... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۲

Insomnia



«بيخوابی»

Insomnia - 2002

کريستوفر نولان


مشخصات کامل فیلم

موفقيت به چه قيمتی ؟


اين بار بيخوابی را بر پرده عريض و با سيستم صوتی دالبی ساراند ديجيتال سينما فرهنگ ديدم ، با حذف و تعديل ولی بسيار جذاب تر و تاثيرگذارتر . به حق که سينما را درسالن سینما باید جست . بی شک اندازه ء کادر بر پرده عريض و افکت های صوتی عامل اصلی شکل گيری و قدرت دکوپاژ در سينمای امروز آنسوی آبهای جهان است . ديگر صرف دکوپاژ ِ متکی بر دو بُعد و چند ديالوگ و موسيقی ساده ای در متن ، فيلمسازی محسوب نمی شود . Insomnia هنر و صنعت عظيم سينما در جزئيات و عناصری متجلی است که به تمامی در اختيار صنعتگرانِ آنسوی مرزهاست . نولان در «بيخوابی» با اين پيکره ء پرگفتگو و تمرکز جزئيات و شخصيت پردازی و داستانسرايی از طريق ديالوگ و اينسرت ها ، ابزارهای پيچيده تری را به کار گرفته و از پلان پلانِ تصاوير سکانس ها و افکت به افکتِ صداهای ريز و جنبی ، تصوری تصويری خلق کرده که در آن محيط گسترده و روشن حتی فضاهای داخلی و بسته ء کم نور و تاريک را در پيشبرد مؤلفه ء داستان به کار می گيرد . آيا او قبل از خلق فيلم اين صحنه ها را به تمامی با همان جزئيات صوتی و تصويری در ذهن داشته يا کار ساير اعضاء و عناصر سازنده نظير مجريان جلوه های ويژه ء صوتی و تصويری چنين کمالی را به ارمغان آورده است ؟ هرکدام که باشد ، همه چيز به نظمی همچون تمِ آهنگينِ شعری حماسی ، ويل دورمر را در آن جهنم نور و تزلزل به آوردگاهی با خويشتن می برد و به نبردی با نفس و اعتقاداتش می کشاند . جای زخم چاقوی روی گردن او (که در نسخه ء ويديويی اصلا" مشخص نبود) ، عمده شدن صداهای محيط در جريان استمرار بيخوابی او خصوصا در قرارگاه پليس و صدای مهيب بسته شدنِ در فايل يا صدائ چرخش پره های پنکه و نوارهای آويخته به حفاظ آن و ... به ظرافت تمام هرکدام بخشی از شخصيت پردازی دورمر و فضاسازی دنيای او در جريان پيشرفت داستان است . نماهای "پاها بر صخره ها" و افکتهای صوتی ِ جريان تعقيب در مهِ کنار کلبه ء جنگلی که منجر به قتل "هَپ" می شود ، با چنان گسيختگی و تقاطعی تدوين شده اند که حس گسيختگی آتی ِ دورمر را تداعی می کنند ، نوعی وحشت ِ در راه را ، راهی که به پاسخ ِ"نمی دانم" ِ دورمر در پايان فيلم می انجامد يا تعقيب فينچ از داخل آپارتمانش تا دويدن روي الوارهاي چوب شناور بر آبهای رودخانه و صدای برخورد الوارها با هم و سقوط دورمر در آب علاوه بر تدارک هيجانی مفصل برای تماشاگر ضمن ِ نمايش تواناييهای فيزيکی فزون بر ذکاوت فينچ ، نمادی بر تزلزل و ضعف دورمر است ، گام های او استوار نيستند .
Insomnia
آل پاچينو بازيگر بزرگی است ، يک اکتورز استوديويی باسابقه ، ولی آنچه در «بيخوابی» از او می بينيم بمراتب بالاتر از سوابق و نقش های قبلی اوست . حتی بهتر از بازی اش در «بوی خوش زن» که اعضای آکادمی را عليرغم عدم نظر مثبت هميشگی شان نسبت به او ، ناچار به اعطای اسکار بهترين بازيگر نقش اول مرد به وی کرد . حالت چشمها فراتر از تونوس ِ عضلات صورت تحليل ِتدريجی قوای فکری و جسمی دورمر را مجسم می کند . استادی که از ايمان و راه درست عدول می کند ، اشتباهی فاحش مرتکب می شود ، در گرداب رفتارگرايی می افتد ، و ... عجزش مايه ء تحقير او می شود ، وجدان - محکمه ء بدونِ قاضی او - محکومش می کند ، و او با برگشت از خطا و انتخاب راه ِ درست رستگار می شود . با تصحيح خطاها تن از ذلت بيرون می کشد و با اصلاح رفتار در وجود الی بِر که می تواند بصورت تمثيلی ادامه ء دورمر باشد از برزخ ِ«بيخوابی» نجات می يابد . بايد مراقب بود گاهی اوقات خطاها چنان بزرگند که قيمت جبران آنها "جان" خواهد بود . هيچ داشته ای آنقدر باارزش نيست که بتوان ايمان ، صداقت ، و صلاح را قربانی آن نمود : شهرت ، قدرت ، ثروت ، و حتی ... عدالت . «بيخوابی» با بيان سرگذشت ويل دورمر در پايان چنين سوال اصولی ای را برای تماشاگر بجا می گذارد : تا کجا و به چه قيمتی بايد موفق بود و يا به نتيجه ء دلخواه رسيد ؟
Insomnia
تصويربرداری فيلم بواسطه ء حضور بازيگران توانا ، فضای داستانی ، لوکيشن غيرمعمول ، و کارگردان تيزبين و خوش فکری چون نولان با استفاده از نماهای اکثرا" نزديک از بازيگران در درجه ء اول ، و بعدتر با کمک گرفتن از لانگ شاتهای زيبای محيط که گويا بيشتر به کار نمايش عجز انسان در مقابل محيط و طبيعت می آيند ، در خلق اين برزخ ناتوانی در آن جهنم سفيد کاملا موفق است . چهره ها ، نماها ، و دکوپاژها به همان ظرافت و کمالی که در سناريو لازم بوده و در کارگردانی و تدوين به کارگرفته شده اند ، کادربندی شده و با ميزان نور مناسب تصوير گرديده اند به نحوی که تشخيص تکنيک و سبک کارگردانی و فيلمبرداری تقريبا" غيرممکن است . لنزها ، فيلترها ، کادرها ، حرکات دوربين ، و ... نور مورد بحث محيط را کاربرد می بخشند و کارگردانی و تدوين ، اين تاثير را دو چندان کرده اند ، به سکانس تعقيب و گريز در مه توجه کنيد : آيا دوربين ِ روی دست فيلمبردار تاثيرگذارتر است يا کادربندی محدود به نماهای نزديک پاها (بخصوص از پشت) يا ريتم سريع تدوين يا افکت های صوتی صدای برخورد کفش ها و سنگهای کوه ؟ ... يا در سکانس ماقبل نهايی فيلم ، آنجا که دورمر در اوج بيخوابی با اتومبيل بسوی کلبه ء فينچ می راند : تصور تصادف از فيلمبرداری داخل اتومبيل می آيد يا از قطع سريع به نمای روبرو يا از واکنش چهره ء آل پاچينو ؟
Insomnia
موسيقی فيلم واقعا احساس نمی شود ولی در تمام طول فيلم چون ابزاری کمکی خصوصا برای فصل بندی مورد استفاده قرار گرفته است . از آغاز و سکانس افتتاحی پرواز ورودی دورمر و تيتراژ گرفته تا صحنه های تعقيب و گريز متعدد تا شارژ فضای حسی بخش اطلاع دورمر از انتقال اسلحه به خانه ء دوست ِهمکلاس دخترک مقتول و صحنه ء دستگيری پسرک و عذاب وجدانِ دورمر ، يا سکانس گفتگوی دورمر با فينچ و زنِ هتلدار .

در بازی های ساير بازيگران من غير آل پاچينو هم نقصی نيست . نا آشنايان و بازيگران نقش های فرعی در مواجهه با نولان و بازيگران نام آوری همچون رابين ويليامز و هيلاری سوانک در اجراهای حرفه ای چنين اثری همگی موفق و سربلندند . رابين ويليامز که جز دو سه فيلم اخير عملا با تيپی کميک در سينما شناخته می شد با اين بازی که در عين ايجاز و کوتاهی حضورها الحق بسيار پخته تر از «عکس يک ساعته» (One hour photo) يا «مرگ بر اسموکی» (Death to Smoochy) است ، از کليشه ء هميشگی خود خارج و به بَدمَنی مناسب تبديل شده است . Insomnia شخصيت ضعيف و ساديکِ فينچ در عين تظاهر به نبوغ و لجام گسيختگی (که انصافا حائز آن نيز هست) چنان آرامش و تعقلی در مواجهه با دورمر و نيروهای پليس بروز می دهد که تماشاگر را در مقابل دورمر ، مواجه با قطب منفی ای موجه و قابل اعتنا می سازد . دورمر و فينچ دو قطب سنگين يک تضاد به کمال پرداخت شده اند ، تضادی که در ضمير و وجود دورمر با خودش تشديد می گردد . هيلاری سوانک نيز در نقش کارآگاهی نوپا و تيزهوش در عين علاقه و احترام وافر به دورمر از آغاز تا پايان در کنار ، پشت سر ، و نهايتا در مقابل او را تعقيب کرده و درس آخر را نيز از استاد دريافت می کند . اجرای چنين شخصيتی که در عين "تحت تسلط" و "مرعوب" بودن ، در عین حال "مستقل" و "عدالت جو" و "عارِ از حب و بغض" بماند با بازی روان و ساده ء سوانک محور اصلی اجرای لاجرم عدالت در فيلمنامه را شکل می دهد . چنگالی نامرئی که ناخواسته و جدا از بازرسان پليس رفتارهای غيراصولی دورمر را تعقيب می کند . بله عدالت بهرحال اجرا می شود ، خواه دادگاه در مجازات مجرمين و تشخيص ايشان اشتباه کند يا نه .
Insomnia
«بيخوابی» داستان يک موقعيت انسانی است بر بستری جنايی با تحليلی فلسفی در مضمون ، حاکی از پيامی محتوايی که در پايان تحليل آنرا با طرح يک سوال به تماشاگر وامی گذارد : "تا کجا و به چه قيمت ... ؟" . شايد همين مضمون و پيام بوده که کريستوفر نولان تحصيلکرده در ادبيات داستانی با سابقه ء فوق درخشانی چون فيلمنامه ء «يادگار» (Memento) را علاقمند به بازسازی اين فيلمنامه ء نروژی (کار اريک اسکولبرگ و نيکلای فروبنيوس - ۱۹۹۷) کرده باشد . يک بازسازی با نتيجه ای بسيار عالی ، در مجموع يک شاهکار .

  [ ۱:۰۵ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب