... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳

  يك فيلم  

داگ ويل
نظر منتقدان

جيمز براردينلى - سايت ريل ويوز



جيمز براردينلی مهندس برق و منتقد سينمايی ۳۷ ساله مقيم نيوجرسی امريكا كه نقدنويسی را از سال ۱۹۹۳ ﴿۱۳۷۲ شمسى﴾ شروع كرده و قريب به اكثريت نقدهايش روی وب و از طريق سايت شخصی اش با نام "ريل ويوز" انتشار می يابد ، با دانش مناسب و قريحه استثنايی و نگاه نافذش به آثار سينمايی جهان كه موجب تحسين و حيرت بسياری از سينمايی نويسان ومنتقدان بنام جهان گرديده است "داگ ويل" را با سه ستاره از چهار ستاره ﴿و قائل شدن درجه B براى آن﴾ مورد ارزيابی و بحث و بررسی ای بشرح زير قرار داده است :


لارس فون تريه فيلمساز دانماركی از دگما به داگ ويل رسيده است . حكايت سه ساعته اخير اين كارگردان در تمام دنيا بحث انگيز شده است . يقينا" اين موضوع مورد علاقه خود فيلمساز نيز هست ، زيرا او به چنين توجهی نياز دارد . بهرصورت ، اهميت فی النفسه فيلم كه بايد عملا" آنرا چون يك كشتی روی آب نگه دارد ، خود مايه غرق شدن آن نيز شده است . داگ ويل فيلمی برای همه نيست ، ولی خوراك اشتهاآوری برای اهل بحث های روشنفكری است . آنهايی كه حوصله تحمل تِم ِخشن ِ فيلم را دارند . قبول دارم كه تحت تاثير داگ ويل قرار گرفته ام . معتقدم كه ارزش های مثبت آن بيشتر از ارزش های منفی آن هستند . داگ ويل عليرغم تمام كم و كاست ها فيلمی است كه در عين وجود مشكلات ، بارها و بارها آثار مجذوب كننده ای در متن خود ارائه می كند . اگر به قصد سرگرمی به سينما می رويد در اين فيلم چيزی نخواهيد يافت ، ولی اگر در پی الهامی برای تفكر و گفتگو هستيد ، داگ ويل انتخاب بسيار مناسبی است .


داستان فيلم به اندازه كافی ساده است و چيزی برای اشتباه گرفته شدن ندارد . اين داستان كه به فيلمساز اجازه داده تا منظور خود را در پس آنچه بر پرده می افتد منعكس كند ، تمثيلی آشكار است ﴿هرچند چيزى كه بتوان آنرا "آشكار" وصف كرد ، بهيچ وجه در متن آن نخواهيد يافت﴾ .


هيچ واقعيتی در موقعيت و افعال پرسوناژها وجود ندارد زيرا فون تريه از همان آغاز روشن می كند كه بهيچ عنوان علاقه ای برای ارائه ء هيچ وجهی از "واقعيات" ندارد . در لحظاتی از فيلم به صِرف بازی خوب بازيگران اين نكته را فراموش كرده و مضامين انسانی نهفته در زير ماجراها را احساس می كنيم ، ولی اين لحظات بسيار معدودند . داگ ويل شهر كوچكی است در دامنه كوه های راكی كلرادو در خلال سالهای دهه ۱۹۳۰ . جمعيت اندكی شامل حدود ۱۵ نفر بزرگسال ، چند كودك ، و يك سگ دارد . گريس ﴿نيكول كيدمن﴾ وارد اين شهر می شود ، زنی زيبا كه توسط گنگسترها تعقيب می شود . يكی از اهالی بنام تام اديسون ﴿پل بتانى﴾ ، فورا" به او علاقمند شده و تصميم می گيرد تا نقش ناجی او را ايفا كند . او گريس را از گنگسترها مخفی می كند و پس از رفتن آنها به اهالی شهر پيشنهاد می دهد تا او را در جمع بپذيرند . برای اين پذيرش تمام آن ۱۵ نفر بايد اقامت او را تاييد كنند . گريس دو هفته وقت دارد تا آنها را قانع كند كه شهروند خوبی خواهد بود . گريس تصميم می گيرد تا آنها را متقاعد كند ، "ما جينجر" بداخلاق ﴿لورن باكال﴾ ، "جك مك كى" نابينا ﴿بن گازارا﴾ ، "چاك" عبوس ﴿استلان اسكارسگارد﴾ ، و "ورا"ی قدرتمند ﴿پاتريشيا كلاركسون﴾ را .


ماه های اول پيوستن گريس به اهالی داگ ويل اوقات خوشی است . ولی پليس از راه می رسد ، ... در جستجوی گريس . گنگسترها برای او پاپوش دوخته اند و گريس بخاطر چند مورد سرقت مسلحانه تحت تعقيب است . حال كه گريس يك فراری از چنگ عدالت و قانون تلقی می شود ، اهالی شهر موقعيتی برای بهره كشی از او می يابند . ساعات كار او افزايش می يابد ، حق الزحمه اش قطع می شود ، و شرايطی كه او بايد تحت آن روزگار بگذراند به نحوی دائم التزايد دشوار می شود . مورد تجاوز قرار می گيرد ، كتك می خورد ، و مورد سوءاستفاده قرار می گيرد . تلاش او برای فرار با شكست مواجه می شود و اهالی داگ ويل ﴿تام از طريق كارت ويزيتی كه از گنگسترها گرفته بود﴾ با گنگسترها تماس می گيرند تا او را از آنجا ببرند و از اين طريق مشكل را از ميان بردارند . اما هنگامی كه گنگسترها سر می رسند ، مشخص مس شود كه گريس دختر رهبر گنگسترها ﴿جيمز كان﴾ است . او دوباره به آغوش پدر بازمی گردد و در استفاده از اين قدرت ، از همه افرادی كه با او بدرفتاری كرده اند انتقام می گيرد .


نخستين نكته ای كه در فيلم جلب توجه می كند شيوه ء اجرای فون تريه است . فيلم عليرغم عدم پيروی از مقررات خشك دگما ﴿مثلا" استفاده از موسيقى از پيش ضبط شده﴾ ، در بسياری موارد ساده و بسيار بی پيرايه به موضوع می پردازد . كب فيلم بصورت نمايشنامه ای با صحنه ء همراه با تجهيزات بسيار كم و محدود اجرا می شود . بجای خانه هايی با در و ديوار ، خطوطی با گچ روی زمين كشيده شده است . نام خيابان اصلی شهر ELM Street  با خطی پهن و سفيد روی سنگفرش نوشته شده است . شخصيت ها وقتی قرار است دری را باز كنند ، در عين بكارگيری يك افكت صوتی كمكى ، تظاهر به اين كار و گرداندن دستگيره در می كنند . ظاهرا" ، فون تريه قصد دارد تا تماشاگران بجای توجه به دكور و عناصر صحنه ، بيشتر روی بازی ها و مضامين داستانی متمركز شوند ، در عين اينكه به دفعات اين ساختار مينی ماليستی شكلی متفاوت پيدا می كند و چند بار صحنه ها به هجو خود تبديل می شوند ، مثل زمانی كه گنگسترها از ماشين های واقعی استفاده می كنند .


داگ ويل بهترين و بدترين اثر فون تريه است . برخی معتقدند داگ ويل فيلمی متظاهرانه ، زياده رو ، غيرقابل تحمل ، و طولانی است ﴿البته نسخه اى ۲ ساعت و ۱۵ دقيقه اى به انتخاب و بُرِش كارگردان هم موجود است كه در امريكا به نمايش درنيامده است﴾ . برعكس ، عده ای ديگر معتقدند فيلم حاوی منظری جانورخو ، سخت ناسازگار و مصالحه ناپذير از كردارهای انسانی است كه بسياری از فيلم های ديگر از طرح آن عامدانه پرهيز می كنند ، اين نيز وجهی متقاعد كننده برای فيلم است . واقعيت آن است كه داگ ويل هر دو وجه را حائز است . بنحوی متناقض ، فيلم مضمون كسالت آور متقاعدكننده ای دارد .


معنی آن چيست ؟ فيلم بگونه ای زيركانه ساخته شده تا حداقل دو تأويل آشكار داشته باشد . محكم ترين سرنخ ها درباره آنكه فيلم بر عليه كدام نقطه زمين و چه كشوری اعلام جرم می كند در تيتراژ پايانی نهفته است ، جايی كه تصاويری از دوران ركود اقتصادی ايالات متحده و ترانه ای از ديويد بوئی با عنوان "امريكايى هاى جوان" بعنوان ترانه مورد استفاده قرار گرفته است . آنان كه معتقدند فون تريه بيانيه ای عام درباره انسانيت يا كشورهای صنعتی سراسر جهان صادر كرده ، احتمالا" پيش از شروع تيتراژ پايانی سالن سينما را ترك كرده اند .


نخستين تأويل در تحليل ، عقايد معمول سوسياليستی را به كار می گيرد . "گريس" به مفهوم خلق های تحت ستم است و اهالی شهر آنهايی هستند كه او را استثمار می كنند . در پايان گريس بر عليه آنها قيام می كند . با وجوديكه اين توجيه برای داگ ويل قابل قبول بنظر می رسد ولی طرح آن برای كارگردانی چون فون تريه بسيار ساده انگارانه و مخالف با آرای وی می باشد . بنابراين ، بايد تفسير ديگری برای توجيه نظر فون تريه جستجو كرد . در اين سناريوی جديد ، "گريس" نشانه امريكای شمالی است . در آغاز تاريخچه ، اين اقليم و منابعش تحت استعمار و استثمار و غارت اروپا قرار گرفته اند و حالا در بيداری صنعتی گری ، امريكای شمالی ﴿و به ويژه ايالات متحده﴾ قدرت اداره كننده ء دنيا شده و از تكنولوژی برترش برای تحميل خواسته هايش بر جهان بدون توجه به عدالت استفاده می كند . به اين ترتيب ، تحتِ ستم سابق حالا ستمگر شده و گريبان دريده است . اين تصور برای اتفاقاتی كه در داگ ويل می افتد به نظر معقول تر می رسد .


عده ای ديگر از تماشاگران ممكنست داگ ويل را به گونه ای ديگر ببينند ، و اين نبوغ نهفته در داگ ويل است . فيلم افكار و بحث های فراوانی می آفريند ، و هيچ پاسخ صريحی برای آنها نيست . می توان به سادگی درگير بحث های لفظی درباره منظور فون تريه از ساخت فيلم شد ، و در باره ساختار اثر او گرفته تا طراحی كار به مجادله پرداخت ، و پرسيد كه آيا اين آهنگ كند ضروری است يا به اثر صدمه می زند . می توانيد بحث را بمحض خروج از سينما شروع كرده و آنرا در كافی شاپی دنبال كرده و در راه رسيدن به خانه به پايان برسانيد . عصبانی درست به اندازه خود فون تريه ﴿و آثار قبلی اش مثل "شكستن امواج" و "رقصنده در تاريكى" كه هم مخالف و هم موافقانى براى خود دارند﴾ ، او می داند كه بايد چگونه ديگران را تحريك كند .


بازيگران عالی اند ، علاوه بر كيدمن كه در نقش گريس عالی است ، پل بتانی در نقش تام كاملا" خنثی و بی فايده ظاهر شده است ، استلان اسكارسگارد بعنوان نخستين مردی كه از گريس سواستفاده می كند ، كلوئه سويگنی به نقش تنها عنصر سكسی شهر ﴿پيش از ورود گريس﴾ ، و لورن باكالِ باشكوه ، همه اجرايی عالی دارند . بقيه آنها كه قابل ذكرند عبارتند از : بن گازارا ، پاتريشيا كلاركسون ، جيمز كان ، فيليپ بيكر هال ، و جرمی ديويس . جان هارت نيز روايت داستان را بر عهده دارد كه بنظر می رسد با آن لهجه انگليسی با هر كلمه ای از يك گوشه اسيد می پاشد .


آيا فيلم را توصيه می كنم ؟ بله ، حتی به قيمت رزرو بليط . نظير بسياری از اين نوع فيلم ها ، ممكنست حوصله زيادی برای نشستن و تماشا و ذهنی باز بطلبد . آنان كه بدين گونه بسراغ فيلم بروند ، متوجه می شوند كه فيلم ارزش داشته است . در عين اينكه ممكنست از آن خوشتان نيايد ولی متوجه می شويد كه نمی توانيد انكارش كنيد . اين استحكام و جسارت فيلم است كه بيش از هر چيزی تاييد اين منتقد را جلب كرده است .


جيمز براردينلی - ۲۰۰۴


  [ ۸:۰۶ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب