... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۲




«خانه ای روی آب»

بهمن فرمان آرا - ۱۳۸۰



مشخصات کامل فيلم به روايت ايران اکتور
مشخصات اضافی به روايت ۳۰ نما





معجزه به همين نزديکی است


آری معجزه به همين سادگی اتفاق می افتد ... اگر حتي به اندازه ء يک مو ارتباط مان را با خداوند حفظ کرده باشيم . حتی اگر فرشته ای را زير کرده باشيم باز هم نبايد نااميد شد . اشکی از صميم قلب به نشانه ء سرسوزنی ندامت ، بخشش و رحمت او را نازل خواهد کرد .

رضا سپيدبخت مرفه است ، ولی خوشبخت نيست . تنعم زندگی برای او روزمره شده و ديگر به وضوح از آن لذت نمی برد . ارزش هايش اگرچه امروزی و منطقی می نمايد ولی انسانی نيست . از پدر انتقام می گيرد ، البته راحت طلبی و استقلال شخصی و پرده پوشی نيز ملغمه ء اين انتقام است ، در واقع انتقام نوعی عذر و بهانه می نمايد . معشوق را معاوضه و عشق را با دفع شهوت معامله نموده است ... او از همان آغاز دچار خُسرانی عظيم ست ، پس فرشته ای را زير می گيرد .

فرمان آرا در دومين فيلم پس از انقلابش موقعيتی انسانی را به ظرافت و با قدرت به پرده می کشد . دوریِ از خداوند و غرق شدنِ در لذات مادی و آنی زندگی و مکافات و عقابِ آن که اين بار بر عرصه ء زندگی ظاهر می شود دغدغه ء اوست ، برای همين در فيلمش با پرسوناژهای متعددی مواجه می شويم که همگی به سزای اعمال خود می رسند ، به جز يک نفر ... رضا سپيدبخت . او غرق در لذت و گناهست : لذتِ رانندگی را در به سرعت راندن در ابهام مه آلود جاده می داند ، فرشته ای را زير می کند و زخمی بر دست گريبانگيرش می شود ، در پرداخت بهای دفع شهوت زرنگی می کند و "کاسه مرغی"خانه را تاوان می دهد . در اعتراض به توليد مثل غيرعقلايی ، بيماری را جواب می کند و با عذابِ وجدانِ ناشی از مرگِ بيمار بی بضاعتش مواجه می شود ، برای آن که پدر خوبی نبوده و هيچگاه نتوانسته تکيه گاهی برای اعتماد فرزندش فراهم کند پسر را در بازگشتِ به وطن معتاد می يابد ، ژاله منشی خود را فريفته و از انهدام زندگی او بی خبرست ... تاوان اين يکی را هم می پردازد ولی ... رحمت اللهی شامل حالش می شود ، کودکی حافظ قرآن بر سر راهش ظاهر می شود ، هم او که در ابتدا برای جلبِ تشويق و توجه اطرافيان آغاز به حفظ قرآن کرده ولی بتدريج احساس حضور خداوند شائق و دليل راهش بوده ، حظِ حضور ِ او را دريافته و خودنمايی والدين او را به کُما کشانده است ... مادر پير دهر سرنوشت انسانها را می بافد ، با کامواهای رنگارنگ ... سبز ، بنفش ، سرخ ، زرد ، آبی ، و ... هم او که ژاله اگر می شناختش می خواست تا سراسر زندگيش را از نو بشکافد . اويی که هر از گاهی توجهش را به دکتر با کاموايی بر سر راه وی در می يابيم . سرنوشت دکتر می رود تا به گونه ء ديگری رقم بخورد ... او در خلوت بر تنهايی و ضلالت خود می گريد ، خود را قابل پناه بردن نمی داند ، و ايستاده است که ديگر در قبال پسر "جاخالی" ندهد . به سراغ خانم محمدیِ "ماشين ِ زايمان" می رود هر چند دير رسيده ، و درخواستِ غيرعادی پسرک حافظ قرآن را در خصوص جابجايی اش بی چون و چرا می پذيرد . بر کانونِ کارتنک کاموايی سرنوشت می ايستد و ... خدا را می خواند ... مأوای او عليرغم ِ تمام گناهانش بهشت است ... شايد به صرف توبه ء قلبی و بازگشت فطری اش به سوی خدا . رضا ، سپيد بخت شده است .

شخصيت رضا سپيد بخت را رضا کيانيان با هيئت و هيبتی جديد بسيار درخشان و بی ايراد بازی کرده ، همچنانست عزت الله انتظامی در نقش حسين سپيد بخت ، بازی سايرين حتی در نقش های بسيار کوتاه مثال زدنی است ... خصوصا رويا نونهالی در حضوری چند دقيقه ای و بدون ديالوگ در نقش خانم محمدی بر پرده و نگاه و قطره اشکی که در زمان خروج از مطب دکتر به نمايش می گذارد ، بهناز جعفری ، حسين کسبيان ، بيتا فرهی ، جمشيد مشايخی ، ولی شيراندامی ، و همه ... نقش های نوشته شده ء فرمان آرا در فيلمنامه بی نظيرند ، همگی با حداقل ديالوگ و حضور و حداکثر برآيند و فرجام ِ به کفايت ، حتی مانی پسر دکتر . از درخشانترين فصل های فيلم مواجهه ء نخستينِ رضا سپيدبخت با پدرش حسين سپيد بخش است ، رضا کيانيان و عزت الله انتظامی ، سکانسی با ديالوگ های موجز و تدوين سريع و گفتگويی به غايت گره گشا در روشن سازی پس زمينه ء زندگی و شخصيت اين دو پرسوناژ ... قابل تدريس در بسياری از کلاس های فيلمنامه نويسی و بازيگری . صحنه آرايی فيلم هم با انعکاس رنگ غالب و سردِ آبی نيلی برای عناصر صحنه ء زندگی دکتر (از اثاثيه گرفته تا لباس ها) و ساير رنگها برای ساير پرسوناژها مثلا قرمز برای ژاله ، سياه برای بيتا فرهی ، همان آبی نيلی برای مانی ، و باز سياه برای مهاجمان ناشناس ، ... و سپيد برای پسرک ِ حافظ قرآن و پيرزن بافنده کاملا منطقی و هماهنگ کننده و موجد احساس برای تماشاگر انجام شده است . فيلمبرداری با نور پردازی غالبا همراه با فيلتر آبی به فضاسازی سرد زندگی دکتر و درگيران تراژيک متن و جوار آن ، همچون مژگان احمدی (با بازی بهناز جعفری) ، کمک می کند ، مضافا که کادرهای اکثرا مديوم شات و کلوزآپ کار ِ بازيگرانِ خوب برای نقش های اکثرا بشدت کوتاه را پشتيبانی می نمايد . کارگردانی فيلم هم کاملا در خدمت مضمون و محتوای فيلم نامه و بيان به روايت تصويری اين موقعيت های خاص و کثير زندگی های امروزيست ، بيان گونه ای فلسفه در مواجهه با اخلاقيات و زندگی ... نگاه ديگری به ايمان و خلوص و توکل ... نگاه از دريچه و منظری ديگر . فرمان آرا با اين فيلم معجزه را بسيار نزديک می داند ... تلقی و توقع ما مهم نيست ، مهم آن است که روزنی حتی به ظرافت سر سوزن بر نور خدا در دل خود داشته باشيم . چرا نه ؟!! ... اينهمه توقيف لازم نبود ، خداوند به همين بخشندگی و معجزه به همين نزديکی است .




  [ ۱۲:۰۲ قبل‌ازظهر ] پيوند به اين مطلب