که فرزان هم کامپيوتر نداشته باشد ، چرا رامين بايد آرزويش را فرو بخورد ؟ چرا ؟!!

در مقام خريد ، فروشنده به حرف حميد گوش نمی دهد ، به او توهين می شود چون پول ندارد ... و حالا اين حميد است که کامپيوتر می خواهد و بهای آنرا نيز می پردازد . او نسبت ۳۰-۷۰ را انتخاب کرده ، از يک ميليون درست معادل هفتصد هزار تومان ... و عجب تيمارستانی است اين دنيا . يک ميليون تومان او به يک ميليون دلار تعبير می گردد و هنگامه ای به پا می شود ، آخر يک ميليون دلار هم منطقی است !!! جرم وقوع يافت و تعقيب و مراقبت آغاز گرديد و ناگهان ... ناگهان سر و کله ء عشق پيدا شد ... با شميم سادگی و به وساطت خوشدلی ... کامپيوتر و پول و ... دنيا فراموش شد .


گل و شيرينی و بوی مطبوع غذا به خانه آمد ... و دمپايی بنفش ، درست به رنگ لباس محبوب . شبی زيبا که خيلی زود به اشک نشست ، اشکی پر در حدقه ء چشم حميد . رويای او از سر سادگی بود و خوشدلی ... حميد همان مرد معصومی بود که خلاف نمی کرد و خلوت صحبت کاری نمی پذيرفت ... اگرچه مثل هر انسانی وسوسه پذير بود . ساده و خوشدل بود ولی نه کند ذهن و کودن ، در عين شعور به فرزندش که فقط او را داشت قول داده بود و بر سر ادای اين قول حالا بر پرتگاه اجتماع ايستاده بود ، برای هفصد هزار تومان .

«هنرمند» پراکندگی گونه های طرح شده ء خود تا اين لحظه را با درايت و به درستی جمع کرد . ملاقات رويا با حميد و رامين در خانه ء آنها نقطه‌ ء عطف فيلم شد و گونه ء اصلی فيلم رخ نمود : «اجتماعی» . حميد ابتکار عمل را بدست گرفت و با فرزان تنها شد . در سکانس پايانی از دست هيچکس کاری ساخته نبود ، حميد بود و رويا و فرزان و ديگران در بيرون کارزار . مجرم و قربانی و ناجی ؟ حميد که مجرم نبود ، پس چه کسی مرتکب جرم شده‌ ؟ سرانجام کار چه خواهد بود ؟ چهره ء درهم و نگران و سردرگريبان رامين در اتومبيل پليس در بيرون معرکه ... کلام انسانی و غيرشعاری رويا ... محبت ها و خداحافظی فرزان ... و ماسک های حاکم بر زاويه ء ديد ... «هنرمند» هنرمندانه و روياپردازانه کار را تمام کرد ... « با وضع اون بيرون بايد پرنده بشی » ... و حميد پرنده شد . ولی آيا هميشه همه چيز آنطور پيش می رود که دلمان می خواهد ... که دل جمع می خواهد ... آيا هميشه «پايان خوش» متصور است ... يا واقعيت انگشت بر سقف ماشين می کوبد و پک عميق به سيگار می زند و ماسک بر چهره می کشد ؟

کمدی «هنرمند» اين بار سياه است ، يک کمدی بوف ... حق دارد ... اوضاع و احوالمان کوک نيست ... واقعا" کوک نيست ، وقتی بايد بجای لبخند بر لب ... اشک در حدقه ء چشم داشته باشيم .

مشخصات و پوستر فيلم : سايت ايران اکتور
تصوير متن : سايت ۳۰نما

  [ ۱۲:۲۱ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۱

برنامه ء زمستانی سينما تک
موزه ء هنرهای معاصر تهران


برنامه ء زمستانی سينما تک موزه ء هنرهای معاصر تهران اعلام شد . برای کسب اطلاع کامل ، به اينجا مراجعه کنيد .

  [ ۱۰:۵۳ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۱

سينمای IMAX



در محله ء واترلوی لندن سالن سينمای منحصر بفردی ساخته شده با نام «سالن سينمای IMAX لندن» که به موسسه فيلم بريتانيا (BFI) يا [British Film Institute] تعلق دارد . اين سالن که در سال ۱۹۹۹ در لندن ساخته شده ، نمونه ای است از سالنی که نخستين بار در ۱۹۹۷ در امريکا ساخته شد .

اصطلاح IMAX برگرفته از عبارت'Image Maximum' به معنای «حداکثر تجسم» است و می توان آنرا به مفهوم قدرتمندترين شيوه ء ممکن برای تماشای فيلم به کار برد .

فرقی که تماشای فيلم به شيوه ء IMAX با تماشای فيلم به شيوه ء سنتی دارد ، اين است که در شيوه ء IMAX فقط فيلم نمی بينيد بلکه احساس می کنيد در فضای فيلم حضور داريد . يا در داخل بدن انسان هستيد ، يا برای بقا می جنگيد ، يا به اعماق دريا شيرجه می رويد . عامل اصلی تصور اين فضا بزرگترين فريم فيلم در تاريخ سينماست که با پيچيده ترين پروژکتور سينمايی جهان بر وسيع ترين پرده ء سينمايی که حوزه‌ ء ديد جانبی تماشاگران را کاملا احاطه می کند ، نمايش داده می شود .

پرده ء IMAX سينمای لندن ۲۰ متر ارتفاع و ۲۶ متر عرض دارد .

قطع سطح هر فريم فيلم IMAX ده برابر سطح هر فريم فيلم ۳۵ ميليمتری ، بيست برابر سطح هر فريم فيلم ۱۶ ميليمتری و سه برابر سطح هر فريم ۷۰ ميليمتری است . اين بدان معناست که هر فريم فيلم IMAX می تواند ۱۰ برابر بيشتر از فريم فيلم های ۳۵ ميليمتری ، اطلاعات بر روی خود ضبط نمايد . هنگامی که تصاوير گرفته شده با اين شيوه ء جديد به نمايش درمی آيند ، کيفيت شگفت انگيز همراه با استفاده ء کامل از حوزه ء ديد جانبی بعلاوه ء شفافيت و وضوح صدای آن ، تصور «حضور واقعی شما در متن تصوير» را موجب می شود . ديگر فقط تماشاگر صحنه ها نيستيد .

پروژکتور IMAX پيشرفته ترين ، قدرتمندترين ، و دقيق ترين سيستم نمايش تصوير در جهان است . فيلمسازانی که شيوه ء IMAX را ابداع کرده اند ، برای خلق «تصور حضور در تصوير» کار را با استفاده از دوربين های فيلمبرداری چندگانه و نمايش فيلم ها با چند پروژکتور آغاز کردند . بهيچوجه دوربين يا سيستم نمايش مستقلی برای خلق تصويری با وضوح و اندازه ء لازم برای اين کار وجود نداشت ، بنابراين آنها شروع به تحقيق برای ساخت سيستمی کردند که آنها را قادر به خلق اين تصور بدون نياز به شيوه های نمايشی ترکيبی نمايد . ابتدا سيستمی با عنوان «15perf/70mm» ابداع کردند ، ارتفاع فريم فيلم به اندازه ء فيلم های ۷۰ ميليمتری و عرض آن به اندازه ء ۱۵ سوراخ صدا (perforation) . برای گرفتن تصاويری با حداکثر کيفيت هيچ صدايی هم برای فيلم در نظر نگرفتند . فيلم با سرعت ۲۴ فريم در ثانيه از مقابل عدسی پروژکتور می گذرد ، با سرعت ۳۳۴ فوت در دقيقه . دو مايل فيلم در يک فيلم متعارف IMAX ! يک پروژکتور ۳۵ ميليمتری هم با سرعت ۲۴ فريم در ثانيه فيلم نمايش می دهد ، ولی سرعت نمايش فيلم در اين شيوه ۹۰ فوت در دقيقه است . فيلم ۳۵ ميليمتری بصورت عمودی از مقابل عدسی پروژکتور می گذرد ، در حالی که فيلم IMAX افقی حرکت می کند . فيلم از داخل پروژکتور با حرکت موجی مداوم (Rolling Loop) حرکت می کند ، برخلاف پروژکتورهای نمايش سنتی فيلم که سيستم حرکتی متناوب دارند . هر فريم فيلم IMAX روی خارهای پروژکتور پيچيده شده و از روی صفحه ء شيشه ای نوری مخصوصی که «Field Flattener» نام دارد می گذرد ، در اينجا فيلم در محلی تخت در مقابل شيشه ای با فاصله نگه داشته شده و تصوير در اين محل روی پرده نمايش داده می شود . در اين وضعيت سيستم فيلم را ، به اندازه ای که برای ايجاد تصور حضور شما در فضای فيلم لازم باشد ، کاملا ساکن نگه می دارد . بعلاوه مکانيزم باز ِ ويژه ء ديافراگم پروژکتور حجم نوری معادل يک سوم ، بيشتر از حجم نور ديافراگم پروژکتورهای سنتی روی پرده می فرستد . لامپ های مورد استفاده در پروژکتور IMAX لامپ های ۱۵۰۰۰ وات قوسی زنون (Xenon arc lamps) هستند که بوسيله ء آب خنک می شوند .

سيستم صوتی IMAX نيز بزرگتر از آنی است که تابحال مرسوم بوده است . برای پشتيبانی تصويری با ۲۰ متر ارتفاع و ۲۶ متر پهنا بايد هم از بزرگترين حجم صدای سينمايی استفاده شود . سيستم «سونيکس» (Sonics) مخصوص سالن های نمايشIMAX طراحی شده است . در اين سيستم تغيير حجم صدا در نقاط مختلف سالن حذف شده است . اين باعث می شود تا تمام حاضرين از کيفيت عالی صدا بدون توجه به اين که در کجای سالن نشسته اند ، بهره مند گردند . ۶ لبه صدا از طريق ۶ گروه بلندگوی بزرگ بداخل سالن ارسال می گردد ، ۴ گروه بلندگو در پشت پرده ء نمايش ، يک گروه در پشت سر سمت چپِ عقب ، و يک گروه در پشت سر سمت راستِ عقب حاضرين در سالن قرار دارند . علاوه بر اينها بلندگوی باس بسيار بزرگی نيز در پشت پرده نصب گرديده است . قدرت ۱۱۶۰۰ واتی صدا تماشاگران را در دنيايی از وضوح پيچيده و با خود به درون رويای تصويری جان گرفته بر پرده می برد . صدای ديجيتال فيلم از روی يک DVD بداخل کامپيوتری که تصوير و صدا را ادغام و سينک نموده و نمايش را راهبری می کند ، منتقل می شود . اين سيستم «سيستم کنترل ديجيتال صدای سالن» (Digital Theatre Audio Control) يا DTAC ناميده می شود .

دوربين های IMAX بعنوان اصلی ترين بخش از سيستم IMAX ، بی نهايت متحرک و قادر به چرخش و منعطف برای فيلمبرداری در وضعيت های خاص هستند . طراحان و مهندسين IMAX ناچار به ابداع امکانات ابتکاری متعددی بوده اند . قطع فيلم IMAX بقدری بزرگ است که مخازن فيلم دوربين های آن فقط گنجايش معادل ۳ دقيقه ء آنرا دارند . اين بدان معناست که در هر برداشت فقط می توانيد برای ۳ دقيقه کارکنيد ، بعد از آن بايد کار را متوقف و دوربين را مجددا" فيلم گذاری نماييد . فيلم گذاری دوربين های IMAX هر بار حدود ۳۰ دقيقه طول می کشد !

IMAX سه بعدی

نمايش به شيوه ء IMAX سه بعدی برای تماشاگرانش تجربه ای متفاوت به حساب می آيد . ناگهان متوجه می شويد چيزی درست در مقابل چشمان شماست ، به قدری نزديک که می توانيد آنرا لمس کنيد . فيلم ۳ بعدی فيلمی است مرکب و متشکل از دو نوار فيلم که بطور همزمان نمايش داده می شوند . دوربين های ۳ بعدی ۲ لنز دارند که فاصله ء آنها از يکديگر درست به اندازه ء فاصله ء معمول دو چشم انسان از يکديگرست . فيلم های گرفته شده با اين دو لنز بهنگام نمايش همزمان ، تصوير واحدی را خلق می کنند . تصاوير در زمان نمايش از طريق عدسی پولاريزه روی پرده افتاده و تماشاگر با چشم چپ تصوير مخصوص چشم راست را نمی تواند ببيند و با چشم راست تصوير مخصوص چشم چپ را . وی بوسيله ء عينک مخصوص پولاريزه دو تصوير را جداگانه دريافت کرده و مغزش دو تصوير را همگرا کرده و جادو اتفاق می افتد ، تصوير گويا در دسترس او و آماده براي لمس است . پرده ء نمايش با دو لامپ ۱۵۰۰۰ وات (جمعا ۳۰۰۰۰ وات) روشن می شود . گردش هوا و آب لامپها را خنک می کند . در نمايش فيلم سه بعدی هر لامپ به فيلم مخصوص يک چشم نور می تاباند .

سابقه و تشريح تکنولوژی سه بعدی نمايش فيلم


چگونه می بينيم

اصل تفاوت زاويه ء ديد اشياء بوسيله ء دو چشم راست و چپ ، زيربنای عکاسی و فيلمبرداری سه بعدی است . اگر ابتدا با يک چشم و سپس با چشم ديگر به چيزی نگاه کنيد ، متوجه می شويد که محل آن اندکی تغيير می کند . ولی با دو چشم باز تصاوير جداگانه ای که هر چشم می بيند بوسيله ء مغز ما به هم آميخته و تشکيل يک تصوير را می دهد . آميزش اين دو تصويرست که مناظر سه بعدی را ساخته و مغز ما را قادر به درک عمق و فاصله می نمايد .

پيش از سينما

برای بازسازی اين پديده بر روی فيلم ، دو لنز جانشين دو چشم ما می شوند . در سال ۱۸۳۸ چارلز ويتستون اولين وسيله ء ديداری برجسته بين را بر اساس تئوری های دوره ء رنسانس «پرسپکتيو» ، با استفاده از تعدادی آينه ء زاويه دار (نسبت به هم) ابداع کرد . اختراع او شامل دو طرح ترسيمی جداگانه - يکی برای چشم چپ و ديگری برای چشم راست می شد . وقتی هر دو تصوير بطور همزمان مشاهده می شدند ، وسيله ء ديداری ويتستون تصويری همگون و قالبی ارائه داد . دستگاه ويتستون مبداء دوران جديدی در عکاسی ثابت و متحرک شد .


سينمای سه بعدی

فيلمسازان لنزهای دوگانه ء دوربين فيلمبرداری سه بعدی را درست به فاصله ای از هم نصب می کنند که چشمان ما با هم دارند . اين فاصله را «فاصله ء چشمی» (interocular distance) يا «فاصله ء محوری» (interaxial distance) می نامند و معمولا مقدار آن ۵/۲ اينچ است. برای نمايش دادن يک فيلم سه بعدی ، دو تصوير مجزا که هريک تصوير مربوط به يک چشم را تصوير می کند بطور همزمان روی پرده انداخته می شوند . بدون عينک های مخصوص در زمان نمايش ، تصاوير روی پرده تار و مضاعف به نظرتان خواهند رسيد ، زيرا در حقيقت دو تصوير را می بينيد . عينک هاي خاص تماشای تصاوير سه بعدی اين مشکل را حل می کنند . هر کدام از لنزهای عينک سه بعدی فيلتر خاصی دارد که مانع ديد تصوير مربوط به چشم ديگر می شود و باعث می گردد تا هر چشم فقط تصوير خاص خود را ببيند . مغز شما دو تصوير مجزا را در هم آميخته و تصوری سه بعدی خلق می کند .

نمايش فيلم سه بعدی

راه های مختلفی برای نمايش تصاوير دوگانه ء گفته شده بصورت ۳ بعدی وجود دارد . تمامی روش ها مستلزم استفاده از دو پروژکتور نمی باشند . قطع های برجسته ء يک فريم فيلم می توانند بطور همزمان دو تصوير مختلف و نسبتا متعادل روی يک نوار فيلم را نمايش دهند . يک تصوير با رنگ پوششی سبز (يا آبی) و ديگری با پوشش رنگ قرمز . می توان به تماشاگران عينک مخصوصی با همان رنگها (يک لنز سبز يا آبی و ديگری قرمز) داد . لنز سبز عينک تصوير قرمز روی پرده را محو کرده ، و لنز قرمز آن تصوير سبز (يا آبی) رنگ روی پرده را حذف می کند . مغز شما دو تصوير مجزا را يکی کرده و تصوير سه بعدی سياه و سفيد را متصور می سازد ! برای ديدن تصوير سه بعدی بصورت رنگی تصاوير چشمهای چپ و راست بايد جدا باشند . پيش از ظهور سالنهای عظيم نمايش امروزی ، که از دو پروژکتور تصوير مجزای تطبيقی استفاده می کنند ، شيوه های قديمی دو فريم ۳۵ ميليمتری را به طرق مختلفی در زير يا رو و يا در کنار هم قرار می دادند .

پيشرفت های جديد

فيلم های سه بعدی معاصر برای خلق تصورات ۳ بعدی ، شروع به استفاده از شبيه سازی های ساخت کامپيوتر «computer generated imagery» يا (CGI) نموده اند . استفاده از تصاوير CGI برای فيلمسازان امکان کنترل کامل در نزديکی و تمرکز روی دو عامل بسيار مهم در توليد فيلم های زنده ء سه بعدی را فراهم می کند . فيلمساز می تواند با خلق فضا در کامپيوتر دقيقا به موضوع مورد نظرش دست يابد . بعدا کل فريم را می توان در مرکز توجه قرار داد و اين چيزی است که در زمان فيلمبرداری با شيوه های سنتی و معمول تابحال عملا ممکن نبوده است . اين بدان معناست که وقتی فيلم روی پرده می افتد ، مشابه دنيای واقع در اطلاعات بصری غرق می شويد ، و از اين طريق تصور واقعيت به حداکثر می رسد .

مختصاتی در باره ء سينمای IMAX لندن

اين سينما سالنی است با ۴۷۷ صندلی ، دارای بزرگترين پرده ء نمايش انگلستان با بيش از ۲۰ متر ارتفاع و ۲۶ متر عرض ، با سيستم صدای ديجيتال جانبی (در اطراف) با قدرت ۱۱۶۰۰ وات ، و سيستم نمايش فيلم IMAX که هنگام کارکرد توام تماشاگر را در تصاويری بزرگتر و فوق واقعی تر از واقعيت فرو برده و او را وادار به چنان احساسی می کند که گويا واقعا در فضای تصوير قرار دارند . طراحی سالن به گونه ای است که تماشاگر در هر نقطه از آن در کمال آسايش به تمام تصوير و فضا دسترسی دارد . در تمام ۱۴ رديف تالار نمايش صندلی ها به گونه ای تعبيه شده که تمامی تماشاگران ، حتی کودکان از تصوير کامل و بدون مانع ديد لذت خواهند برد . اين سالن برای معلولين نيز جا خواهد داشت ، ۸ فضا برای ويلچر و گوشی های مخصوص مبتلايان به ثقل سامعه . سالن توسط آرشيتکت معروف برايان آيوری طراحی شده ، چند طبقه و بشکل استوانه ای شيشه ای است که شبها همچون يک چراغ دريايی بوسيله ء افکت های نوری روشن شده و «سوت بنک» واترلوی لندن را زينت می بخشد . نمای بيرونی آن تصويری خارق العاده است از هنرمند معروف انگليسی هاوارد هاجکين .


فيلم هايی که هم اکنون به شيوه ء IMAX بر پرده ء سينما IMAX لندن نمايش داده می شوند :

- قلعه ء جن زده (سه بعدی)
- بدن انسان (دو بعدی)
- هند : قلمرو ببرها (دو بعدی)
- سانتا (کلاوس) بر عليه آدم برفی (سه بعدی)
- ايستگاه فضايی (سه بعدی)
- «تی- رکس» بازگشت به دوره ء کرتاسه (سه بعدی)




در سينمای IMAX فقط فيلم های اين شيوه به نمايش در نمی آيند ، برخی فيلم های ۳۵ ميليمتری نيز نشان داده می شوند ، البته با تصويری به وسعت پرده ء IMAX . اين گروه فيلم ها را سينما (گروه فيلم ها) ی After Dark می نامند . تنها فيلم روی پرده ء از اين گروه فعلا «It's a Wonderful Life» نام دارد .

  [ ۷:۱۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۱

پرفروش ترين ۳۰ فيلم تاريخ سينماي جهان (بدون امريکا)

قبلا" جدول ۳۰ فيلم پرفروش تاريخ سينمای جهان و تاريخ سينمای امريکا را بطور جداگانه تقديم کردم . جدول زير که ۳۰ فيلم پرفروش ساير نقاط جهان (غير امريکا) را نشان می دهد ، مبين اختلاف سليقه ء سينماروهای امريکا با ديگر نقاط جهان است . واضح است که جمع ارقام فروش جدول زير با جدول پرفروش های امريکا ، ارقام فروش جدول پرفروش های جهان را نتيجه خواهد داد . توضيح آن که تاريخ تهيه ء هر سه جدول فروش جهانی فيلم ها تا سيزدهم اکتبر ۲۰۰۲ بوده است .

رتبه نام فيلم کل فروش به دلارامريکا
1 Titanic -1997 $1,234,600,000
2 Harry Potter and the Sorcerer's Stone -2001 $648,200,000
3 Jurassic Park -1993 $563,000,000
4 Lord of the Rings: The Fellowship
of the Ring, The -2001
$546,900,000
5 Independence Day -1996 $505,000,000
6 Star Wars: Episode I - The Phantom Menace -1999 $491,314,983
7 Lion King, The -1994 $455,000,000
8 Spider-Man -2002 $403,000,000
9 Lost World: Jurassic Park, The -1997 $385,300,000
10 Sixth Sense, The -1999 $368,000,000
11 Armageddon -1998 $353,000,000
12 Forrest Gump -1994 $350,000,000
13 Men in Black -1997 $337,100,000
14 Star Wars -1977 $337,000,000
15 Mission: Impossible II -2000 $330,000,000
16 Star Wars: Episode II - Attack of the Clones -2002 $329,600,000
17 E.T. the Extra-Terrestrial -1982 $321,800,000
18 Terminator 2: Judgment Day -1991 $312,000,000
19 Ghost -1990 $300,000,000
20 Indiana Jones and the Last Crusade -1989 $297,600,000
21 Bodyguard, The -1992 $289,000,000
22 Matrix, The -1999 $285,000,000
23 Aladdin -1992 $285,000,000
24 Monsters, Inc. -2001 $273,100,000
25 Mission: Impossible -1996 $271,600,000
26 Gladiator -2000 $268,600,000
27 Die Hard: With a Vengeance -1995 $265,000,000
28 Tarzan -1999 $264,200,000
29 Star Wars: Episode VI - Return of the Jedi -1983 $263,700,000
30 Saving Private Ryan -1998 $263,200,000

  [ ۱۰:۳۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۱



«شاينينگ» - The Shining


نسخه ء امريکايی «شاينينگ» دومين فيلم ترسناک تاريخ سينما (پس از «جن گير») ساخته ء کارگردان بزرگ سينما «استنلی کوبريک» در سال ۱۹۸۰، در ساعت ۲۰:۳۰ جمعه شب ۲۲/۰۹/۱۳۸۱ با طول مدت ۱۹۷ دقيقه (با بحث و بررسی و تحليل آثار کوبريک) از برنامه ء سينما۴ با حذف چند بخش ناشی از شرابط حاکم بر نمايش آثار سينمايی در ايران (خصوصا تلويزيون) بشرحی که در زير خواهم آورد ، به نمايش درآمد . کوبريک زمان نسخه ء اوليه ء خود را که از نظر زمان نمايش۱۴۶دقيقه طول داشت ، برای نمايش در امريکا و افزايش قدرت اثر فيلم ۲۷ دقيقه کوتاه کرده و نسخه ء نهايی را با مدت زمان نهايی ۱۱۹ دقيقه به نمايش درآورد . بخاطر دوبله ء نخستين بار «شاينينگ» در ايران برای اين نمايش که با حفظ امانت کامل و بر اساس زيرنويس کپی DVD پخش شده ، صورت گرفته است بايد از دست اندرکاران سينما۴ سپاسگزار بود ... و اما آنچه از ۱۱۹ دقيقه که در اين نمايش نديديم :

* دقيقه ء ۶۳ فيلم ، ورود جک به سالن «گلدروم» و روشن کردن چراغ های سالن و حرکت به سوی بار :
- خدايا ! همه چيزم رو برای يه مشروب می دم . روح لعنتی م رو می دم ... برای فقط يه ليوان آبجو .
- (با لبخند) ... سلام لويد . امشب يه کم خلوته ، اينطور نيست ؟ (قهقه ء جک)
قطع به حضور لويدِ بارمن در پشتِ بار با قفسه ای پر از مشروب در پشت سرش .
- بله آقای تورانس . چی می خوايد ؟
- واقعا" خوشحالم اینو می پرسی لوید ... چون اتفاقا دوتا بیستی و دو تا دهی دارم ... درست همینجا تو کیفم . همش می ترسیدم نکنه تا آوریل آینده همونجا بمونن . خوب حالا ... یه بطری بوربون ... یه لیوان کوچولو و یه کم یخ سٌر بده اینور ... اینکار ازت برمیاد . نیست ، لوید ؟ زیاد که سرت شلوغ نیست ؟
- نه قربان . اصلا سرم شلوغ نیست .
- مرد خوب ... تو کارا رو ردیف کن ... من هم همشونو ناکار می کنم . یکی یکی . دردسرهای مرد سفید . لوید ، عزیز من . دردسرهای مرد سفید .
جک در حالی که کيف پول خاليش را درآورده و نگاه می کنه :
- ببين لويد ... بنظرم موقتا جيبم خاليه . اينجا اعتبارم چطوره ؟
- اعتبارتون عاليه آقای تورانس .
- عاليه . ازت خوشم مياد لويد . هميشه ازت خوشم ميومده . همشه بهترينشون بودی . بهترين بارمن لعنتی ... از «تيمباکتو» تا «مين» در «پورتلند» . «پورتلند» و «اورگون» هم به اين خاطر.
- از تعارف شما ممنونم .
- به سلامتی ۵ ماه مصيبت تو اين واگون ... و تمام ضررهای جبران ناپذيری که بهم ميزنه .
(و مشروبش را لاجرعه سر ميکشد.)
- آقای تورانس اوضاع چطوره ؟
- ميتونه بهتر باشه . ميتونه خيلی خيلی بهتر باشه .
- اميدوارم چيز مهمی نباشه .
(جک به ليوانش اشاره می کند و) :
- چيز زياد جدی ای نيست . فقط يه مشکل کوچولوِ ... اون بانک قديمی اسپرم بالای پله ها . البته چيزی که نشه کنترلش کرد نيست . مرسی .
- زنها ، نه ميشه باهاشون زندگی کرد ... و نه ميشه بدون اونها سر کرد .
(جک با شيطنت ابروهاش رو بالا مي اندازه و) :
- کلمات قصار ، لويد . کلماااا...تِ ... قصار .
...
هيچوقت به پسره دست نزدم ، لعنتی . هيچوقت . دست به يه تار موی سر لعنتی کوچولوش نزدم . اون مادرقهبه رو دوست دارم . همه کاری براش می کنم . هر کاری . اما اون فاحشه ! تا وقتی زنده باشم ... نمی ذاره اتفاقی رو که افتاده فراموش کنم . البته يه دفعه بهش صدمه زدم ، خوبه ؟ ولی يه تصادف بود . کاملا غيرعمد . ميتونه برای هر کسی اتفاق بيفته . سه سال لعنتی پيش بود! عنتر کوچولو تمام کاغذهای منو ريخته بود کف اتاق . تنها کاری که کردم از زمين بلندش کردم . يه عدم هماهنگی عضلانی لحظه ای . منظورم اينه که ... يه ذره انرژی اضافی ... در لحظه ، در لحظه .

... قطع به صحنه ء دويدن وندی در راهرو و آمدنش بسوی «گلد روم» و جک در دقيقه ء ۶۹ فيلم (۶ دقيقه حذف) که در نسخه ء تلويزيون موجود بود .

* دقيقه ء ۷۰ تا ۷۱ ام فيلم جهت حذف پوسترهای اتاق آقای هالوران (سرآشپز) قطع شد.

* از دقيقه ء ۷۲:۳۰ تا دقيقه ء ۷۶ (مواجهه ء جک با زن موهوم اتاق ۲۳۷) نيز قطع شده است .

* از دقيقه ء ۸۲ (ورود مجدد جک به سالن «گلد روم» و مجلس رقص دهه ء ۱۹۲۰ تا ريختن مشروب روی او توسط «گريدی» و رفتن آنها به دستشويی برای پاک کردن ژاکت جک) تا دقيقه ء ۸۵ نيز حذف شده است .

از ۴ بخش حذف شده ء بالا جمعا به ميزان ۱۸:۳۰ دقيقه ، به استثنای بخش حذف پوسترها که جز کوتاه کردن مهلت تنفس و تضعيف فرود موقت دراماتيک اثر مخرب ديگری بجا نگذارده ، حذف بقيه ء قسمتها باعث عدم تفهيم معانی پاراسايکولوژيک حضور ارواح در هتل «اوورلوک» بوده و مانع تمايز کامل دوبخش مفهومی روانشناسانه و فوق روانشناسانه ء داستان می گردد . مضافا اينکه مجموعا حدود ۱۸ دقيقه بازی درخشان و فوق العاده ء جک نيکلسون و بازی گيری استادانه و کار با ديالوگهای موثر کوبريک در نقطه عطف اثر را از دست می دهيم . بهرحال پخش اين نسخه فعلی فرصتی مغتنم بود برای عزيزانی که تابحال موفق به ديدن اين شاهکار مسلم سينمای وحشت نشده بودند ، هر چند ناقص ديدن اين آثار قدرت تمييز بينندگان را مخدوش می سازد .

  [ ۲:۲۹ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۱




«فريدا» - Frida

۲۰۰۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


«فريدا» يک بيوگرافی است . تاچه حد مستند و منطبق با واقعيات تاريخی ؟ چه اهميتی دارد ، وقتی خود يک زندگی ست و واقعيتی بر پرده ، يک دنيا . دنيای کوچکی هم نيست ... بگذاريد از حظ وافرم بنويسم ، از شوری که اين زندگی و آدم های درگيرش در من زنده کرد . از کار زيبا و ممتاز و خارق العاده و ريزه کاری ها و شخصيت پردازی و داستانگويی خاص جولی تايمور بنويسم . از بازی های پر جان و هيجان سلما هايک و آلفرد مولينا بنويسم . از رنگ و موسيقی و نظريه پردازی و بيان عقايد و ترسيم ديدگاه های اجتماعی پيرامون انسان ها به کمک سينمای پرايجاز در قالب تصوير بنويسم . از ...

صحنه صحنه ء «فريدا» از نمای آغازين تا پايان ، هريک کمپوزيسيونی است رنگين بر اساس ذهنيات سوررئال فريدا ... آنگونه که بر تابلوهای او نقش شده است . فريدا ، عاصی ، پرشور ، و مجروح ناگزير است روحی بزرگ را در تنی رنجور حمل کند . نبرد اين روح سرکش ، پرشور ، و سودايی با قالب ضعيف خود ديدنی است . «فريدا» روحی ست که در کالبدش نمی گنجد .

تايمور فارغ از پرگويی و گسيختگی در روايت ، همچون مينياتوری رنگين برخورد و زوايای روحی انسانهای حساس و هنرمندش را با انسانها و مقولات فکری گوناگون جهان پيرامونشان نقش می زند . خصايص آنها را ترسيم می کند و توجيهات رفتاری را به قضاوت تماشاگر می نهد ... غريزه ، کنش های فردی و اجتماعی ، توجيهات و توضيحات ، احوال روحی ، و محظورات و محدوديت ها . همه همه پيش چشم تان رژه می روند و ... تايمور با زيرکی تمام (البته فقط) اندکی از سلايق شخصی اش را ممزوج با اين ظرايف به ذهن شما تلقين می کند ، تلقينی که در برابر اين رنگين کمان زيبايی ها اصلا" قابل ايراد نيست . آن را چون اظهار نظر ساده ای بپذيريد ، جمع بندی باز هم با خود شماست .

از زيباترين لحظه هايی که در سراسر صحنه ها و بخش های فيلم جاری ست :

- حرکت از روی صورت فريدا به جوانيش در فصل آغازين فيلم .
- فريدای جوان پس از تصادف ، در مرز ميان مرگ و زندگی چشم به جهان می گشايد ... تصور سوررئال اين لحظه را بايد فقط ديد .
- لحظه و نحوه ء خلق شدن تابلوهای فريدا در بخش های مختلف فيلم .
- مرور احساس ناشی از حضور در امريکا ، در بدو سکانس های مربوط به «سفر به امريکا» .
- تجلی عصبانيت فريدا از زن بارگی «ريويه را» ضمن تماشای فيلم کينگ کونگ در سينما .
- بيان توام با مقدمه چينی ظريف خصلت همجنس گرايی ضمنی فريدا و اشاراتی که در سه يا چهار صحنه از فيلم همچون فلاش هايی اين بخش روحيات و غرايز او را روشن می سازد .
- رنگ ديوارها ، لباس ها (حتی لباس عروسی فريدا) ، و ساير عناصر صحنه در سراسر فيلم .
- آواز در کافه که سرانجام تروتسکی را در فيلم رقم می زند .
- و ... و ...

شخصيت پردازی دقيق و کامل پرسوناژهای محوری و رها کردن شخصيت های فرعی به فراخور حال و علت حضورشان در داستان و ترسيم تصويری و موجز عواطف و احساسات و حالات روحی و ... شيفتگی و سرگشتگی و شور و سوررئاليسم فريدا بخوبی در اثر تايمور ممزوج و مصور و قابل رويت است .

خوشبختانه در عين نااميدی ام از فيلم های سال ۲۰۰۲ امريکا و اروپا ، به ناگهان با ذوب يخ ها روبرو شدم . «فريدا» اثری است به قطع يقين اسکاری برای صحنه پردازی ها ، کارگردانی ، فيلمبرداری ، بازيگری ، ... ، و بازی «سلما هايک» بی شک اعضای آکادمی را وادار به توجه خواهد کرد و اگر مناسبات و اخلاقيات يهودی حاکم بر ذهنيت ايشان بخاطر چند صحنه ء فيلم ، و اصليت هنرپيشه و ملاحظات جانبی از اين دست مانع نشود ، اسکار بهترين بازيگر نقش اول زن امسال (بدون نياز به ديدن بقيه ء فيلمهای امسال) بی ترديد شايسته و متعلق «سلما هايک» است .

و ... امان ... امان از موسيقی جادويی امريکای لاتين و کاربردش در «فريدا» .

«فريدا» فرصتی است مغتنم برای علاقمندان سينما ... او را به سادگی فراموش نخواهيد کرد .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


کارگردان : جولی تايمور / فيلمنامه : کلنسی سيگال ، دايان ليک ، گريگوری ناوا ، و آنا توماس بر اساس کتاب «فريدا : زندگينامه ء فريدا کاهلو» اثر هايدن هررا / فيلمبردار : رودريگو پريه تو / موسيقی متن : اليوت گلدنتال / تدوين : فرانسوا بونو / بازيگران : سلمت هايک (فريدا) ، آلفرد مولينا (ديه گو ريويه را) ، جفری راش (لئون تروتسکی) ، اشلی جاد (تينا مودوتتی) ، آنتونیو باندراس (ديويد آلفارو سيکوئروس) ، ادوارد نورتون (نلسون راکفلر) ، چاولوس وارگاس (مرگ) ، و ...

رنگی ، محصول سال ۲۰۰۲ امريکا ، مدت زمان نمايش ۱۱۸ دقيقه ، درجه بندی MPAA برای نمايش R بواسطه ء صحنه های جنسی و برهنگی و الفاظ رکيک .

  [ ۹:۳۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۱


«تلالو» - The Shining
اثر : استنلی کوبريک
۱۹۸۰

دوستانی که در ايران هستند ، می توانند فيلم «شاينينگ» را جمعه شب ۲۲/۰۹/۱۳۸۱ مصادف با ۱۳ دسامبر ۲۰۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه ۴ تلويزيون ، برنامه ء «سينما۴» تماشا کنند .

  [ ۱۰:۰۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۱



«ارباب حلقه ها : دو برج»


The Lord of The Rings :The Two Towers - 2002

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


۱۷ دسامبر يعنی ۹ روز ديگر پرده سينماهای اکثر نقاط جهان ميزبان «ارباب حلقه ها : دو برج» (The Lord of The Rings : The Two Towers) خواهند بود . قسمت دوم افسانه جی.آر.آر. تالکين که پيتر جکسون انگليسی آنرا به تصوير کشيده است ، بخش ديگری است از اين حماسه ء ۱۳۰۰ صفحه ای که از دهه ء ۱۹۶۰ تابحال مکررا" در بازار انگلستان تجديد چاپ شده است . قسمت اول با عنوان «ارباب حلقه ها : ياری حلقه» (The Lord Of The Rings : The Fellowship of the Ring) به فروشی حدود ۸۶۰ ميليون دلار دست پيدا کرد و حالا «دو برج» قصد دارد با زمان نمايش ۳ ساعته ء خود اين رکورد را بهبود بخشد . در بخش دوم «هيچکس حلقه را بدست نکرده!» (غايب نيست) ، بله همه باز می گردند ... حتي گاندالف (يان مک کلن) . در «دو برج» بهيچ عنوان اشاره ای به داستان قسمت قبل نشده تا اين قسمت تحت الشعاع و دنباله ء قسمت قبل نباشد . نام فيلم هم به دو قلعه اشاره دارد : قلعه ء «اورتانک» متعلق به سارومان (کريستوفر لی) جادوگر خبيث ، و قلعه ء «بارادور» متعلق به سارون پادشاه تاريکی که به شکل چشمی آتشين در فيلم نماد می يابد .

البته گمان نمی کنم پيتر جکسون اين بار هم توقع کانديداتوری ۱۳ اسکار از اعضای آکادمی داشته باشد ، ولی قدر مسلم آن است که وی جزو شکارچيان موفق گيشه در فصل زمستان خواهد بود .

داستان بخش دوم و گزارشات روابط عمومی استوديويی سازندگان نويدبخش ظهور قسمت سوم اين فيلم در سال ۲۰۰۳ می باشد ، بقيه افسانه ء ۱۳۰۰ صفحه ای تالکين کبير ميدان مناسبی است برای «ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه» . نسخه ء ويديويی پخش شده ء قسمت اول نيز مژده ء مجموعه ای بسيار مفصل و تکميل (خصوصا" در پخش DVD) در سال ۲۰۰۴ را می دهد . قسمت اول در پخش ويديويی به نسخه ای ۲۰۸ دقيقه ای (با صحنه های افزوده شده) تبديل شده است .

در «دو برج» چند خط داستانی بطور موازی تعقيب می شوند ، با شخصيت هايی جديد که سينماروها را به بخش های ديگری از سرزمين افسانه ها خواهند کشيد . با ماجراهايی جذاب که مدتها به ياد خواهند ماند . جلوه های ويژه ، داستان های تخيلی ، دو شخصيت CGI کامپيوتری ، و ... همه و همه علامت بخشی جذاب ترند . «دو برج» مملو از صحنه های نبرد است . صحنه ء آغازين آن هم مربوط است به اسارت «گاندالف» در نبرد با «بالروگ» آتشين ، بله تکرار می کنم : «خوشبختانه گاندالف زنده است» .

دوستی «ياران حلقه» از هم گسيخته است . بورومير (شون بين) مرده است ، فرودو بگينز (اليجا وود) و ساموايز گامجی (شون آستين) تنهايی به موردور رفته اند تا حلقه را نابود سازند ، مری (دومينيک موناقان) و پيپين (بيلی بويد) بوسيله ء اوروک-های اسير شده اند ، و آراگورن (ويگو مورتنسن) ، لگولاس (اورلاندو بلوم) ، و گيملی (جان ريس ديويس) به دوستی روهان ها (نژادی از انسانها که در معرض جنگ محتمل براه افتاده از جانب سلطان پيرشان تئودون- برنارد هيل - اند) درآمده اند . دو برج بين موردور و ايسنگارد
(«بارادور» و «اورتانک») برای مقاصد پليدشان همداستان شده اند . سارومان خبيث (کريستوفر لی) تحت نفوذ قدرت سارون پادشاه تاريکی ها و دستيار لزجش(!) گريما کرم زبان!!(براد دوريف) ارتشی از «اوروک-های»ها برای نابودی بشر و زمين ميانه تجهيز کرده اند . شورشيان عليه سارون گرد هم جمع می شوند و قرارست با رهبری «گاندالف سپيد» (سر ايان مک کلن) [که تصور می شد بعد از اسارت به دست بالروگ کشته شده است] رهبری شوند . يکی از اصلی ترين محافظان حلقه يعنی گالوم (اندی سرکيس) که فرودو و سام را برای دست يابی به حلقه تعقيب کرده ، بوسيله ء «هابيت» ها دستگير می شود و برای کشف محل نابودی حلقه بعنوان راهنما بکار گرفته می شود . «نبرد حلقه» تازه آغاز شده است ...

با جذابيت و تفصيل و تخيلی که اين افسانه ء حماسی دارد ، با قاطعيت می توان گفت که «جنگ ستارگان» دههء ۱۹۷۰ در کالبد جديدی متولد شده است .

  [ ۱۰:۴۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۸۱


«اتاق پسر»


La Stanza del figlio (The Son's Room) - 2001

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : نانی مورتی - فيلمنامه نويسان : نانی مورتی ، ليندا فرری ، و هيدرون شليف - فيلمبردار : جيوزپه لنسی - موسيقی متن : نيکولا پيووانی (با استفاده از ترانه ء «آب می رقصد» از آلبوم Making a Splash اثر ۱۹۸۴ مايکل نيمن) - تهيه کنندگان : آنجلو باراباگالو ، و نانی مورتی - تدوين : اسمرالدا کالابريا .
بازيگران : نانی مورتی (جيووانی) ، لورا مورانته (پائولا) ، جاسمين ترينکا (ايرنه) ، جيوزپه سانفليس (آندرا) ، سوفيا ويگليار (آريانا)
محصول ۲۰۰۱ ايتاليا ، پخش کمپانی ميراماکس ، مدت زمان نمايش : يک ساعت و ۲۷ دقيقه ، ژانر : درام .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بر زير اين سقف کبود که همواره فرو می ريزد

اختصاصی سايت ۳۰ نما

با ديدن «اتاق پسر» دريافتم که مورتی فيلمسازی است که برايم آرامش به ارمغان می آورد ، فارغ از هر بود و نبودی . جهان وطنه جهان وطن . چه فرق می کند ايتاليايی باشد يا کجايی ؟ در «آپريل» هم همينطور بود . فيلم عملا" از دو بخش تشکيل شده است :


بخش اول : جيووانی روانکاو است . همسر دارد و دو فرزند ، يک دختر و يک پسر . مردی است آرام و منطقی . خانواده ای خوشبخت و ساده با روزمررگی شيرين . در کارش موفق است . بيمارانش با اذهان چه ساده و چه پيچيده او را دوست دارند و به او اعتماد می کنند ، حتی اگر خلاف آن عنوان نمايند . او صبح يک روز تعطيل آندره ا پسرش را به دويدن دعوت می کند ، پسر عليرغم قرار با دوستانش اين دعوت را می پذيرد ، حتی مادر هم حاضرست با آنها برود که ... تلفن زنگ می زند و يکی از بيمارانش بصورت اضطراری تقاضای ملاقات او را می کند . جيووانی قرار دويدن را لغو می کند و برای ديدن بيمارش به حومه ء شهر می رود . در بازگشت درمی يابد که آندره ا حين غواصی با دوستانش مرده است .

در بخش دوم : بقيه ء اعضای خانواده بايد با اين فاجعه کنار بيايند . زيبايی اين بخش به مراتب بيشتر از بخش قبلی آن است . نپذيرفتن . تلقی به تقدير ؟ مقصر دانستن بيمار روز حادثه ؟ يا خود ؟ آيا جستجو و حتی کشف علت مرگ ، چيزی را جبران می کند ؟ سلامت يا خرابی رگولاتور و فشارسنج کپسول اکسيژن غواصی چه دردی را دوا می کند ؟ از اين درد لاعلاج بايد به کجا پناه برد ؟ جيووانی حالا ديگر رابطه ء کاملی با بيمارانش ندارد . دگرگونست و خود تسلی می طلبد ... و آنقدر شجاع است و حائز حسن نيت که بيماران خود را جواب می کند . و صحنه های موجز و زيبای توديع : توديع با زن وسواسی ، توديع با بيمار روز حادثه ، ... و توديع با مرد مهاجم روان پريش . و ... آريانا . دوست آندره ا با آشنايی يک روزه ولی يادگار پسر ... که به ديدارشان می آيد ... با استفانو . آريانا عليرغم ميل پدرش با استفانو به کشف دنيا می شتابند ، آنها هم به گونه ای خانه و خانواده را ترک کرده اند ... و خانواده اين دو را در سفرشان ياری می کند ... و ادامه ء زندگی را در کنار آبی دريا می پذيرد ... با ترنم ترانه ای :

بر زير اين سقف کبود که هر دم فرو می ريزد ... نمی دانم از بهر چه آمده ام ، آمده ام ، آمده ام


«اتاق پسر» عناصر سينمای درام را به کفايت و ايجاز و فارغ از اغراق های آثار ملودرام به کار گرفته است . در داستان ، تصويری از خوشبختی بر آينه می سازد و آينه را می شکند تا مسرورين از تصوير را به خوديابی وا دارد . موسيقی لطيف فيلم ، لحظه لحظه فضاهای اثر را پشتيبانی کرده و بجا هم ساکت می ماند : به لحظه ء گريه ء تلخ مادر پس از مرگ آندره ا روی تخت ، يا مضمون ترانه ء پيشنهادی فروشنده ء سی دی های موسيقی به پدر را که بر فضای پايانی فيلم نيز تکرار می شود ، توجه کنيد . بازی های طبيعی و فارغ از (باز) گزافه های ملودراماتيک خصوصا" خود مورتی و مورانته از مختصات قدرتمند فيلم محسوب می شوند ، خصوصا در معدود صحنه های خروج فيلم از تعادل در آرامش نظير ايرادگيری پدر از اجزاء خانه و شکستن قوری بندزده يا حضور تنهای او در شهربازی شاد و شلوغ پس از مرگ پسر . کارگردانی بسيار خوب با عنايت به ميزانسن های کاملا" متعادل و مشابه (که از شاخصه های کار مورتی است) با تغيير ريتم بجا (مثلا" در زمان حضور پدر در روز حادثه در حومه ء شهر که با صحنه های کاميون مقابل در جاده نسبت به ماشين پدر قطع به عدم تعادل ايرنه ضمن موتورسواری و شوخی با دوستان ، و دويدن پسری در ساحل و تنه زدن او به مادر) ، مقدمه چينی به کمک ريتم ، دويدن و رانندگی مکرر در شب در بخش دوم فيلم که تکدر و تاريکی به فضا القا می کند (در بخش اول تمام اين گونه صحنه ها در روز اتفاق می افتند) و ... . فيلمبرداری ، با حرکات منحنی و ملايم مستمر که به حمايت از ميزانسن و ريتم وارد عمل شده با نورپردازی و فيلترهای سبک علاوه بر واقع نمايی و رئاليستی کردن فضای داستان مانع از کسالت تماشاگر می شود . در کنار اين روال فيلمبرداری ، بايد نحوه ء تدوين کار را هم که کاملا" هماهنگ با روند پيشرفت داستان و ميزانسن های فيلم در جهت حفظ ريتم و همراه سازی تماشاگر با اثر عمل کرده است ، ستود .

اتاق پسر از معدود فيلم هايی است که می توان بدون خستگی چند بار به ديدن آن نشست و از فضای مطبوع آن لذت برد . شايد اين فيلم نانی مورتی را بتوان اثری آکادميک در فضا سازی تلقی نمود .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«اتاق پسر» در سال ۲۰۰۱ موفق به دريافت نخل طلا و جايزه ء فيپرشی بهترين فيلم جشنواره ء کان ، جايزه ء داوود بهترين فيلم و بهترين بازيگر نقش اول زن و بهترين موسيقی متن جشنواره‌ ء دوناتللو ، روبان نقره ای بهترين کارگردان سنديکای سينمايی نويسان ايتاليا ، و در عين حال کانديد جايزه ء داوود بهترين بازيگر مرد و بهترين کارگردان و بهترين تدوين و بهترين صداگذاری و بهترين بازيگر نقش دوم زن و مرد و بهترين فيلمنامه ء جشنواره ء دوناتللو ، و کانديد جايزه ء فيلم اروپايی بهترين فيلم و بهترين بازيگر زن جشنواره ء فيلم های اروپايی ، و کانديد روبان نقره ای بهترين بازيگر زن و بهترين فيلمبرداری و بهترين داستان و فيلمنامه ء اريجينال و بهترين فيلم و بهترين بازيگران زن و مرد نقش دوم سنديکای سينمايی نويسان ايتاليا در سال ۲۰۰۱ ، و کانديد سزار بهترين فيلم خارجی مراسم اعطای جايزه ء سزار فرانسه سال ۲۰۰۲ بوده است .

بيوگرافی مختصر و فيلمو گرافی نانی مورتی (Nanni Moretti) :

او در ۱۹ آگوست ۱۹۵۳ در رم بدنيا آمد و هنوز هم در همانجا زندگی می کند . از کودکی خود را وقف دو علاقه کرد : سينما و واترپلو . در ۱۹۷۰ او هم در تيم های دسته اول و هم در تيم ملی جوانان واترپلوی ايتاليا بازی می کرد . در همان سالها به همراه جناح چپ پارلمان ، درگير سياست شد . بعد از فراغت از تحصيل دبيرستان با فروش آلبوم تمبرش يک دوربين سوپر۸ خريد و در ۱۹۷۳ بهمراه همکلاسی هايش فيلم های کوتاه خانگی ساخت . پس از ساخت سه فيلم ، در ۱۹۷۶ «من خودکفا هستم» را ساخت ، ولی فيلمسازی حرفه ای او در ۱۹۷۸ با فيلم «Ecce Bombo» آغاز شد ، که نخستين موفقيت ملی او بعنوان يک فيلم cult ايتاليايی در زمينه ء سينما محسوب می گردد . در ۱۹۸۱ «روياهای شيرين» ، در ۱۹۸۳ «پيکر شيرين بيانکا» ، در ۱۹۸۵ «مراسم عشاء به پايان رسيد» ، در ۱۹۸۹ «کبوتر ردوود» ، در ۱۹۹۰ مستند سياسی «چيز» ، در ۱۹۹۴ «خاطرات شيرين» ، در ۱۹۹۶ «مراسم افتتاحيه ء کلوزآپ» ، در ۱۹۹۸ «آپريل» و در سال ۲۰۰۱ «اتاق پسر» را ساخت .

  [ ۵:۵۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۱


فيلم های منتخـب بخـش های ۴ گانـه
جشنواره فيلم های مستقل ساندنس


SUNDANCE FILM FESTIVAL 2003

گزينش فيلم جشنواره ء سينمای مستقل ساندنس به پايان رسيده و فهرست فيلم های برگزيده برای نمايش در بخش های چهارگانه ء اصلی :

- مسابقه ء فيلم های مستند
- مسابقه ء فيلم های داستانی
- چشم انداز سينمای امريکا
- ويترين سينمای امريکا

آن در تاريخ ۳ دسامبر ۲۰۰۲ اعلام شد .

  [ ۱۱:۰۳ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۱


نوآوری و ابداع


مسلما" کار ساده ای نيست ، ولی می دونيد که چقدر دلپذيره ، نوآوری و ابداع رو عرض می کنم . در سال ۱۹۹۹ فيلمی به کارگردانی اسپايک جونز روی پرده اومد . در اين فيلم کريگ (جان کوزاک) عروسک فروش ناموفق و کم درآمد ، شغل بايگان رو در يک شرکت با سقف کوتاه (!) در منهتن قبول کرد و با همکارش ماکسين (کاترين کينر) دالانی رو در اتاق کارش کشف کرد که خاصيت عجيبی داشت ، سر می خورد می رفت تو ذهن جان مالکوويچ هنرپيشه ء مشهور و ۱۵ دقيقه فرصت می داد تا مثل جان مالکوويچ ببينی ، بشنوی ، حس کنی ، و بفهمی! بعد هم پرت ميشدی کنار شاهراه نيوجرسی . با ايده ء ماکسين کار رو تجاری کردن و هر سفر برای هر نفر ۲۰۰ دلار قيمت پيدا کرد . ماکسين بيشتر به لوته (کامرون دياز) همسر کريگ علاقه داشت ، البته وقتی جان مالکوويچ بود ! جان مالکوويچ بالاخره متوجه شد و نهايتا" مانع کار شد ، ولی کريگ حالا دالان رو منتهی به ماکسين می ديد و ... بالاخره عروسک فروش موفقی شد . موفقيت و طنز غنی «جان مالکوويچ بودن» (Being John Malkovich) باعث شد تا مسئولين کمپانی سازنده بلافاصله فيليپ کافمن رو برای نوشتن فيلمنامه ای اقتباسی از داستان «دزد ارکيده» ی سوزان اورلئان استخدام کنند . فيليپ کافمن خيلی تلاش کرد ولی هرچه بيشتر کوشيد کمتر موفق شد . دست آخر به مسئولين کمپانی اعلام کرد که ساختار داستان بيش از حد ذهنيه و او قابليت به تصويرآوريش رو نداره ، ولی وسوسه ء انجام کار رهايش نکرد . کافمن فرم کارش رو عوض کرد و درگيری خودش با اين کار نافرجام را بجای نوشتن يک سناريوی اقتباسی به نوشتن يک سناريوی اريجينال تبديل کرد . داستان تبديل شد به :

چارلی کافمن (نيکلاس کيج) همانگونه که زندگی می کند می نويسد ... با سختی بسيار . برادر دوقلويش دونالد آنگونه می زيد که چارلی می نويسد ... با حماقت ! سوزان (مريل استريپ) در باره ء زندگی می نويسد ... ولی نمی تواند آنرا زندگی کند !! زندگی جان يک کتاب است ... و منتظر اقتباس از آنست . يک داستان ... و چهار زندگی !!! ميليونها راه برای پايان اين داستان وجود دارد .

منتظر تماشای «اقتباس» اثر اسپايک جونز بر اساس داستانی از سوزان اورلئان و فيليپ کافمن با بازيگری نيکلاس کيج (چارلی / دونالد کافمن) ، مريل استريپ (سوزان اورلئان) ، و کريس کوپر (جان لاروش) باشيد .

بزودی ترجمه ء «Film Review» ی کلينت موريس از نشريه ء «فيلم تريت» را در باره ء اين فيلم تقديمتان خواهم کرد .

  [ ۳:۳۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب



استيو مارتين مجری هفتاد و پنجمين مراسم اعطای جوايز اسکار خواهد بود



اختصاصی سايت ۳۰ نما
منبع خبر : هاليوود ريپورتر

اين هنرپيشه ء هاليوود در مراسم جذاب اعطای جوايز اسکار مارس سال آينده برای دومين بار به عنوان مجری مراسم ، حضور خواهد يافت . او که بجای ووپی گلدبرگ که الحق از موفق ترين های اجرای اين مراسم بوده ، انتخاب شده است به شوخی می گويد : «از ميزبانی مجدد مراسم اسکار بسيار خوشحالم ، چون ترس و اضطراب هميشه باعث کاهش وزنم می شود» ! يکی از تهيه کنندگان مراسم به نام جيل کيتس می گويد : «شوی ۷۵ مين سالگرد اسکار برای ما پرمعنی و بسيار با ارزش است ، و خيلی خوب است که با ميزبانی کار می کنيم که قبلا" اين کار را انجام داده است . مجری ای که باهوش ، نکته سنج ، زيرک ، حاضرجواب ، خوش ذوق ، و چالاک است . يک لحظه صبر کنيد ! ... و بی نهايت بامزه ، او مرد بسيار محترم و آداب دانی هم هست ، يک جنتلمن که کارکردن با او مايه ء افتخار می باشد» .

پرسشنامه های اسکار ۲۰۰۳ در دهم ژانويه برای کارشناسان پست شده ، جمع بندی آراء ايشان در ساعت ۵ بعدازظهر ۲۹ ژانويه به پايان رسيده ، و اسامی کانديداهای اسکار در يازدهم فوريه اعلام خواهد شد . رای گيری نهايی در ساعت ۵ بعداز ظهر هجدهم مارس به پايان رسيده ، و نتايج در مراسم هفتاد و پنجمين سالگرد اعطای جوايز اسکار در بيست و سوم مارس اعلام خواهد گرديد .

از حالا دنيای ديوانه ء ، ديوانه ء ، ديوانه ء اسکار وارد شمارش معکوس گرديده است .

  [ ۳:۳۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۱


۱۰ فيلم برگزيده ء کارگردانان سينما در سال ۲۰۰۲
طبق نظرخواهي نشريه ء Sight and Sound

در مطلبی درج شده در ۲۳ اکتبر در همين وبلاگ جدول ۱۰ فيلم برگزيده ء منتقدان سينما در سال ۲۰۰۲ طبق نظرخواهي نشريه ء Sight and Sound را تقديمتان کردم ، حالا ۱۰ فيلم برگزيده ء کارگردانان سينما در سال ۲۰۰۲ را طبق اين نظر خو اهی تقديم می کنم . مقايسه کنيد و تفاوت سلائق را ببينيد . هم رتبگی سه فيلم با شماره ء ۶ و سه فيلم بعدی با شماره ء ۹ به جهت تساوی در کسب آرای مساوی است .



رتبه نام فيلم نام کارگردان تصوير
۱ همشهری کين
Citizen Kane
اورسن ولز
(Welles)
2 پدرخوانده ۱ و ۲
The Godfather and The Godfather part II
 فرانسيس فورد کاپولا
(Coppola)
3 هشت و نيم
5/8
 فدريکو فلليني
(Fellini)
4

لورنس عربستان
Lawrence of Arabia

ديويد لين
(Lean)
5 ...دکتر
استرنج لاو - يا چگونه يادگرفتم
Dr.
Strangelove
استنلی کوبريک
(Kubrick)
6 دزدان
دوچرخه
Bicycle Thieves
ويتوريو د سيکا
(De Sica)
6 گاو
خشمگين
Raging Bull
 
مارتين اسکورسيسی
(Scorsese)
6 سرگيجه
Vertigo
 آلفرد هيچکاک
(Hitchcock)
9 راشومون
Rashomon
آکيرا کوروساوا
(Kurosawa)
9 قاعده ء بازی
La Règle du jeu
 ژان رنوار
(Renoir)

9

هفت سامورايی
Seven Samurai
 

آکيرا کوروساوا
(Kurosawa)


  [ ۱۲:۵۲ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب