ارزش گذاري : فيلم **** - بازي آل پاچينو : *****
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارگردان : کريستوفر نولان
فيلمنامه : نيکولاي فروبنيوس ، اريک اسکيولدبيورک (براساس
فيلمي به همين نام ساخته شده در سال ۱۹۹۷)
موسيقي متن : ديويد جوليان
فيلمبرداري : وال فيستر
تدوين : دادي دورن
بازيگران : آل پاچينو (کارآگاه ويل دورمر) ، رابين ويليامز(والتر فينچ) ، هيلاري سوانک (کارآگاه الي بور) ، مارتين دوناوان (هپ اکهارت) ، مورا تيرني (راشل کلمنت) ، و ...
رنگي ، محصول سال ۲۰۰۲ امريکا ، ۱۱۸ دقيقه ، درجه بندي نمايش : R
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بيخوابي تا پايان عمر ؟
کريستوفر نولان در Memento (يادگار) تسلط خود در داستانگويي با ريتم تند را ثابت کرده است ، آنهم با شيوه اي بديع (به يادداشت مربوط به اين فيلم رجوع کنيد) . اين بار کار او ۱۸۰ درجه با فيلم قبلي تفاوت دارد ، در «بيخوابي» با روايت مستقيم داستان با ريتمي آرام و کند مواجهيم . نولان در «بيخوابي» همچنان به مضمون پردازي عميق و پيچيده و با جزئيات کامل بها داده است ، به ادبيات داستاني . «جنايت و مکافات» ي امروزي ، تراژدي اي شکسپيرگونه برگرفته از فيلمي نروژي . آرام ، سنگين ، و با تکيه بر پيچيدگي هاي روح انسانها ، نقطه ضعف ها ، توانمندي ها ، درگيري خير و شر در ضمير انسان ، هوش و آثار گاهي مخربش ، وسوسه ها ، و ... وجدان . آنچه نولان را بسمت اين کار کشيده مسلما" ذلمشغولي هاي شخصي اوست . تسلط و درخشش داستان نويسي و پرداخت سينمايي او را در Memento ديده ايم ، او از مواهب و فرصت بدست آمده از فيلم قبلي (منجمله امکان کار با بزرگاني چون آل پاچينو ، رابين ويليامز ، و هيلاري سوانک - برنده ء اسکار براي بازي در فيلم «پسرها گريه نمي کنند» در کنار هم) دانسته از داستاني اقتباسي استفاده کرده است . عليرغم تحصيلات آکادميک و ذوق سليم در ادبيات سراغ داستاني آرام در سطح ولي طوفاني در بطن رفته : درگيري انسان و شعور و وجدانش ، آنچه مايه ء «بيخوابي» ويل دورمر (آل پاچينو) است .
و اما آنچه در آن روز سفيد و بي پايان بر استاد پير گذشت :
در تخصص خود به چه درجه اي از استادي رسيده ايد ؟! هشيار باشيد : «استادي» مي تواند سمي مهلک باشد! همانگونه که براي ويل دورمر بود .
ويل دورمر کارآگاه باسابقه و معروف پليس لس آنجلس بهمراه همکارش هپ (مارتين دوناوان) براي تحقيق درخصوص قتل دختري ۱۷ ساله به شهر کوچکي در آلاسکا قدم مي گذارد . کارآگاه الي بور (هيلاري سوانک) از ملاقات استاد مشهور غرق در خوشحالي ست و به اين ملاقات افتخار مي کند . وضع جغرافيايي منطقه به گونه اي است که در تمام طول شبانه روز هوا روشن است ... شبي در کار نيست . پليس محلي هيچ ردي از قاتل ندارد . کار تحقيق شروع مي شود . حين کميني در فضاي مه گرفته ء اطراف کلبه اي جنگلي که محل کشف جسد مقتول بوده ، فردي به کلبه نزديک مي شود . در تعقيب و گريز او ... دورمر با اسلحه ء پشتيبان خود (اسلحه اي که پليس هاي کارکشته براي روز مبادا جدا از اسلحه ء اصلي خود همراه دارند) به سوي صدايي که از درون مه مي شنود ، شليک مي کند . تير به هدف اصابت کرده ... هپ هدف قرار مي گيرد ! دورمر دچار مصيبت شده ، سابقه ء درخشان او در شرف برباد رفتن است ... او مرتکب قتل همکار خود شده ، آيا اختلاف سليقه و درگيري هاي او با هپ در حضور پليس محلي اين قتل را عمد مي نمايد يا ... ؟ او بايد تصميم بگيرد ... پيش از آنکه کسي سر برسد ... و تصميم مي گيرد ، مظنون گريخته قاتل هپ است ، صحنه سازي مي کند . اسلحه ء عامل قتل را بعدتر به خانه ء فينچ منتقل مي کند و گلوله ء خارج شده از جسد هپ را هم عوض مي کند .
در بررسي وسايل دخترک مقتول رد نويسنده اي با نام والتر فينچ (رابين ويليامز) پيدا شده است . بازجويي و صحبت با دوستان مقتوله هم اين سرنخ را تاييد مي کند . دورمر ، فينچ را يافته ولي اين فينچ است که به سراغ دورمر مي آيد ... نيمه شب در خلال تلاش مايوسانه و ناموفق دورمر براي خواب و بر عليه بيخوابي اي که بواسطه ء وضعيت جغرافيايي منطقه گريبانگير وي شده و با مرگ هپ شکلي مستمر و عصبي و دروني هم يافته ... فينچ به دورمر تلفن مي کند . او از چگونگي قتل هپ اطلاع دارد و دورمر بايد در اين تحقيق بعنوان حق السکوت کوتاه بيايد ! استاد اين بار نبايد بدرخشد . خصوصا" که شهرت و اعتبار و آينده اش ... و از آن مهمتر گذشته اش در خطرست . قراري براي ملاقات و گفتگوي حضوري تعيين مي کنند . نتيجه ضبط گفتگو توسط فينچ است ، يک گام ديگر به پس براي استاد . دورمر در امضاي گزارش قتل هپ ترجيح داده تا امضاي الي بور زير گزارش باشد ، ذهن الي دچار ترديد شده است . دورمر نمي تواند از تمام قدرت و دانسته هاي آشکارش در بازجويي از فينچ استفاده کند . او بيخواب ، مضطرب ، عصبي ، و کاملا" تحليل رفته است . فينچ واقعه را جزء به جزء بصورت نوولي جديد در دست تحرير دارد و الي در جستجوي خانه ء او تلويحا" داستان را درمي يابد . پوکه ء اصلي را در محل وقوع قتل هپ مي يابد . دورمر نيز درپي تلفني از جانب فينچ درمي يابد ، اسلحه ء عامل قتل از محل اختفا در خانه ء فينچ جابجا شده ، دوست پسر دخترک مقتول با کشف سلاح از منزلش متهم به قتل مي شود ، و ... دورمر درمانده تر . آيا استاد شده تا بهمين سادگي بازي را ببازد؟ پيروزي هاي مکرر فينچ که همه پيامد خطاي اويند بدترست يا صدماتي که به بيگناهان وارد مي شود؟ ... وجدان دورمر او را عذاب مي دهد، نگراني باخت نيست که او را بيخواب کرده ... با اينهمه دورمر تسليم مي شود ، تسليم نفس . به عنوان فقدان مدارک کافي پرونده را مختومه اعلام مي کند و قصد بازگشت به لس آنجلس را دارد . الي در پي ترديد خود حين خداحافظي اسلحه ء پشتيبان دورمر را لمس مي کند . داستان فينچ واقعي است . دورمر مي رود تا قبل از حرکت کمي بخوابد براي پوشاندن پنجره ء اتاق و ايجاد تاريکي سروصداي زيادي براه مي اندازد . مراجعه ء زن همسايه به اتاق او بواسطه ء سروصداي دورمر و روشن کردن چراغ ثابت مي کند که نور علت بيخوابي دورمر نيست . دورمر داستاني را بازگو مي کند :
داستان پسرکي کوچک که توسط مرد پليدي ربوده شده ، شکنجه شده ، مورد تجاوز قرارگرفته ، و در زيرزميني به دار کشيده شده است . دادگاه به جهت فقدان وجود مدارک کافي در صدد تبرئه ء قاتل بوده که دورمر با قراردادن نمونه هايي از خون پسرک در آپارتمان قاتل شواهد کافي قتل را براي دادگاه فراهم کرده و موجب مجازات او و اعمال عدالت شده است . هپ از ماجرا اطلاع داشته و ممکن بوده در بازگشت موضوع را اعلام نمايد ... حالا ديگر نمي تواند . دورمر علت ناخودآگاه ديگري در ضمير خود براي پرده پوشي قتل هپ يافته است . او به روش خود عدالت را اجرا مي کرده ، براي او هدف وسيله را توجيه نموده است . شايد هم براي استمرار پيروزي و موفقيت و نه اجراي واقعي عدالت اينگونه رفتار کرده ، آيا نمي شود چنين استنباط کرد؟
دورمر هنوز نتوانسته بخوابد ... اسلحه اش را برمي دارد و به سراغ فينچ مي رود . الي به کلبه ء جنگلي فينچ رسيده ، فينچ او را مضروب و بيهوش مي کند تا با ظاهرسازي به قتل برساند . دورمر سر مي رسد ، بيخوابي او را کلافه کرده ، به هيچ چيز مسلط نيست . او آمده تا باز به شيوه ء خود عدالت را اجرا کند ولي ماشين الي را ديده ، فينچ از الي مي گويد ... و اينکه او از چگونگي قتل هپ اطلاع دارد ... اما دورمر راضي به قتل الي نيست . درگيري آغاز مي شود ، فينچ مي گريزد و اسلحه ء دورمر بدست الي مي افتد : «آيا تو هپ را کشتي؟» ، ... دورمر تاييد مي کند . دو پليس در تعقيب فينچ اند ، الي اسلحه را به استاد مي دهد و هم اوست که در دوئلي رو در رو فينچ را مي کشد ولي خود نيز مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد . الي قصد دارد تا پوکه فشنگ يافته ء متعلق به سلاح پشتيبان دورمر را دور بياندازد ، مي گويد که : «هيچکس نخواهد فهميد» ، ولي دورمر مانع او مي شود :
«صداقتت را از دست نده» .
... و به خوابي ابدي فرو مي رود . شکنجه تمام مي شود .
آنچه در مجموع در حق نولان و جزئيات فيلم اخيرش مي توان ادا کرد ، فقط يک کلمه است : «عالي» . ذکر يک نکته هم ناگزير است : فلاش بک اينسرت هاي تک رنگ و موجز نولان در جاي جاي فيلم ، ايده ء بديع و بسيار درخشان ديگري از اوست . ماجراي خوني که در تار و پود پارچه اي سفيد مي دود بهمراه روايت قتل و شکنجه ء پسرک و سندسازي دورمر براي اجراي عدالت ، نمايشي از آلودگي سپيدي عدالت دورمر در عين پيش آگهي تدريجي و موازي براي روايت اين پيشينه ء شخصيت پرداز دورمر ست . ايجاد همدلي تماشاگر با دخترک مقتول آغاز فيلم هم با نمايش بريده هايي از شور و طراوت جواني او و ايجاز در قطعي کردن تلويحي يافته هاي کارآگاهان و دورمر نيز ازديگر دستاوردهاي اين سري اينسرت هاست . نولان دومين فيلم خود را هم باشکوه ساخت ... و تا يادم نرفته :
هر وقت احساس کرديد در زمينه اي استاد شده ايد ، فورا" دنبال عيب هاتان بگرديد !