
بهاريه ای از نورالدين زرين كلك
[نقل از سايت خانه هنرمندان ايران]
نوروز شايد دويدن در كوچه های خاكی شهر باشد
پيشاپيش بادبادكی كه پرواز نمی كند
و دلهره یُ گم شدن عيدانه ها
در جيب های كم عمق كت و شلوارهای آهار دار نو
نوروز
شايد جست و خيزی شادمانه باشد
در بستر علف های تازه رو
در همهمه ی آش رشته
و هياهوی كاهو سكنجبين
در روز دردانه« سيزده بدر»
نوروز
شايد دست هايی باشد
چفت شده در هم
و پچ پچ رازهای ناگفته
در كوچه های خلوت پيچاپيچ
نوروز
شايد سفری دو نفره باشد
پر از دلهره ی قهر
و اشتياق آشتی
و چيدن چاغاله های نارس بادام
از باغ های غريبه ی ممنوع
نوروز
شايد گرمای ران های نرم كودكی باشد
سوار قلمدوش
و حس خيسی مشكوكی
پشت گردن!
نوروز
شايد ديدار عروس های جوان باشد
يا داماد های مغرور تازه
و گذاشتن اسكناس های نو
در جيب كاپشن های « مغز بادام»
كه از آغوش می گريزند
تا به« تماشای برنامه ی كودك» برسند
نوروز
شايد همه چيز باشد
از شيرينی گس كودكی
تا تلخی موقر موهای نقره ای
نوروز شايد رويای مكرری باشد در خواب؛
« خواب زندگی»
نوروز 1384