... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

چهارشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۲



«زن مرگبار»

Femme Fatal - 2002


کارگردان : برايان دی پالما
Brian De Palma


کمال در پرداخت جزئيات



سينمای تعليق (Suspence) از جذابترين گونه های سينمايی است و استاد آن آلفرد هيچکاک ، کارگردانی با مؤلفه ء تعليق و دلهره که بارها به شيوه های گوناگون با تغيير و تحولِ سبک ، همچنان آثار خود را در اوج جذابيت نگاه داشت . از ميان پيروان هيچکاک تنها يک نفر بود که در دهه ء ۱۹۷۰ به "هيچکاک جوان" معروف شد . او کسی نيست جز برايان دی پالما .

دی پالما تعليق و پيچش گره های دراماتيک را بسيار سنجيده و زيبا در آثار خود به کار می گيرد . او از سال ۱۹۶۰ شروع به کارگردانی در سينما کرد ، ولی نخستين بار در ۱۹۶۸ با فيلم «جنايت به شيوه ء روز» (Murder a la mode) مورد توجه قرار گرفت و در ۱۹۷۳ با «خواهران» (Sisters) به شهرت رسيد ، در ۱۹۷۶ با «اضطراب» (Obsession) و «کری» (Carrie) سينمای تعليق و دلهره را بعنوان شاخه ء اصلی کار خود معرفی کرد و در ۱۹۷۸ با فيلم «خشم» (The Fury) ديگر ترديدی در استادی او در اين گونه ء سينمايی برای کسی باقی نماند . از بين آثار بعدی او که همگی قابل تامل اند فيلمهای «Dressed to kill» در سال ۱۹۸۰ ، «Boddy Double» در سال ۱۹۸۴ ، «Raising Cain» در سال ۱۹۹۲ ، و «زن مرگبار» (Femme Fatal) در سال ۲۰۰۲ از آثار شاخص اين ژانر بوده و ساير آثار وی نيز همچون «Blow Out» ، «صورت زخمی» ، «تسخيرناپذيران» ، «راهِ کارليتو» ، «چشمان مار» ، و «ماموريت : غيرممکن» نيز با استفاده ء کامل از عنصر تعليق و جذابيتهای خاص آن ساخته شده اند .

و اما «Femme Fatal» ...

يکی از بحث انگيزترين آثار دی پالما تاکنون «Femme Fatal» بوده است . فيلمی که از جانب عده ای از منتقدان نامی حالِ حاضر سينما صفت «بسيار خوب» و از جانب برخی ديگر صفت «متوسط» و حتی از جانب برخی وصفِ «بی ارزش» دريافت کرده است . چنين وضعيتی به مفهوم وجود يک اثر بهرحال ديدنی است و بهمين علت به تماشايش نشستم .

داستان زيبای نوشته ء دی پالما و جزئيات آن باضافه ء باضافه ء پرداختِ به کمالِ نماها و سکانس ها ، نحوه ء چيدن بخش ها ، اشارات و پيش آگهی ها ، دادن فرصتِ حدس زدن های مکرر به تماشاگر ، تعليق و تعليق و تعليق ، و سرانجام رودست زدنِ مليح و دوستانه به حدس زنندگانی که درگير موضوع شده اند ، ... و امکان تماشای پُر حظِ مکرر ِفيلم و دريافت جزئيات و نکات ظريف تر در هر مرتبه ، همه و همه امکان چشم پوشی از بازيهای متوسط بازيگران اصلی زن و مرد فيلم را فراهم می سازد . هر چند دی پالما در اين اثر نيازی به بازيگری «مِتُد» نداشته و فقط قصد تصوير کردن يک زن اغواگر و يک عکاس پاپاراتزی را داشته است .

شخصيت اين پرسوناژها نيازی به شکافته شدن ندارند چون گره ء داستان در وقايعی است که اتفاق می افتد نه در شخصيت بد يا خوب پرسوناژها يا در تحول احوال آنها . شايد بهمين دليل دی پالما افتتاحيه ء فيلم خود را مستقيما از «غرامت مضاعف» بيلی وايلدر با بازی زن بدطينتِ سينمای امريکا "باربارا استانويک" وام می گيرد ، در حاليکه "لور اَش" (ربکا راميجن استاموس) ِ فريبنده مسحور فيلم است و در سکانس متعاقب آن ضمن برخورد با همدستش به شغل و نيتِ پليد آنها پی مبريم . دی پالما به اين شيوه با حذف نماها و سکانس های متعدد مربوط به شخصيت پردازی با صرف چند گام کوتاه وارد داستان اصل می شود ... پهن کردن بساط نمايش او خيلی موجز و سريع است . در ادامه ماجرای ربودن پوشش جواهرنشان ۱۰ ميليون دلاری بازيگر فيلمی (در مراسم افتتاحيه ء نمايش آن در جشنواره ء کن سال ۲۰۰۱) را داريم و فصلی طولانی و بدون کلام با همراهی موسيقی "بولرو" ی راول در تشريح تصويری جزء جزء نحوه ء سرقت و سرانجام ، نارو زدنِ "لور" به همدستانش و فرار او با جواهرات . از اينجا به بعد دی پالما داستان فرار "لور" از چنگ همدستانش و حوادث پيش آمده برای او را تصوير می کند و حتی در جاهايی از فيلم عليرغم عدم وجود گفتگو و حتی جنبيدن لب پرسوناژها ديالوگهايی را بصورت زيرنويس (چنانکه گويی شخصيت ها در دلشان سخن می گويند) ارائه می دهد . او قصد دارد تا تماشاگر را به تماشا و ديدن وادارد . لحظه لحظه حرکت دوربين حساب دارد . نماهای تقسيم بر دو (Split Screen shot) يا نماهای دو تکه ء او يادگاری از «سرگيجه» ء هيچکاک ، دوربين عکاسی نيکولاس باردو و نماهای از نمظر ويزورآن بازآفرين خاطره ء «پنجره ء عقبی» ، و گمشدنِ همسر سفير امريکا (پيتر کايوت) بياد آورنده ء «Frantic» پولانسکی است ... هنگامی که همدستان "لور" ... (حيف است که به همين خواندن ، گره ء جذاب داستان را دريابيد . اميدوارم شرايطی فراهم شود تا بتوانيد فيلم را ببينيد . خوش آمدن ِ يا نيامدنِ پس از تماشا با خودتان) آنقدر حدس زده ايد و از درستی حدس هايتان سرمستيد (يا از اشتباهتان دلخور!) که چرخش داستان به شوق تان می آورد (يا عصبانی ترتان می کند!) و بعد مقايسه ء پايان بندی را داريد با آنچه ديده ايد (يا نديده ايد!) و نتيجه گيری هايتان . اگر حتی درست هم حدس زده باشيد ، مسلما حداقل يکبار ديگر به قسمتهای مختلف فيلم رجوع می کنيد و اين برای تماشاگران ويديويی بسيار راحت است ... سينما را تصور کنيد .

دی پالما پس از «ماموريت : غيرممکن» ، دو تجربه ء ناموفق داشت : «چشمان مار» در سال ۱۹۹۸ فيلمی سرشار از جزئيات تعليقی ولی بی بنيه از لحاظ جذابيت عناصر بصری و ريتم ، و «ماموريت به مريخ» در سال ۲۰۰۰ . او پس از عدم موفقيت تجاری در «ماموريت به مريخ» که با سرمايه ء شخصی آنرا ساخته بود ، از لحاظ مالی نياز به گيشه‌ء موفقی داشت . با پيش آمدن شرايط ساخت در اروپا با سرمايه ء اروپايی و آسيايی (بخش عمده ء سرمايه‌ ء فيلم از جانب فاروق بن طارق ِ عرب تامين شد) و فراهم شدنِ امکان تنفس در اين هوای تازه ، دي پالما عنصر "سکس" را نيز که عنصر بيگانه ای در آثارش نبود بعنوان چاشنی ای زيرکانه (موذيانه!) برای تضمين فروش هرچه بيشتر فيلم در کنار مضمون موفق کاريش برگزيد و با تدوين فيلمنامه ای درخشان اثری ساخت که بسياری از منتقدان قبلی آثارش را به وادار تحسين کرد .

دی پالما در پرداخت جزئيات اين داستان به کوچکترين و ظريف ترين نکات توجه داشته است : سرقت در مراسم افتتاحيه ء فيلم در جشنواره کن سال ۲۰۰۱ اتفاق می افتد و ۷ سال بعد پوستری با تاريخ سال ۲۰۰۸ از خيابانها جمع می شود . تاکيد بر نصب پوستر ، پيش آگهی ِ شروع مجدد داستان پس از ۷ سال از طريق پوستری است که با عکس «لی لی» بر ديوارهای شهر می چسبد . در مواجهه ء "کراوات سياه"و"راسين" با دوست "لور" در مرتبه ء اول لباس باردو دارای رنگ ِ تيره و در مرتبه ء دوم دارای رنگِ روشن است ، پيش آگهی برای مجموع اتفاقات . گوی شيشه ای گردن بند "لی لی" ، کامیونت رنو و راننده ء آن ، و ... و ... همه و همه بیانگر کمال در پرداخت جزئیات هستند . همچنین است سرقت کلید از جیب باردو توسط لور و ماجراهایی که در طی و پس از خرید اسلحه توسط "لی لی" برای او و باردو و پلیس پیش می آید . از توضیح جزئیات بیشتر بمنظور پیشگیری از لو رفتن داستان برای علاقمندانی که فیلم را ندیده اند معذورم ، خودتان فیلم را ببینید . فيلم در جشنواره ء بين المللی فيلم کاتالونيا کانديد بهترين فيلم شد و جايزه ء ويژه ء منتقدان فيلم سياتل را برای بهترين تدوين (بيل پانکو) بدست آورد . در خاتمه آراء و نظر متفاوت برخی منتقدان سينمايی در نشريات معتبر را می يابيد :

* نظر راجر ابرت (شيکاگو سان تايمز)
* نظر آاِرون لازنبی(فيلم کريتيک)
* نظر مانوئلا دارگيس (لس آنجلس تايمز)
* نظر جوديت پريسکات (هاليوود ريپورتر)

  [ ۱۱:۵۷ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب