... از سينما و

"بمحض برخورد با بزرگترين عشق زندگی ، زمان متوقف می شود - "بيگ فيش

شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۱

شام آخر (فريدون جيراني)

« شام آخر » اصلا فيلم بدي نيست ... ولي مي توانست بهتر باشد . فيلمنامه نويس حرفه اي سينماي ايران در چهارمين فيلم بلندش داستان يک « مشرقي » ديگر را بازگو مي کند . بعد از « هستي مشرقي » (قرمز) و « علي مشرقي » (آب و آتش) اين بار نوبت « ميهن مشرقي » ست . مولفه ي مشهود هر سه (« مشرقي ») فيلم ظلمي ست که بر زن (شرقي) مي رود ، و از همين رو شايد بهتر بود در « آب و آتش » بجاي علي مريم (ليلا حاتمي) « مشرقي » باشد .
جيراني سينمايي نويس باسابقه اي هم هست ، استاد سينما هم هست و مسلما بر لزوم دقت در ساخت و پرداخت فيلم و نگارش فيلمنامه واقف است ، علت اغماض بر برخي سهوهاي موجود از « قرمز » تا « شام آخر » ( « صعود » فيلم اول او به روايتي سياه مشق و تمرين فيلم سازي ست و داعيه ي سينماگري ندارد) را بايد از خود او جويا شد . سهو « حضور صدابردار با بوم صدابرداري در کادر » يا « نماي از بالاي پلکان سه طبقه ء ساختماني که از بيرون فقط دو طبقه دارد » ( در قرمز ) ، « پرداخت غير منسجم و نامتجانس شخصيت اصلي و کليدي علي مشرقي نويسنده ي دگرانديش و روشنفکر » يا « نپرداختن به گره ي دراماتيک مقدم و جنايي مطرح شده » ( در آب و آتش ) ، و « عدم ذکر علت گرايش جواني چون ماني معترف به زني با تقريبا دو برابر سن خود و همچنين نبود نشانه اي بر تزايد سن عقلي وي نسبت به همسالانش آنگونه که پدر وي مي گويد (بفرض کفايت استدلال) » يا « روان پريشي ناگهاني و بدون مقدمه ي ستاره » ( در شام آخر ) مسلما در زمره ي نادانسته هاي جيراني نيست .
« شام آخر » گرچه هنوز از « قرمز » فاصله دارد ، ولي استوارتر و پرکشش تر از « آب و آتش » است . ضعف پرداخت شخصيت ها (بخصوص در مورد شخصيت اصلي علي مشرقي) و يکنواختي ريتم روايت داستان تريلر جنايي« آب و آتش » (که حتي مرگ مريم شکوهي نيز در آن چندان غافلگيرانه نبود) موجب شکست تجاري آن شد . « شام آخر » نيز با قطبي بودن پرسوناژها و تعريف نيم بند شخصيت ميهن ، ماني ، شوهر ميهن ، و ستاره روبروست ولي از نظر تقسيم بار دراماتيک در روايت داستان (پذيرفتن يا رد عشق توسط ميهن ، چگونگي برخورد ستاره با موضوع ، و ابهام در سرنوشتي که آفاق روايتگر آنست) موفق تر عملکرده است و بهمين جهت ، کشش دراماتيک فيلم مانع خستگي تماشاگر شده و او را به تعقيب و پيگيري فيلم وا مي دارد . « شام آخر » مسلما در فروش شکست « آب و آتش » را تکرار نخواهد کرد ولي از نظر گيشه تکرار موفقيت « قرمز » براي آن بعيد است .
پايان فيلم هم براي من نچسب است . قالب روايت در فلاش بک برگزيده ي جيراني پس از آغاز فيلم که در طول روايت مکررا بر آن تاکيد مي شود اين تفکر را در تماشاگر ايجاد مي کند که با سانحه ي غافلگيرکننده اي روبرو ست . روان پريشي (خوب در نيامده ي ) ستاره مرکز ثقل خوبيست ، ولي ادامه ي برخورد آفاق با شوهر سابق ميهن و ستاره از تاثير ضرب اين غافلگيري مي کاهد ، بالشخصه ترجيح مي دادم آفاق پس از بازجويي با همان چهره ي بهت زده و سرگشته ( ي الحق خوب درآمده توسط خانم ثريا قاسمي ) از قرارگاه پليس خارج مي شد و دوربين با اشاره بر حضور منفعل شوهر سابق ميهن و ستاره ي روان پريش در زندان به سوي طبيعت و شهر باز مي گشت . جاي خواندن نامه ي ميهن براي تماشاگر ( و آفاق ) همان شبي بود که ميهن سر بر زانوي آفاق نهاد و به خواب رفت .
« شام آخر » نقاط قوت البته متعددي هم دارد : داستان متفاوت (چون دو فيلم ديگر فوق الذکر) ، قالب روايي ، شخصيت کامل و در عين حال موجز پرداخت شده ي آفاق ، سکانس برخورد ميهن و پدر ماني و راه رفتن زير باران ، و ... « شام آخر » اصلا فيلم بدي نيست ... ولي مي توانست بهتر باشد .

  [ ۲:۵۵ بعدازظهر ] پيوند به اين مطلب