گزارش مصرف !
حسب وقايع اتفاقيه برای تنی چند از سينمايی نويسان و يکی از ظن های واقع بر دليل دستگيری ايشان ، ديگه کو زَهره ء گزارش مصرف و نقد نويسی ؟! علی ايحال حسب ضرورت حفظ ارتباط فيلميک فيمابين مان ، چون نمی شد فيلم ها را ببينم ، پس آنها را شنيدم ! يکی دوتايی هم که مشاهده شد ، به جهت خجوليت ذاتی (!) و سربزيری هنگام تقدم (قدم زدن) در خيابان ، کف پياده رو مکشوف گرديدند که به همين واسطه نسبت به تماشای آنها اعلام توبه نموده و تعهد می نمايم تا منبعد در پياده روها سر به هوا تقدم نمايم (; بهرحال بريم سراغ ريسکی بيزنس خودمان ، چند تا فيلمی در چند وقت گذشته شنيدم / خواندم / ديدم که به جهت بيماری لاعلاج و مزمن «عشق نوشتن» مختصری در باب آنها خدمت تان خواهم قلميد . بريده باد قلمی که سر سبز می دهد بر باد !!!
۱ - Driven «ناگزير» اثر رنی هارلين با بازی سيلوستر استالونه : اين فيلم را که تا همين چند وقتِ پيش نخوانده بودم [(:] به جهت دستيابی به متن نوشته شده ای از روی نسخه ء DVD آن ، درک کردم ! نميدونم خواب نمايی علتش بود يا الهام ... علی ايحال درک شد ديگه ! استالونه کماکان بازيگر خوبی نيست و شايد فقط دو اثر قابل تامل داشته باشد : «راکی» جان آويلدسن و «اولين خون» تد کوچف ، بقيه همان به که تمشک طلايی دريافت نمايند . ولی هارلين هلندی الاصل کارگردان توانايی است که از يک طرف فرصت دخول در مناسباتِ هاليوودی را نيافته و از طرفِ ديگر ضربه ء مايه گذاری برای همسر بيوفای سابقش جينا ديويس را خورده است . فيلم هايی چون «Cutthroat Island» و «The Long Kiss Goodnight» بخاطر آگرانديسمان پرسوناژ مرکزی زن خود (نقش هايی که ديويس آنها را افتضاح بازی کرد) ضربه خوردند و الحق نساختن شان بهتر از ساختن شان بود . هارلين بدفعات توانايی فضاسازی و صحنه پردازی های عالی و القاء مفاهيم تصويری را در فيلم های متعددش منجمله «صخره نورد» يا همين «ناگزير» به معرض نمايش گذارده است ، صحنه های نفس گير اتوموبيلرانی و فضاسازی با استفاده از وقايع در لحظه (تصادف اتومبيل هم تيم قهرمان و عبور اتوموبيل قهرمان از زير آن) و اينسرت عواطف بوسيله ء ماجراهای ملودراماتيک (به کمک راننده ء مصدوم شتافتن دو رقيب بطور همزمان در مسابقه ء ماقبل نهايی) «ناگزير» به همان قدرتِ «صخره نورد» و فی المثل صحنه ء سقوط صخره نورد زنِ آغاز فيلم و ... تماشاگر را بر صندلی ميخکوب کرده و فيلم های تجاری بسيار خوبی را بر پرده رقم می زنند . بهرحال اگر دستتان رسيد ... «ناگزير» فيلم بدی نيست . يا راجع به آن بخوانيد ، يا پياده روها رو خوب بگرديد ، يا در مسافرت های خارجی تماشايش کنيد D:
۲ - Die Another Day «روز ديگری بمير» اثر لی تاماهوری با بازی پيرس بروسنان در نقش جيمزباند و هالی بری در نقش جينکس مامور CIA : که آنرا نيز بصورت DVD در خواب ديدم (: از آنجا که ارادت من به پديده ء جيمزباند از همان اوايل آشنايی با سينما بر هيچ دوست و آشنايی پوشيده نيست و خود را مسئول دفاع از عملکرد تمامی دست اندرکاران ساخت آن می دانم !! همين اول کار و در همين جا بايد عرض کنم که دو عدد تمشک طلايی پيشنهادی-تخصيصی به آن مربوط به شخص «مدونا» است و بس ، همه اش هم تقصير اين لی تاماهوری ناشی و تازه واردست که هی افتاد دنبال اين «متريال مام» . بهرحال با وجود جذابيتِ تام و تمام فيلم ، خودِ اين حقير هم عليرغمِ ماشين فرداعلای باند (جون من تا حالا همچی چيزی در فيلم ها ديده بوديد ؟! - ماشين نامرئی رو می گم) و قصريخ بدمنِ فيلم که دست آخر کلا" ذوب شد و هواپيمای عبوری از ليزر الماسها و ... همچين از اسارتِ باند و از معرکه بيرون افتادن و اعاده ء حيثيت اش چندان خوشم نيومد ، باند اين فيلم خيلی زمينی و «دای هارد» ی شده بود . بهترست تا بروسنان (که بنظر من جيمزباند ترين ِ جيمزباند هاست) پير ِ پير نشده دست اندرکاران ، فيلم بعدی رو آرتيستی تر بسازند .
۳ - Chicago «شيکاگو» اثر راب مارشال با بازی رنی زل وگر ، کاترين زتا جونز ، و ريچارد گر : اگرچه در مضمون داستان سناريو ضعيف است ولی در اجرا و صحنه آرايی و پرداخت و بازيها و نورپردازی و تدوين و موسيقی و ترانه ها و ... ، سلفِ برحق ِ «کاباره» ی باب فاس است . جالب تر آنکه فيلم بر اساس نمايشنامه ء «شيکاگو» ی باب فاس که در برادوی روی صحنه رفته ساخته شده ، يعنی جذابيت اين ژانر (موزيکال کاباره ای) همچنان مديون باب فاس است و بس . مشکلی که «مولن روژ» باز لورمان داشت «شيکاگو»ی باب فاس و راب مارشال ندارد . راجع به «شيکاگو» همين چند وقتِ آينده مفصل تر خواهم نوشت . تا يادم نرفته عرض کنم که اين فيلم را هم خواب نما شده ام ، فکرتان جای بد نرود !
۴ - Recruit «کارآموز» اثر راجر دونالدسون با بازی آل پاچينو (که کاربرد لقب استاد و القای مفهوم تسلط علمی برای او بنظرم کم دارد و بايد او را هنرمند کبير بنامم تا بخشی از احساس برگرفته از تماشای بازی های او را بيان کرده باشم) و کالين فارل که ديگر جزو بازيگران خوب هاليوود بحساب می آيد و بزودی (با کمی پختگی و آشنايی بيشتر) اشغالگر نقش های نخست خواهد بود : يک تريلر خوش پيچ و خم است که هر چند به پای آثار برجسته و فوق العاده ء اين ژانر نمی رسد ولی کسل کننده و خالی از لطف نيست . راجع به اين يکی تو اينترنت خوانديده بيدم ! هرچند بعيد نيست زيرنويس فارسی دارش را بشود تو سانس های آخر شبِ سينما فرهنگ ديد .
۵ - Daredevil «ديردويل» اثر مارک استيون جانسون با بازی بن افلک و (باز هم) کالين فارل : از آن کميک استريپ های فيلم شده است که نسخه ء کپی پرده ء آنرا پيدا کردم و بعد از ۱۷ دقيقه تماشا به جهتِ جذابيتِ شروع و ساخت خوبِ کار ، کنار گذاشتم تا شايد نسخه ء DVD آنرا در پياده رو پيدا کنند و به من هم بدهند ! خودم که قرار شده از اين به بعد سر به هوا باشم ! عجب پياده روی خوبی بود محل کشف «ديردويل» !!
خداکنه راه اندازانندگانِ وبلاگ ، اگه قصد و غرضی تو اين کارشان نباشد ، کاری به اين وبلاگ نداشته باشن يا گذرشون اينجا نيفته و گرنه مجبور می شم وبلاگ نويسی را ترکيده (ترک کرده) و از هويت خود استغفار جويم نمايم (!) ... اصن کی گفته من منم ؟! شايد همون اول جايی عوض شده بيده باشم (;
تا بعد ، اگه بعدی تو کار باشه !