
| 
| 
| يك فيلم داگ ويل نظر منتقدان مايك لاسال - سانفرانسيسكو كرونيكل |
مايك لاسال از منتقدان معتبر روزنامه سان فرانسيسكو كرونيكل امريكاست كه از سال ۱۹۹۴ در اين روزنامه به نقدنويسی اشتغال دارد . برای تشخيص سليقه او كه طبق نظر كاربران سايت متاكريتيك از كارشناسان تراز اول محسوب می گردد ، كافی است به چند فيلم مورد علاقه او نظری بيندازيم : "شكوه امريكايى" ، "غبار جنگ" ، و "پيش از غروب" . از روی اين چند فيلم و سابقه ارزيابی های وی در خصوص بهترين و بدترين فيلم هايش ﴿به روايت ارزيابى هاى قبلى﴾ و متن نقد زير ، بخوبی می توان دريافت كه با چگونه منتقدی سر و كار داريم . لاسال "داگ ويل" را با ۴ ستاره ﴿به مفهوم فيلم رتبه A﴾ ارزيابی كرده و در مورد آن در ۹ آوريل سال ۲۰۰۴ در روزنامه فوق الذكر چنين نوشته است :
"داگ ويل" شاعرانه و قدرتمند
بهترين راه ديدن داگ ويل هيچ ندانستن راجع به آن است ، بايد به فيلم اعتماد كنيد و مطمئن باشيد كه مضمونش را بخوبی به شما منتقل خواهد كرد . با مدت زمانی ۱۷۷ دقيقه ای ، شروع فيلم كند است - يا حداقل چنين به نظر می رسد - تا حدود يك ساعت اول ، نسبت به آنكه فيلم چيزی بيش از يك حكايت خنثی را در مضمون خود دارد ، هيچ اشاره ای وجود ندارد . در حقيقت در طول اين مدت زيربنای فيلمی ريخته می شود كه همه چيز هست الا يك فيلم خنثی ، فيلمی بدسگال ، تجريدی ، و عميق .
خواندن را متوقف كنيد .
...
هنوز می خوانيد ؟ پس بگذاريد در باره داستان فيلم بگويم ، البته خيلی كم و بدون كوچكترين اشاره ای به پايان آن . درباره طبيعت "داگ ويل" بعنوان يك فيلم و يك تجربه .
در تمام سال های سينما رفتنم ، هرگز فيلمی مثل اين كه در عين منزجر كردنم توانسته باشد علاقمند و جذبم كند ، نديده بودم . بعد از حدود نيم ساعت از شروع فيلم ، از آن خسته شده بودم . بعد از حدود يك ساعت با خواب می جنگيدم . و سپس فيلم عطف نرمی پيدا كرد ،دوباره جان گرفتم و حواسم جمع شد ، بعد علاقمند شدم ، و سپس درگير ، بعد از لحاظ عاطفی كاملا" تحت تأثير قرار گرفتم و در نهايت ، وحشت وجودم را پر كرد . فيلم اثری جدا" پر اهميت و دستاوردی بزرگ است ، نوشته و ساخت لارس فون تريه كارگردان دانماركی ﴿"شكستن امواج" و "رقصنده در تاريكى"﴾ . "داگ ويل" بطور عام حرف های بسياری درباره طبيعت بشر دارد و بطور خاص انتقادی است از يك منطقه . هدف خاص فيلم بی گفتگو ايالات متحده است . در زير آرامش اسكانديناويايی ، فيلم اثری بشدت خشمگين است ، نه نگران و نه نكوهش گر كه فيلمی تا سرحد جنون ملتهب . عليرغم آنكه خشم فون تريه كاملا" متوجه همه ماست ، انتقادات او آشفته نيستند . نظرات او همه استعاری و هوشمندانه اند . داگ ويل در شهری كوچك در كوه های راكی در خلال دوران فقرزده ركود اقتصادی بزرگ امريكا اتفاق می افتد ، بدون كوچكترين چشم اندازی از كوه ها . فيلم تماما" در صحنه ای ساده فيلمبرداری شده است ، صحنه ای با خطوط گچی بجای ديوار خانه ها ، خيابان ها ، و درختان . در طول فيلم ، بازيگران تظاهر به در زدن و باز كردن آنها می كنند و اين انتخاب استعاری ظرف چند دقيقه برای تماشاگر جا می افتد . ظاهر خالی صحنه ء فيلم تدريجا" به نكته ای مثبت تبديل می شود . فون تريه از اين طريق قصد نمايش بی حد و مرزی محيط را ندارد بلكه هدف او به تصوير كشيدن انزوای شخصيت ها و فقدان تخيل آنهاست . دنيای آنها نيز مثل همين صحنه تخت ، و در محاصره ء تاريكی است . تريه اين مضمون را بعنوان مضمون اصلی ارائه می كند . نقش ساكنان داگ ويل را چهره و نام هايی آشنا از ميان ستارگان بين المللی سينما بازی می كنند - لورن باكال و هاريت آندرسون در نقش مغازه دار ، بن گازارا در نقش مرد كور ، بلر براون و پاتريشيا كلاركسون در نقش زنان خانه دار ، كلوئه سويگنی در نقش يك دختر اغواگر محلی - بهمراه صدای جان هارت بعنوان روايت گری انگليسی و نامرئی كه هريك از ۹ فصل فيلم را با صدايی سرشار از عطوفت نچسب روايت می كند . پل بتانی نقش محوری پل اديسون جوان را بازی می كند ، نه پسر آن مخترع بزرگ ، بلكه مرد جوانی حساس كه رويای نويسنده اى بزرگ شدن را در سر دارد . شبی صدای شليك چند تير شنيده می شود و گريس ﴿نيكول كيدمن﴾ گريزان از چنگ گنگستران وارد می گردد . تام او را مخفی كرده و همشهريانش را ترغيب به پذيرش او می كند . در مقابل ، گريس كارهای عادی و روزمره آنان را طبق جدولی برنامه ريزی شده انجام می دهد . او علف های هرز باغچه ما جينجر ﴿باكال﴾ را هرس می كند ، در باغداری به چاك ﴿اسكارسگارد﴾ كمك می كند ، پرستار بچه ورا ﴿كلاركسون﴾ و هم صحبت آقای مك كوی پير ﴿گازارا﴾ می شود . به تدريج ، وجود گريس برای همه ضروری می شود . ولی هنگامی كه كلانتر روزی با نشان دادن پوستری تحت تعقيب بودن گريس را اعلام می كند ، شوق پناه دادن اهالی به گريس فروكش می كند . او تحت تعقيب برای جنايتی است كه همه می دانند محال است مرتكب شده باشد - گريس در آن زان در داگ ويل و نزد ايشان بوده است - خانم هنسون ﴿بلر براون﴾ می خواهد بداند كه آيا اجبار قانونی برای معرفی او دارند . اين نخستين عطف تيره و غم انگيز فيلم است . عطف های تيره بزودی پشت سر هم از راه می رسند .
فون تريه هرگز در امريكا نبوده و بهمين واسطه از او انتقاد بسيار شده است . احتمالا" در صورت حضور چيزهای دوست داشتنی زيادی هم می يافت . عليرغم اين ، با اطلاعاتی دست دوم ، رگه هايی از آسيب شناسی انسانی در امريكا را بنحوی عجيب تعريف و تصوير كرده است . او گرايش انسانها بسوی قدرت برای پنهان كردن كاستی هايشان را نشان می دهد ، پنهان سازی حتی از خودشان . او شهروندان فقرزده ای را نشان می دهد كه فقط ثروت و داشتن را می شناسند ، نه يكديگر را . به عبارت ديگر او انسان ها را با اعتقاد مطلق و تزلزل ناپذير نسبت به منافع شخصی شان نشان می دهد ، اين اعتقاد سكوی پرشی برای خيز به سوی انجام كارهای خير نيست بلكه مجوزی است برای ارتكاب به بزرگترين اعمال خلاف اخلاق .
نه در نحوه روايت و نه در ارائه تمثيل ، كه در احوال انسانی مضمون داستان ، قدرت عجيبی نهفته است . بازی كيدمن بواسطه سادگی بشدت تأثيرگذار است ، تصويری ميان رنگ های خفقان آور كه گريس را چون قديسی نشان می دهد ، او خشونتی نشان نمی دهد ولی ما آنرا كاملا" حس می كنيم . كار بتانی گونه ای ديگر است ، او چيزهايی از تام را نشان می دهد كه خود تام آنها را نمی بيند . ما رفتار قهرمانانه ء او را می بينيم ولی به كوچكی روحش نيز پی می بريم ، و آرزوهای شريف يك روح نامتعالی را در می يابيم .
گروهی داگ ويل را حكايتی مذهبی پنداشته اند . در اين خصوص بايد گفت كه در حكايت های مذهبی نمادها بسيار ساده اند ، شعر است كه از نمادهای سخت برخوردار است . "داگ ويل" يك شعر است ، شعری كه در طغيان به اندازه ء "ديكتاتور بزرگ" چاپلين گوش خراش و آتشين مزاج است ... و به احتمال بسيار زياد اثری ماندگار .
مايك لاسال - ۹ آوريل ۲۰۰۴ - سان فرانسيسكو كرونيكل