"عروس خوش قدم"
كاظم راست گفتار
مشخصات فيلم
يك كمدی خوب و خوش ساخت با يكى دو گاف كوچك ، از معدود كمدی های خوب سينمای ايران است . كاظم راست گفتار تحصيل كرده سينما و صاحب تجربه در فيلمهای صنعتی و تبليغاتی است . او فيلم خود را در ژانر كمدی قرار نداده و آنرا از گونه من درآوردی و متعلق به سينمای هجو می داند.
فيلم به عنوان برداشتی آزاد از فيلم "چه راهی برای رفتن" ﴿What a Way to Go﴾ ساخته جی لی تامپسون از تم داستانی ای پرداخته برای سينمای كمدی استفاده كرده و در اقتباس و ايرانی كردن مضمون كاملا موفق است . "عروس خوش قدم" علاوه بر كار با كمدی داستانی ﴿نه بصورت كمدی لفظي﴾ در قالب كمدی موقعيت از مينياتورهای كميك در پس زمينه و محتوا استفاده كاربردی شايانی دارد ، به كاريكاتور گنگستريزم در مواجهه شوهر اول ﴿امين حيايي﴾ با دار و دسته "اينجانب" ﴿پارسا پيروزفر﴾ توجه كنيد و كاربرد لفظ "قانونی" و نهايتا ارجاع مضمون آن به "قانون پائولوف" ، كاربرد مليح موسيقی هندی در مواجهه فرهاد و دنيا و روايت داستان او در پايان فصل مطب روانكاوی ، و تغيير نام پزشك روانكاو بعد از ضربه سپر ماشين "دنيا" به پايه تابلوی مطب را هم اضافه كنيد. ترانه ء پايانی فيلم هم در نوع خود بی نظير است .
قبل از پرداختن به جزئيات بيشتر لازم است تا خود فيلم را ببينيد . "عروس خوش قدم" يك كمدی ناب و خوش دست ، يك فيلم مفرح و يك اثر سينمايی موفق ايرانی است . تماشای آن را از دست ندهيد .
حاشيه :
- فيلم را در سينما پايتخت ديدم . فضای ساده و سالم . شيوه سينماداری و مديريت متفاوت و صميمی ، سيستم نمايش خوب از نظر صدا و تصوير ... و از همه مهمتر سيستم تهويه مطبوع خوب سالن نمايش در اين گرمای غيرمعمول تهران ﴿حتی در بعدازظهر﴾ بسيار چشمگير است .
- در خصوص نسخه مبنای اقتباس يعنی "چه راهی برای رفتن" جی لی تامپسون بدنيست بدانيد كه كاراكتر دنيا مظاهری را شرلی مك لين و نقش شوهران را پل نيومن ، رابرت ميچم ، و دين مارتين بازی كرده بودند . از ديگر بازيگران آن فيلم نيز ميتوان به جين كلی و ديك وان ديك اشاره كرد . چه معركه ای بوده آن فيلم !
برنامه معاونت سينمايی جديد وزارت ارشاد و بوی مديريت عملگرا
محمدمهدی حيدريان معاونت جديد سينمايی و صوتی تصويری وزارت ارشاد برنامه های خود را حول محورهای زير برای اعتلای سينمای در حال ركود ايران ظرف ۳ تا ۵ سال آينده اعلام كرده است .
رئوس برنامه های وی تلاش برای خروج از ركود از طريق افزايش تعداد توليدات سينمايی ﴿ارتقاء كمی﴾ ، كثرت بخشيدن به ژانرهای كاربردی در ساخت آثار مزبور جهت به سينما كشاندن مردم﴿ارتقاء كيفى﴾ ، افزايش تعداد سالنهای نمايش كه بخصوص در ماههای اخير روز به روز در حال تحليل رفتند ، و همچنين جهانی كردن سينمای ايران و فراهم آوری امكان عرضه آثار آن در بازارهای جهانی ، علاوه بر داخل مى باشد . نامبرده قبلا" با تعطيل نمايش فيلمهای خارجی در دوران تصدی سمت قبلی اش ، شرايط اعتلای كيفی فيلمهای ايرانی را بخوبی فراهم آورد ، چه بسا بتوان امكان عرضه بهترين آثار دوران كار بسياری از سينماگران ايرانی را مديون همين تز كاری او دانست .
با توجه به تواناييهای فردی وی و استفاده از نمايش فيلمهای خارجی برای رونق سينماداری حال حاضر كشور توسط او ، كه عملا" رفتاری متفاوت با تز قبلی وی را نشان می دهد و تامل چه بسا زيادش در ارائه برنامه ﴿كه اخيرا" انجام شد﴾ از زمان انتصاب به اين سمت ، بنظر می رسد شايد از معدود دفعاتی باشد كه سينمای ايران می رود تا مديريتی برنامه ريز و عملگرا را تجربه كند . اميدوارم حيدريان در پيشبرد و اعتلای سينمای ايران همانگونه كه بر پيشانی برنامه اش عنوان كرده ، موفق باشد .
«اژدهای سرخ»
Red Drogon - 2002
Brett Ratner
امان از پست مدرنيسم !
همين الان از پای تماشای «اژدهای سرخ» برخاسته ام ، چرا اين همه دير ؟ بماند . ولی علت نوشتن راجع به آن بخصوص اينگونه ، پارادوکسی است که ذهنم را اشغال کرده : بله داستان فيلم متاسفانه بسيار درخشان است !!!
شايد «اژدهای سرخ» پس از «بيگانه ها» ی جيمز کامرون جذاب ترين دنباله ای باشد که برای فيلم پرفروشی ساخته شده است ، حداقل در حال حاضر که چيز ديگری به ذهنم خطور نمی کند . بله ، «اژدها...» از فيلمنامه ء تريلر- روانشناسانه ء بسيار درخشانی برخوردارست که با کهکشانی از بازيگران درخشان سينما مضمونی مهوع و چندش آور را تصوير می کند . آنتونی هاپکينز ، آدوارد نورتون ، رالف فاينس ، هاروی کيتل ، و اميلی واتسون در اجرای نقش گردبادی اعصاب خردکن و دلپذير را به نمايش می گذارند .
و اما مضمون فيلم ، همانکه تاسف آور است ...
قالب و سبک ادبيات روايی چنين فيلمنامه هايی را احتمالا بايد به پست مدرنيسم نسبت داد ، همان سبکی که گويا فعلا فقط بصورت تئوريک قابل بررسی است و نمی توان آنرا بصورت قالب و فرمول خاص به يک اثر (هنری) اطلاق کرد. همانکه تضادها و تناقضات را توامان در معرض ديد قرار می دهد ... همانکه که شما را به ستايش هوش و ذکاوت يک آدمخوار وا می دارد . همانکه قتل را به قياس بلايای طبيعی (باعث مرگ خبرنگار شدن ويل و مقايسه آن با عامليت مرگ فروريختن سقف يک کليسا توسط دکتر لکتر) می برد و شبهه ء موجه بودن آنرا می آفريند.
در حسن ذکاوت و کاربرد شعور و دريافت ظرايف شکی نيست ، ولی اين چه زيبايی و لذتی است که از تماشای چنين آثاری عايد می شود . اگر لذت ببريم سايکيک هستيم ، اگر نبريم بی تفاوت و ... براستی بر "دی" (اژدهای سرخ - رالف فاينس) بايد دل سوخت يا از او متنفر شد ؟! از شليک مکرر بسوی او بايد خشنود بود يا بايد اعدام او را محکوم کرد؟ آيا لکتر (هاپکينز) باهوشتر است يا ويل(نورتون) ؟ نيمه مرده بودن ويل علامت خودستيزی جامعه ايست که او در آن زندگی می کند ؟ يا اين فقط شبهه ء لکتر است ؟
بهرحال عليرغم اشمئزاز حاصل از اينگونه داستانها از سر انصاف هم که شده ورای بازيهای ديدنی خصوصا نورتون و فاينس ، داستان فيلمنامه ء پر رمز و راز و تعليقی و روانکاوانه ء فيلم را بايد ستود . داستانی که هم بنيه و مايه ء کافی دارد و هم ساختار روايی سرراستی برای تماشاگر عام و فروش تجاری . اين قسمت عليرغم ضعف و بدی قسمت دوم سکوت بره ها ، بسيار خوش ساخت و پرداخت از کار درآمده و تنها اشکال داستانی آن رو بودن گره ء دراماتيک مرکزی و تاحدودی هم نعل به نعل پيش رفتن بر بستر داستان قسمت اول است .
اژدها يک مزيت برتر هم نسبت به لکتر دارد ، او بخشی از انسانيتش را بهرحال حفظ کرده و آن انس گرفتن به ربا (اميلی واتسون) نابيناست . در حاليکه لکتر خودشيفته فقط و فقط متعقل است و طلبکار اجتماع ، حداقل يک گام مثبت در مخالفت با کليشه های متداول اين ژانر .
و يک نکته ء مربوط و نه چندان مربوط ! : لالو شيفرين را هم در نقش رهبر ارکستر فصل افتتاحيه ء فيلم می بينيم . موسيقی متن فيلم «اژدها وارد می شود» او را بياد داريد ؟ البته وجه اشتراک اين دو فيلم شايد فقط لالو شيفرين باشد و «اژدها» ! نکته پست مدرن نيست ؟!!
لاله و لادن درگذشتند
بسيار متاسفم . روانشان شاد باد . لاله و لادن هاى زنده را دريابيم .
"بروس قادر مطلق"
Bruce Almighty - 2003
با حدود ۲۲۲ ميليون دلار فروش پس از ۶ هفته و حضور بر پرده ۲۶۵۱ سالن سينما در امريكا ، جيم كرى بازگشت خود به اوج را جشن مى گيرد. او كه پس از "مرد كابلى" و حتى "ايس ونچورا - وقتى طبيعت فرامى خواند" ﴿ايس ونچوراى۲﴾ بخاطر شخصيت يكنواخت و كليشه اى بازى ها از كانون توجه علاقمندان كمدى خارج شده بود و حتى تغيير رويه در انتخاب نقش ﴿"ماژستيك"﴾ نيز تغييرى در اوضاع كاريش ايجاد نكرده بود ، با داستان كميك و غيرعادى استيون كورن ، مارك و مايكل اوكيف ، و استيو اوده كرك به كارگردانى تام شادياك از بيست و سوم مى ۲۰۰۳ دوباره پرده های اکران را فتح کرده است. فيلم پس از ۶ هفته در رده پنجم جدول پرفروش ها قرار دارد.
در "بروس قادر مطلق" ، بروس نولان يك گزارشگر انساندوست نيويوركى است كه عليرغم عشق معشوقش گريس ﴿جنيفر انيستون﴾ و شهرت كارى از همه چيز زندگى ناراضى است . در پايان بدترين روز زندگيش بر خداوند مى آشوبد و با خشم و استهزا نسبت به او سخن مى گويد ... و خداوند پاسخ مى گويد : مورگان فريمن را از جانب خود و در هيئت يك انسان نزد او می فرستد و از تمامی انواع قدرتهایش به او ارزانی می دارد.
حالا خداوند هم از بروس چيزى مى خواهد : او بايد بزرگترين كار زندگيش را برگزيده و ببيند آيا با اين تواناييها مى تواند آنرا بهتر از قبل انجام دهد ؟!!
بله ... حق با شماست ، داستان واقعا" خارق العاده است و جاى كار ﴿بخصوص﴾ كمدى بالايى دارد . بايد ديد سازندگان با تواناييهاى بروس اين فيلم را چقدر بهتر از نمونه هاى قبل ساخته اند ؟ اقبال تماشاگران آنسوى آب از فيلم كه حاكى از موفقيت سازندگان است .
وجه تشابه
"مالنا" ، "برادرى گرگ" ، "اشكهاى خورشيد" ، "The Matrix: Reloaded" ، و "بازگشت ناپذير" عليرغم تمام تفاوتها و عدم تجانس يك وجه اشتراك زيبا دارند !
او متولد ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۸ روستاى كوچكى در ايتاليا به نام "چيتا د كاستلو" است و فرزند مالك يك شركت حمل و نقل است. در ۱۸ سالگى براى تحصيل حقوق وارد دانشگاه پروجيا شد و به عنوان مدل به نمايش لباس پرداخت ، دو سال بعد از دانشگاه اخراج شده و در ميلان مقيم شد و با مجله Elite بعنوان مدل قرارداد بست و همچنان در نمايش لباسهاى مد روز بعنوان مدل فعاليت كرد. كمى بعدتر چهره تبليغاتى واحدهاى بين المللى نظير Dolce & Gabbana شد و با شركت در كلاسهاى بازيگرى نخستين بار در فيلم تلويزيونى Vita Coi Figli [Life With the Sons] در سال ۱۹۹۰ ظاهر شد.
او بعد چند حضور در فيلمهاى ايتاليايى براى نخستين بار بهمراه كيانو ريوز و وينونا رايدر بعنوان يكى از عروسان دراكولا ﴿گرى اولدمن﴾ در "دراكولاى برام استوكر" ﴿Bram Stoker's Dracula﴾ فرانسيس فورد كاپولا ﴿۱۹۹۲﴾ ظاهر شد. بعد از آن بدفعات به ايتاليا بازگشته و در مجموعه فيلمهاى "قهرمانان"﴿The Heroes) سال ۱۹۹۴ و فيلم مخصوص كودكانى با عنوان "گلوله برفی" ﴿۱۹۹۵﴾ ظاهر شد. به مرور زمان و به موازات افول صنعت سينما در ايتاليا دامنه فعاليتهاى سينمايى او در خارج از كشور گسترش يافت. وى ابتدا در مقابل بن كينگزلى و دومينيك ساندا در فيلم تلويزيونى "جوزف" ﴿۱۹۹۵﴾ ظاهر شد و بعدتر به سينماى فرانسه نيز راه يافت. او نخستين موفقيت خود در سينماى فرانسه را در سال ۱۹۹۶ با رومانس "آپارتمان" (The Apartment) بدست آورد. او براى نقشى كه در كنار وينسنت كسل ﴿Vincent Cassel﴾ بازى كرد كانديد سزار شد و چند سال بعد با او ازدواج كرد. اين دو چند فيلم هم با هم بازى كرده اند.
او در سال ۲۰۰۰ دوباره به هاليوود بازگشت تا در فيلم "مظنون" ﴿Under Suspicion﴾ با جين هاكمن بازى كند ، استيفن هاپكينز طى پروازى فيلم "آپارتمان" او را ديده بود و وى را براى ايفاى اين نقش برگزيده بود. در همان سال نقش اصلى بى نظير و استثنايى "مالنا" را در فيلم كارگردان معتبر جيوزپه تورناتوره ﴿Giuseppe Tornatore﴾ بدست آورد. در اين فيلم مونيكا بلوچى نقش عروس زيبا و جوان و بشدت جذاب در يك دهكده سيسيلى را كه شوهرش ﴿در زمان جنگ جهانى دوم﴾ به جبهه رفته بازى كرد. او در عين تلاش براى حفظ شرافتش از طرفى با مردان دهكده و از طرف و به نوعى ديگر با زنان آنجا درگير مى شود. بعد از "مالنا" بلوچى موفقيت خود را در "برادرى گرگ" (Brotherhood of the Wolf) كريستوفر گانز تكرار كرد. او در اين فيلم از جانب اتحاديه فيلمسازان فيلمهاى علمى - تخيلى ، فانتزى ، و ترسناك امريكا كانديد بهترين هنرپيشه زن نقش دوم شد.
پس از آن در نقش ملكه نيل در فيلم "آستريكس و اوبليكس : ماموريت كلئوپاترا" بازى كرد. در سال ۲۰۰۱ هم به همبازى فيلم "دراكولاى برام استوكر"ش ﴿كيانو ريوز﴾ براى بازى در دو قسمت دنباله "ماتريكس" با نامهاى "The Matrix Reloaded" و "The Matrix Revolutions " پيوست. در سال ۲۰۰۲ در "بازگشت ناپذير" ﴿Irreversible﴾ گاسپر نـوه ﴿Gaspar Noe﴾ بازى كرد ، بسيارى اين فيلم را نپسنديده و آنرا اثرى ساديك و زياده از حد خشن دانستند. در "بازگشت ناپذير" او در نقش آلكس بازى مى كند كه پس از دعوا با دوست پسرش در يك پارتى تنها به خانه بازمى گردد ، او در تاريكى شب به خانه نمى رسد و مورد تجاوز قرار مى گيرد . ماركوس و دوست ديگرش پير تصميم مى گيرند تا عدالت را در حق متجاوز خود به دست گيرند. پس از آن بروس ويليس شخصا" او را براى بازى در نقش دكترى انساندوست در فيلم "نجات دشمن" كه با نام "اشكهاى خورشيد" ﴿Tears of the Sun﴾ به كارگردانى آنتوان فوكا ﴿سازنده "روز تمرين"﴾ انتخاب كرد. نقشى نه چندان خاص و نه اصلا" با ارزش .
"فيل در تاريكى"
"فيل در تاريكى" بهرام صادقى را سالها پيش خبر داشتم كه نعمت حقيقى مى سازد . گويا در اواسط كار دچار مشكل سرمايه شد و كارش بارها ﴿شايد بدلايل ديگر هم﴾ به تعويق افتاد . بعدتر خبرى از آن نداشتم تا متوجه شدم اين تريلر تعليقى منحصر بفرد ايرانى و "كرگدن گلباد"ش روز جمعه ۱۳/۴/۱۳۸۲ ﴿سه روز ديگر﴾ حدود ساعت ۱۶ بعدازظهر از شبكه يك تلويزيون ايران پخش مى شود . تماشاى نتيجه ء كار كارگردانى اين فيلمبردار بزرگ و قديمى ايرانى مسلما" خالى از لطف نخواهد بود ، آنرا به شما توصيه مى كنم .