گزارش مصرف !
1 - « مصاحبان باد » Windtalkers جان وو را ديدم . نه اونقدر که اميرخان قادري ميگه بده و نه اونقدر که من فکر مي کردم خوب ! ولي بهرصورت ارتقايي در سطح کارهاي جان وو تلقي ميشه ، خوش اکشن ساز هنگ کنگي هاليوود که گمان نکنم«تغيير چهره» Face Ofش به اين سادگي ها قابل فراموشي باشه اين بار پا را از بيان مهيج داستان فراتر گذارده و رو به ملودرام و درام در متن يک فيلم جنگي آورده . جنس «مصاحبان باد» رو اصلا مشابه « نجات سرباز راين » يا «سقوط بلاک هاوک» يا فيلم اخيرتر «ما سرباز بوديم» نگيريد ، اين فيلم درعين نفي مليح جنگ بيشتر رويکرد به قهرمان پروري و روايت رفاقت نمونه هاي جنگي قديمتر داره ، چيزي شبيه «صليب آهنين» پکين پا مرجعترين فيلمساز کارهاي جان وو . البته در اين فيلم اسلوموشن ها خيلي کمتره و ... هوس تماشاي مجدد نسخه ء کامل «صليب آهنين» رو کردم ... با بازي جيمز کابرن و ماکسيميليان شل و کارگرداني : سام پکين پا . «مصاحبان باد» عليرغم عيب بزرگش که جنگ زدگي ذائقه ء تماشاچيان سينماي اين ماهها باشه ! خالي از نکات قوت هم نيست : يکي از درخشان ترين سکانس ها در نيمه هاي فيلم زمان ورود سربازان امريکايي به دهکده ء ژاپني ست در «سايپن» ، جاييکه قرارست محلي امن و حفاظت شده براي نيروهاي امريکايي در حرکت بسمت شمال جزيره باشد ... نامه ء پرستار به اندرز بصورت گفتار متن روايت مي شود و شما به همراه سربازان اهالي دهکده را مي بينيد ... فجايع منعکس در تک تک نماها با عبارت «مي شنوي ؟» متن نامه که در آخرين نما ادا مي شود گويي شما را از خواب مي پراند ... متوجه مي شويد که در حقيقت نامه را نخوانده ايد ... و اين خود دليلي است براي اندرز که از دريافت نامه هاي پرستار محبوبش پرهيز دارد . ديگري حالت اندرز از آغاز فيلم و پس از کشته شدن دوستانش در نبرد با ژاپني هاي آغاز فيلم ست و تمايل او براي کشتن ژاپني ها ، همان حالتي که بتدريج در اثر نزديکي عاطفي به «بن يازي» به عطوفت تبديل مي شود تا در پايان که عليرغم وظيفه شناسي عميقش او را بدانجا مي رساند که : «ديگر هيچکس نخواهد مرد» و بجاي کشتن يازي او را بر دوش گرفته و به گونه ء ديگري بجاي کد نجات مي دهد ... همان تنها کدي که در طي جنگ جهاني دوم کشف نشد . و ... يک نکته ء ديگر : وو با اين کلکسيون صحنه هاي خشن يک مطلب اساسي را نيز روايت و نفي مي کند و آنهم تبعيض نژادي ست ، تبعيض برادران سفيد عليه سرخپوستها . و پايان فيلم نيز ... براي عاشقان رفاقت اين قسمت را ناگفته مي گذارم تا داستان فيلم لو نرود . ديدن يکبار اين فيلم ضرر ندارد ، به قول مايکل ويلمينگتن در باب اين فيلم : «... فيلم را تماشا کنيد تا تصنيف مرگ را با نشاطي جهنمي بشنويد» .
۲ - به سفارش دوستي فيلمي ديدم با عنوان «The Assignment» با بازي دانالد ساترلند ، بن کينگزلي ، و آيدان کوئين . محشر بود . فيلم در ارتباط با داستان دستگيري کارلوس تروريست بين المللي و معروف دهه ء ۱۹۷۰ ميلادي ست . کمال پرداخت و پيچيدگي هاي متنوع فيلمنامه عيار فيلم را بالا برده است ! به علاقمندان فيلم هاي جاسوسي و اکشن تماشاي آنرا موکدا توصيه مي کنم .
۳ - اما فيلم هاي پرفروش اين هفته ... يه کم بعدتر به عرضتون مي رسونم (:
۴ - ديشب (جمعه ۷/۴/۱۳۸۱) ساعت ۲۱:۱۵ مجموعه اي از شبکه ء ۳ سيما شروع گرديد با نام «کتيبه» و قسمت اول آن با نام «ديروز و فردا» به کارگرداني ايرج کريمي پخش شد . اين قسمت از نظر کار تلويزيوني غيرمعمول بود و بيشتر کار سينمايي تلقي مي شد و کارگردان هم همچون شاگرداني که با التهاب و نفس بريده درس جواب مي دهند توانايي هاي مسلما والاي خود را با التهاب و بريده بريده به نمايش مي گذارد . بهرحال حال و هوا و روال پيشبرد داستان و نحوه ء پرداخت و نتيجه ء مستفاد آن تشابه اسمي احتمالي کارگردان را برايم منتفي کرد ... بله کار ، کاره آقاي ايرج کريمي منتقد خوب و فيلمساز خوش دست جديد و همان کارگردان «از کنار هم مي گذريم» بود . اميدوارم قسمتهاي ديگر اين مجموعه هم از همين کيفيت برخوردار باشد .
خوش باشيد