... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲

نمايش فيلم هايی كه فيلم نيستند در جشنواره ای كه جشنواره نيست !

خوب جشنواره ای برپا كردند! از همان اول يك سری فيلم های اخلال گر را كه راه ندادند ، بعد هم سر و گوش گروهی ديگر را زدند ، و فيلم های خارجی را هم كه بنا بر سيره مذموم سانسورچيگری مجبور شدند بخرند ، آن هم چه خريدهايی ! "ابسلون" حتی رنگ اكران محلی را هم به خود نديده بود و فقط پخش ويديويی داشت ، وضع نمايش "سبكبال" را هم بايد از آنها كه ديده اند پرسيد ، "بيل را بكش" هم يكی از پرسوناژهای عمده اش را به كل از دست داده بود ... در بخش مسابقه و مسابقه فيلم های اول و دوم و مهمان و ايرانی و بين الملل هم كه ماشااله ! برخی معتبرها به بخش مسابقه فيلم های اول و دوم رانده شده بودند ﴿مثل "بوتيك"﴾ و برخی ديگر به بخش مهمان ... خلاصه بخش مسابقه سينمای ايران با ۲۹ فيلم "برس - نرس" استخاره ای شروع شد كه الحق ۱۹ تايشان فيلم سينمايی محسوب نمی شدند ، "نوار شخصی" يا "سر و ته به هم آمده ها" بناميم شان بهتر است . عده ای از اين فيلم ها اصولا جزو "ضايعات صنعتی" محسوب می شوند كه با اين ها كاری نبايد داشت . عده ای ديگر هم فاجعه بودند! فاجعه به آن علت كه توقع بسياری برانگيخته بودند ، يا زيربنا و بيان فيلمنامه ای قوی داشتند يا كارگردان معتبر و صاحب نام يا هر دو را ، ولی در مجموع نااميد كننده از كار درآمدند
. "سربازهاى جمعه" پانزده - بيست دقيقه ء نخست بسيار درخشانی داشت ، تا ورود نقره ... كه ناگهان چون نارنجكی به ميان فيلم افتاد . كيميايی ناگهان پرسوناژهای معرفی شده به آن خوبی كه داستان زندگی و مشكل هر يك می توانست لايه ای برای بخشی از داستان يك فيلم حتی سه ساعته خوب باشد ﴿كه اولى فروتن ، دومى پولاد كيميايى ، و سومى رادان را شاهد بوديم ، و پژمان بازغى اش هم هرز رفت﴾ را رها كرده و زيربنای به آن استحكام را نيمه كاره گذارد و از صحرای كربلا به بيابان نوادا زد ، يك بخش ميانی سست و شعارزده به پايان بندی ای كه درباره آن واقعا" نمی دانم چه عرض كنم ، منتهی شد! پاژرو به فيات زد و سربازان در تظاهراتی كه نامعلوم بود ، چاقو و كتك خورده غيب شدند و گروهبان در مترو محو شد و ماند احتمالا" اصالت ايرانی بر ديوار مترو ديگر !؟ چاقو چماق شد و ... از كيميايی با آن سكانس فوق درخشان "نير" ﴿مريلا زارعى﴾ اين بی در و پيكری و اين شاخه آن شاخه پريدن واقعا بعيد بود ، آيا چنين ادامه و پايان بندی را جز فاجعه چيز ديگری می توان ناميد ؟ توجيه اتهامات و دلمشغولی و پيشگويی و ... امثال اين اقوال را هم نپذيريد كه گفته اند : "مشك آن است كه ببويد ، نه آنكه عطار بگويد" . آيا چهار سال فرصت برای پرداخت به كفايت و صراحت اين مفاهيم در يك فيلمنامه كافی نبود ؟! يا "الهه زيگورات" رحمان رضايی ، طرح داستان و اجرای سبك تمهيدات ايجاد ايهام در خصوص هويت اقليما دخترك بومی با هزينه كم و بضاعت اندك جلوه های ويژه ايرانی به آن خوبی پيش می رفت كه ناگهان پايانی سرهم بندی شده و ابتر ﴿كه بيشتر از اشتباه فيلمنامه نويس در تايمينگ سناريو ناشى مى شد﴾ يكی ديگر از فجايع فيلمسازی در سال ۱۳۸۲ سينمای ايران را رقم زد . ژانر تعليقی و تريلر از گونه های گم شده سينمای ايران است كه اگر داستان خوب و خوش پرداختی حتی با بضاعت اندك تصويرگری سينمای ايران ﴿لطفا فيلم هاى چند صد ميليون تومانى را كم بضاعت فرض نكنيد!﴾ به تصوير درآيد ، ذهن خرافه و موهومات آشنای ايرانی را در سطح وسيع جذب خواهد كرد . فيلم هاى با شروع خوب يك ايراد بزرگ دارند ، حتی اگر بعد از گذشت ۱۵ - ۲۰ دقيقه اول در آن ضعف و نزولی ببينيد ، به اميد بهتر شدن و تصيح هم كه باشد نمی توانيد سالن را ترك كنيد . اين واقعا فاجعه نيست ؟

از بين فيلم های خارجی هم فقط "دشت باز" كاستنر را به دليل نديدن نسخه اصلی به همان ميزان كه به نمايش درآمد ديدم و لذت بردم ، اظهارنظر در مورد آن هم بماند روزی روزگاری بعد از ديدن اصل فيلم !

آورده اند كه در ايام ماضی ، جويای نامی برای خالكوبی به رسم پهلوانان نزد خالكوبی رفت و طلب خالكوبی شيری بر بدن نمود. خالكوب كه كار را شروع كرد ، درد امان مرد را بريد و پرسيد : استاد كجای شيری ؟ گفت : دم شير . گفت : دم را رها كن و بقيه را خالكوبی كن . خالكوب ادامه داد ، بار ديگر مرد به عذاب آمد و پرسيد : استاد  اين بار كجای شيری ؟ گفت : شكم . گفت شكم را هم رها كن ... در مرتبه سوم اين سر شير بود كه بايد رها می شد . خالكوب گفت :

شير بی يال و دم و اشكم كه ديد  ________  اين چنين شيری خدا هم نافريد .

حال حكايت جشنواره برگزار كردن های ما است . بوسه كه لازم نيست ، مرد نبايد زنش را بغل كرده و فرضا به بيمارستان برساند ، حركات موزون! هم ممنوع ، وجب دامن كه كم باشد پرسوناژ خارجی بی پرسوناژ ، مضمون هم كه بايد يك جورهايی خوانايی داشته باشد ، جشنواره ای هم كه نباشد آخر مخاطب لازم داريم ...

فيلم بی يال و دم و اشكم كه ديد ________  اين چنين فيلمی كسی جايی شنيد ؟!!!

  [ ۱۰:۴۱ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب