«خير قربان ، سرباز آلماني اينقدر احمق نيست که ...»
فضل الله عباسي
mangolan@hotmail.com
_________________________________
آقاي فضل الله عباسي از دوستان ناديده ء من هستند در تورنتو که از طريق همين وبلاگ و وبلاگ نويسي با هم آشنا شده ايم . ايشان فردي هستند فهيم و خوش ذوق به گواهي مقاله ء زير که علاوه بر نگاه معترض به استفاده ء ابزاري امريکا از رسانه ها خصوصا مديوم سينما ، با اشارات شان نوعي نگاه زيبا و نه نوستالژيک را موجب شده اند ، نگاهي يادآور و خاطره ساز که يادآور گذشته هايي نه چندان دور است . نگاهي با شميم معطر بزرگاني چون پرويز دوايي ... بر من منت گذاشتند و مقاله ء زير را براي درج در اين وبلاگ ارسال فرمودند . با هم مقاله ء ايشان را مرور مي کنيم :
_________________________________
دوستاني که در حال حاضر سن شان بالاي چهل سال است حتما کانال هاي قديم تلويزيوني را به ياد مي آورند . تلويزيون ايران ، تلويزيون آموزشي ، و تلويزيون امريکا (که تصاوير رنگي هم پخش نمي کردند چون هنوز سيستم پخش رنگي در ايران وجود نداشت) . تلويزيون امريکا پر بود از سريال هاي رنگارنگ که کانال خصوصي تلويزيون ايران (که بعدا دولتي شد و به تلويزيون ملي ايران تغيير نام داد) آنها را مي خريد و پس از دوبله کردن به فارسي در کنار سريال هاي ساير کشورها به نمايش مي گذارد ، سريال* و مجموعه* هايي مثل «دود اسلحه» ، «زنان هفت تيربند» ، «روي راجرز» ، «روهايد» ، «بونانزا» ، «والت ديسني» ، «سنت» ، «تونل زمان» ، «ماوريک» ، «مرد نامرئي» ، «صاعقه» ، «کهکشان» ، «پيتون پليس» ، «فراري» ، «تبهکاران» ، و ... در بين اين مجموعه ها ، مجموعه اي جنگي بود با عنوان «نبرد» (Combat) با بازيگري ريک جيسون و ويک مارو . قسمت هاي يک ساعته ء اين مجموعه هريک داستان گروهي ۷ - ۸ نفره از ارتشيان امريکايي بود که در جريان جنگ جهاني دوم به کمک قواي متفقين آمده و هر بار پس از يک سري عمليات محيرالعقول جنگي در نهايت فاتحانه هرچه سرباز و تاسيسات آلماني بود را نابود مي کردند و خلق الله را از شر اين آلماني هاي شرور نجات مي دادند . همزمان با اين مجموعه و حتي تا به امروز سينماي هاليوود فيلم هاي جنگي مي سازد که در آنها (عليرغم «ضدجنگ واقعي» بودن برخي) هميشه امريکاييان جوانمرد ، شجاع ، و ناجي بشريت و آلمانها ظالم ، زبون ، و احمق نشان داده مي شوند . در آن ايام سريال هاي تلويزيوني ما بچه هاي آن زمان عشق مان اين بود که عصري که از شيفت دوم مدرسه به خانه مي آييم به سرعت تکاليف شب را انجام داده و حدود ساعت ۸ تا ۸:۳۰ شب به تماشاي آن سريال ها بنشينيم . زمان گذشت ...
در امريکاي شمالي (کانادا) يک کانال تلويزيوني وجود دارد به شماره ء ۴۳ و با نام History که اغلب همان فيلم هاي جنگي سابق و حال را نشان مي دهد ، با پيام هاي ملي و ميهني مخصوص براي مخاطبان خود خصوصا امريکاييان . چندي پيش تصادفا يکي از قسمت هاي Combat را در اين کانال مي ديدم ... در صحنه اي معاون آن گروه ۸ نفره يعني آقاي ويک مارو که به همراه بقيه در يک بازداشتگاه آلماني بسر مي بردند ، با يک پاکت سيگار امريکايي قاپ نگهبان آلماني را دزديد و نگهبان آلماني به عشق دود کردن سيگار آنهم از نوع امريکايي ، در بازداشتگاه را باز کرد ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ... کمي فکر کردم و ... تلويزيون را خاموش کردم و به خود گفتم عجب آشغال هايي را تماشا مي کرديم ! ... و اين جمله در ذهنم نقش بست : «خير قربان ، سرباز آلماني اينقدر احمق نيست که به خاطر يک سيگار ، در(ـه) بازداشتگاه به آن بزرگي را بازکند تا همه فرار کنند . در مقام پاسخ به دست اندرکاران ساخت چنين فيلمهاي جنگي (ـه) امريکايي که همواره شعارهاي آزادي خواهانه و صلح طلبانه اي سر مي دهند ، مطالب زير را واجب العنوان مي دانم :

جنگ کره : درست سه سال پس از پايان جنگ جهاني دوم ، لشگريان قوامي متفق که در حين جنگ از دوستان صميمي بودند در هندوچين يقه ء يکديگر را گرفتند . سال ۱۹۴۸ تشکيل يک دولت دست نشانده از طرف شوروي سابق در کره ء شمالي و سپس ميل به بسط و توسعه ء قدرت و تسخير بقيه ء کره و مخالفت امريکا منجر به شروع جنگ در کره گرديد ، ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ ... پايان جنگ ۲۷ ژوئيه ء ۱۹۵۳ - و اين است نتيجه ء جنگ کره :
کشته شدگان قطب غربي : ۵۴۲۴۶ سرباز امريکايي ، ۲۲۸۰۰۰ سرباز کره (جنوبي) ، ۱۱۰۹ سرباز انگليسي ، و ۷۱۷ سرباز ترکيه (آن پرچم ترکيه که پس از اتمام بازي فوتبال تيم هاي دو کشور ترکيه و کره جنوبي در جام جهاني ۲۰۰۲ بر سر تماشاگران کره اي پهن شد به همين خاطر بود) و خيل عظيمي مجروح و معلول و کشته شدگان قطب شرقي : ۶۰۰۰۰۰ سرباز کره شمالي ، ۹۰۰۰۰۰ سرباز چيني و بسياري زخمي و معلول نيز در اين سمت . آقاي ترومن رئيس جمهور وقت امريکا که به خاطر گفتگوهاي معروف متفقين بسيار محبوب بود فقط محبوبيت خود را بر سر اين جنگ از دست داد و آقاي آيزنهاور جانشين وي با يک تهديد حمله ء اتمي کوچک غائله را پايان داد ! طرفين سر ميز مذاکره نشستند و دو کشور کره شمالي و کره جنوبي پايه گذاري شد . کاري که از همان آغاز هم قابل انجام بود . کجا هستند آن سازندگان فيلم هاي جنگي هاليوودي که دوباره با گسيل سربازان امريکايي نيروهاي خير را از دست نيروهاي اهريمني برهانند ؟ اشتباه جنگ کره چه بود ؟ آيا نمي شد فيلمي بعنوان سرمشق آيندگان از آن ساخت ؟ علت جنگ و نتايج آن در کدام فيلم بر پرده آمد ؟
جنگ ويتنام : ويتنام که تا قبل از سال ۱۸۶۰ تحت سلطه ء چين بود و پس از آن هم تا سال ۱۹۵۴ تحت استعمار فرانسه با روي کارآمدن دولتي چپ در شمال آن (که از جانب شوروي سابق و چين حمايت مي شد) با دخالت و تهاجم امريکا در آن سالها عرصه ء يکي از خونين ترين و طولاني ترين جنگهاي معاصر گرديد . آقاي جانسون که پس از ترور کندي در سال ۱۹۶۳ به رياست جمهوري امريکا رسيد به شدت و بدون تفکر به اين جنگ دامن زد
و چندسال بعد اين کلاف سر در گم را به نيکسون و کيسينجر سپرد و رفت . جوانان امريکايي از کانون گرم خانواده ها جدا شده و در ميان جنگل هاي ويتنام و کامبوج رها و تنها شدند ... ويتنامي ها اهريمن و باني قتل عام جوانان بيگناه امريکايي قلمداد شدند ، نتيجه بيش از دو ميليون کشته و صدها هزار زخمي ، معلول ، و رواني از دو طرف . چرا جان وين در فيلمي با نام «کلاه سبزها» درست مثل فيلم هاي وسترن اين بار سرخپوستان ويت کنگ ! را در جنگل هاي ويتنام مثل مور و ملخ قتل عام و تارومار کرد ؟ چرا در مورد جنگ ويتنام و حماقتي که باعث بروز اين جنگ شد (بجز موارد بسيار معدودي) فيلم هايي ساخته نشد تا بجاي تاکيد بر قهرماني و مظلوميت و در نهايت روشنفکري امريکاييان ، بانيان اين جنگ را اهريمن معرفي کند ؟ باز جاي شکرش باقيست که فرانسيس فورد کاپولا در ۱۹۷۹ فيلم «و اينک آخرزمان» را ساخت و در ۲۰۰۱ مجددا آنرا با ۵۳ دقيقه اضافه پخش کرد .
در اين فيلم بسيار ديدني هم فقط شرايط غم انگيز سربازان امريکايي در جنگل هاي ويتنام و کامبوج به تصوير کشيده شده و فرياد اعتراض سرهنگي واقع بين (مارلون براندو) به گوش مي رسد . كاپولا با اين فيلم بسيار ارزشمند مورد غضب اعضاي آكادمي اسكار (بخاطر پيامهاي ضد جنگ و بعضا ضد امريكايي) قرار گرفت و تنها جشنواره ء سينمايي كان از اين فيلم قدرداني نموده و نخل طلاي خود را به اين كارگردان فرهيخته هديه نمود . پايان جنگ ويتنام در سال ۱۹۷۳ با امضاي پيمان آتش بس توسط آقاي نيكسون اتفاق افتاد . در ۱۹۷۵ حكومت ويتنام شمالي به جنوب نقل مكان داده و در سال ۱۹۷۶ كشور ويتنام يكپارچه و متحد گرديد .
اگر صنعت فيلمسازي جنگي هاليوود باز هم به سراغ جنگ جهاني دوم و همان قضايا كه در ابتداي مقاله عنوان شد برود كه مي رود و به خلق صحنه هايي آنچناني بپردازد ، ديگر اين سرباز آلماني نيست که حماقت به خرج مي دهد ...
پايان
_________________________________
* سريال : فيلم بلندي ست داستاني که معمولا توسط شبکه هاي تلويزيوني در فواصل زماني مساوي و راس ساعت معين پخش مي شود و داستان هر قسمت آن دنباله ء داستان قسمت قبلي ست ، مثل : سريال «سلطان صاحبقران» اثر زنده ياد علي حاتمي و «دايي جان ناپلئون» اثر ناصر تقوايي .
* مجموعه : فيلم هايي که در قسمت هاي متعدد و داراي داستان هاي مختلف و تحت يک عنوان واحد معمولا در فواصل زماني مساوي و راس ساعت معين از شبکه هاي تلويزيوني پخش مي شوند ، مثل : مجموعه «سرنخ» اثر کيومرث پوراحمد و «به سوي جنوب» از تلويزيون کانادا .
_________________________________