سال نو بازهم مبارک
از سفر که برگشتم تازه امروز فرصت شد سري به وبلاگها بزنم ، حيف که سال نو رو با گرد و خاک و جنگ و جدال شروع کرديد ... نمي دونم ما ايرونيها چرا نمي تونيم هرچند مختصر و کوتاه هم که شده همديگر رو تحمل کنيم . توهين و تهمت و افشا و افترا ، به حق و به ناحق ... که چي ؟!! خدا رو شکر که تاحالا وبلاگ « اسمشونبر » رو کشف نکرده بودم ... نمي دونم اين به روايت خودش پير دير با اينهمه کلمات رکيک جمع شده در يک صفحه وب حوالي يا جزو کدوم کانون نويسندگان بوده ؟!! با نامبردن از شاملو و خويي و ساعدي و اشاره به [...] ايشان و ابراز انزجار از روشنفکران و [...] (توهين) به چاه زمزم ، چي رو مي خواد اثبات کنه ؟!! ... « تبت لسان بچه ي بي چاک و دهن و تب » .
... بگذريم - سال نوي همتون مبارک . دلگير نشيد ، بعضيها با آبروي ديگران براي خودشون آبرو مي خرند . آبروي همگي مستدام .
در ايام سفر داستان کوتاهي از گلي ترقي خوندم با نام « اتوبوس شميران » ، دريايي از رومانتيسيسم ظريف و پيرنگ نويسي و نثري منظوم بود . براي آشنايي با اين رومانتيک نويس ايراني به مجموعه کارهاش که بايد عنوانش « خاطرات پراکنده » باشه ، مراجعه کنيد . توضيح اينکه من داستان رو در مجموعه ي « داستان هاي محبوب من » علي اشرف درويشيان و رضاخندان (مهابادي) خوندم .
شاد و پيروز و سرفراز باشيد