... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۳


از " اينديانا جونز ۴ " چه خبر ؟


جورج لوكاس و استيون اسپيلبرگ فيلمنامه نويس جديدی را برای كمك به احيای اينديانا جونز در چهارمين قسمت آن استخدام كرده اند . اين زوج كه اميدوارند تا كار روی دنباله جديد را از تابستان آينده آغاز كنند تابحال چند فيلمنامه نوشته شده در اين رابطه ، منجمله فيلمنامه نوشته شده توسط فرانك دارابونت خالق فيلمنامه های "رهايى از شاوشنگ" و "دالان سبز" را رد كرده اند . آنها كه بهيچ عنوان حاضر به صرفنظر از پروژه ای كه ظرف ده سال گذشته برای آن نقشه كشيده اند ، نيستند اخيرا" جف ناتانسون را برای نوشتن فيلمنامه اين فيلم انتخاب كرده اند . ناتانسون كه با فيلمنامه فيلم های "ساعت شلوغى" ﴿۱و۲﴾ معروف شده با اسپيلبرگ در فيلم های "اگر ميتوانى مرا بگير" و "ترمينال" همكاری داشته است . اگر لوكاس و اسپيلبرگ توافق كنند ، هريسون فورد دوباره در نقش اين باستان شناس ماجراجو ظاهر خواهد شد ، آخرين حضور وی در اين نقش به سال ۱۹۸۹ و در فيلم "اينديانا جونز و آخرين جنگ صليبى" بوده است .

  [ ۲:۵۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۳

سايت رسمى فيلم

"بيزارى"


 The Grudge - 2004


براستی كه ترسناك بودن يك فيلم ناشی از موفقيت كارگردان آن در خلق فضای ترسناك است نه در غافلگيری های آنی و پِخ های ناگهانی .

زمانی كه فروش غافلگيركننده بيش از ۴۰ ميليون دلاری فيلم "The Grudge" در هفته اول نمايش را ديدم ، كنجكاويم به حدی تحريك شد كه نتوانستم تا زمان بعد از تماشا بسراغ داستان و بررسی و نقدهای آن نروم . بعد از سركشی به وب سايت الحق جذاب و خوش طرح آن ﴿با فلاش﴾ ، به سراغ داستان فيلم و با كمی تحريك بيشتر بسراغ نقد تماشاگران آن رفتم . تحسين يكی دو تماشاگر ناچار وادارم كرد تا پيش از تماشا به سايت "ريل ويوز" جيمز براردينلی كه از منتقدينی است كه اغلب سليقه او را می پسندم بروم . صدالبته كه با ۲ ستاره از ۴ او و اشاره اش به صحنه های "هو" كردنی آن عطش اوليه برای تماشای فيلم در من فرو نشست . آيا باز هم سليقه سينماروهای آنسوی آب پول غريبی به جيب سازندگان يك فيلم ريخته يا براردينلی اشتباه می كند ؟ شكستگی زمان داستان آن واقعا" فقط برای خروج تماشاگر از تمركز و پرهيز از كسالت اوست يا هدف خاص ديگری از آن وجود داشته است ؟ "جو - اون" ِ تاكاشی شيميزو و داستانِ قتل عام تمام اعضای خانواده ء آن مرد ژاپنی حسود كه با پيشی گرفتن از "حلقه" ﴿The Ring﴾ ، پرفروش ترين فيلم تابحالِ تاريخ سينمای ژاپن شده چه مضمونی داشته كه هاليووديان را به ساخت نسخه امريكايی-ژاپنی آن واداشته است ؟ ...

راستی چرا بيل پولمن در همان نخستين صحنه از خواب بيدار شده و خود را می كشد ؟ چنين برخورد غريبی با يك ستاره هاليوودی از جانب كارگردانی كه براردينلی به كنايه او را در آغاز فاقد آشنايی با كمترين لغات انگليسی می داند ، به چه انگيزه ای است ؟

اينها سوالاتی است كه پاسخ آنها می ماند تا تماشای فيلم ، البته نه با آن عطش اوليه . راستی با خواندن يا شنيدنِ پيش از تماشا راجع به يك فيلم موافقيد ؟

  [ ۱۰:۵۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۳

" شرك ۲ "

Shrek 2


كاملا" تصويرى و بى نياز از تعريف . دو تصوير بالا براى آنها كه اين انيميشن فوق العاده را ديده اند بسيار دلپذير است .همه آنها كه "شرك ۲" را ديده اند می دانند كه اين انيميشن نه قابل دوبله است و نه تك تصاوير آن زيبايی و جذابيت انيميشن را دارند . يك توصيه برای آنها كه هنوز شرك۲ را نديده اند :

"شرك ۲" را به زبان اصلی و فقط با كيفيت بسيار خوب ببينيد ، اگر در سالن سينما با صدای دالبی ساراند شد كه چه بهتر .

  [ ۵:۰۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۳



 قاعده بازى

به فيلم درآوردن "گاوخونى"

بهروز افخمى


به فيلم درآوردن رمان "گاوخونى" به تاييد اكثر تماشاگرانش كاری سخت ولی از نظر فضاسازی تاثيرگذار و موفقيت آميز بوده است . بد نيست گوشه اى از اظهارات افخمی در نحوه انجام اين كار را بخوانيم :

" ... اغلب نماها بصورت POV ﴿نماى نقطه نظر﴾ گرفته نشده است . در هفتاد دقيقه اول ، دوربين پشت چشم هاى راوی است ، يعنی دوربين سوبژكتيو ﴿ذهنى﴾ است . دوربين سوبژكتيو يعنی گرفتن نماهايی كه در آن بازيگران توی لنز نگاه می كنند . يعنی مستقيما" به تماشاچی نگاه می كنند . برعكس در POV خط فرضی وجود دارد و بازيگران توی لنز نگاه نمی كنند . اين تفاوت خيلی آشكاری ايجاد می كند كه قابل اختلاط نيست . POV راحت ديده می شود و تماشاچی را اذيت نمی كند ، اما نمای سوبژكتيو تماشاچی را آزار می دهد و به اصطلاح جان فورد تماشاچی را از فيلم به بيرون پرت می كند . برای هواداران برشت به درد فاصله گذاری می خورد چون تماشاچی وقتی می بيند بازيگر به او نگاه می كند ، از فيلم فاصله می گيرد . اما البته مقصود من در گاوخونی فاصله گذاری به مفهوم برشتی نبوده . در فيلمسازی كلاسيك يك حالت هست كه می توانيم از نمای سوبژكتيو استفاده كنيم و انتظار داشته باشيم تماشاچی فاصله نگيرد و آن وقتی است كه داريم كابوس يا خواب يا رويا نشان می دهيم . مثلا" نمای كابوس توی فيلم "پاپيون" ، آن جا كه استيو مك كوئين رفقايش را می بيند كه جلو مى آيند و توی لنز نگاه می كنند و می گويند : "تو مرده اى" . هيچكدام از تماشاچی ها در آن لحظه از فيلم "پاپيون" فاصله نمی گيرند . چون می فهمند كه دارند كابوس تماشا می كنند ... نكته اين است كه هفتاد دقيقه ء اول "گاوخونى" تماشاگر را آزار می دهد چون لحظه به لحظه آدم های توی فيلم به او نگاه می كنند . صورت راوی هم ديده نمی شود . اما در بخش آخر فيلم وقتی راوی را می بينيم و ديگر كسی به دوربين نگاه نمی كند ، تماشاگر راحت می شود و راحت فيلم می بيند و حتی درباره هفتاد دقيقه اول طور ديگری فكر می كند . يعنی باخودش می گويد كه پس يارو داشت خواب می ديد و حالا بيدار شده . خُب حالا ببينيم بعدش چی می شود ... ".

اين گفته ها اعتماد من ِنگارنده به استادی افخمی را دوچندان كرد ، خصوصا" كه توضيحات او درباره ء تفاوت نماهای "نقطه نظر" و "ذهنى" را كاملا درست می بينم . نظر شما چيست ؟


  [ ۱:۳۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۳

سايت رسمى فيلم

"گاو خونى"

Gavkhooni

بهروز افخمی - ۱۳۸۲


مشخصات فيلم



به "گاوخونى" می رويم ؟


بهروز افخمی را يك سينماگر حرفه ای و چيره دست می شناسيم . او چند سالی سياستمدار شد و حالا دوباره به سينما بازگشته ، در سياست كه گم بود . او پس از چند سال دوری از عرصه سينما در "گاوخونى" به ناگاه رويكردی متفاوت در ساختار و فيلمنامه نويسی بروز می دهد . فيلم با حضور بر فقط يك پرده از پرده سينماهای تهران ، سينماروناپسندی خود را فرياد می كند . طبيعی است ، "گاوخونى" فيلمی است متفاوت و با عرصه فيلم های عامه پسند فرسنگها فاصله دارد . "گاوخونى" عرصه ذوق آزمايی افخمی است با رمانی مدرن-كلاسيك ، تركيبی از نثر كهن پارسی با ادبيات غرب ، به گواهی پشت جلدنوشت رمان و به نقل از ديك ديويس شاعر و نويسنده انگليسی و استاد ادبيات فارسی دانشگاه اوهايو در كلمبوس ، كه در مقدمه ای بر ترجمه انگليسی رمان "گاوخونى" نوشته است .

در يك كلام : فيلم را پسنديده ام ولى نه فحواى مضمونى آنرا ، ساختار و قالب كار بديع و كارآمد است . ادعای افخمی در تصويرگری اين رمان ﴿منهاى بيسواد قلمداد كردن آنها كه رمان را نخوانده به آن انتقاد كرده اند﴾ بجز بخش های ناشی از محظورات و محدوديت های حاكم بر سينمای ايران ، درست است . به نظر شما نماهايى كهنه از كافه قديمى با آواز مبهم زنى لهستانى ﴿به شيوه سالن رقص هتل اورلوك در "شاينينگ" كوبريك﴾ در خلال سكانس پايانی چقدر می توانست بر زيبايی و ابهام اثر بيفزايد ؟



عليرغم ساختار سخت و روايی ِ اكثر اوقات آن و عليرغم آنكه حتی در سينمای متفاوت و هنری هم چنين ساختاری نامأنوس است ، آن را پسنديده ام . مگر یأس فلسفی خود مقوله ای نامأنوس نيست ؟ جز "حرفه : خبرنگار" آنتونيونی چند فيلم در تصويرگری یأس فلسفی در سينما سراغ داريد ؟

تيتراژ فيلم با موسيقی ای غربی آغاز می شود و حركت دوربين بر سنگفرش های قديمی ، مكان سنتی ايرانی را پيش چشم می گذارد ، قهرمان داستان راوی دانای كل است و جريان سيال ذهن او قالبِ روايت . او با پدر و دوستان پدر و آقای گلچين معلم كلاس چهارم دبستانش زير نورماه در زاينده رود شنا می كنند ... در خواب ... خاطرات كودكی او ، اميال ، آرزوها ، رشد ، آدم شناسی ، بوم شناسی ، و علايق و گرايش ها ، عشق ، و ... همه و همه روايت می شوند و دنياى اطراف در خواب و بيداری پيش چشم تماشاگر جريان دارد . او مردگان و زندگان را می بيند و به ياد مى آورد و روزمرگى هاى آنها را ... و در ميان آنها زندگی می كند .

اگر در ميان دوستان و آشنايان از اصفهانی های قديمی كسی را سراغ داشته باشيد ، عين اين خاطرات را در ياد آنها هم می توانيد بيابيد . براستی چرا ؟ چرا همه مادران اصفهانی دل مرده و آشفته و مخالف خوان بوده اند و پدران سرزنده و شاد ؟

بهرحال ، پدر شناگر قابلی بوده و از گردابهای زاينده رود نمی ترسيده ، آقای گلچين هم ... هم او كه بعدها در جستجوی "گاوخونى" : انتهای رود پرآب و زاينده ساليان گذشته ﴿به گواهى عرض سى و سه پل﴾ و رود تحليل رفته و يائسه ء كنونی غرق می شود . پدر ، البته در رود غرق نشده ولی دغدغه و ابهام او هم هميشه پايان "رود" بوده است ... و حالا اين دو در كنار هم در خوابهای راوی ما ، او و ما را به جستجوی پايان می برند . چرا همه "رود"های جهان به دريا می رسند و "رود" ما به باتلاق ؟ چرا بر همه "رود"ها كشتی می رانند و بر "رود" ما يك قايق به زور سُر می خورد ؟ روزهای همجواران زاينده رود سُربی و شبهايشان تار است . راوی ما قصد گريز از اين هم كناری را دارد ... زن و زندگی نيز سامانش نمی دهند ، او نجات را در گريز به تهران می داند . همجواری با خشايار و منظومه اش ، هم او كه قصد روايت "چيز"ی را دارد كه در طی اعصار از بين مغول و مقدونی خود را به امروز رسانيده ، و حميد و جستجوی زندگيش كه برای او مطبوع تر از دكان خياطخانه پدری است . ولی افسوس كه گذر او هم در نهايت از تهران به "گاوخونى" می رسد .



زيبايی كار افخمی تغيير شيوه روايی فيلم و درست از زمان بيماری ﴿سرماخوردگى﴾ راوی [فصل ۲۱ رمان] است . راوی كه تا آن لحظه با نمای نقطه نظر در فيلم حضور دارد و دوربين به جای چشم او بوده به ناگاه به جلوی دوربين مى آيد . زياد شدن سوسك های خانه ﴿كه در فيلم مورد تأكيد قرار نگرفته﴾ با آمدن پدر همراهند . پدر كه مرده بود ؟! او مسير زندگی را بالا و پايين می دانست ، پس چرا حالا در مسير صاف است ؟ چرا در سرما پيراهن آستين كوتاه برايش كافيست ؟ ... چرا در ِكافه قديمی لاله زار به "گاوخونى" باز می شود ؟ پدر در آن ترانه زمزمه اى هميشگی اش آرزوی رفتن به لهستان از مسير نارنجستان را داشت و راوی تهران را برگزيده بود ... چگونه مقصد هر دو ختم به "گاوخونى" شد ؟ راستی مقصد "گاوخونى" كجاست ؟

یأس فلسفی مكتوب جعفر مدرس صادقی و مصور بهروز افخمی سنگين و دردناك است و مفهوم دريافتی در آخر اثر بيشتر منگ می كند تا مقهور . ولی برای آرامش آنها كه اين یأس را دوست ندارند و نمی پذيرند ، كلامی از يك انسان والا سراغ دارم ، انسانی كه بی ترديد جزو برترين شعورهای بشری است ، آلبرت اينشتين :

"... حداقل علت حضور انسان ها بر زمين كمك به يكديگر است . انسان ها بايد براى هم مفيد باشند . چنين فايده اى است كه به زندگى معنا و مفهوم مى بخشد ..." .

شايد روزی فرصتی شد و تمام اين بيانيه را در همينجا تقديمتان كردم . نگذاريد روزهای خاكستری و شبهای تار و خواب های تيره ء اين اثر آزارتان دهد ، زندگی اصلا" بيهوده نيست ... نه ، اين رود به باتلاقی كه هيچكس پايان آنرا نشناخته ، نمی ريزد .

  [ ۳:۵۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب


چهارشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۳

به بهانه موفقيت فيلم "قهرمان" ﴿Hero 

و قرار نمايش "خانه خنجرهاى پرنده" ﴿House of Flying Daggers 

تا ۲ ماه ديگر در سينماهای امريكا

 ژانگ ييمو

Zhang Yimou



ژانگ ييمو يكی از بهترين كارگردانان تاثيرگذارو قابل احترام ِ نسل پنجم سينمای چين است . او درسال ۱۹۵۰ در شهر زی ان ايالت شانكسی با آينده ای نااميدكننده در چين كمونيست بدنيا آمد . پدرش از افسران ارتش چيانگ كای چك بود و يكی از برادرانش به جاسوسی متهم و ديگری به تايوان تبعيد شد . خانواده او در دهه ۱۹۵۰ پيشينه ای مظنون و در دهه ۱۹۶۰ در دوران متشنج انقلاب فرهنگی چين سابقه ای جنايتكار داشت ! او از دبيرستان بيرون كشيده شد و برای بيگاری نزد روستائيان مناطق دوردست چين فرستاده شد . بعدتر به كارخانه نساجی فرستاده شد . در ضمن كار در آنجا بود كه برای خريد نخستين دوربين خونش را فروخت .

در ۱۹۷۶ با مرگ مائو سه تونگ انقلاب فرهنگی چين به پايان خود نزديك شد . دنگ ژيائوپينگ جانشين او ، شروع به بازگشايی دانشگاه های تعطيل شده در دوران حكومت مائو كرد . در ۱۹۷۸ ژانگ در سن ۲۷ سالگی موفق به گذراندن امتحان ورودی دانشگاه فيلم بيجينگ شد ولی به واسطه سن زياد از ورود او به دانشگاه ممانعت بعمل آوردند . با درخواست تجديدنظر او به وزارت فرهنگ درنهايت به سال ۱۹۸۲ در كلاس های آن دانشگاه ثبت نام كرد .

 صحنه اى از فيلم خانه خنجرهاى پرنده


همدرسان او در آنجا عبارت بودند از چن كايگه ، تيان ژوانگ ژوانگ ، و ژانگ جون ژائو . فيلمسازانی كه بعدها هسته اصلی فيلمسازان نسل پنجم چين را شكل دادند . ژانگ به همراه اين سه همدرس بعد از فراغت از تحصيل دراستوديوی فيلمسازی گوانكزی فيلم در نقطه ای دورافتاده در چين بعنوان دستيار كارگردان گمارده شدند ، ولی خيلی زود دريافتند كه درآنجا كارگردانی برای دستياری حضور ندارد ! آنان با كسب مجوز از دولت ، گروه جوانان را شكل بخشيده و شروع به ساختن فيلم های خود كردند . ژانگ در چند فيلم فوق العاده مثل "يك و هشت" ژانگ جون ژائو ﴿۱۹۸۴﴾ و "زمين زرد" شاهكار چن كايگه ﴿۱۹۸۴﴾ كه در جشنواره فيلم هنگ كنگ توفانی به پا كرد و توجه جهان را به سينمای چين جلب نمود ، بعنوان فيلمبردار ظاهر شد .

كمی بعدتر ژانگ به شهرزادگاهش زی آن منتقل شد و در نقش فيلمبردار و هنرپيشه فيلم "چاه قديمى" ﴿۱۹۸۷﴾ وو تيان مينگ به كار گرفته شد . او بخاطر بازی در "چاه قديمى" جايزه بهترين بازيگر را از جشنواره بين المللی فيلم توكيو بدست آورد .

پس از اين موفقيت اساسی بخت ژانگ ييمو بيدار شد ، خصوصا" زمانی كه اجازه يافت تا نخستين فيلمش با نام "ذرت سرخ" ﴿۱۹۸۷﴾ را كارگردانی كند . "ذرت سرخ" با بردن خرس طلايی در جشنواره فيلم برلين همان سال موفقيتی جهانی بين منتقدان و در بازار فروش داخل و خارج ِ چين بدست آورد . ستمی كه از لحاظ خاك و ناموس در ورای تهاجم خونين ژاپن به چين نهفته بود دستمايه اصلی "ذرت سرخ" بود . فيلم انكاری عامدانه نسبت به وجود هرگونه تفكر و عقلانيت در حمله ژاپنی ها به چين بود ، درست برعكس سبك ساخت "زمين زرد" . "ذرت سرخ" سرشار از تدوين های سريع ، كلوزآپ های پی درپی ، و تصاوير فيلمبرداری شده ء بسيار زيبا و كارت پستالی است .

ولی آنچه بيش از همه چيز شانس بزرگی برای ژانگ تلقی می شد ، كشف بازيگری شاداب و توانا با نام گونگ لی ۲۱ ساله در دانشكده مركزی هنرهای دراماتيك بيجينگ بود . رابطه زيبای حرفه ای و شخصی اين دو وضعيت بهتری برای سينمای چين در آن دهه ايجاد نمود . فيلمهای ژانگ ييمو اين هنرپيشه زن توانا را به ستاره ای ببين المللی بدل كرد ، و ايفای نقش های اين ستاره ، جذابيتی جنسی و غريب برای فيلم های وی آفريد . جذابيتی كه فيلم به فيلم تماشاگران بيشتری را به سينما می كشيد .

پس از "اسم رمز گربه ء وحشى" كاملا فراموش شدنى در سال ۱۹۸۷ ، ژانگ "جو دو" را در ۱۹۸۹ ساخت كه جايزه بهترين فيلم جشنواره فيلم شيكاگو را تصاحب نموده و نامزد دريافت جايزه اسكار شد . نخستين فيلم ييمو پس از ماجرای خونين دولت چين در سال ۱۹۸۹ و در ميدان تيانامن ، حكايتی ﴿با طعنه ء ظريف سياسي﴾ درباره زنی جوان بود كه مجبور به ازدواج با پيرمردی شياد و عنين می شود كه گرداننده ء يك خانه مرگ است .

فيلم بعديش "فانوس قرمز را بياويز" ﴿۱۹۹۲﴾ بنحوی وسيعتر علايق او را می نمايد ، اين فيلم نيز درباره زنی است كه با مردی بدطينت و پدرسالار ازدواج می كند ، يك ارباب . هر دوی اين فيلم های اخير كه بواسطه سانسور عليرغم نمايش در اكثر كشورهای جهان هنوز در چين به نمايش درنيامده اند مربوط به سالهای ۱۹۲۰ و پيش از روی كارآمدن كمونيسم در چين و سرشار از فيلمبرداری ای غنی و اصولی و سبكی استوار بر تدوين سريع اند . ييمو در هر يك از آنها با وسواس و دقت زياد به كاوش در رفتار تحميلی و درونيات هر يك از اين زن ها می پردازد و شرايطی را كه منجر به ستم به آنها بعنوان جنس ضعيف می شود به تصوير می كشد .

درست در هنگامی كه منتقدان سبكی خاص در فيلم های ژانگ ييمو يافته بودند ، او فيلم "داستان كيو جو" ﴿۱۹۹۲﴾ را ساخت . فيلم درباره زن بارداری روستايی است كه در صدد يافتن عدالت قانون برای شوهرش كه توسط كدخدا مضروب گرديده برمی آيد . فيلم بجای برخورداری از فريم های محكم و رنگ آميزی شده هميشگی ييمو ، در زمان حاضر ايالت شانكسی و به صورت شبه مستندی كوبنده توام با شات های تعقيبی-حركتی طولانی ساخته شده است .

هرچند ساخت فيلمی درباره چين معاصر ريسك سياسی بالايی داشت ولی فيلم به جهت تقارن با مبارزات ضد فساد آن زمان دولت چين مورد پسند حاكميت قرار گرفت . اين موضوع سبب شد تا ييمو همچون قهرمان ملی بحساب آمده وشاهكارهای قبلی او از ليست سياه خارج شوند ولی اين بخت خوش با "مثلث شانگهاى" (1995) برگشت . دولت چين با اطلاع از دربرنامه نمايش قرارگرفتن مستند غم انگيز "دروازه آسايش بهشتى" ﴿۱۹۹۵﴾ درباره قتل عام ميدان تيانامن ، فيلم "مثلث شانگهاى" را از جشنواره فيلم نيويورك بيرون كشيد . خبر غم انگيزتر بعد از اين ماجرا خبر جدايی حرفه ای و شخصی ژانگ و گنگ لی از يكديگر بود . در ۱۹۹۶ ييمو بهمراه گروهی از هنرمندان بين المللی اپرای "توراندخت" پوچينی را كارگردانی كرد و در ۱۹۹۷ "كمدى راحت باش" را با بازی جيانگ ون بازيگر فيلم "ذرت سرخ" ساخت . او در ۱۹۹۹ نيز با پس گرفتن ناگهانی دو فيلم اخيرش از بخش مسابقه جشنواره فيلم كن بحث های بسياری برانگيخت .

در سال ۱۹۹۹ فيلم "نه يكى كمتر" او جايزه شير طلايی جشنواره فيلم ونيز را ار آن خود كرد . فيلم گزنده ديگرش در همان سال با نام "راهى بسوى خانه" جوايز متعددی منجمله جايزه ويژه هيئت داوران جشنواره فيلم برلين و جايزه ويژه تماشاگران جشنواره فيلم ساندنس را برايش به ارمغان آورد . اين فيلم داستان جوانی شهری بود كه برای شركت در مراسم تشيع جنازه پدرش راهی روستای زادگاهش می شد ، فيلم از لحاظ بصری چنان غنی و از نظر دراماتيزه كردن داستان و پرداخت شخصيت ها چنان كامل بود كه طرفداران آثارش را به وجد آورد . فيلم بعدی او "اوقات خوش" فضای حاكم بر آثار او را قدری روشن كرد ، فيلم مضمونی طنز داشت و در آن مرد مجردی ميانسال اتوبوس مدرسه ای را به يك متل هدايت می كرد تا در آنجا پايه های ازدواج با زن مورد علاقه اش را بنيان نهد .

 صحنه اى از فيلم خانه خنجرهاى پرنده


فيلم بعدی اين كارگردان اكشن حماسی - تاريخی "قهرمان" با بازی بازيگران مستعدی چون جت لی ، تونی لونگ ، و مگی چونگ همراه بود . تمامی علاقمندان آثار ييمو به اتفاق فيلمبرداری زيبا و تفصيلی كريستوفر دويل در اين فيلم را كه ارزش كار ييمو را دوچندان نموده تحسين می كنند . مناظر زيبا ، طراحی لباس و صحنه و جزئيات بی نظير در دكوپاژ و ميزانسن ، بازی های كامل ، و ... همگی اين اثر كارگردان را به يكی از نقاط اوج و تحسين برانگيز كاری وی بدل می سازند .

فيلم جدا از آنكه كانديد دريافت اسكار و گلدن گلوب بهترين فيلم خارجی زبان سال ۲۰۰۳ بود ، موفق به دريافت هفت جايزه از جوايز فيلم هنگ كنگ در عين نامزدی در چهارده رشته شد . "قهرمان" پرفروش ترين فيلم تاريخ سينمای چين بوده و كمپانی امريكايی ميراماكس عليرغم آنكه فيلم در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ درچين و بسياری از نقاط دنيا اكران شده بود ، توزيع آن در امريكا را برعهده گرفت . البته ميراماكس همچون فيلم ديگر آسيايی خود "فوتبال شائولين" مدعی است كه اين فيلم با تدوين متفاوتی عرضه می گردد .

ژانگ ييمو فيلم "خانه خنجرهاى پرنده" را در سال ۲۰۰۴ ساخته و اين فيلم نيزكه در جشنواره كن ۲۰۰۴ نخستين بار به نمايش درآمده قرار است تا از سوم دسامبر امسال در امريكا به نمايش درآيد .

  [ ۹:۲۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب