... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۲


به مناسبت پايان سريال

«دوران سرکشی»

به کارگردانی : کمال تبريزی

حلال ترين هزينه «سيما» در سالهای اخير


چندی پيشتر درباره سريالهای ماندگار تلويزيون نوشتم و به «دوران سرکشی» اشاره کردم . ساخت و پرداخت و بازيگری و امور فنی اين سريال همه خوب و قابل قبول بودند ، حداقل اينکه نوع ساخت شما را از قصه منحرف نمی کرد و فشار زندگی روناک و امثالهم را بر دوش خود احساس می کرديد ولی شاخص ترين و بارزترين عناصر اين سريال يکی فيلمنامه ء عليرضا طالب زاده بود و ديگری حضور رضا کيانيان و آن نقش قاضی .

طالب زاده در آغاز با طرح مضمونی دراماتيک و پيچيده ، نمايشی پر رمز و راز را آغاز کرد . سرگذشت پانته آ ، گلاره ، ... ، روناک و دروغ های دخترک مضروب ، پريشانی غريبی در قصه ايجاد کرده بود و تماشاگران سريالهای تلويزيونی را در هفته های اول به پيگيری وادار کرده و آنها را جلب نمود ، پس از آن مرحله ء شکافتن هسته ء اصلی داستان شروع شد ، طرح اصلی نقبی عميق به اساسی ترين و ريشه ای ترين معضلات فرهنگی - اجتماعی اين سالها می زد ، با شناختی گسترده و ديدی بصير . طالب زاده جامعه ، ناهنجاريهای آن ، قضا ، پيگيريهای انتظامی - پليسی ، نهادها و ارگانها و سازمانهای ذيربط به مضمون داستان خود و موازيهای غيررسمی آنها را بخوبی می شناسد . به همين سبب هم بی ضعف و فتور شاخه های فرعی داستان خود را ترسيم می کرد : خانه ء نگهداری دختران فراری تحت فرمان حاج آقا ، قاضی سختگير و معاند در آغاز دادرسی (کيانيان) ، سرهنگ پليس و بده بستانهای کاری او با حنانه ، سياه بازيهای عموی روناک در مواجهه با مراجع انتظامی و قضايی ، و ...

روناک از آندسته بچه هايی بود که هيچکس آنها را نمی خواهد . فرزندان جدايی و طلاق ... آنها که در خيابانها آواره می شوند و ناهنجاريهای اجتماعی می آفرينند : دختران فراری ، بچه های بی سرپرست ، بی خانمان ها ، توزيع مواد مخدر ، اعتياد ، و ... به همين سادگی . مسئول امر آنها کيست ؟ بی برو برگرد متولی امور جامعه يعنی دولت . به چه وسيله ای ؟ بديهيست ... با سازمانهای تربيتی - ندامتی و انتظامی ، با مددکاران اجتماعی و بهزيستی ، با ... که خوشبختانه اينگونه سازمانها را کم نداريم ولي ...

پس چرا روناک و روناکهای آنچنان جسور و بی پروا ، گستاخ و حتی شرور ، در مقابل ضحاکان پيزوری چنان به نفس تنگی و جبن می رسند ؟ ... چگونه است که عموی روناک چون کابوسی مجسم تمامی زندگی او را پر مي کند ؟ طالب زاده به وضوح و زيبايی و سادگی اين چرايی را برايمان تعريف کرد ... و کيانيان به آن تجسم و عينيت بخشيد ، و هر دو فرجامی زيبا و پسنديده بر نگاه اين قاضی نقش زدند . قاضی ای که کمر به تجديد محاکمه و شنيدن مجدد سخنان شکات قبلی محکمه اش بست و هرچند با ترديد ولی سرانجام براساس حکم شرع و وجدان در حمايت مظلومی در مقابل ظالم حکم داد ، لايه رويی قضاوت را شکست و به عمق و مغز آن رسيد . مددکاری که مايه گذاشت تا حد توان ، ولی از خط عادی بودن و معمولی بودن يک انسان فراتر نرفت (ترديد در نگهداری روناک که بعنوان يک حامی ، بجای يک قهرمان يکه بزن مسلما" به يک خانواده نياز داشت) و برعکس شوهری که عليرغم معترض بودن برای حفظ حريم فردی-خانوادگی اش به شمر انگاشته شدن خود در ميان کوفيان اعتراض کرد و بدين ترتيب انسانيت و گذشت خود را فرياد کرد .

طالب زاده با اين فيلمنامه ثابت کرد که نياز به داشتن قوانين هست ، نياز به وظيفه شناسی هست ، صداقت هم لازمست ، ولی آنچه بيش از همه مورد نيازست ايستادن انسانهاست در کنار يکديگر ، بعنوان يک انسان . گذشت لازمست و نوعدوستی . وظيفه شناسی ، عدالت ، نظم و انضباط ، قهرمانی ، خيرخواهی ، صلاح و صداقت بسادگی از اين طريق تامين می شوند . و ... هنوز هم در سنت مان به هرگوشه که سر بکشيم ، حفره هايی سياه می يابيم ... که يکی از اين حفره ها "مرد سالاری" است .

از ديگر جذابيت های خاص فيلمنامه ء طالب زاده می توان به انتخاب محيطی از مجموعه ء آدمها برای طرح شاخه های فرعی متنوع اشاره کرد ، خانه ء دختران فراری فرصتی جذاب بود برای طرح داستان معصومه دخترکی که با پسر مورد علاقه اش فرار کرده بود و به عقد ازدواج موقتش درآمده بود ... مادر پسرک و شغلش و نقشه اش برای دخترک بی پناه و ... تا انتها . دختری که حنانه برای نجاتش شناسنامه اش را سوزاند ... دخترک مدرسه ای فراری از ترس نمره ء امتحانی ... نجمه ... صديقه ... و ... و ... و متوليان امور چنين سازمانهايی از آن خانم پژوسوار متولی تمشيت خانه ء مربوط به مثلا نگهداری از دختران فراری و سرنوشت او هم در بخش ميانی و هم در بخش پايانی گرفته تا دخترکان دانشجوی طرح کارآموزیِ پارتی دار و آن تشنج آفرينی هايشان ، و خدمتکاران ساده و ميانی اين سازمان با سهل انگاری ها و سهو های ناخواسته شان ... و خارهای گلی چون حنانه ... و نيشترهايی که بر روح زخمی و شکننده ء اين دخترانِ هريک بنحوی مستاصل و بی پناه می خورد .

و دست آخر اينکه : هيچکس گناهکار بدنيا نمی آيد ، اين ما و جامعه ء ماست که بزهکار می پرورد . بياييد در حد توان آسيب های اين همنوعانمان را التيام بخشيم ، به ماهم مربوط است .

پايان

- لينک سريال در سايت «سيما» (جالب نيست؟!!)
- گفتگوی کمال تبريزی درباره ء «دوران سرکشی» و ... در سايت پندار

  [ ۱۰:۰۸ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب