... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

پنجشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۲

اين زن حرف نمی زند



«اين زن حرف نمی زند»

احمد امينی



مشخصات فيلم / عکس های فيلم / سينماهای نمايش دهنده



رويکرد سينمای بدنه به سينمای متفاوت


يک وکيل تسخيری زن به ديدار زن متهم به قتلی در زندان می رود : الهه احمدی . الهه حرف نمی زند ، وکيل قصد رد پرونده را دارد که سه ميليون تومان با نامه ای ناشناس برای نجات الهه از اعدام از راه می رسد ... و ماجرا آغاز می شود .

گره ء معمايی داستان جنايی فيلم از گونه ايست که در پايان گشوده می شود و حرکت احمد امينی کارگردان - منتقد خوب اين سالها از آغاز تا پايان فيلم با چنان پيچ و تاب مطبوعی پيش می رود که تماشاگر بی هيچ احساس خستگی و کسالتی تا پايان همراه اوست . علت موفقيت امينی در اين زمينه ايجاز مسلط وی در تصويرگری جزئيات داستان است که در ترسيم شخصيت تک تک عناصر و داستانهای فرعی (بجز چند مورد معدود) بکار گرفته شده است . در سينما تماشاگر نيازی به تحمل رانندگی يا قدم زدن های طولانی با ديالوگ (يا مونولوگ) های مفصل ندارد ، گرفتن يک بسته ء مواد مخدر توسط مانی از مرد لبوفروش با يک نما انبوهی مفاهيم واضح و مبهم را به تماشاگر منتقل می کند ، يا نگاه نااميد خانم وکيل پس از قبول خطر و رساندن خود به اتاق پدر بهروز برای اخذ رضايت و اتمام سخنش با مشاهده ء واکنش پدر که اين شاخه ء فرعی را به پايان می رساند ، حتی ديالوگ خانم وکيل و مانی در اتومبيل که بسيار دقيق و با استفاده از الفاظ مصطلح "خلاف"ها شکل می گيرد در مدتی بسيار کوتاه پيشبردی سريع برای داستان را رقم می زند و ... و ... که همه و همه رسم ايجاز در سينما را رسمی باشگون و مبتنی بر احترام هنرمند به مخاطب می نمايد . مگر نه آنست که : «عاقل به يک اشاره» ؟

امينی از فرم هم در پرداخت تصاوير و اثرگذاری ، استفاده های کاملا" بجا و مفيد دارد . فلاش بک های کاملا" شاخص (با فيلتر و لنز متفاوت دوربين) با اينسرت های مؤکد به افکت های صوتی همچون ضرباتی نرم به حواس تماشاگر ، فيلم را نقطه گذاری نموده و در جای جای آن به چشم می خورند . تاکيد بر جزئيات رفتاری يکی از پرسوناژها (که بدليل پرهيز از رو شدن گره ء داستان از نقل اين "جزئيات به کمال" معذورم) تسلط کامل کارگردان بر روايت تصويری فيلم را می نمايد ، هرچند احتمال حذف برخی جزئيات مربوط ديگر در اين باره به سبب شرايط مميزی را نيز يکسره منتفی نمی دانم . فضاسازی فيلم با استفاده از زمان وقوع داستان (زمستان) ، نورپردازی تيره و گرفته ء حاکم بر غالبِ سکانس ها ، و فيلمبرداری اکثرا" با کادرهای بسته ، فشاری نامحسوس و ظريف را در عين روايتِ با ريتم تقريبا" تند ناشی از ايجازهای روايی به تماشاگر منتقل می کند و دنيای الهه را برای تماشاگران رقم می زند .

"اين زن حرف نمی زند" به واسطه ء اين سبکِ کار از آثار برجسته ء سينمای بدنه ء رويکرده به سينمای متفاوت در سينمای ايران به شمار آمده و جزو شاخص ترين آثار جنايی معقول اين سينما قرار می گيرد . بايد اذعان کنم که در سينمای متفاوت و هنری (نظير فيلم های برسون در سينمای خارج يا ابوالفضل جليلی در سينمای ايران) کاربرد ايجازهای بصری بسيار ساده تر از سينمای تجاریِ قصه گو است ، چون در سينمای هنریِ صرف مخاطب خود نيز موظف به داستان پردازی و برداشتِ مفهوم است ولی در سينمای تجاری اين کارگردان است که روايتگرست و مسئوليت آنچه تماشاگر می فهمد کاملا" با اوست و اين وظيفه و مسئوليت وی را بسيار خطير می سازد . احمد امينی در "اين زن حرف نمی زند" بخوبی از عهده ء اين مهم برآمده و موجب گمراهی تماشاگر يا ايهام وی نشده و از اين حيث کارگردان موفقی است .

و اما فيلمنامه ... (با عنايت به طرح "الگوی سيد فيلد" در همين ايامِ نزديک که همچنان هم ادامه دارد) فيلمنامه ايست کاملا مبتنی بر الگوی ساختاری صحيح سينمای تجاری-هنری (سيد فيلدی) شامل آغاز ، ميانه ، و گره گشايی در پايان با دو عطف بسيار جذاب در حد فاصل هر دو بخش . يک : ماجرای «نامزدی و عقد محرميت» و دو : «اعتراف به قتل توسط شخصی ثالث» ، با مدت زمان کافی و صحيح تخصيصی برای هر سه بخش و حتی کمی بيشتر : مؤلفه های تعليقی کوتاه مدت انتقالی در جای جای فيلم مثل : "سکوت الهه" در آغاز یا "تو هيچی نميدونی" در اواسط بخش دوم فيلم . فيلمنامه تنها در يکی دو بخش دچار نقص و اشکال است که اگرچه با توجه به ابعاد درخشان کار امينی قابل اغماض می نمايند ولی توجه به آنها و حذف يا تصحيح شان در چنين اثری مسلما" مايه ء غنای بيشتر می شد مثل : "بیان صریح علت سکوت الهه" که مفهومی درونی و پيچيده است که درک آن در فیلم به تماشاگر واگذار شده ولی به سبب توضيحی که راجع به خصيصه ء سينمای تجاری در خصوص انتقال مفهوم در بالا گفتم ، خود فيلم می بايست حتی بوسيله ء يک مونولوگ چند ثانيه ای هم که شده در همان سکانس پايانی آنرا روايت می کرد تا مانع احساس کمبود دانسته های تماشاگر عام به هنگام خروج از سالن شود (اين امر می تواند توهم نقص فيلم برای اين دسته تماشاگر محسوب شده و بخشی از گيشه ء فيلم را که ناشی از تبليغ سينه به سينه است مخدوش سازد) يا پرسوناژ "بهبهانی" شريک شوهر اول الهه که خروجش از داستان به صرفِ اشاره ء بهروز اصلا" موجه نيست . آيا حضور او و توهم ناشی از آن موجب خودکشی امير بوده يا واقعا مسائل مالی ، علت اعراض الهه در مواجهه ء زمان بهروز و دريافت سهم الشرکه اش چيست ؟ فردی با آن خصايص که در مواجهه با خانم وکيل از او می بينيم نسبت به کسی که ارزش اين تعقيب تا منزل جديد (و حتی بعدتر در دادگاه) را داشته چگونه به اين سادگی منصرف شده و می رود ؟

بازی ها و بازيگران ، فيلمبرداری ، موسيقی متن ، و ... همه خوب و بعضا فراتر از استانداردند آنچنان که خود را در ميان داستان می انگاريد . می ماند باز هم امينی و خودِ فيلم . امينی از منتقدين خوبی است که پس از ورود به گود هم موفق بوده و با شيوه ای که در ساخت اين فيلم نشان داده (البته ايجاز در کار حتی از همان «سايه های هجوم» وی هم مشهود بوده است) ، می رود تا تاثير متفاوتی بر سينمای بدنه بگذارد . سينمای هنر-تجارتی که پيشترها مسعود کيميايی پرچمدار آن بود و اخيرا" يکی از مهره های مؤثرش چون فريدون جيرانی را با «صورتی» کم فروغ يافت ، سينمايی که همچو سرآمدی چون بهروز افخمی ِ خود را نوميد می بيند و ... . اميدوارم گسترش سبک فيلمسازی او در گذار از سينمای تجاری صِرف گيشه به سينمای تجاری - هنری ادامه يافته و همراهان ديگری نيز بيابد و اين گروه بتوانند در حد تاثير تروفو و ساير منتقدان هم دوره اش بر سينمای فرانسه ، در سينمای ايران تحول ايجاد کنند . و خود فيلم ... با تمام جزئيات و مختصات فعلی کمی از ساخته های خارج ندارد ، کم ندارد که هيچ با اين محدوديتها و تابلوهای مختلف راهنمايی در مسير ِ ساخت و توزيع و نمايش و شرايط اقتصادی و ابزار ناقصِ کار و ... و ... خيلی هم فخيم از کار درآمده است .

  [ ۱۲:۳۰ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب