دل واژه ها
برای نوشتن ، خلق کردن ، آفرينش ، و حتی تصميم گيری های بشری به چه ابزاری نياز داريم ؟ عقل ؟ هوش ؟ ذکاوت ؟ اندوخته های معنوی ؟ سواد ؟ ... ؟ چه چيزهای ديگری به ذهن تان میرسد ؟ از آن چيزهای ديگر که من می شناسم : دل است . حس است . تهور است . حتما" چيزهای ديگر بسيار هم هست . حالا يک سوال : دل مثل چی ؟
۱ - دل مثل دوايی :
[ ازمن خواسته اند در باره " سرگيجه " چيزی بنويسم . اول بگويم آنچه من در اينجا مينويسم به قطع ويقين " قضاوت " من نيست. هرکس آزاد است هراسمی که ميخواهد روی اين سلسله گفتار، روی اين حرفهای گسسته عجولانه درهم بگذارد : برداشت ، استنباط ، تلقی ، تعبير و تفسير و تحليل شخصی که کمابيش همه يک مفهوم را دارد ... من چطور ميتوانم چيزی را که می پرستم و محو آن هستم قضاوت کنم ... " سرگيجه " مرا زنده ميکند ، " سرگيجه " هستی مرا برای من محسوس ميکند ، " سرگيجه " مرا به پشت درهای بسته خاطرات گذشته ام برميگرداند ، و من زمزمه پشت اين در را ميشنوم و خودم را به در می چسبانم ، يکی دو کلمه جسته و گريخته بگوشم می خورد ، می لرزم ، محو می شوم ... من در مقابل جوشش اين احوال و اوهام لال می مانم ..... ( پرويز دوايی ، فيلم ، نشريه ماهانه صبح امروز ، پائيز1341 ) ]
۲- دل مثل گلمکانی :
... خيلی فيلمها را ميشود از دور ديد و گذشت و فراموش کرد . يا ميشود از دور ديد و نگذشت و چند و چونش کرد . نقدش کرد . کالبد شکافی اش کرد . " فرم " و " محتوايش " را بررسی و زير و بالايش را سفره کرد . اما گاهی بندرت ، پيش می آيد که احساس ميکنی آرام آرام ، يا ناگهانی ، داری در يکی از اين دنياها فرو ميروی و در آن غرق ميشوی . گاهی مقاومت می کنی و موفق می شوی ، اما چند بار در طول زندگی رخ ميدهد که مقاومت هم بی فايده است . و خود را رها می کنی و در می يابی که چه مقاومت احمقانه ای ! می بينی که غوطه ور شدن در اين دنيا ، چقدر شيرين است . حالا انگار در دو دنيا زندگی ميکنی و بعد دنياهای ديگر را می شناسی . فقط شيفتگان سينما ميتوانند همزمان در چند دنيا زندگی کنند . يک دنيا آوای موسيقی ، يک دنيا موشت ، يک دنيا دزد دوچرخه ، يک دنيا جاده ، يک دنيا پاريس تگزاس ، يک دنيا برخورد نزديک از نوع سوم ،.... دنياهای کوچک ، دنياهای بزرگ ، اما مهيا برای زندگی ، از چند ماه و چند سال ، تا يک عمر.... و يک دنيا تنگنا .
دوايی در دوردست های وطنش می نويسد و
گلمکانی همينجاست . حالا ديگر بسيار نزديکتر و زمينی تر (!) ، جايی بسيار نزديکتر از صفحات مجلات و روزنامه هايی که براحتی نمی توان خريد يا با کسی معاوضه کرد . در وبلاگی که عطر زيبايی دارد . هبوط هوشنگ خان گلمکانی را در اين «تنگنا» گرامی میداريم . پنجگانه ء «
يادت هست ... ؟» او را در وبلاگش از دست ندهيد .