... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲



اسطوره شناسی - Mythology


از آغاز بايد کـه داني درسـت
سر مايه ء گوهران از نـخـسـت
(فردوسی)


بخش اول / بخش دوم / بخش سوم

طبق روايات مندرج در بسياری از اسطوره ها ، نوع بشر با وجود خدايی که آنها را آفريده است ، موجود کاملی نيست . در بسياری از فرهنگ ها خدای آفريدگار بايد چندين نسل پياپی نسل آدميزاد را شکل و صورت ببخشد و معمولا با فرستادن سيل و طوفان آنها را از بين ببرد . اين موضوع را در تمامی اسطوره های جهان می يابيم : در کتاب هزيود يونانی ، در اسطوره های هندوان سرزمين هندوستان ، و در اسطوره های ماياهای امريکای مرکزی و يوروباهای آفريقايی . يکی از اسطوره های بزرگی که در باره ء سيل به استادی و شيوايی سخن گفته است از بابل و سومر آمده است .


کوروکولا
الهه عشق و ثروت در تبت
برهما
يکی از خدايان
بزرگ هندو


در تمامی فرهنگها از اين مطلب سخن به ميان آمده است که انسان ها چگونه غذاهای ويژه و ابزار کشاورزی ويژه يی بدست آوردند و ابداع کردند تا بتوانند متمدن بشوند . بعضی اسطوره ها مثل اسطوره ء هيتيت (Httite) از تلپينو (Telepnu) يا اسطوره های آفريقايی داهومی ، از خدايانی سخن می گويند که مورد توهين و حتک حرمت قرار گرفته اند و برای اعاده ء قدرت باروری بايد از آنها دلجويی به عمل آيد . در اسطوره های تلپينو دعاهای بزرگ و مجازی بسياری را می بينيم که بويژه برای ياری خواستن از خدايان به وجود آمده اند . اسطوره ء يونانی دمتر و پرسفونه از شاهکارهای روانشناسی جامع بشمار می روند . در اسطوره های فرهنگهای ديگر با شخصيت ملکوتی خاصی روبرو می شويم که پيشه‌ ء کشاورزی را به آدميان می آموزد . ويراکوچا (Viracocha) ی اقوام آيمادا ، تياهوآناکو را با شيوه ء پيچيده ء زندگی متمدنانه تری آشنا می سازد . در اسطوره های ديگر مثل اسطوره های زونی (Zuni) ای (اقوامی سرخپوست) ، چينی ، و هندی از شخصيتی ملکوتی يا نيمه ملکوتی و نيم خداگونه سخن به ميان می آيد که با کشتن ديو يا هيولايی که نيروی باروری زمين را از بين برده است ، انسانها را از نابودی رهانيده است .

اسطوره ها و داستانهای حماسی هر جامعه طرز رفتار ، شيوه ء زندگی ، و ارزش های همان فرهنگ را به اعضای خود می آموزند . اسطوره ها برای ما منافع و ارزش ويژه ای دارند . آنها نه تنها روايات ماجراجويی های هيجان انگيز هستند ، بلکه ما خود را در آنها بزرگتر و باشکوه تر از آنچه هستيم می يابيم ، و در عين حال از کاستی های انسانی مان و از نيرويی که داريم آگاه می شويم .

پهلوانان و قهرمانان الگوهای رفتاری جامعه شان هستند . آنها به شهرتی جاودانه دست می يابند - يعنی تنها جاودانگی ای که نصيب نوع بشر شده است - يعنی اين که آنها با انجام کارهای بزرگ و رساندن ياری به جامعه شان و الهام دادن به ديگران که از آنها تقليد کنند به اين شهرت جاودانه دست می يابند . پهلوانان در برابر جبر حوادث و هنگامی که بايد يک رشته ارزش ها را در برابر ارزش های ديگر قرار دهند ناگزير می شوند دست به گزينشی قاطعانه و سرنوشت ساز بزنند . آنها نيمی بخاطر کاميابی شان و نيمی بدان سبب که از بوته ء آزمايش هايشان انسانهايی حساس تر و انديشمند تر بيرون می آيند ، به شخصيت پهلوانی والايی بدل می شوند .

با وجود اين در دنيا همه ء پهلوانان يا قهرمانان اين گونه نيستند . به عنوان مثال آشيل (آکيلس) ، اوديسئوس (اوديسه) ، گيلگمش ، زيگورد ، و سونجاتا از فرهنگ هايی می آيند که افرادشان برای نام يابی و رسيدن به شهرت بايد از راه ها و شيوه های گوناگونی استفاده کنند . بنابراين آنها امکان می يابند فرديت ويژه ئ خودشان را بيان کنند . بر خلاف اينان راما بايد هميشه دارما - Dharma - (آيين و اصول مذهب هندوان) را به ياد داشته باشد و از آن پيروی کند ، و راه و روش و رفتار پسنديده و پرهيزگارانه يی را اتخاذ کند که فرهنگ هندو از هر زن و مرد هندو ، در شرايط سياسی ، اقتصادی ، و اجتماعی اش می خواهد .

هيچ پهلوان يا قهرمانی به رغم استعداد و توان خارق العاده ای که دارد ، موجود کاملی نيست . با وجود اين کاستی و ضعف انسانی ِ آنها اغلب مثل صفات يا ويژگی اخلاقی پسنديده و بزرگوارانه شان آموزنده است . همين کاستی يا خام بودنشان به مردم عادی و عامی اجازه می دهد تا خودشان را مثل آنها بسازند و حتی آنها را دوست بدارند ، زيرا آدم ها نيازها و تضادهای روانی مشابهی دارند .

بسياری از پهلواان بزرگ نمی توانند فناپذيری انسانی را بپذيرند . «گيلگمش» طوری از مرگ می ترسد که به يک سفر دراز و خطرآفرين دست می زند و به جستجوی يافتن ِ راز بقاء يا جاودانگی می رود . سرانجام ناگزير در می يابد که بايد به همين جاودانگی ناشی از کاميابی ها و هدف يابی های دشوار بسنده کند . آشيل بايد بين مرگ ِ آميخته با افتخار و سرفرازی و حرمت و زندگی ِ دراز ولی بی ثمر و نام و نشان يکی را برگزيند . هنگامی که در می يابد که از افتخارات ِ ميدان ِ نبرد محروم شده است ، زندگی را برمی گزيند - و فقط فروع گوناگون و ناديده و ناشناخته ء همين گزينش بود که موجب شد آشيل فکر و تصميمش را عوض کند . هکتور و بيو وولف - Beowulf- ناچار می شوند مرگِ قهرمانانه را بپذيرند زيرا آنها نمی توانند با داغ ِ ترس و بزدلی بر پيشانی زندگی کنند . هراکلِس - Heracles - يا هرکول ، برخلاف بيشتر پهلوانان ، از اين مهم آگاه است که اگر در حوادث و خوان های گوناگونش کامياب گردد جاودانه می شود . نخست درصدد بر می آيد که از رفتن به اين خوان ها خودداری کند زيرا دوست ندارد که پادشاهی بزدل و ترسو به او دستور دهد چکار بايد بکند . در واقع اوديسه فرصت بدست آمده جهت جاودانه شدن را از دست می دهد ، زيرا وی کيفيت زندگی را بيش از مداومت و جاودانگی آن دوست دارد . او زندگی فناپذير ِ خويش را دوست دارد ، و نيز مسائل حکومت بر سرزمين ها را بر ازدواج با الهه يی زيبارو و در نتيجه زندگی توام با دردسر و کسل کننده ترجيح می دهد .

اسطوره های پهلوانی پيوند بين خواست ها و آرزوهای فردی و مسئوليت هر زن يا مرد در برابر جامعه را مورد تجزيه و تحليل قرار می دهد . اغلب گزينش ها سرنوشت سازند ولی پيچيده نيستند : تن در دادن يا ندادن به مرگ برای رهايی جامعه . آن پهلوانی که به خطر مرگ تن درمی دهد به حرمت يا افتخار و شهرت جاودانه دست می يابد ، و پهلوانی که به خطر مرگ تن در نمی دهد از دستيابی به هر دو محروم می شود . هرکول (هراکِلِس) و بيو وولف با کشتن ديوها و هيولاها زمين را جای زيستن خيلی امنی می يابند . پهلوان کوتان اوتونای - Kotan Utunnai - با دليرانه و مردانه جنگيدن با دشمنان به مردم سرزمين خود کمک می کند .

آگاممنون
ماسک طلايی مرگ



در داستانهای بزرگ و مشهور هم همين مسئله رخ می نمايد ، اما رويدادها و ماجراها بی نهايت پيچيده هستند . هنگامی که رهبری (زن يا مرد) خواسته ها و اميال خويش را بر جامعه ترجيح می دهد ، هم جامعه و هم آن فرد زيان می بيند . آگاممنون و آشيل (اَکيلس) بر سر يک کنيز با هم به ستيزه بر می خيزند زيرا حرمت ظاهری ، کليد بها دادن به خويشتن است . همچنين لانسِلوت - Lancelot - و گوئينِور - Guinevere - (همسر شاه آرتور پادشاه انگلستان .م.) عشقشان را بر اطاعت و وفادار بودن به شاه آرتور ترجيح دادند و به اين وسيله «ميزگرد» را از بين بردند و انگلستان را به دست حاکمان و واليان تشنه ء قدرت سپردند . اينيس (انياس) نيازمنديهای جامعه اش را بر اميال و خواسته های خود ترجيح می دهد ولی انسانيت خود را از دست می دهد . همچنين راما نيازمنديهای جامعه اش را بر عشق به سيتا ترجيح می دهد و در نتيجه هر دويشان را به ماجرايی غم انگيز می کشاند . از سوی ديگر گاسيره که خواسته های خود را بر نيازمنديهای جامعه اش ترجيح داد به شهرت دست يافت .

ادامه دارد

  [ ۱۲:۰۸ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب