
يك بوس كوچولو
بهمن فرمان آرا - ۱۳۸۴
مشخصات فيلم تصفيه حساب با دوربين
فرمان آرا سه گانه ء "بوی كافور"ی خود را به پايان برد. ولی اين يكی بيشتر بوی تصفيه حساب می داد تا بوی كافور يا عطر ياس. فرجامی اين بار بجای خود و دكتر سپيدبخت ، سعدی نويسنده قديمی را به كام مرگ می فرستد. همو كه به زعم بسياری ابراهيم گلستان است. عليرغم گفتگوی اخير فرمان آرا در باره فيلم ، تقبيح "سعدى" و مضمون داستان "نبش قبر" شبلی شديدا" بوی مجادله می دهد ، مجادله ای پيامد انتشار "نوشتن با دوربين" پرويز جاهد در گفتگويی ۱۸ ماهه با ابراهيم گلستان .
قضاوت در باب بجايی يا نقص ايرادات فرمان آرا به سعدی﴿!﴾ و شباهت های اعجاب آور او با گلستان ﴿يكی از بحق اسطوره های هنر و ادب پارسي﴾ بماند بر عهده يكايك بينندگان ، ولی درباره فيلم "يك بوس كوچولو" مواردی هست كه بايد عنوان شود :
- اين فيلم بهيچ وجه از ريتم مشابه دو فيلم قبلی ِ اصطلاحا" تريلوژی مرگ فرمان آرا برخوردار نيست. گفتگوها پر تفصيل و روايی هستند و از هنر بازيگران به استثنای رضا كيانيان كمتر استفاده پيش برنده ای در جريان مضمون فيلم می بينيم. شخصيت ها همه به دور سعدی و صرفا" برای تقبيح او گرد آمده اند، مثل دختر سعدی و افسر انتظامی و قضيه ء "ويكتور هوگو" يا راننده مسير پاسگاه تا مزار كامران و ...
- در دو قسمت قبلی ﴿"بوى كافور عطرياس" و "خانه اى بر روى آب"﴾ هر دو شخصيت محوری به گونه ای به رستگاری می رسند ولی در اين يكی پايان كار ، حرمان است و خسران.
- داستان "نبش قبر" و نزولخوار و اثر انگشت جعلی بر وصيت نامه جعلی و شخصيت ِ آقا كمال و جواد جوجه هم جدا از ماجرای انتقادی، شايد از نظر مفهوم دارای عمقی به قاعده ء همان قبر كذايی فيلم باشند. همه ء اينها عليرغم ايجاد كششی مختصر و تنوعی خفيف در ريتم و لحنی كاملا" متفاوت با فضای اثر راه به جايی نمی برند.

- فيلم از فيلمبرداری بسيار خوش فرمی برخوردار است. رنگ كدر و كهنگی و پاييز حاكم بر سكانس های همكناری شبلی و سعدی چه در نماهای داخلی و چه در فضاهای بيرونی ، جنس متفاوت نورپردازی بخش های داستان "نبش قبر" ، كادربندی و نور كلوزآپ های فرشته مرگ ﴿هديه تهراني﴾ ، فضای متفاوت ولی در عين حال همرنگ ِخانه ء دختر سعدی ﴿فاطمه معتمد آريا﴾ ، و ... همه و همه حكايت از سليقه و توان بالا و هميشگی فيلمبردار فيلم محمود كلاری دارند.
- جمشيد مشايخی بازيگر كهنه كار و مسن عليرغم نقش عملا" كمكی ﴿و غير مستقل﴾ در اين فيلم همچنان به تسلط و چيرگی از عهده ء كار برآمده است.
- قابل تامل ترين و برجسته ترين وجه فيلم بازی شاخص رضا كيانيان است در نقش سعدی ، نويسنده ای كه ۳۸ سال از ديار خود دوری گُزيده و حال فقط بواسطه ء مرگ فرزند سفری به وطن نموده است.
- و ... شاخص ترين وجه اين فيلم متوسط :
اشاره ء تلويحی بهر جهت ِ آن است به ابراهيم گلستان ، هنرمند و هنرشناسی كه چند سال پيش از انقلاب به واسطه ء شرايط اختناق حاكم ِ وقت جلای وطن كرد و در لندن اقامت گزيد. مستند ساز قديمی ، واضع و مبدع آنچه سينمای روشنفكری و موج نوی ايرانی اش مي نامند ، نويسنده و مترجم صاحب سبك و البته كمی تند مزاج و بی ملاحظه ، شايد همين خصوصيات اخير اوست كه در كشوری كه ملاحظه بين اغلب اهالی آن رنگ ريا به خود گرفته بر جذابيت او می افزايد.
شايد بابت همين خصيصه ء آخری هم كه شده بايد "يك بوس كوچولو" را غنيمت شمرد! همين يادآوری نام ابراهيم گلستان غنيمت بزرگی است . فقط می ماند يك كلام خطاب به بهمن فرمان آرا :
- آقا كمال ! دو تا زخم می زدی تا ۱۱۱ [...] ﴿نقل به مضمون از ديالوگ هاى "يك بوس كوچولو"﴾ !!! خدا رو شكر كه از تنگی و گودی و سياهی قبر نجات پيدا كردی! خوب شد دوباره مقدور شد ، فيلم بسازی. حالا خوب به وطن و ملتت خدمت كن . تو كه سعدی نيستی ، هيچ جا نبودی و نرفتی و ويسكی هم نخوردی ! اميدوارم ورثه اورسن ولز هم بتونن سر ماجرای "فراسوى باد" ﴿۱۹۷۲ - The Other Side of the Wind﴾ يه كسی رو نبش قبر كنن !!؟