مناظر خيابان بسرعت از جلوي چشمم رد مي شوند ... از اواخر بهمن ترافيك سرسام آور شده ، روز به روزم داره بدتر و بدتر ميشه . راننده جلويي با موبايلش صحبت مي كنه ، حركتش مختصري كنده - راحت نمي تونه دور بزنه . راننده ي سواري اي كه سوارشيم مي گه :
- هر چيزي رو كه اختراع كردن دادن دست ما ، نتونستيم خوب ازش استفاده كنيم ، اين موبايله ، اون ماشين ، اون تلويزيون ، اون ويدئو .
برميگردم و يواشي از نيمرخ نگاهش مي كنم ، پيرمرديه نه چندان متعلم و فرهيخته ... ولي چه خوب مي بينه! اين سالها همه خوب مي بينن . جاي ديگري وقتي دو سه تا نوجوان با پرتاب سيگارت (ترقه) زير پاي خانمي با دخترش باعث اضطراب اونها شده بودن ، آقاي ميونه سالي معتقد بود : “ بايد دولت اول اينارو درست كنه“ و خانمي اشاره كرد : “ اينا رو خود ما خراب كرديم ، وقتي مي برديمشون تو صف شير و حق همو ضايع مي كرديم . اينا همون بچه هان ، چطور توقع دارين مراعات ديگران رو بكنن . ولي انصافا“ اگر شهامت اينها نبود فكر مي كنين همين دولت (ناظمين نظام) تا كجا پيش ميومد . فكر مي كنم اگر ما خودمونو درست كنيم ، اينها خيلي زود درست ميشن . بهشون احترام بگذارين بهتون احترام مي ذارن “ . عصيان نوجوانان نسل اخير را خيلي خوب توضيح داد ... همه مون مفاهمه كم داريم . احتياج به عدالت و مفاهمه همگي مون رو افسرده ، عصبي ، پرخاشجو ، و نا اميد كرده . پير و جوون ، زن و مرد ... اكثر چهره ها افسرده يا عصبي اند.
ولي كه چي ؟ هي !!! چتونه ؟ بهار داره مياد ... صبركنين ...
بالاخره يه روز همه چي درست ميشه !